#ط_اکبری
سرفه میکردم و مشکوک به #کرونا بودیم 😱
فکر #قرنطینه ۳ تا پسر بچه تو یه خونهی ۴۵ متری اذیتم میکرد...
خدایا خودت کمک کن!
تو گرما، سرما، برف، آلودگی و... یه راهحلی واسه خروج ایمن از چارچوب در پیدا میکردم😁
(جهت تخلیه انرژی و تنوع سرگرمی بچهها😉)
بچههایی که هر روز دلشون پارک و مسجد میخواست،
خصوصا ته تغاریه که با پوشیدن لباس و تحصن مقابل درب خروجی، همیشه تسلیمم میکرد!😆
همهی اینا از فکرم رد میشد،
خدایا خودت کمکم کن...🙏🏻
خدا رو شکر که محمد انقدر سرگرم بود که اصلا سراغ لباساش و فکر تحصن نرفت! 🤗
با کتاب، کاغذ، مقوا، ابزار رنگ، شمع، آب، خاک، مواد بازیافتی، دو تا داداشاش و... خلاصه از هر چیزی تو خونه، یه بازی و سرگرمی کشیدم بیرون تا فنر پنهان در دست و پای بچهها در نره!🙄
و اما خودم...😔
همیشه خیلی ددری بودم😅
ضمن اینکه مدتها مریضی و مریض داری به اندازهی کافی رُسم رو کشیده بود🤕
حتی ملاقات پدرم که تازه عمل ریه انجام داده بود نباید میرفتم😞
و حالا با کلی دلتنگی باید مشغول کارهای خونه_که حالا قسمت بششششور بسسسابش سنگینتر هم شده بود🤪_ و مراقبت از همسر بیمار🤒 و تولید سرگرمی و تزریق نشاط به خانواده هم میبودم.
چیزی که بهم #قدرت و انگیزهی پذیرش این سختیها رو میداد، تداوم سلامتی روح و جسم خانوادهم😍 و رشد خودم بود💪🏻
از اونجا که معمولا #نسخهی_الکترونیکی_کتابها رو میخوندم و گوشیمم این مدته خراب شد!😱
سیر مطالعاتیم متوقف شد!😑
تو کتابخونه گشتم و کتابهایی که همیشه تو اولویت بعدی(!) بودن و هیچوقت زمان مطالعه شون نرسیده بود،😅 برداشتم،
و کتاب "نگاهی به رابطه عبد و مولا" حاج آقا پناهیان رو شروع کردم...
هرچی جلوتر رفتم میفهمیدم چقدر بهش نیاز داشتم و نمیدونستم!☺️
با خودم گفتم چقدر خوب شد که تو جبر قرار گرفتم😆
چقدر ذهنم #محدودیت لازم داشت تا کمی سامون بگیره؛
واقعا لازم بود چند روزی به دور از اغتشاشات فکری بیرون خونه🗣👀، رجوع کنم به درون خونه😍
#ط_اکبری
#روزنوشت_های_مادری
#کرونا
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
#ف_جباری
دو سه روز هفته با بچههای همکارا و خالهها #همبازی بود، (بیرون خونه)
یکی دو روزم خونه مامان باباها و اینور اونور...
دیگه چیز زیادی از روزای هفته نمیموند که فکرم با چه جوری پر کردن وقتم با بچه⏳ درگیر بشه.
اما این روزهای #قرنطینگی...😖
منو با واقعیتهای تازهای از بچهداری مواجه کرد😑
هر روز هفته از صبح تا شب با بچه توی خونه،
و همسری که مثل قبل تا ۸ و ۹ شب بیرونه!😥
قبل از به دنیا اومدن زهرا وقتی بازی کردن یه دختر بچه رو #تصور میکردم یه دختر مو فرفری و پیراهن تور توری میاومد توی ذهنم که خیلی خانوم و آروم داره با عروسکهاش ساعتها خالهبازی میکنه🧸
اما چیزی که تو این یک سال و نیم با چشمام دیدم؛
یه بچه با لباسهایی که همیشه کثیفه😅
و مامانش که بعد کلی تلاش برای مهیا کردن سرگرمی و نشوندن بچه پای بازی... 🍚💧🎮
تا میرسه پای گاز و سینک ظرفشویی، پشتش رو نگاه میکنه،
و میبینه بچه زودتر از اون رسیده توی آشپزخونه،
و بله!
از پاهای مامان آویزون شده و داره نق میزنه🤦🏻♀️😮
فقط موهای فرفریش با تصوراتم همخوانی داره😂
در واقع از وقتی دخترم یه کم از نوزادی درومد و همهی کشوها و کابینتها رو #کشف کرد و دیگه چیز جدیدی برای کشف پیدا نکرد، ورق برگشت و اوضاع سخت شد😁🥴
یه بچهی #تنها، بدون داداش و خواهر، تو یه سنی که شدیدا نیاز به همبازی داره👩🏻🧕🏻
دیگه از بقیه ویژگیهای این سن نگم که بهتر میدونین؛
معمولا زمان کوتاهی پای یه بازی میمونن و اکثر #اسباب_بازیها هم براشون جذابیتی ندارن😏😒
مامانایی که بچهی بزرگتر دارین تا کی این وضعیت ادامه داره؟😁
خلاصه همهی شرایط پیش اومده کافی بود تا من از همون روزای اول از پا در بیام🤦🏻♀️🤷🏻♀️
طفلکم حوصلهش سر میرفت،
و منم شب کردن صبح برام خیلی سخت شده بود،
همهش چشمم به ساعت بود که باباش کی میاد بچه رو بندازم گردنش؟!😜
کلافگی زهرا در حدی بود که بابای بچه هم به زبون اومدن،
که این بچه همبازی میخواد،
بیا یه اسباب بازی جدید براش بخریم😂
اما میدونستم اسباب بازی جدید درمون این درد نیست😐
خلاصه بلدم بلدمها رو کنار زدم و از یه مجموعهای که از همه نظر بهشون اعتماد داشتم وقت #مشاوره گرفتم⌚📞
گفتم اگه فایده هم نداشته باشه حداقلش با یکی حرف میزنم، یه کم درد دل میکنم سبک میشم دیگه😃
اولین بار بود سر یه موضوعی با مشاور حرف میزدم،
سر انتخاب رشتهی کنکورمم با مشاور صحبت نکرده بودم😄
راهکارهای خانم مشاور و جمعبندی نکات و تجربیات خودم رو ان شاءالله توی پست فردا شب میگم!😊
#ف_جباری
#روزنوشت_های_مادری
#بازی
#قرنطینه
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
#ز_م
امروز میخوام از یه #دوست جدید حرف بزنم🤗
قبلا گفته بودم که توی این ایام #قرنطینه دنبال کشف بازی جدیدیم🤔
حال و حوصلهی بچهها داشت بحرانی میشد که😇
یاد یکی از بازیهایی افتادم که مامانم تو بچگی باهام انجام داده بود.
یه بازی خیلی کاربردی و بدون محدودیت سنی...😜
البته فقط یه قسمتش مال مامانم بود، بقیهش رو خودم ابتکار کردم😎
#روزنامه_بازی 📜📃😀
چیزی که تو هر خونهای پیدا میشه👌🏻
هرچی روزنامه باطله داشتیم، آوردیم...
✅ بازی اول
#پاره_کردن و مچاله کردن!
مخصوصا برای دختری، که جدیدا به پاره کردن کتاب📚 علاقه پیدا کرده.
بعدش جنگ روزنامهای راه انداختیم😁 روزنامهها رو به هم پرت میکردیم و با روزنامه به هم ضربه میزدیم.
✅ بازی دوم
روزنامهها رو مچاله کردیم، باهاشون توپ⚾ درست کردیم و توپ بازی کردیم.🤸🏻♂️ هرچند هی باز میشدن،
ولی تلاش برای گلوله نگه داشتنشون هم بخشی از بازی بود.
✅ بازی سوم
کمی روی روزنامهها راه رفتیم و خرش خرش کردیم.
تا اینکه یه فکری به سرم زد🤩
پسری رو زیر روزنامهها قایم کردیم و یکدفعه پا میشد و خودش رو نجات میداد.
یه دو روز اینطوری سرگرم شدن... تا اینکه جذابیت روزنامهها از بین رفت...😒
حالا تازه رسیدیم به بازی مامانم😅
✅ بازی چهارم
با یه تشت آب💧 رفتیم تو بالکن (حموم هم میشه)
روزنامهها رو ریختیم توی آب و حسابی ورزشون دادیم، خوب خیس خوردن
#آب_بازی💦 هم قاطیش شد دیگه.
در نهایت #روزنامهها رو خوب مچاله کردیم، فشار دادیم تا آب اضافیش خارج بشه و گرد کردیم.
حالا توپهامون منتظرن تا خشک بشن😀
چند روز بعد #توپهامون آمادهی توپ بازی بودن...💪🏻
✅ بازی پنجم
وقتی بود که دیگه از #توپ_بازی هم خسته شده بودن😖
در نتیجه در اقدامی جسورانه، تصمیم گرفتیم باهاشون آدمبرفی بسازیم⛄
اول توپها رو به وسیلهی چسب با کاغذ سفید و دستمال کاغذی پوشوندیم بعد هم روش پنبه چسبوندیم.
مرحلهی آخر هم گذاشتن چشم 👀 و دکمه و دست💪🏻 و شال گردن بود.
حالا پسری یه دوست جدید پیدا کرده...😍
علی آقای ما که هیچوقت با #عروسکها ارتباط نمیگرفت و خوشش نمیاومد حالا خیلی آدم برفیشو دوست داره و باهاش رفیق شده...🤗
باهاش حرف میزنه (البته #آدم_برفی هم جوابشو میده😅)
بازی میکنه (سوار اسبش🐎 میکنه و...)
حتی وقتایی که از دست ما ناراحت میشه 🧔🏻👩🏻 به اون شکایتمونو میکنه😶
پ.ن: توپای روزنامهای رو با رنگی که برای رنگبازی درست کرده بودیم قرمز کردیم.
#ز_م
#سبک_مادری
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif