eitaa logo
مادرانه های مشترک
12.6هزار دنبال‌کننده
3هزار عکس
109 ویدیو
27 فایل
نکات تربیتی کاربردی انجام کارهای روزمره در کنار فرزندان تبدیل کارهای خانه به بازی مشارکت بچه ها و مسئولیت پذیری بازیهای خانگی قصه های کاربردی و ... شرافت هستم یک مادر *در حد توانم برخی از سوالات را پاسخ میدم* @Sherafat518
مشاهده در ایتا
دانلود
مادرانه های مشترک
به نام خدا 🔘 قصه های قاسم (قسمت اول) قسمت اول: برداشتی از کتاب از چیزی نمی ترسیدم ( زندگینامه خو
کتابهایی که برای کودکان در مورد حاج قاسم عزیز امسال به چاپ رسیده من هنوز خودم ندیدم. ولی سال گذشته در کانال ۸ قسمت قصه های قاسم داشتیم که از اینجا و یا با جستجوی می توانید استفاده کنید.
⚫️سومین سالگرد شهادت سردار حاج قاسم سلیمانی تسلیت باد.😭😭 ⚫️ کانال مادرانه های مشترک👈 @madaranehayemoshtarak
بسم الله الرحمن الرحیم این مطلب یک دلنوشته است. ➖ مهر ماه ۹۳ بود، آن زمان من و همسرم تهران زندگی می کردیم. هم دانشجوی دکتری مهندسی عمران دانشگاه تربیت مدرس بودم و هم در یک شرکت سدسازی، طراح سازه های بتنی سد بودم.(داستان رها کردن آن کار و موقعیت هم برای خودش مفصل است و ماجراها دارد که شاید روزی نوشتم). ➖ ساعت کاری من ۷:۳۰ صبح تا ۵ عصر بود. روز عرفه بود، چند ساعت زودتر مرخصی ساعتی گرفتم تا به مراسم دعای عرفه برسم. شرکتی که کار میکردم در منطقه سعادت آباد تهران بود. پیاده دوان دوان خودم را به مسجد دانشگاه امام صادق(ع) رساندم. سخنران مراسم حجت الاسلام میرلوحی بودند، بخشی از سخنان آنروز برای من کاملا مبهم بود. حاج آقا اون روز از شهدایی حرف زدند که بدون نامِ شهید، پیکرشان دفن می شود، شهدایی که حتی خانواده هایشان نمی توانند به اقوام و همسایه ها اعلام کنند فرزندشان کجا و چطور شهید شده اند، از فرمانده آنها بدون ذکر نام حرفهای مبهمی زدند. از حقی که این افراد بر گردن ما دارند و بی نام و نشان امنیت ما را تأمین می‌کنند گفتند. آن زمان در میان عموم مردم نه اسمی از مدافع حرم بود نه سردار سلیمانی و... ➖ از خانمی که کنارم نشسته بودند پرسیدم منظورشان کدام شهدا هستند؟ ایشون هم گفتند نمیدانم. ➖ شب ماجرا را برای همسرم تعریف کردم، گفتم نمیدانم حاج آقا امروز از چه شهدایی حرف میزد، چرا خانواده هایشان حتی نمی توانند به کسی بگویند فرزندشان شهید شده! یعنی شهدای مرزبان هستند یا مثلاً شهدای وزارت اطلاعات یا ...!!!! منظورش چه افرادی بودند!!! همسرم گفتند دقیق نمیدانم ولی یکی از دوستان پاسدارم که در سپاه قدس است چند ماه قبل پیام حلالیت داد و گفت به سوریه می رود. گفتم یعنی می روند در سوریه با داعش بجنگند؟ گفت: دقیق نمیدانم شاید هم برای تعلیم نیروهای سوری می روند. سوریه!!! برایم عجیب بود. به همسرم گفتم من که باورم نمی شود، بعید می دانم. چرا ما باید در سوریه بجنگیم!! ➖ چند ماهی بیشتر از آن روز نگذشت اوایل سال ۹۴ کم کم ماجرای مدافعان حرم و نام حاج قاسم در میان عموم مردم هم علنی شده بود و حرف و حدیث های بسیاری گفته میشد. یادم هست که در محیط کارم تقریبا همه مخالف بودند از همان حرفهایی که ما خودمان در کشورمان این همه مشکل داریم، ما راضی نیستیم حق ما را می دهند به سوریه و عراق و از این قبیل حرفها.... ➖ یکی از پروژه های که آن روزها مشغول طراحی و ساخت و اجرایش بودیم سد قصرشیرین بود. یکبار که برای بازدید از کارگاه سد، به قصرشیرین رفته بودیم، باز همان صحبت‌ها شروع شد که پول ما را نمیدهند آنوقت به عراق و سوریه کمک می کنند. آن روزها داعش در عراق خیلی پیشروی کرده بود. همان لحظه به فردی که این حرفها را میزد گفتم: همین الان در اینترنت و سایتهای خبری جستجو کنید داعش در عراق تا کدام شهر را گرفته، و ببینید آن شهر با این نقطه ای که ما در آرامش و امنیت در آن ایستاده ایم چقدر فاصله دارد و با ماشینهای مجهزی که داعش در اختیار دارد چقدر زمان میبرد تا به این نقطه برسند!! ➖ این کار را انجام دادند تصورش هم غیرقابل باور بود کمتر از یکساعت!!!، داعش اگر مانعی روبرویش نبود می توانست در کمتر از یکساعت به جایی برسد که ما در کمال آرامش ایستاده بودیم و راجع به طراحی سرریز سد و حوضچه آرامش و... حرف می زدیم. گرچه که اگر کسی میخواست قدر امنیت را بداند آن منطقه پر از نشانه بود، یادگارهایی از دفاع مقدس. چه چیزها که در حفاری های مربوط به آن سد پیدا نشد.😭😭 ➖ شاید آن روزی که آن حرفهای مبهم را در مراسم عرفه شنیدم هیچوقت تصور نمیکردم که یکسال بعد آن فرمانده یک شخصیت محبوب ملی و بین المللی میشود، پنج سال بعد تشییع همان فرمانده گمنام، بزرگترین و طولانی ترین تشییع قرن میشود. او که چهل سال گمنام و بی نشان خدمت کرده بود مزد اخلاص و تقوایش را گرفت، او که دنبال نام و نشان نبود نامش جهانی شد، او که دنبال محبوبیت نبود محبوب دلها شد، او که دنبال شهرت و ثروت نبود شهره ی عام و خاص شد و چه زیبا گفت: آنکس که باید ببیند می بیند. و تعز من تشاء . ⚫️ کانال مادرانه های مشترک👈 @madaranehayemoshtarak
۱:۲۰ 😭😭😭
4⃣ هشتگهای مربوط به تربیت دینی، احادیث تربیتی و مناسبات مذهبی: 🌺لینک کانال مادرانه های مشترک👈 @madaranehayemoshtarak
بسم الله الرحمن الرحیم این مطلب یک دلنوشته است. ➖ مهر ماه ۹۳ بود، آن زمان من و همسرم تهران زندگی می کردیم. هم دانشجوی دکتری مهندسی عمران دانشگاه تربیت مدرس بودم و هم در یک شرکت سدسازی، طراح سازه های بتنی سد بودم.(داستان رها کردن آن کار و موقعیت هم برای خودش مفصل است و ماجراها دارد که شاید روزی نوشتم). ➖ ساعت کاری من ۷:۳۰ صبح تا ۵ عصر بود. روز عرفه بود، چند ساعت زودتر مرخصی ساعتی گرفتم تا به مراسم دعای عرفه برسم. شرکتی که کار میکردم در منطقه سعادت آباد تهران بود. پیاده دوان دوان خودم را به مسجد دانشگاه امام صادق(ع) رساندم. سخنران مراسم حجت الاسلام میرلوحی بودند، بخشی از سخنان آنروز برای من کاملا مبهم بود. حاج آقا اون روز از شهدایی حرف زدند که بدون نامِ شهید، پیکرشان دفن می شود، شهدایی که حتی خانواده هایشان نمی توانند به اقوام و همسایه ها اعلام کنند فرزندشان کجا و چطور شهید شده اند، از فرمانده آنها بدون ذکر نام حرفهای مبهمی زدند. از حقی که این افراد بر گردن ما دارند و بی نام و نشان امنیت ما را تأمین می‌کنند گفتند. آن زمان در میان عموم مردم نه اسمی از مدافع حرم بود نه سردار سلیمانی و... ➖ از خانمی که کنارم نشسته بودند پرسیدم منظورشان کدام شهدا هستند؟ ایشون هم گفتند نمیدانم. ➖ شب ماجرا را برای همسرم تعریف کردم، گفتم نمیدانم حاج آقا امروز از چه شهدایی حرف میزد، چرا خانواده هایشان حتی نمی توانند به کسی بگویند فرزندشان شهید شده! یعنی شهدای مرزبان هستند یا مثلاً شهدای وزارت اطلاعات یا ...!!!! منظورش چه افرادی بودند!!! همسرم گفتند دقیق نمیدانم ولی یکی از دوستان پاسدارم که در سپاه قدس است چند ماه قبل پیام حلالیت داد و گفت به سوریه می رود. گفتم یعنی می روند در سوریه با داعش بجنگند؟ گفت: دقیق نمیدانم شاید هم برای تعلیم نیروهای سوری می روند. سوریه!!! برایم عجیب بود. به همسرم گفتم من که باورم نمی شود، بعید می دانم. چرا ما باید در سوریه بجنگیم!! ➖ چند ماهی بیشتر از آن روز نگذشت اوایل سال ۹۴ کم کم ماجرای مدافعان حرم و نام حاج قاسم در میان عموم مردم هم علنی شده بود و حرف و حدیث های بسیاری گفته میشد. یادم هست که در محیط کارم تقریبا همه مخالف بودند از همان حرفهایی که ما خودمان در کشورمان این همه مشکل داریم، ما راضی نیستیم حق ما را می دهند به سوریه و عراق و از این قبیل حرفها.... ➖ یکی از پروژه های که آن روزها مشغول طراحی و ساخت و اجرایش بودیم سد قصرشیرین بود. یکبار که برای بازدید از کارگاه سد، به قصرشیرین رفته بودیم، باز همان صحبت‌ها شروع شد که پول ما را نمیدهند آنوقت به عراق و سوریه کمک می کنند. آن روزها داعش در عراق خیلی پیشروی کرده بود. همان لحظه به فردی که این حرفها را میزد گفتم: همین الان در اینترنت و سایتهای خبری جستجو کنید داعش در عراق تا کدام شهر را گرفته، و ببینید آن شهر با این نقطه ای که ما در آرامش و امنیت در آن ایستاده ایم چقدر فاصله دارد و با ماشینهای مجهزی که داعش در اختیار دارد چقدر زمان میبرد تا به این نقطه برسند!! ➖ این کار را انجام دادند تصورش هم غیرقابل باور بود کمتر از یکساعت!!!، داعش اگر مانعی روبرویش نبود می توانست در کمتر از یکساعت به جایی برسد که ما در کمال آرامش ایستاده بودیم و راجع به طراحی سرریز سد و حوضچه آرامش و... حرف می زدیم. گرچه که اگر کسی میخواست قدر امنیت را بداند آن منطقه پر از نشانه بود، یادگارهایی از دفاع مقدس. چه چیزها که در حفاری های مربوط به آن سد پیدا نشد.😭😭 ➖ شاید آن روزی که آن حرفهای مبهم را در مراسم عرفه شنیدم هیچوقت تصور نمیکردم که یکسال بعد آن فرمانده یک شخصیت محبوب ملی و بین المللی میشود، پنج سال بعد تشییع همان فرمانده گمنام، بزرگترین و طولانی ترین تشییع قرن میشود. او که چهل سال گمنام و بی نشان خدمت کرده بود مزد اخلاص و تقوایش را گرفت، او که دنبال نام و نشان نبود نامش جهانی شد، او که دنبال محبوبیت نبود محبوب دلها شد، او که دنبال شهرت و ثروت نبود شهره ی عام و خاص شد و چه زیبا گفت: آنکس که باید ببیند می بیند. و تعز من تشاء . ⚫️ کانال مادرانه های مشترک👈 @madaranehayemoshtarak
🔺 دیدیم در انگشتر تو صبح ظفر را