⭐️به نام خداوند بخشنده ی مهربان⭐️
💐 کانال مادرانه های مشترک یکساله شد.💐
❇️ یکسال پیش به درخواست تعدادی از دوستان یک گروه مجازی، کانال را راه اندازی کردم. کانال با حدود بیست الی سی نفر از عزیزان همان گروه شروع به کار کرد. در ابتدا تصورم این بود که دوستان لطف داشتند و به خاطر چند راهنمایی کوچک بنده در گروه، پیشنهاد راه اندازی کانال را دادند، اما بعد از مدتی مطالب تکراری میشه و کانال بازدهی نخواهد داشت.🤔
❇️ اما در مدت کوتاهی بازخوردهای خیلی خوبی از دوستان داشتم که علاوه بر ایجاد انگیزه قوی تر، مسئولیت بزرگی بر دوش من بود برای تلاش بیشتر. به تدریج به تعداد همراهان کانال افزوده شد. بسیار خوشحالم از اینکه در یکسالگی کانال یک جمع بیش از ۴۸۰۰ نفره هستیم. وجود این کانال را یک نعمت بزرگ و یک رزق معنوی از جانب خداوند متعال برای خودم میدونم.
❇️ شاید نوشتن مطالب، آماده سازی عکسها، پاسخگویی به سوالات و...، در ظاهر وقت زیادی را از من بگیره، در شرایطی که پسر کوچکم شبها ۴-۵ ساعت میخوابه، من حداقل ۲ ساعت از این زمان را برای آماده سازی و نوشتن مطالب کانال صرف میکنم، اما فکر اینکه شاید فقط مشکل یک مادر با این مطالب حل بشه، یک مادر بتونه یک رفتار غلطش را اصلاح کنه، یک مادر انگیزه بگیره برای قوی تر ادامه دادن، یک مادر بتونه یکساعت با بچه هاش بهتر بازی کنه بخنده و لذت ببره، بهم انگیزه میده برای قوی تر ادامه دادن.💪 در واقع به خودم میگم وقتی خداوند همچین بستری را پیش روی تو قرار داده که بتونی اینطور بهره ببری حیف هست که قدر ندانی و یا کفر نعمت کنی.
❇️ خوشحال و شاکرم که در این یکسال ارتباطم با مادران عزیز کانال یکسویه نبود، سعی کردم تمامی پیامها را پاسخ بدم، هر چند با چند روز تأخیر. اگر عزیزی سوال بدون پاسخ داشتند مطمئن باشند که به دلیل تعداد زیاد پیامها از چشم من دور مانده و حلال بفرمایند.
❇️ در این مدت، بسیاری از زیباییهای خداوند را به نحو دیگری درک کردم. زیبایی دغدغه مادر برای تربیت فرزند صالح، زیبایی تلاش مادر برای جبران اشتباهات، زیبایی انگیزه و امید. چند مادر پر تلاش را دیدم که برای اصلاح تربیت فرزندی کوشش می کردند که خودشون به دنیا نیاورده بودند، من واقعا تحسینشون میکنم و از خدا ممنونم که این همه زیبایی را به من نشون داد.
مادرانی که با وجود نداشتن همراهی همسر، برای تربیت فرزندانشون تلاش میکنند. مادرانی که گذشته خوبی نداشتند اما میخوان آینده خوبی برای فرزندانشون رقم بزنند. مادرانی که فرزندان مریض، معلول و... دارند و به بهترین شکل از عزیزانشون پرستاری می کنند.
❇️ در این یکسال با تمام وجود درک کردم که سختیها و مشکلات برای همه هست، هر کسی به شکلی و نوعی، بهترین راه پذیرش شرایط، دیدن نیمه پر لیوان و تلاش و سعی برای عبور از مشکلات با توکل بر خداوند هست.
✅ تمام تلاشم را میکنم که مطالبی که مینویسم حتی الامکان مفید باشند، چون خودم را نسبت به وقتی که عزیزان همراه کانال برای خواندن مطالب صرف میکنند مسئول میدونم. به همین دلیل از پذیرش تبلیغ در کانال خودداری کرده و خواهم کرد، هم به دلیل ارزشی که برای وقت همراهان عزیز قائلم و هم به این خاطر که اصلا دوست ندارم حتی سرسوزنی انگیزه ی مادی را با این رزق معنوی مخلوط کنم.
✅ از همه عزیزانی که کانال را به دوستان، گروهها و کانالها معرفی کردند و عزیزانی که به صورت نذر فرهنگی برای کانال تبلیغ کردند بسیار بسیار متشکرم. 🙏🙏🙏
✅ در مدت این یک سال واقعا تأثیر دعای خیر شما عزیزان را در لحظه لحظه ی زندگیم دیدم و با تمام وجود حس کردم. بازخوردهایی که در این یکسال از شما عزیزان داشتم همواره عالی بود، چند مورد محدود مسائل ناراحت کننده هم پیش آمد که ابتدا برای من خیلی آزاردهنده بود اما پس از اندکی تأمل و تفکر و مشورت به این باور رسیدم که این موارد هم نعمتهایی بزرگ بودند برای رشد بیشتر، برطرف کردن برخی کاستی های خودم و چشم پوشی از عوامل آزاردهنده.
✅ از همه عزیزان تقاضا دارم هرگونه کمی و کاستی را ببخشید و بنده را حلال بفرمایید. التماس دعا🙏🙏🙏
#یکسالگی_کانال
🔵 لینک کانال مادرانه های مشترک👈
https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
#تجربه_های_روزانه_۵۴
#همدلی #درک_احساس
#مدیریت_کشمکش_های_بین_فرزندان
#زبان_نقاشی
🔵 لینک کانال مادرانه های مشترک👈
https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
به نام خدا
سلام
تجربه های روزانه ۵۴
🔴 سطل قلعه سازی کف سالن پخش بود، پسر بزرگم داشت تلویزیون می دید من هم در آشپزخانه مشغول نهار پختن.
🔴 گفت: مامان بعد از تلویزیون که با هم بازی میکنیم میشه فروشگاه بازی باشه
گفتم : بله که میشه
یک نگاهی به سالن انداختم گفتم: اگر قلعه سازی جمع بشه میتونیم یک فروشگاه بزرگ راه بندازیم😉
گفت: من الان سریع جمعش میکنم
رفت و مشغول شد، پسر کوچیکه نشسته بود روی موتور پلاستیکیش🛵 و میرفت روی قطعات قلعه سازی که پخش بود.
بزرگه می گفت: نیا داداش، برو عقب اینا میشکنه😠
اما، دوباره برمی گشت کمی از عقب تر با سرعت بیشتر میرفت روی قطعات😖
هر بار بر عصبانیت پسر بزرگم افزوده میشد و صداش میرفت بالاتر: نیا😠، مگه نگفتم برو عقب، میشکنه، میخوام جمعشون کنم فروشگاه بازی داریم😡😠
🔴 من از آشپزخانه: مامان فکر کنم جایگزین احتیاج داره هاااا
مامان انگار خشمگین شدی، چکار باید بکنی؟
باز فایده ای نداشت
پسر کوچکتر را چند بار با بهانه های مختلف صدا کردم بیا پیش مامان آشپزی ولی نیومد
به بزرگه گفتم: مامان شستن صورت، صلوات، نفس عمیق ( کارهایی که موقع عصبانیت انجام میده)
ولی دیگه انگار فایده ای نداشت☹️ دیدم داره قطعات را پرت میکنه تو صورت داداشش
یک لحظه تا اومدم بیام نزدیک یک قطعه از کنار چشم داداشش رد شد. گفتم : اصلا فروشگاه بازی نداریم.😡
🔴 سریع با ناراحتی رفت توی اتاق و در را بست.
به خودم گفتم چی گفتی؟؟!!!به نظرت این تهدید نبود!!!!🤔☹️😔
#تجربه_های_روزانه_۵۴
#همدلی #درک_احساس
#مدیریت_کشمکش_های_بین_فرزندان
#زبان_نقاشی
🔵 لینک کانال مادرانه های مشترک👈
https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
🔴 ده دقیقه ای گذشت و از اتاق بیرون نیامد. یاد #زبان_نقاشی افتادم. اینکه همیشه خودش برای معذرت خواهی از داداشش نقاشی قلب میکشه.👌
🔴 من هم دوتا قلب کشیدم و نوشتم خیلی دوستت دارم. البته سواد خواندن نداره ولی متوجه میشه که منظورم چی بوده. از زیر در فرستادم داخل، چند لحظه بعد فرستادش بیرون، ولی در را باز نکرد.
🔴 چند دقیقه بعد یک نقاشی قلبی با اسم من داد بیرون، نقاشی را که داد بیرون در اتاق را باز کرد و با خنده پرید بغلم: مامان خیلی دوستت دارم.
پ.ن: چون چند نفر از دوستان قبلا پرسیدند بگم که من هیچ آموزشی برای خواندن و نوشتن ندادم کلماتی را هم که مینویسه در واقع کپی کردن هست. یعنی کلماتی را که دیده فقط به صورت کپی کردن مینویسه ولی حروف را نمیشناسه.
#تجربه_های_روزانه_۵۴
#همدلی #درک_احساس
#مدیریت_کشمکش_های_بین_فرزندان
#زبان_نقاشی
🔵 لینک کانال مادرانه های مشترک👈
https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
مادرانه های مشترک
🎨 زبان نقاشی 🎨 #زبان_نقاشی #رابطه_فرزندان https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
اینجا👆👆 میتوانید در مورد #زبان_نقاشی بخوانید
🔴 شب تا برادرش مشغول بازی با پدر بود، صداش زدم گفتم: میخوای با هم قصه دُم موشی را بخونیم، گفت : آره
🔴نشاندمش توی بغلم و همینطور که موهاش را نوازش می کردم، قصه را خوندیم. این قصه یکی از داستانهای مجموعه کتابهای شکرخدا اثر خانم کلر ژوبرت هست که دُم موشی از خراب شدن عروسک برگیش عصبانی میشه و دوستاش سعی میکنند آرامش کنند.
🔴 بعد از قصه گفتم: مامان تو هم امروز موقع جمع کردن قلعه سازی مثل دُم موشی عصبانی شدی یادت هست؟ گفت: آره
گفتم: من میدونم تو داداشی را خیلی دوست داری و نمیخوای بهش آسیب بزنی، گفت: آره اگر مریض بشه منم میمیرم من عاشقشم😍😂
گفتم پس همینجا یه قرار بذاریم هر وقت خشمگین شدیم به هم بگیم: دُم موشی👌😂
غش غش خندید😂😂😂
#تجربه_های_روزانه_۵۴
#همدلی #درک_احساس
#مدیریت_کشمکش_های_بین_فرزندان
#زبان_نقاشی
🔵 لینک کانال مادرانه های مشترک👈
https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
#مشارکت_بچه_ها_در_کارهای_خانه
#بازی_دستورزی
#کسب_مهارت
🔵 لینک کانال مادرانه های مشترک👈
https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
به نام خدا
سلام، وقت همگی بخیر
✅ نزدیک غروب ساقه های کرفس را جدا کردم و شستم، با بچه ها با هم نشستیم تا اونها ساقه ها را خرد کنند، من هم نعناو جعفری را پاک کنم. برای پسر کوچیکه از یک کارد یکبارمصرف کند که اصلا هیچ چیز را نمیبره استفاده میکنم😉. کمی با کارد تلاش کرد بعد شروع کرد با دستش ساقه ها را شکستن، خودش یک نوع دستورزی میشه دیگه😉. بعد هم خوردن ساقه های کرفس😊 و بعد هم رفت سراغ بازی کردن.
از خرید که برگشتیم پسر کوچیکه حاضر نشد لباسهاش را عوض کنم تا لباس خونگیش را دست من دید فرار کرد : نخوام نخوام
من هم هیچ اصراری نکردم، بعد از خوردن کرفس😉 خودش رفت لباسهای خونگیش را آورد داد دستم: اینا بپوشم😉، چقدر صبر داشتن خوبه اون هم در سن اوج لجبازی بچه ها.👌👌
✅ پسر بزرگم هم که ساقه ها را خرد می کرد. من هم همزمان با پاک کردن سبزی دو تا از قصه های کانال را براشون خوندم. کرفس سفت بود و پسرم چند بار گفت: مامان این دفعه کرفسش خیلی سفته، دست آدم درد میگیره😔
✅ تو ذهنم دنبال یک جمله ی مناسب بودم که حس ناتوانی بهش القا نکنم. مثلا فکر کردم بگم: خوب بگذار خودم انجام میدم، اگر خسته شدی کافیه، 🤔🤔
به نظرم میومد این جملات به کودک این پیام را میده که: هر وقت از کاری خسته شدی رهاش کن
گفتم: آره مامان خیلی سفته، منم کرفس خرد کنم دستم خسته میشه، میتونی استراحت کنی دستت دوباره نیرو بگیره بعد ادامه بدی، اگر کمک هم لازم داشتی رو من حساب کن.
میگفت: نه خوبم و ادامه میداد.
کرفس ها را در اندازه های مختلف کوچک و بزرگ خرد کرد که من بعدا در آشپزخانه تکه های بزرگ را خودم کوچکتر کردم. 😉👌
پ.ن: یک نکته را هم بگم شاید برای برخی مادران مفید باشه، تاندون های انگشت شصت دست راست پسر من مادرزادی مشکل داره و باید عمل بشه، یعنی حتی انگشتش را نمیتونه خم کنه و در ظاهر این قضیه مداد دست گرفتن و با کارد کار کردن را بسیار سخت میکنه، ولی من از ابتدا هیچوقت طوری باهاش برخورد نکردم که مشکلی داره، خدارا شکر با تمرین و تکرار و قدم به قدم جلو رفتن و انجام زیاد فعالیتهای دستورزی، مهارت کافی برای انجام کارهای مختلف با دست راستش را داره.👌
#مشارکت_بچه_ها_در_کارهای_خانه
#بازی_دستورزی
#کسب_مهارت
🔵 لینک کانال مادرانه های مشترک👈
https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
👆ارسالی یکی از مادران عزیز کانال، ممنونم 🙏🙏💐💐
https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak