eitaa logo
مادران شریف ایران زمین
7.4هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
112 ویدیو
17 فایل
اینجا پر از تجربه‌ست، تجربهٔ زندگی مامان‌های چند فرزندی پویا، «از همه جای ایران»، که در کنار بچه‌هاشون رشد می‌کنند. این کانال، سال ۱۳۹۸ به همت چند مامان دانش‌آموختهٔ دانشگاه شریف تاسیس شد. ارتباط با ما و ارسال تجربه: @madaran_sharif_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
همسرم جزء گزینه‌های اولی بود که اومدن. به جز مامانم، بقیه فامیل با ازدواجم همراه نبودن. می‌گفتن اگه ازدواج کنی برای کسب علمت خوب نیست😕 جلوی تو رو برای موفقیت‌های علمی و شغلی می‌گیره... هنوز زوده... ولی من دیگه تصمیممو گرفته بودم.😏 معیارهامون برای ازدواج، سخت‌گیرانه نبود.☺️ همسرم خیلی از شرایط معمول رو نداشتن (مثل شرایط اقتصادی 💸) و از یه شهر دیگه (شیراز) بودن. اما به خاطر داشتن معیارهای اخلاقی و ایمانی، جواب مثبت رو گرفتن.😊 در تیر ماه ۹۱ خیلی ساده ازدواج کردیم😁 با یه مراسم عقد کوچیک توی خونه.🥨🍎🍇 خرید ازدواجمون، خرید خیلی سبکی بود. در حد دو تا حلقه💍 و یه سری ضروریات عادی هنوزم که هنوزه سرویس طلا نخریدم.😁 اولش که ازدواج کردیم، همسرم گفتن که تا یه سال توانایی اجاره کردن خونه🏠 رو ندارم. ما هم مشکلی نداشتیم😁 ولی بعدا شرایط سخت شد.😣 هر دو خوابگاهی و دور از خانواده‌ها بودیم، شرایط خیلی سختی رو تحمل می‌کردیم.😩 و خدا در همین شرایط، درهای رحمتش رو به رومون باز کرد.😇😃 اول دهه‌ی محرم بود که همینجوری رفتیم خونه قیمت کردیم. همسرم گفتن کاش می‌شد یه پولی گیرم می‌اومد. بعد یهو واقعا گیرمون اومد😁 و ما آخر دهه‌ی محرم، یه خونه قرارداد بستیم😍 (تو آذر ماه، شش ماه بعد از عقد) آخر محرم رفتیم تبریز خونه‌ی مامانم اینا. خیلی معمولی به مامانم گفتم که مامان ما یه خونه اجاره کردیم؛ یه چند تا تیکه از خونه بده من ببرم😁 مامانم خیلی شوکه شدن.😳😰😍 بنده خدا یه هفته‌ای جهاز رو فراهم کردن؛😉 در حد ضروریات زندگی مثل: یخچال، گاز، قابلمه، فرش و این‌چیزا... اون سال که همه‌ی این اتفاق‌ها داشت می‌افتاد، من مسئول یکی از گروه‌های دانشگاه هم بودم؛ برای همین، نتونستم تو خرید جهاز کمک کنم.😟 همه‌ی این مراحل کمتر از یک ماه طول کشید. زندگی متاهلیمون شروع شد😀 با کلی قرض😅😁 ولی با این حال، مانعی برای بچه‌دار شدن نمی‌دیدیم⁦🤷🏻‍♀️⁩ دو ماه بعد باردار شدم. وقتی مادرم خبرشو شنیدن، خیلی خوشحال شدن.😃 بنده خدا، به خاطر شناختی که از گذشته‌ی من داشتن، امیدی نداشتن به این زودی‌ها بچه‌ی منو ببینن😅😂 سال اخر کارشناسی بودم📚 باید برای کنکور ارشد تصمیم می‌گرفتم.🤔 به دو دلیل برای کنکور نخوندم: ⁦♦️⁩یکی اینکه می‌خواستم برم حوزه😌 ⁦♦️⁩و دوم اینکه معدلم بالا بود و مطمئن بودم کردیت می‌شم و شدم!😅 اما طبق تصمیمم برای تحصیل در حوزه ثبت‌نام کردم. 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
«صبحانه کودکانهٔ جمعه صبح‌ها» (مامان ۱۰، ۸، ۶، ۲ساله) صبح جمعه باشه، هوا سرد باشه، توی رخت‌خواب گرم و نرم هم باشی،🤤 دیگه هیییچ عاملی نمی‌تونه از جا بلندت کنه.😴 ⏰ ساعت ۰۶:۰۰ فرزند اول: + ماماااان گشنمه کی صبحانه میاری؟ 😋 - برو بگیر بخواب بچه، شماها چرا انقد زود بیدار می‌شید؟!!!🤦🏻‍♀️😴 ⏰ یک‌ساعت بعد فرزند دوم: + مامااااان خیلی خوابیدی پاشو دیگه، زیرسفره‌ای با سفره رو پهن کردیم، نونم داغ کردیم. - ای خدااا، خوابم میاد، هنوز هفت صبحه، برید بازی کنید سر و صدا هم نکنیدا.😤😩😴 ⏰ پنج دقیقه بعد فرزند سوم: + مااامااان ما بشقاب و لیوان چیدیم سر سفره، قند و شکر و قاشق هم گذاشتیم بیا، جون من بیاااا.😌🙃☺️ - ولم کنیییید، برید نون خالی بخورید، بذارید بخوابم.😭🤬 ⏰ همون لحظه فرزند آخر: + مامان پاسو دای دَم تُن (مامان پاشو چای دم کن) - 😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭 ❌صدای افکار سرزنشگرم: عججب ظالمی هستی، پاشو زن، بچه‌هات گرسنه‌اند، صبح جمعه دلشون خوشه دور هم غذا بخورید. ❌صدای افکار تنبلم: نوموخاااام، فقط جمعه‌ها می‌تونم یه‌کم بیشتر بخوابم، خسته‌ام می‌فهمی! خسسسته.😫😴 ❌صدای افکار رقَّت انگیزم: ای مظلوووم فاطمه، ای خسسسته فاطمه، ای کم‌خواااب فاطمه، دل‌ها بسوووزه برام.😭 ✅صدای افکار روشنفکر و باهوشم: خب این طفلکا که سفره انداختن، بگو امروز آماده کردن صبحانه هم باخودتون، بچه‌ها ماشاالله بزرگ شدن. مطمئن باش می‌تونن. از پسش بر میان. خودشونم ذوق می‌کنن و برای تربیتشون هم خوبه. تو هم یه‌کم دیگه بخواب. وقتی هم پاشی، صبحانه حاضره. من: 😴😋😍🤩😈👏تصویب شد👌🏻 بچه‌هاااا برید سر یخچال برای صبحانه هر چی دوست دارید بردارید، صبحانه حاضر شد منم بیدار کنید باهم بخوریم. هر چند خواب از سرم پرید، و از لای در بچه‌ها رو نگاه می‌کردم تا خرابکاری نکنن، ولی نتیجه واقعاً شگفت‌انگیز بود و ارزشش رو داشت.🤩 کِی جوجه‌هام این همه بزرگ شدن که تنهایی بتونن املت بپزن؟👏😍 چقدر با سلیقه سفره چیدن. دورشون بگردم همه چی هم آوردن. املت، زیتون و مربا و حلوا ارده... حتی چای هم دم کردن و مثل خودم داخلش هل ریختن.💗 قربون ذوق و شوق کودکانه‌شون برم که قبل از بیدار کردن من، رفتن موهاشونو شونه کردن تا همه چی عالی باشه. دلم می‌خواست به جای صبحانه خودشونو می‌خوردم.☺️😅 دیگه هر صبح جمعه، املتِ فرزندْپَز داریم.😂💖 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif