قسمت اول؛ منِ آن سالها
اون موقعها به ما میگفتن باهوش! 🤓 🐇🐰
چهار سال اول دبستان مدرسه #دولتی بودم ولی به خاطر بیتوجهیهایی که از معلما میدیدم و استدلالشون این بود که این باهوشه خودش درسو میفهمه، به مدرسه #غیر_انتفاعی انتقال داده شدم.
ازون سال به بعد بهمون گفتن تیزهوشانی! 🤯🤓
سال اول راهنمایی مدرسه #سمپاد شهرستان بودم و از سال دوم به خاطر برادرم که دانشگاه شریف قبول شده بود و طاقت خوابگاه نداشت مهاجرت کردیم به تهران و من هم منتقل شدم به سمپاد تهران... 🏡🚙🏢
دوران دبیرستان توی فضای ریاضی زده مدرسه و زنگ پژوهشهاش اهل کارهای فنی شدم و علاقهمند به ریاضی فیزیک...
یکی دو سال #المپیاد_فیزیک خوندم ولی از نیمهی راه رفتم سراغ #رباتیک و المپیاد رو رها کردم.
تو این زمینه جدید از دید همه به موفقیت رسیدم و تا ته مسابقات بینالمللی و جهانی رفتم و رتبه آوردم، البته به صورت گروهی...🏆🥈🥉🏅⚽️
خلاصه همه فعالیتهام منحصر به کارهای فنی بود و تقریبا به جز درس و رباتیک تو هیچ عرصه دیگهای حضور نداشتم. 👩🏭👩🔧👩🚀
و چیزی که منو #هدایت میکرد در تصمیم گیریهام و اینکه کجا حضور داشته باشم و کجا نه، فقط فضا و اصطلاحا "#جو" بود. 👀
به تبع همین احوالات، اولویتهام برای انتخاب رشته دانشگاهی مکانیک و فیزیک بود که با اشتیاق و انگیزه فراوون سال ۹۲ #فیزیک_دانشگاه_شریف قبول شدم 🔭🔬🌡🔋🤩
یکی دو سال اول تو گروههای علمی دانشکده فعال بودم و در عین حال کمکم داشتم خودم رو میشناختم و #هویتم رو #بازیابی و #بازسازی میکردم و در نتیجه به مسیری که پشت سر گذاشته بودم و پیش رو داشتم بیشتر و جدی تر فکر میکردم و زمزمه اون روزهای من این بود:
روزها فکر من این است و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
ز کجا آمدهام آمدنم بهر چه بود
به کجا میروم آخر ننمایی وطنم
مانده ام سخت عجب کز چه سبب ساخت مرا
یا چه بوده است مراد وی از این ساختنم
🧐🤓🤨🤪🙄😬😰😱
پ ن: هیچ وقت از مسیری که طی کردم ناراضی نیستم و از انتخابهام پشیمون نشدم چون "منِ اون سالها" خوشحال و راضی بود! و شناختی که الان بهش رسیدم مدیون همون مسیره و مکانها و موقعیتهایی که خدا منو توشون قرار داد... پس #الحمدلله
اما اگه "منِ این سالها" سفر کنه به اون سالها احتمالا انتخابهای دیگهای داشته باشه! شاید!
#ف_جباری
#فیزیک۹۲
#تجربیات_تخصصی
#قسمت_اول
#کودکی_نامه
#منِ_آن_سال_ها #رَحِمَ_اللّهُ_اِمرَاً_عَلِمَ_مِن_أینَ_وَ_فی_أینَ_وَ_إلی_أینَ #امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#مولانا
#داستان_مادری
#مادران_شریف
🍀🍀🍀
*کانال مادران شریف ایران زمین*
@madaran_sharif
#قسمت_اول
دوران ابتدایی با #خواهر جونیم که یه سال ازم بزرگتر بود تو یه #مدرسه_دولتی نزدیک خونه درس میخوندیم🧕🧕
کلی بهمون خوش میگذشت! واقعا حس میکردم یه #مامان_کوچولوی مهربون تو مدرسه دارم.😍
زنگای تفریح با دوستاش میاومد درِ کلاس دنبالم.💓
سال پنجم به دلیل #شرایط_شغلی مادرم رفتیم کرج. 🚛🏡
اون سال برام خیلی سخت بود...
شهر و محله و مدرسه جدید و فراق خواهری که همون مدرسه بود، اما شیفت صبح.😢
همون سال کمکم خودمو پیدا کردم و کلی دوست و رفیق یافتم.😇
تو #آزمون_تیزهوشان که قبول شدم، مدیر مدرسه از اینکه در میانِ سال منو پذیرفته بود، ابراز خرسندی مینمود.😅
دوباره مدرسه جدید🏫
مقطع جدید🤓
آدمهای جدید و البته جورواجور🧐
پس از ۴ سال زندگیِ پرماجرا در کرج، به طور غیرقابل پیشبینی باید به تهران بازمیگشتیم.
🚛🏢
الحمدلله ترازم مناسب بود و با درخواست انتقالیم به #فرزانگان_تهران موافقت شد☺️
از یک مدرسهی بزرگ که جمعِ تعدادِ کلاسهای دو مقطع راهنمایی و دبیرستانش ۱۴ بود، اومدم دبیرستانی کوچک که فقط پایهی اولش ۷ تا کلاس بود.😱
اونم همه غریبه😐
تماما گروههای دوستی از دوره راهنمایی شکل گرفته و درزگیری شده بودند.😑برای چون منی که از بدوِ ورود به مدرسه از دانشآموز سال پایینی تا مدیر، سلامعلیک و خوشوبش داشتم، چنین فضایی زندان بود.😩
هرروز به سختی سپری میشد تا اینکه نمراتِ آزمونِ اولِ فیزیک اعلام شد!
تنها نمرهی کاملِ کلاس از آنِ غریبهی کلاس بود! برای خودمم جالب بود چه برسه بقیه.😅
چیزی نگذشت که به خاطر همین اتفاق پیش پا افتاده از ناشناس به شناس تبدیل شدم و خیلی از گروههای دوستی رو سرک کشیدم.🤩
با همه خوش بودم😍
اما از هیچیک نبودم...🚶♀
تو مسئلههای #المپیاد_فیزیک غوطه میخوردم و هر #مسابقه_علمی بود میپریدم وسط، لوح و جایزه میگرفتم، فکر میکردم چه خبره.😒
امورات میگذشت...
اوایلِ سالِ دوم بعد از مراسم زیارت عاشورا، تجمعی نظرم رو جلب کرد.👁
تبریکات و روبوسی حس کنجکاویمو تحریک کرد، رفتم ببینم تولد کیه؟ کادوها چیه؟🎁 کیک چقدیه؟؟🎂
کادوها همه #کتاب!!📚
فلسفی، عقیدتی، اجتماعی...
گفتم چه موجودات جالبی به نظر میرسن🤔
خودمو انداختم وسطشون! چشم برهم زدنی شدم از خودشون، از خودِ خودشون!😍
دوست واقعی بودند💚
#دغدغه_های_مشترک، فضای فکری مشترک، حوصله بحث و تبادل نظر👂🗣🧠، اونا رو دور هم جمع کرده بود.
دلسوز، مهربان و خاکی بودند.
پولدار و بی پول
اما کاسه کوزه یکی...
قرارهای دوستی از جنس تفریحی، مطالعاتی درسی و غیردرسی، حرکات فرهنگی و...داشتیم و از راهنماییهای معلمینِ خوش فکر و باتجربه هم استفاده میکردیم☺️
دست آخر همه با رتبههای یک🥇 دو 🥈و سه🥉 رقمی در رشتههای تجربی، انسانی و ریاضی وارد دانشگاههای مختلفِ تهران شدیم
فضا کمی عوض شد اما مسیر مشخص بود.💡
خیلی زود شروع کردم سرککشی به گروههای مختلف فرهنگی، اجتماعی و سیاسی دانشگاه.🧐
با مبلغی گپوگفت و ناخنک زدن به گروههای #فوق_برنامه، تجربهی فعالیت و شرکت در اردوهای مختلف، بالاخره تعدادی نقش از آنِ خود نمودم و افتادم دنبال مسئولیتهام کنار درسهای سنگین #هوافضا🚀🛰🛩🚁
(البته چون میخواستم تو هر دو اساسی کار کنم میگم سنگین😉 )
تازه تو مسئولیتهای جدیدم جا افتاده بودم که...
#ط_اکبری
#هوافضا۹۰
#تجربیات_تخصصی
#قسمت_اول
#مادران_شریف
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif