eitaa logo
مادران شریف ایران زمین
9هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
192 ویدیو
36 فایل
اینجا پر از تجربه‌ست، تجربهٔ زندگی مامان‌های چند فرزندی پویا، «از همه جای ایران»، که در کنار بچه‌هاشون رشد می‌کنند. این کانال، سال ۱۳۹۸ به همت چند مامان دانش‌آموختهٔ دانشگاه شریف تاسیس شد. ارتباط با ما و ارسال تجربه: @madaran_admin تبلیغات نداریم.
مشاهده در ایتا
دانلود
داستان و تجربیات یک فارغ التحصیل برق : من متولد ۷۳ شهرستان مرندم. دوره دبیرستان رو در مدرسه تیزهوشان درس خوندم و سال ۹۱ کنکور دادم. 📚📖 به لطف خدا تونستم با رتبه ۱۹۷ کشوری، در رشته مورد علاقم، یعنی قبول بشم💪 این شد آغاز دوران دانشجویی من، با دوستان و اتفاقات جدید.😊 ۴ ترم رو پشت سر گذاشتم. هنوز ترم ۵ شروع نشده بود که من و همسرم توسط یه زوج از دوستامون به هم معرفی شدیم.😌🌹 ایشون هم ورودی ۸۸ همین رشته و دانشگاه بودن. کمتر از یک ماه بعد، هم عقد کردیم و به طور رسمی دوران جدید همسری‌مون رو آغاز کردیم. 😍😍 ترم ۵م تازه شروع شده بود. این ترم باید انتخاب گرایش میکردم. خیلی دوست داشتم دیجیتال قبول بشم. گرایشی بود که با تفاوت زیاد از بقیه گرایش ها بیشتر دوستش داشتم. بالاخره نتایج انتخاب گرایشامون اومد. همسرم زودتر از خودم دیده بود و خبر قبولی مو بهم داد. خداروشکر دیجیتال قبول شده بودم. 😄 ۶ ماه بعد از عقدمون، عروسی کردیم. 💖💝 عروسی‌مونو طوری برگزار کردیم که همسرم هنوزم مثالشو برا دوستاش میزنه.😏 دوستایی که خرج بالای ازدواج رو بهونه میکنن و به فکر زن گرفتن نیستن.😑 یعنی حسابی دست همسرم پره تو بحثا.😆 البته از نظر خودم همچینم ساده نبودا.😉 مثلا به نظر من وقتی میشه تو خونه پدری که بزرگه، ولیمه داد، چه نیازی به تالار! ولی برا بعضیا جالبه که ما تالار نگرفتیم.😁 یا مثلا تو جهازم، ما مبل و تخت و بوفه و میز وصندلی اینا نخریدیم. حتی تلویزیون هم.📺 به نظرم ضرورتی نداشت.😎 خونه هم یه خونه ۵۰ متری اجاره کردیم و عشقمونو با وسایل زندگیمون توش چیدیم😍😍 به این ترتیب بخش جدیدی از زندگی من آغاز شد. بعد عروسی درسم و نمراتم بهتر از زمان مجردی شد.😅 همسرم هم،‌ که مثل من گرایش دیجیتال بود، خیلی کمکم کرد.👨‍💻 کارآموزی و پروژه کارشناسی‌م رو هم تو شرکتی که همسرم کار میکرد، به خوبی انجام دادم.😃 و بالاخره با لطف خدا، تیر ۹۶، با معدل بالای ۱۷ فارغ التحصیل شدم👨‍🎓 و اسفند همون سال، گل پسرمون 🌼محمد به دنیا اومد.👶 ادامه در پست های بعدی😉😉 🍀🍀🍀 *کانال مادران شریف ایران زمین* @madaran_sharif
ادامه تجربیات مادر شریفی رشته برق😊 پسرم محمد الان ۱ سال و ۷ ماهه است.👦 طبق تجربه م با یک بچه، معمولا تو شبانه‌روز وقت آزاد برا آدم پیدا میشه ⏰ به خاطر همین مدتی بود دنبال کاری بودم که بتونم تو خونه و کنار پسرم انجام بدم. 👷 چون وجود مادر کنار بچه، از ضروری ترین نیازهای بچه ست و آرامشی که بودن کنار مادر توی وجود و شخصیت بچه ایجاد میکنه، هیچ جایگزینی نداره😇 خداروشکر در این زمینه به نتیجه ی خوبی رسیدم و تونستم مدتی توی خونه مشغول کاری در زمینه تحصیلیم (یعنی برق، دیجیتال) بشم.🏡  کار من برنامه نویسی میکروکنترلر بود و به صورت پروژه ای برای یک شرکت، که در زمینه تولید برق از سلولهای خورشیدی فعالیت میکرد، کار میکردم.🏢 از اونجایی که کارم توی خونه بود، ساعات کارم به اختیار خودم (در واقع پسرم😆😅) بود. زمانهایی که محمد میخوابید یا با خودش مشغول بازی بود، مشغول کار برنامه نویسی ام میشدم. مثلا نصف شبها یا بعد نماز صبح. 😎 خیلی جالب بود برام و احساس سرزندگی و استفاده بهینه از وقتمو داشتم.  از طرفی اوضاع خونه داریم هم بهتر از قبل شده بود.😅 چون باید زمانمو مدیریت میکردم و میدونستم مثلا اگه الان تو این یک ساعت غذا نپزم یا خونه رو جارو نکنم، دیگه نمیرسم تا شب. پس تو همون ساعت کارو انجام میدادم.😌😌 خیلی از کارهای خونه‌ رو هم با کمک پسرم😆 و توی زمانایی که بیدار بود انجام میدادم.😅 اینطوری هم با هم بازی میکردیم و هم من موقعی که میخوابید دیگه کار خونه نداشتم. مثلا با همدیگه خونه رو جارجار (جارو برقی در زبان محمد) میکشیدیم😀 یا با همدیگه سیب زمینی‌ خرد می کردیم و توی غذا نمک میریختیم.😅 (اتفاقا بچه ها وقتی تو جریان پخت غذا دخیل باشن خوش غذاتر هم میشن. یا اگه ببینن مامانشون داره خونه رو مرتب میکنه، اونا هم یاد میگیرن و مرتب میکنن) خدا رو شکر میکنم که این تجربه‌ی خوب رو داشتم و امیدوارم در آینده بتونیم برای همه مادرهایی که دوست دارن و وقت آزاد دارن، کاری مناسب، کنار بچه هاشون تعریف کنیم.🙏 کاری که هم از اتلاف وقتشون جلوگیری کنه و هم باعث بشه بخشی از مسئولیت‌ها و کارهای زمین مونده کشور رو به عهده بگیرن.☺ پ.ن: پروژه م رو همسرم برام از یه شرکت گرفتن. ایشون خودشونم مهندس برق، دیجیتال هستن. مدیران اون شرکت، رزومه‌هامون رو پیدا کرده بودن و باهامون تماس گرفتن. همسرم چند بار حضوری رفتن؛ پروژه رو برای همسرم تعریف کردن و اطلاعات و وسایل لازم رو هم در اختیارشون گذاشتن و پروژه رو توی خونه انجام دادیم. 🍀🍀🍀 *کانال مادران شریف ایران زمین* @madaran_sharif
قسمت اول؛ منِ آن سال‌ها اون موقع‌ها به ما می‌گفتن باهوش! 🤓 🐇🐰 چهار سال اول دبستان مدرسه بودم ولی به خاطر بی‌توجهی‌هایی که از معلما می‌دیدم و استدلالشون این بود که این باهوشه خودش درسو می‌فهمه، به مدرسه انتقال داده شدم. ازون سال به بعد بهمون گفتن تیزهوشانی! 🤯🤓 سال اول راهنمایی مدرسه شهرستان بودم و از سال دوم به خاطر برادرم که دانشگاه شریف قبول شده بود و طاقت خوابگاه نداشت مهاجرت کردیم به تهران و من هم منتقل شدم به سمپاد تهران... 🏡🚙🏢 دوران دبیرستان توی فضای ریاضی‌ زده‌‌ مدرسه و زنگ پژوهش‌هاش اهل کارهای فنی شدم و علاقه‌مند به ریاضی فیزیک... یکی دو سال خوندم ولی از نیمه‌ی راه رفتم سراغ و المپیاد رو رها کردم. تو این زمینه جدید از دید همه به موفقیت رسیدم و تا ته مسابقات بین‌المللی و جهانی رفتم و‌ رتبه آوردم، البته به صورت گروهی...🏆🥈🥉🏅⚽️ خلاصه همه فعالیت‌هام منحصر به کارهای فنی بود و تقریبا به جز درس و رباتیک تو هیچ عرصه دیگه‌ای حضور نداشتم. 👩‍🏭👩‍🔧👩‍🚀 و چیزی که منو می‌کرد در تصمیم گیری‌هام و اینکه کجا حضور داشته باشم و کجا نه، فقط فضا و اصطلاحا "" بود. 👀 به تبع همین احوالات، اولویت‌هام برای انتخاب رشته دانشگاهی مکانیک و فیزیک بود که با اشتیاق و انگیزه فراوون سال ۹۲ قبول شدم 🔭🔬🌡🔋🤩 یکی دو سال اول تو گروه‌های علمی دانشکده فعال بودم و در عین حال کم‌کم داشتم خودم رو می‌شناختم و رو و می‌کردم و در نتیجه به مسیری که پشت سر گذاشته بودم و پیش رو داشتم بیشتر و جدی تر فکر میکردم و زمزمه اون روزهای من این بود: روزها فکر من این است و همه شب سخنم که چرا غافل از احوال دل خویشتنم ز کجا آمده‌ام آمدنم بهر چه بود به کجا می‌روم آخر ننمایی وطنم مانده ام سخت عجب کز چه سبب ساخت مرا یا چه بوده است مراد وی از این ساختنم ‌🧐🤓🤨🤪🙄😬😰😱 پ ن: هیچ وقت از مسیری که طی کردم ناراضی نیستم و از انتخاب‌هام پشیمون نشدم چون "منِ اون سال‌ها" خوشحال و راضی بود! و شناختی که الان بهش رسیدم مدیون همون مسیره و مکان‌ها و موقعیت‌هایی که خدا منو توشون قرار داد... پس اما اگه "منِ این سال‌ها" سفر کنه به اون سال‌ها احتمالا انتخاب‌های دیگه‌ای داشته باشه! شاید! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ۹۲ 🍀🍀🍀 *کانال مادران شریف ایران زمین* @madaran_sharif
داستان یک قسمت دوم؛ منِ این سال‌ها هر روز که به عدد سن و سالم اضافه می‌شد، سوالاتم پررنگ‌تر می‌شد و تغییرات درونی و بیرونیم بیشتر و انگیزه‌م برای رسیدن به جواب سوالام چندین برابر و خدا نشونه‌های بیشتری رو سر راهم می‌ذاشت. خلاصه زندگی با سرعت عجیبی جریان داشت که رسیدم به ترم چهار دانشجویی... 🧕🏻📕📒 یک سالی بود که درگیر خواستگاری بودم تا بالاخره از طریق یکی از دوستام فرد مورد نظر پیدا شد و یک ماه بعد کردیم! صفر تا صد آشنایی تا عقدمون هم بود 💕🧕🧔🏻💍 همسرم فارغ‌التحصیل مهندسی صنایع دانشگاه علم و صنعت بودن و طلبه دروس حوزوی👨🏻‍🎓🎓📿 من همچنان و برای رسیدن به جواب سوالام بودم و هر روز و هر لحظه فکر بود و مشورت و صحبت با خودم و بقیه💭🧠👥🗣 اما در عین حال، مخصوصا بعد از ازدواج، با قدرت و انگیزه بیشتر فیزیک رو می‌خوندم، در حدی که جشن ازدواجمون یه روز یکشنبه‌ای اوایل ترم ۶ بود، روز شنبه‌ش کلاس‌هام رو کامل رفتم، روز یکشنبه غایب بودم و روز دوشنبه دوباره سر کلاس‌ها حاضر شدم!🎂🎈🎉📈📝📒 بعد از ازدواج، با همون دوستم که معرف ازدواجمون بود و خودشم متاهل بود و بقیه دوستا به صورت مرتب داشتیم که کارای درسی رو تا جایی که می‌شه توی دانشگاه، به کمک هم انجام بدیم که وقتی می‌ریم خونه وقت و فکرمون درگیر چیزی به جز همسر نشه⏰📖⏰💑 آخه زن و شوهر وقتی پاشونو می‌ذارن تو خونه باید همه کاراشونو بذارن پشت در بعد بیان تو😎😅 مرور درس‌ها، حل تمرین‌ها، خوندن برای امتحان‌ها و گزارش آزمایشگاه و... . روزای خوبی بود که تا ابد یادش به خیر و فاصله بین کلاس‌ها که کاری نداشتیم می‌رفتیم مسجد دانشگاه، پاتوق گروهی درس خوندنمون بود، یا اگه آخرین کلاسمون زود تموم می‌شد تا غروب می‌موندیم و بعد می‌رفتیم خونه. هم‌زمان با درس و خانه‌داری توی تشکل‌های دانشگاه و انواع و اقسام گروه‌ها هم فعال بودم و همین فعالیت‌ها من رو تو موقعیت‌های نابی برای و قرار داد... ♻️ کم کم نقشه ناواضحی که از و داشتم با درک بیشتری که از ، ، ، های_ایران، و خیلی چیزای دیگه پیدا کردم برام واضح و واضح‌تر می‌شد و من به پایان دوران دانشجویی نزدیک‌تر و باید خودم رو یه جایی از این نقشه تصور می‌کردم🤔🙂👩‍🏫👩‍🍳👩‍🔬👸🤱 ۹۲ 🍀🍀🍀 *کانال مادران شریف ایران زمین* @madaran_sharif