eitaa logo
مادَرانه سَبزِوار
245 دنبال‌کننده
463 عکس
80 ویدیو
4 فایل
برای عضویت در گروه مادرانه مرکزی سبزوار به آیدی زیر پیام دهید: @Khakriz1357 آدرس پیج و کانال روبیکای ما: @madaraneh_sbz99
مشاهده در ایتا
دانلود
اعضای گروه طبق قرار معهود برای عیادت از خواهر عزیزمون که دوره نقاهت بعد از یه جراحی سنگین رو سپری میکرد در منزل مادر ایشون جمع شدیم. در مورد کنترل خشم وعصبانیت که درگروه مجازی مون قرار شده بود فکر کنیم وکتاب وسخنرانی های اساتید رو دنبال کنیم بحث وتبادل نظری انجام گرفت. دوستمان که میزبان بودن وآشنایی با طب داشتن توصیه کردن :ابتدا طبع ومزاج خودوهمسر وفرزندانمون رو بشناسیم وبا اصلاح سبک زندگی وتغذیه به کم شدن این عصبانیت ها کمک کنیم . در بین صحبت های مادرها و تلاش برای کشف طبع اعضای خانواده شون ، بچه ها هم حسابی مشغول بازی وجست وخیز بودن . گرچه دیدار دوستان وبحث مفید وکاربردی که در جریان بود خیلی جذاب بود اما نزدیک شدن به وقت اذان مادران رو به خاتمه دادن جلسه رهنمون میکرد☺️☺️. ضمنا هماهنگی برای برنامه فوتسال پسران همراه پدرانشان هم از بحث های مطرح شده بود که قرار شد در صحن مجازی گروه بهش پرداخته بشه تا از نظر دوستان غائب در جلسه هم بهره ببریم. ♡| @madaraneh_sbz |♡
🌸🌸به نام خدای مهربان🌸🌸 سلام☺️ به یمن روزهای فجرو پیروزی،هفته ای که پشت سر گذاشتیم ،از آن هفته های با برکت واحد کودک بود😍 در این چند روز به لطف خدا و همت اعضای واحد کودک اتفاقات خوبی رقم خورد،اتفاقات ویژه ای که میتوانید مجموع آن ها را در، ویژه برنامه ، نظاره گر باشید😍😍😍 (پیش پیش برنامه رو لو دادم😜😜) قسمتی از این ویژه برنامه،برش هایی از زندگی شهید محمد فرومندی است،که در قالب داستان بازی های هوشمندانه به مخاطبین (پسران۶ تا ۷/دختران ۶ تا ۹)ارائه میشود‌‌. توضیحات بیشتر در مورد ویژه برنامه را در گزارش واحد کودک مطالعه بفرمایید☺️ ♡| @madaraneh_sbz |♡
در واحد مکتوبات چه خبره ؟ کتاب انتخابات مادرانه در دست چاپ پروژه تحقیق کرونا در حال انجام پروژه محیط زیست رو به پیشرفت ♡| @madaraneh_sbz |♡
در واحد مطالعه مشغول خوانش کتاب نوجوان هستیم تا شروع کتاب جدید ♡| @madaraneh_sbz |♡
مادَرانه سَبزِوار
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم به مناسبت هفته دفاع مقدس یه برنامه حضوری جذاب داریم😍😍😍 (بر مدار معرفی شخصیت شهید فرومندی) 🇮🇷کارگاه "داستان‌بازی‌های انقلاب" 💠 ویژه مادران و فرزندان دختر ۶ تا ۹ سال فرزندان پسر ۶ تا ۷ سال ✨ هزینه کارگاه برای هر خانواده(مادر و فرزندان): ۱۵۰۰۰ تومان ⏰ زمان: پنج‌شنبه ۲۱بهمن، ساعت ۱۰ صبح ✅ جهت شرکت در این برنامه، ثبت‌نام قبلی الزامی است. برای ثبت‌نام به آیدی زیر در ایتا پیام بدهید: @pari_mazinani مادرانه سبزوار پیروان عترت (واحد خواهران هیات رزمندگان اسلام) ♡| @madaraneh_sbz |♡
مادَرانه سَبزِوار
بنت الزهرا: عقربه های ساعت۶:۳۰ 🕡را نشان میدهد. علی غرق در خواب😴 رو تو لباساش غرق ترش میکنم.🧦🧤🧣 خودمم آماده میشم. علی رو پتو پیچ میکنیم و پدرش بغلش می‌کنه و به سمت ماشین می‌ره. کفشامو از جاکفشی بیرون میکشم و لحظه آخر خروج به صفحه شخصی زهرا خانم نگاه میکنم.چشام چهارتا میشه.😳بلاخره پس از ۹ساعتی جواب دادن:(آره میام بیزحمت ساعت ۷بیا دنبالم.) تو ماشین می‌شینم و بعد از چند دقیقه که ماشین گرم میشه. راه میفتیم و تو مسیر زهرا خانم رو سوار میکنیم و راه میایم به سمت. مقصد.🚗🚗🚗 مسیر طولانی نیس و الحمدلله به موقع میرسیم.وارد خونه میشیم .اولین مهمونا ما هستیم .🙃 پس از سلام و احوال پرسی🙂 علی رو گوشه ای دراز میکنم و خودمم یه نفس میگیرم. گوشی و اسپیکر رو آماده میکنم تا صوت پخش کنم.📱🔉 ولی از همون اول بحث سرمای سبزوار تو خونه گرم شده و همه پیگیریم چرا سبزوار سرما🌪🌫 هست و بارش🌧🌨 نیس؟؟🙁 الهام خانم میگه:بچه های من هنوز نمیدونن برف چیه؟فکر ک میکنم میبینم آره علی هم تا یه ماه پیش نمیدونس برف چیه.☹️ همه دست بدعا میشیم که خدا به همین بچه ها رحم کنه.🤲🤲 بحث گرم شده سرما، با ورود خانم سپهری ختم میشه. ساعت ۷:۳۰ نشون میده .🕢 اسپیکر و بلوتوث رو روشن میکنم و دعای عهد رو پخش میکنم هنوز اولش هس با صدای پارازیت تماس📞 و قطع شدن دعا گوشی رو برمیدارم و بلوتوث رو قطع میکنم جواب میدم. طاهره خانم هست و آدرس میخواد.آدرس رو بهشون میدم.(البته به حساب خودم از یه مسیر آسون🤪فک نمی‌کردم طاهره جان آنقدر مسیر یابیش خوب باشه😬) همزمان با تماس نرگس خانم هم با زهرا فسقلی بیدااااار 😍از راه میرسه. دعا رو مجدد پخش میکنم. زمزمه العجل العجل فرا میرسه و صدای دستهایی که از حسرت نبودن اماممون به پاها کوبیده میشود هم به گوش میرسه. 😔😔 اواسط دعا طاهره خانم ها هم از راه میرسن. دعای ماه رجب,و دعای سلامتی آقامون رو هم میخونیم و ندبه با صدای گرم خانم سپهری شروع میشه و همه چند صفحه ای رو میخونن.📖📍 یکی بابغض،بکی با اشک،یکی با ناله... دعا تمام میشه.😢 خانم سپهری مارو به یه شعر و دلنوشته زیبا مهمون می‌کنه که اشک ها هم انگار منتظر شنیدنش بودن تا بی اختیار ببارن.😢😢 پس از اتمام روضه رو پخش میکنم. روضه ای که از فراق و جدایی یک برادر و خواهر نقل می‌کنه. امام حسین(ع)و حضرت زینب(س) چشمها خیسه و دلها آماده برای آخرین لحظات التماس.🤲 دعای فرج پخش میشه و اینجاست ک دیگه دلها وچشمها و قلب ها و تک تک اعضاو جوارحمون التماس اومدنش رو میکنن. خانم سپهری مجلس رو با دعاهای زیباشون ختم میکنن.🤲🤲 همه دور خونه نشستیم و زیر لب فاتحه و صلوات می‌فرستیم که فاطمه خانم مارو دوباره به یه چای مهمون می‌کنه.☕️☕️ دختر خانومای گل الهام هم میرسن.😍😍 علی هم از خواب بیدار میشه 😴و زهرا کوچولو هم ک دور تا دور خونه دنبال قندون.🍚 زهرا خانم کتاب رو از کیفش در میاره و شروع می‌کنه به معرفی(البته من اینجاشو نبودم رفتم به امورات علی رسیدگی کنم.تا رسیدم تموم شد😐😐) سفره زیبا و رنگی رنگی رو پهن میکنیم. منتظریم ببینیم چی میاد سر سفره(شکموها) اخ اخ اخ😋😋😋 جاتون خالییی.😉😉 نون روغنی صدیقه خانم پز.🥧🥧🥘🥘 بانی حسابی برای مهموناش سنگ تموم گذاشته بود و شب قبل با دستهای پر مهرش😘 برامون نون روغنی پخته بود. فاطمه زهرا خانم ماست های زیبا تزیین شده با نعنا وگل رو هم سر سفره می‌ذاره.🍥🍥 نمک🍶 و فلفل🌶 هم خودشون رو توی سفره جا میکنن. اینجاست که فلفل خورها نمایان میشن 😜😜 الهام.طاهره.... نه الهام به اینها راضی نمیشه و می‌ره سس خونگی که بازم مامان صدیقه اش زحمتش رو کشیده رو از یخچال میاره.🌶🍅 بلاخره به به و چه چه سر سفره براه بود. که یهو علی یادش اومد نماز صبحش رو نخونده 🤭و جانمازمو 📿از تو‌کیفم در میاره و شروع می‌کنه به نماز خوندن. زهرا خانم هم هنر عکاسیش گل کرد 📸و صحنه رو سریع ثبت میکنه، ولی باصدا😑، که علی متوجه صدا شد و دیگه نخواست ریا بشه.😁😁 طبق عادت هر هفتمون سفره رو با دعای سفره که از خانم رنجبر عزیزمون😍 یاد گرفتم بدرقه میکنیم. و هر کدوممون راهی خونه خودمون میشیم. 🚙🚙🚙 اینم از گزارش دعای ندبه جمعه۲۱بهمن ماه۱۴۰۱ منزل خانم عربشاهی عزیز. ان شاالله خدا ازشون قبول کنه.🤲🤲 @madaraneh_sbz
مادَرانه سَبزِوار
بنت الزهرا: بوی گل و سوسن و یاسمن آمد🎉 رهبر محبوب خلق از سفر امد🎊 🎈دهه ی فجر در راه بود و ما به فکر یه برنامه ی پرو پیمون برای جوانه مون بودیم یه دورهمی ی مادر پسری😍 برنامه چیده شد📝 قرار شد بریم مزار شهدای شهرمون اونم با دستانی پر... البته در چند روز گذشته تولد مولا جان مون امام علی رو داشتیم که دلمون نمیومد خشک و خالی از این فرصت پربرکت برای بچه ها عبور کنیم. پس زرنگی کردیم و با یه تیر دو نشون زدیم دورهمی رو با دو مناسبت برگزار کردیم هم جشن انقلاب🌳 و هم جشن تولد علی مولا🎈 تقسیم وظایف کردیم... روز موعود همگی منزل یکی از مادران جمع شدیم و بدون معطلی رفتیم سراغ کارها بساط ساخت پرچم عزیز مون پهن بود بچه ها مشغول باد کردن بادکنک های سه رنگ شدن (و البته بازی و بازیگوشی😉) و مادران مشغول درست کردن پرچم (والبته صحبت و بگوبخند 😁) بعد از کلی کاروبار... کیک تولد علی مولا وارد صحنه میشه 😃 و بچه ها رو حسابی دور خودش جمع میکنه... بچه ها چشم مامان ها رو دور دیدن و هی شمع ها رو روشن میکنن و هی فوت میکنن😜 بعد از تعاریف یکی از مادران برای بچه ها از تصویر روی کیک یعنی شجاعت علی مولا... نوبت نوش جان کردن کیک بود وقت کم بود و باید سریع پرچم ها و بادکنک ها رو برای پخش کردن می‌رسوندیم مزار شهدا... هوا بس ناجوانمردانه سرد بود 🤧 ولی بچه ها با ذوق و شوق فراوان.. با دستان و صورت گلگون شده ( از شدت سرما) می دویدن دنبال عابرین و بهشون پرچم و بادکنک میدادن 🎋🎈🇮🇷 (مدیونید اگه فکر کنین ما مادران تناردیه هستیم و بچه ها رو به بیگاری کشیدیم🤪) خلاصه صحنه های بسیار دلپذی هوا دلپذیر شد... گل از خاک بردمید😁 پدرمعنوی ما.. آقاجان روح الله خمینی خود ما و بچه های ما وقف انقلاب شما و امام زمان❤️😭 هوای سرد اون روز... خاطرات انقلاب بهمن ماه رو که توی کتاب ها زیاد خوندیمش برامون تداعی کرد... و خیلی دلچسب بود ♡@madaraneh_sbz
به نام خدا سلام در هفته گذشته که مصادف شده بود با ایام دهه فجر، واحد کودک مادرانه سبزوار،ویژه برنامه ی را برای دانش اموزان پایه های اول تا سوم مدارس مختلف به نمایش گذاشت در این ویژه برنامه برش هایی از زندگی شهید محمد فرومندی در قالب داستان بازی به مخاطب ارائه شد،سعی شد در این داستان بازی ها روی مفاهیم اتحاد و ظلم ستیزی به طور ویژه پرداخته شود جشن ۴۴سالگی انقلاب،از برنامه هایی بود که در این ویژه برنامه جای داشت معرفی کتاب و کتابخانه و صحبت پیرامون کتاب و بازی های مادر و کودک_(مربی کودک) بخش های دیگری از این ویژه برنامه بود امید است به لطف و عنایت خداوند این مسیر ادامه دار باشد.... ♡@madaraneh_sbz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ماهمه دلداده ی رهبرشدیم تا ابد او یار و ما یاورشدیم گفته بودم قصه دارم با شما قصه ای از ماه بهمن بچه ها… 🌸بسم تعالی🌸 و باز بوی گل و سوسن و یاسمن آید🇮🇷🇮🇷🇮🇷 مگه میشه بوی پیروزی این انقلاب بیاد و دست رو دست گذاشت مگه میشه از ماه بهمن نگفت مگه میشه از امام نگفت مگه میشه از مردم قهرمان و انقلابشون نگفت... دورهمی این هفته ی ما مصادف شد با ایام دهه ی فجر چی بهتر از این😍 حوالی ساعت ۳بود که خبر دارشدیم برای میزبان عزیز مشکلی پیش اومده یعنی چه کنیم 🤔 کنسل کنیم برنامه برای فردا باشه ... تو همین فکرا بودیم که یکی از مادرای گلمون قبول زحمت کردن که برنامه تو منزلشون برگزار بشه😍😍 بعد از آمدن تمام مهمان ها و صرف چای☕️ برنامه با قرائت قرآن توسط یکی از گل دخترامون رسما آغاز شد. قرار شد داستان بازی که دوستان عزیز واحد کودک زحمتشو کشیده بودن اجرا کنیم. داستان شهید محمد فرومندی طاقت موندن تو دم و دستگاه شاه و نداشت داستان فرمان امام که از پادگان ها فرار کنید. داستان ابراز همدردی مردم با سربازهای فراری و کچل کردنشون داستان خونه هایی درش باز بود برای امان دادن به سربازا (اینجا مادرا دو نفره دستشونو به هم دادن و شدن خونه 🏠 بچه ها در نقش سرباز ، بعد از دنبال کردن نظامیان شاه به خونه ها پناه میبردن ) حالا بچه ها باید اعلامیه که صحبت های امام خمینی س رو به هم دیگه میرسوندن. نوبتی اعلامیه به در خونه ها رسید. امام چی گفته بود ؟🤔 ✅حکومت نظامی را بشکنید. بچه ها از خونه ها بیرون اومدن و شروع کردن به شعار دادن مرگ برشاه مرگ بر شاه مرگ برشاه✊✊✊ رفتن و رفتن و با قدرت مجسمه شاه و با نخ هایی که به هم گره زدن ، زمین انداختن بعد با خوشحالی عکس شاه و پاره پوره کردن و عکس امامو با افتخار بالا بردن😍😍 نوبتی هم باشه نوبت خوردن خوشمزه هایی بود که مادرا به مناسبت جشن انقلاب اورده بودن 😋😋😋 کیک 🎂🍰 شکلات🍬🍬 پفیلا پفک سالم‌😋 راستی یه پازلم از عکس امام داشتیم که بچه ها وقتی برش میگردوندن با عکس چپه شاه مواجه میشدن🙃 در آخر هم جوایزی به بچه ها اهدا شد تا خاطره ی خوبی از جشن انقلاب تو ذهنشون بمونه😍
مادَرانه سَبزِوار
روز پنجشنبه ظهر بود که اطلاعیه قطعی شد وقرار شد که ندبه خون ها این هفته خونه ما ندبه بخونن. نماز مغرب و عشا رو خوندیم و راهی بازار شدم و لوازم مورد نیاز پذیرایی رو تهیه کردیم. ساعت حدود۹ونیم بود ک به خونه برگشتیم و گوجه هارو تمیز شستم و شروع کردم به رنده کردن. گوجه هارو رنده کردم و یه ساعتی رو شعله گذاشتم تا آبش بخار بشه. در همون حین کارهای دیگه رو انجام دادم و خونه رو مرتب کردم چشام خوردیم . ساعت۱۲بود که گوشی رو کوک کردم و چشمای خستم رو بستم و با صدای آلارم گوشی باز کردم. ساعت۵بود.نماز صبح رو خوندم وسجاده رو جمع کردم.و شروع به رنده کردن پیاز (سرصبح بوی پیاز تو خونه بپیچه چی میشه) کردم و روغن رو تو تابه ریختم با داغ شدن روغن پیاز های اشک آور رو چپه تابه کردم و جلز و ولزشون بلند شد.ادویه ها و رب هم اضافه کردم و حسابی سیر تفت کردم و مواد آماده شده رو به گوجه های دیشب اضافه کردم و حسابی مخلوطشون کردم. زیر کتری و سماور رو روشن کردم و جناب همسر رو راهی نونوایی کردم,چون املت فقط با نون تازه میچسبه. در حیاط رو باز گذاشتم.و به خونه اومدم و چای رو دم کردم. ساعت ۷رو نشون میداد.برنامه رو مرور کردم و نشستم.ساعت۷و۲۰ دقیقه شد و از مهمونا خبری نشد. با خودم گفتم میان،اگرم کسی نیاد خودم میخونم. در حال و هوای گفتگو با زهرای درونم بودم که صدای پای عزیزی ک از پله ها بالا میومد رو شنیدم و برای استقبال به جلو در رفتم خانم سپهری عزیزهمراه گل دحترش وارد شدن و پشت سر هم الهام خانم زینب به بغل و دختر خانومای ناز و مادر عزیزشون و ابجی خانوم گلشون و خاله گرامیشون وارد خونه شدن. ساعت ۷ونیم بود که خانم سپهری عزیز دعا و شروع کردن و من هم مشغول پذیرایی و دعا توسط مهمونای عزیز قرائت میشد که اواسط دعا چنتا از همسایه ها و طاهره خانم و خانم موحد هم رسیدن. دعا خونده شد و من هم تخم مرغ هارو آماده کردم و همسایه ها به یاری من شتافتند و املت رو روبراه کردن. بااتمام روضه امام موسی کاظم(ع)ودعای فرج سفره پهن شد و نون تازه و املت و خیارشور سفره رو پر کرد و با جمع شدن مهمانها زیبا شد. جای همگی خالی😍😍 به امید قبولی ان شاالله🤲🤲
مادَرانه سَبزِوار
🇮🇷 در یک روز سرد زمستانی 🌨❄️☔️مادران حضرت سمیه تصمیم گرفتن با برگزاری جشن بزرگ انقلاب نوگلانمون👼 رو باهم بیشتر از قبل آشنا کنن، هریک از مادران یک قسمت از کار رو گرفت تا بتونیم این جشن رو برپا کنیم، یکی با گل آذین کردن منزل خود 🎊🎉دیگری با خرید هدیه🎁، پختن کیک🎂، دسر🍮🍭، شربت آلبالو و زعفرون گلاب🥤🍹، بازی مادرو کودک و قصه گویی. ساعت 4 🕓 بعد ازظهر بود یکی یکی مادران از راه رسیدند، یکی بچه بغل👶 یکی بچه بدست👧👦 وارد جشن میشدند، چیزی که بیشتر به چشم میومد چهره ی مادران بود که حال هوای پیروزی انقلاب بعد 44سال موج 🌊 میزد. تیک تیک عقربه ها و دل بچه ها که قندی توش نموده بود که زمان برگزاری جشن و چه اتفاقی قراره پیش بیاد، بعد از پذیرایی چای لبسوز میزبان☺️ ابتدا یکی از مادران🙋‍♀ بچه هارو جمع کرد دور میزی که با کیک و دسرهای رنگارنگ 🎀 و شمع های رنگی که برق میزد که کی قراره فوتشون کنه که ما بخوریم☺️ و اصلا چرا ما امروز اینجا جمع شدیم، خانوم دهنبی عزیز دلیل اومدن بچه هارو شروع کرد به توضیح دادن که تو زمان های خیلی دور که مامان بزرگ های ما مثل شما کوچیک بودن آدم بدهایی زندگی می‌کردن و هرروز به اون ها زور میگفتن که می‌خواد روسری و از سر اون ها بکشه و قسمت های مختلف ایران و به کشور های دیگه بده ووو بعد از بچه ها پرسید میدونید اون آدم بده کی بود بچه ها بهم نگاه کردن ک یکهو یک صدایی ازبین بچه ها اومد بالا و گفت شاه بله درست بود عکس شاه رو هم به بچه ها نشون داد که با چهره ی اون آشنا بشن و ببینن که چه زندگی پر از امکاناتی داشت🚘🏯🏛 ولی مردمش اصلا براش اهمیتی نداشتن که بخواد آسایش و آرامش رو برای اون ها هم فراهم کنه فقط به فکر خودش و خونوادش بود👨‍👩‍👦‍👦، میدونید کی مقابل این شاه ایستاد و اونو از کشورمون انداخت بیرون لا به لای صداها اسم قشنگی به گوشمون رسید امام خمینی بله ایشون بودن که زندگی اون زمان ایران🇮🇷و از چنگ آدم های زور گو نجات دادن و الان 44 ساله که ما این روز رو بزرگ و جشن میگیریم حالا وقتش رسیده بود که بچه ها شمع ها رو فوت کنن🎊🎈 بعد دست بچه هارو گرفت و یک زنجیری دور میز بستن و با هم بازی کردن و وقت خوب پذیرایی رسید. بعد دو حلقه تشکیل دادیم که بتونیم بستر بازی مادرو کودک 👩‍👧‍👦 و برگزار کنیم. کلی هیجان و شادی بین مادر و کودک شکل گرفت و بچه ها پا به پای برنامه میومدن و نوبت به هدایا رسید که چشم هاشون رو ببندن، فرفره های رنگی که کادو پیچ شده بودن گذاشتیم وسط بچه ها خوشحال هر کدوم یک هدیه رو می برداشت و میرفت به سمت مامانش و در کمال آرامش بچه ها مشغول بازی قشنگ فرفره شدن و یک عکس یادگاری هم با هم انداختن تا ثبت بشه تو دفتر خاطراتشون☺️