eitaa logo
مادَرانه سَبزِوار
232 دنبال‌کننده
387 عکس
60 ویدیو
1 فایل
برای عضویت در گروه مادرانه مرکزی سبزوار به آیدی زیر پیام دهید: @Zeynab_7368 آدرس پیج و کانال روبیکای ما: @madaraneh_sbz99
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم سلام خدمت همه مادران عزیز با آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما و تبریک عید سعید فطر. بریم تا باهم گزارشات هفته قبل مادرانه رو ببینیم.
کتابخونه مادرانه با تمام شدن ماه مبارک رمضان نکات سه جلد کتاب (اسرار ماه رجب، شعبان، رمضان ) را به پایان رساند.
Z..zz: افطاری_جوانه_کوثر قسمت اول امسال تقارن بهار طبیعت وبهار عبادت عجب حال وهوایی داشت 😍😍😍 روزه داری ودید وبازدید های عید در قالب مراسمات افطار وبعضا سحری های خانوادگی حال وهوای فروردین ۱۴۰۲ رو برایمان خاص وخاطره انگیز کرده بود. بابت همین مشغله های شیرین خانوادگی ،برای اعضای مادرانه ما ، که تقریبا از اوایل ماه مبارک به دنبال تدارک یک مراسم افطاری بودیم بالاخره در دهه آخر ماه خدا غروب روز بیست ویکم در محل آستان مقدس امامزاده شعیب علیه السلام توفيق دیدار حاصل شد . محوریت افطاری آقا پسرامون بودند که حالا بعد از دو دهه روزه داری حسابی در دل ما مادرها عزيز شده بودن وما هم به دنبال‌ فرصت هایی که دل این روزه داران کوچک رو شاد کنیم،لذا قبل از پهن کردن سفره های افطار با درخواستشان برای خروج از امامزاده وبازی فوتبالشان موافقت کردیم. اعضای محترم یکی یکی با سبد های ملزومات افطار 🍽🥣🍵🥒🍅🍞🥖🥗🍲☕️🫖از راه می‌رسیدند وزیراندازهایی که کنار هم پهن میشد وسفره های ساده ای که قرار بود دقایقی جمع صمیمی روزه دار را کنار هم بنشاند به زیبایی کنار هم قرار گرفتند. وسفره پسران ومعدود پدران حاضر هم کمی آن طرف تر از ما پهن شد. ناگفته نماند که پدر ومادر بزرگوار یکی از اعضای جوانمون ،نان وپنیر وسبزی افطار را تقبل کرده بودند و با سخاوت وتلاش بی دریغ خودشان هنگام پهن کردن سفره ها ما رو حسابی شرمنده کردن ، خدا به همه پدر ومادرها واین پدر ومادر دوست داشتنی عمر با عزت وبرکت وسلامت عطا کند 🤲🤲🤲 قسمت دوم از محاسن افطار در محیط عمومی این بود که بعضا زائران یا مسافران خصوصا کودکانشان رو شده به لقمه ای نان و پنیر و سبزی مهمان میکردیم واین حال خوب دم افطارمان رو خوب تر می‌کرد. 😌😌😌 بعد از صرف افطار پسرکانمون که حالا گویا باطریشان تا سقف پر شده بود دوباره پا به توپ شدن البته چند تایشان هم شرکت در محفل قرآنی که در شبستان حرم در حال برگزاری بود رو ترجیح دادن. وما مادر ها هم که حالا بند وبساط افطار رو جمع وجور کرده بودیم دور هم نشستیم و گپ وگفت که در جمع ما خانم ها جزء جذاب ترین برنامه هاست رو پیش گرفتیم و البته بیشتر از دغدغه هایمان در مورد فرزندان پسرمان که کم کم صدای پای بلوغشان هم به گوشمان رسیده حرف زدیم و از تجارب هم استفاده کردیم . وقرار شد در گروه مجازیمان در این باب وبرنامه ریزی دورهمی بعدی با محوریت پسرانمان رایزنی کنیم. پدر های غایب یکی پس از دیگری به دنبال خانواده هاشون آمدند . به امید دور همی بعدی باحضور پسران دهه ۹۰مون واین پسران دهه ۶۰ گریز پای 😁😁😁
۱۴۰۲ سلام و صد سلام به همه مادرانه ای ها 😍😍✋✋🌺🌺 در خدمتتون هستم با یه گزارش از 👇👇👇 همانطور که می دونید چند روز مانده به عید نوروز داخل گروه مادرانه پویشی گزاشتیم جهت تهیه بسته مواد غذایی برای مادران باردار و شیردهی🤰👩‍🍼 که از نظر مالی در وضعیت سختی بسر میبرند. جونم براتون بگه که به همت شما عزیزان و اعتمادی که به مادرانه داشتید ، مبلغ قابل توجهی جمع شد 😍😍 که تونستیم حدود ۸بسته مواد غذایی🛍🛍 تهیه کنیم و اکثرش رو هفته اول ماه مبارک رمضان به این خانواده های عزیز تقدیم کنیم 🎁🎁 انشاالله که همگی قدمی در جهت فرزند آوری برداشته باشیم و لبیکی به ندای رهبر عزیزمون 💪💪 🛒🛍 بسته مواد غذایی شامل :👇👇 مارکارانی ، برنج، روغن ،مرغ، رب ، قند، حبوبات و... یک بسته شیرینی عیدانه خرما و پنیر جهت ماه مبارک 🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻 ✳️✳️ جهت کمک به واحد همدلی 👇👇 فاطمه عباسی 5041721075922048 🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺 ♡|@madaraneh_sbz|♡
🛒🛍 بسته مواد غذایی شامل :👇👇 برنج‌ حدود ۵ کیلو ماکارونی ۲ بسته روغن مرغ رب قند حبوبات و... یک بسته شیرینی عیدانه😋 خرما و پنیر جهت ماه مبارک
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی بازارچه مقاومت داشت خودش رو آماده ی حضور کلی مامان تولید کننده و فروشنده و مشتری پر انرژی می کرد😍😍 ♡|@madaraneh_sbz|♡
زیر پوست بازارچه مقاومت چه خبر بود؟ شکارهای دوربین تیزبین بازارچه مقاومت تا حالا پیش اومده به زیر پوست یه چیزی نفوذ کنید ؟ تا حالا پیش اومده قد خودتونو کوتاه کنید، بیاین پایین و پایین تر دنیا رو از یه زاویه دیگه نگاه کنید ؟ ما تو این کلیپ می‌خوایم ازین زوایای خفن ببریمتون یه جایی که اکثرتون باهامون اومدین😎😎 ♡|@madaraneh_sbz|♡
بنت الزهرا: جمعه ۱۸اردیبهشت با صدای گوشی از خواب بیدارشدم‌. ساعت۵دقیقه به ۷بود. با سرعت برق آماده شدم. سوییچ رو برداشتم و از پله ها پایین اومدم. ماشین رو روشن و حرکت کردم. گروه مادرانه رو باز کردم و آدرس رو نگاهی انداختم.مسیر کوتاهی بود. سه دقیقه ای رسیدم. ماشین رو کنار خیابون پارک کردم و وارد کوچه شدم و چشم چرخوندم تا پلاک ۴رو پیدا کنم. پلاک ۴که ندیدم ولی حدسی(اونم صبح جمعه😐) زنگ دوم ساختمون ۴طبقه رو زدم. منتظر بودم یه صدای خواب‌آلود بگه بله بفرمایید که دیدم بدون سوال و پرسش در باز شد. خب الحمدلله.مرحله اول رو خوب گذروندم. وارد ساختمون که شدم. دودل بودم از پله برم یا آسانسور؟که باتوجه به دیسکی ک چند هفته ای میشد روی خوش به من نشون نداده بود آسانسور رو انتخاب کردم. فک کنم سه برابر مسیری ک از خونه تو راه بودم.منتظر آسانسور و سوارش بودم. بلاخره رسیدم و دیدم ک بعلههه... این دفعه دیر رسیدم.😢 تا نشستم زهرا خانم اشاره کرد ک صوتی پخش کنم.(صبر کن خواهر دم و دستک آماده کنم😁) مناجاتی پخش کردم . یکی یکی به تعداد مهمونا اضافه میشد. دعای عهد رو ساعت ۷ونیم پخش کردیم. و سپس صوت دعای ندبه ای ک بانی زحمتش رو کشیده بودن. بعد از دعای ندبه طبق قرار همیشه دعای فرج پخش شد. و سپس یادبودی از پرستی عزیزمان😭🖤 سفره صبحانه با کمک دوستان پهن شد. هر کسی گوشه ای از کار را گرفته بود. و به کمک صاحبخانه پا به ماه می‌شتافت. جاتون خالی دور سفره رو گرفتیم و با دعای سفره (زهرا خانم عباسی)شروع کردیم و با دعای سفره(خانم رنجبر عزیز)تموم. 😋 👇👇ادامه سفره رو ک جمع کردیم رفتیم آشپزخونه ظرف بشوریم ک دیدیم شیر آب فاقد سر شیر است. از صاحبخانه پیگیر سر شیر شدیم که فرمود کندم ک ظرف نشورید.😳😳 از ما اصرار از ایشون انکار اینجا بود ک من یه نکته اخلاقی یاد گرفتم: (بهترین کار برای به زحمت ننداختن مهمونا کندن شیر آب است😁😁) خلاصه سفره رو جمع کردیم و زهرا خانم م دلبری رو با ظرفها گذاشتیم و بدرود.🍽✋ اینم از گزارش دعای ندبه بانی این هفته زهرا خانم دلبری.🌹 ان شاالله که خودشون و خانواده عزیزشون سالم و تندرست باشند.🤲 و بسلامتی خبر زایمانشون رو بشنویم. 🤲🤱 🌹التماس دعا🌹
✅سلام از عصر یه روز بهاری🌱 حظ خودم از جلسه کتابخوانی مون قرارمون ساعت ۵ جلسه کتابخوانی کتاب صعود چهل ساله انصافا کتاب صعود خیلی جای بحث و تبادل نظر داره و اینکه بیای درمورد دستاوردها و موضوعات روزی مثل آزادی که فصل این جلسه مون بود صحبت کنی جذابه👌 اونم با این حجم از سروصدا و غر غر دختر😄 اوایل فصل که به انتخابات و مشارکت مردم تو دوران پهلوی می پردازه و درباریان خاطرات شون از میزان فساد و آزادی بیان میگن واقعا تاسف برانگیزه😐 به درد این روزا میخوره که یه عده اینقدر مقایسه اشتباه نکنند. همینقدر بگم که لازمه یه چیزایی رو هممون بدونیم و این کتابا رو مطالعه کنیم. ✅حظ امروز من دو تا بود یکی اینکه توفیق پیدا کردم در خدمت خواهران گلم بودیم و دوم اینکه خوشم اومد با سر و صدای بچه ها خانوما بازم مقاومت میکردن و جلسه رو مقتدرانه پیش میبردن💪💪💪💪💪 ✅دیروز بلند شدم و کمر همت رو بستم ودو دخترم را اماده کردم وراهی جلسه کتابخوانی دوستان شدم برا اولین بار بود که تو این جلسه شرکت کردم و واقعا حظ بردم از اینکه چندتا دوست دور هم تواون هیاهو و سرو صدای بچه ها کتاب میخواندند و حظ بردم از مهمان نوازی و مهربانی الهام جان که سفره برا بچه ها و مادرها پهن کردن وبانون روغنی بسیار خوشمزه از ما پذیرایی کردن کاش فاطمه بنجخی هم از الهام یاد بگیره و برا جلسه اینده چلو کباب بده تا هممون خیلی خیلی حظ کنیم دوستار شما خانم سبزواری۱۴/۲/۱۴۰۲ ✅حظ دیروز من فقط نون روغنی الهام بود خیلی خوشمزه بود وگرنه کتاب خوانی من همشو میدونستم خو د اسدالله اعلم همه رو برام تعریف کرده بود اگه جلسه بعدی که خونه فاطمه هست چیزای خوشمزه میده حتما میایم چون خیلی حظ میکنیم😂😂خانوم سبزواری ✅اتفاقا من الان داشتم به همین فکر میکردم دیروز واقعا حظ بردم از جلسه😊 حظ حضور دوستانی که غافلگیرم کردن با حضورشون مثل خانم سبزواری 😇 حظ شلوغی بچه ها در کنار حلقه ی گفت و گوی مامانا که سخت مشغول بودن 🤯 و حظ مهمون نوازی الهام جان و مامانش با نون روغنی تازه و ماست چکیده 😋حظ زهرامون
✅من وقتی وارد خونه شدم رفتم طبقه ی بالا و خوشحال که دارم میرم پیش دوستانم اما با در بسته مواجه شدم،در قفل بود و سروصدای بچه‌ها میومد،خیلی در زدم اما خبری نشد،منم دیگه طاقتم تموم شد و یکریز شروع کردم به در زدن تا اینکه خانم نارستانی در و برام باز کرد،کمی عصبی شدم اما بعد با دیدن دوستان خوشحال شدم و از عصابیتم کلا یادم رفت. وقتی خانم اکبری رو دیدم متعجب و خوشحال شدم چون جلسه اولش بود. بحث کتابخوانی هم که شروع شد با لذت گوش میکردم به توضیحات دوستان،در حین بحث حواسم به الهام بود که با چه حوصله ای با بچه‌ها بازی می‌کرد. آخر جلسه هم که با آوردن سفره و نون روغنی و جمع شدن بچه‌ها با ذوق کنار سفره حس خوبی داشتم. ✅یک ربع به ساعت مقرر رسیدم به محل جلسه. پسر نوجوان با سطل خمیر و چند تا نان تازه جلو در بود. مادرش تعارف زد و وارد خونه شدیم.😊قرار بود جلسه طبقه بالای منزل شون برگزار بشه. پله ها رو بالا رفتم.و منتظر دوستان نشستم. جلسه شروع شد، بحث مان حسابی گرم شده بود.🗣 بچه ها می‌رفتند و می آمدند،شلوغ میکردن،دعوا میکردن باز زود همو می بخشیدن.😬😩🤯😤 و ما جدی ترین بحث ها رو که حول کتاب صعود چهل ساله بود در همین فضای آرام 🤪 داشتیم. خنده دار بود واقعا...😁 ساعتی بعد سفره مهربان و با برکت صاحب خانه پهن شد.🍔🌮خمیر هایی که حالا با دستان مهربان و هنرمند خانم عربشاهی تبدیل به نان روغنی شده بود و کنار ماست صفا و صمیمیت جلسه رو دو چندان کرده بودند.❤️😊 امروز در کنار مطالب صعود چهل ساله درس بزرگی گرفتم کرامت صاحب خانه که ما را پذیرفت.🙏 صبورانه سر و صدا و شلوغ کاری های بچه ها را تحمل کرد.☺️ بچه هایمان را بازی داد. و سفره با برکتش را پهن کرد. اینها قدم های صاحبخانه بود که برای پیشبرد اسلام و انقلاب برداشت. انشالله که خدا به عمرشان عزت و برکت بدهد. ✅اینکه فاطمه هی میگفت تو هرچقدر زور بزنی بیشتر از همون ۲ نفر نمیان به خرجم نمی‌رفت نمیتونستم بپذیرم برنامه‌ای به این مهمی که برای رشد تک تکمون خیلی هم مهمه اینقد کم استقبال باشه.🙁اما جلسه ی پیش دوستان عزیزم با اومدنشون خیلی خوشحالم کردن آبجی زهرا که با پای لنگش باز همه جا میره و بقیه رم میبره خدا خودشو ماشینشو برامون حفظ کنه😁خاله که کلافه بود از سرو کله زدن با بچه ها و خیلی ضربتی آماده شده بود وباما اومد👏سمیه بی خوابی فاطمه و گریه هاشو به خاطر جلسه تحمل کرد💪خانوم سبزواری همراه با دوتا دختر دوقلوش اومدو مارو غافلگیر کرد😉خانوم شعبانی ‌هم بنده خدا پشت در موند ونزدیک بود درو از جا بکنه که من به داد در رسیدم 😂وفاطمه جلمبادانی با اینکه هفته های آخر بارداریشه همچنان پر قوت در راه اعتلای انقلاب قدم برمی‌داره وبه شدت پیگیره😬انشالله که شروع کتاب بعدی تو زایشگاه باشه🤭واما مهمترین قسمت جلسه که البته برای همه‌ی خانوما ظاهرا خیلی جذاب بوده پذیرایی میزبان عزیز الهام جون ومامانش که بسیار از لطفشون سپاسگذاریم❤️ .این بود روایت این حقیر حرف ناگفته زیاد دارم اما مجازی کمی سخته🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دعای ندبه این هفته هم با حضور دوستان در منزل سرکار خانم زرقانی عزیز برگزار شد. ان شاالله ک خودشون و خانواده عزیزشون زیر سایه پر مهر امام زمان(عج) سالم و تندرست و عاقبت بخیر باشن.. باشد ک دوستان حضور با شکوه تری در ندبه ها بهم رسانند. یاعلی التماس دعا
عقربه های ساعت کم کم به ساعت چهار نزدیک میشدند ....با وجودی که همه کارها رو جفت وجور کرده بودیم اما همش نگران بودم چیزی کم وکسر نباشه خدا خیرشون بده همه دوستان همکاری کرده بودند. یکی حلوا یکی خرما عده ای میکادو چایی وخلاصه همه چیز آماده بود .اما یه چیزی کم بود🤔 اونقدر کم بود که همه احساسش میکردیم😔 .دخترم زهرا مسول پخش صوت بود .... رفیق نیمه راه من خداحافظ 😭 رفیق نیمه راه من خداحافظ 😭 آره درست حدس زدید رفیقمون کم بود اونقدر نبودنش احساس میشد که هممون درک میکردیم اینجا حضورش لازم بود.😭😭😭 مهمونا اومدند پذیرای انجام شد .روضه حضرت مادر توسط حاج آقا تشکری داشت خونده میشد.بچه ها دلشون بازی نمیخواست 😔به اتاق کودک نرفتند انگار همه حتی بچه ها دلشون فقط روضه میخواست. اون روز هیچکی واسه بچه ها قصه نگفت😭😭 هیچ کاردستی هم درست نکردند😭 روضه تموم شد همه مبهوت عکس پریسا بودیم گریه یکی از بچه ها نظرمو جلب کرد.... خاله پریسا😭😭😭 الهی بمیرم واسه هممون مهم بود جاش تو جمع مادرانه مصباح خیلی خالی بود. حالا باید عزممونو جزم کنیم راه پریسامونو ادامه بدیم .اعضا دور هم جمع شدیم وقت گذشته بود.... نتونستیم خوب برنامه ریزی کنیم فقط مسول امور مالی مونو تعیین کردیم وبقیه کارها به جلسه بعد موکول شد.