eitaa logo
مادرانه های مشترک
12.7هزار دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
105 ویدیو
27 فایل
نکات تربیتی کاربردی انجام کارهای روزمره در کنار فرزندان تبدیل کارهای خانه به بازی مشارکت بچه ها و مسئولیت پذیری بازیهای خانگی قصه های کاربردی و ... شرافت هستم یک مادر *در حد توانم برخی از سوالات را پاسخ میدم* @Sherafat518
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️❤️ دوستان و همراهان عزیز کانال مادرانه های مشترک، در صورت مفید دانستن مطالب، لطفا کانال را به دوستان و در گروههای خود معرفی کنید.🙏🙏 🌺لینک کانال مادرانه های مشترک👈👈👈 https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak https://eitaa.com/joinchat/1773142080C9fca473b8a
به نام خدا سلام، وقت همگی بخیر 🔵 پسر کوچکم امروز ساعت ۳:۴۵ صبح از خواب بیدار شد سرحال و قبراق و روز خودش را آغاز کرد🤨،( اینم بگم که شب ساعت ۱۲:۴۵ خوابیده بود)، ساعت ۱۱:۳۰ خوابید و من میدونم که نهایتا یکساعت میخوابه و بعدش دوباره تا ۱۲ شب بیداره، ( گرچه که ساعت خاموشی در خانه ما ۱۱ هست😏) تا خوابید سریع رفتم سراغ پخت نهار و کارهای آشپزخانه که جیغ و گریه ی پسر بزرگم بلند شد: دندانم داره خون میاد. یکی از دندانهای شیریش حسابی لق بود و خونریزی داشت. از یک طرف این بچه هم درد داره هم ترسیده و از طرف دیگر اون یکی تازه خوابیده اگر بیدار هم بشه دیگه اصلا نمیخوابه. حالا همین یکساعت خواب دومی را هم باید به قصه ی دندون این یکی بگذرونیم ☹️.‌ 🔵 رفتیم کمی دهنش را شست، یک گاز استریل گذاشتم روی دندانش، همینطور که بغلم بود چند بار دندان را تکان دادم شاید جدا بشه. جیغ هاش بلندتر شد😭😭 نکن نکن مگه تو دکتر دندانپزشکی!!! مامان منو ببر دندونپزشکی 😡😭 🔵 یک لحظه به خودم اومدم گفتم: حواست هست داری چکار میکنی؟؟؟ این بچه قبل از هر چیز به همدلی و درک احساس احتیاج داره، حالا تو بهش نگفتی که گریه نداره که و...، ولی هیچ همدلی هم باهاش نکردی، فقط سکوت کردی.🤔 این بچه برای بار اول داره خونریزی از دهانش را تجربه میکنه، برای تو چیز ساده ای هست از نظر اون یک فاجعه بزرگ رخ داده.😔 اگر جیغ میزنه میخواد بگه مامان درک کن چقدر درد دارم. حرکت دستم را متوقف کردم. دستم را کنار کشیدم. گفتم خیلی درد داره نه؟ 👦: اوهومممم خیلیییییییی 🧕: حس بدی بود از دهنت خود میامد نه؟ 👦: اوهوممممم همراه با جیغ و گریه😭 🧕: آره، حتما منم این دردها را داشتم ولی انگار بزرگ شدم دیگه الان چیزی یادم نمیاد. فقط یادمه هر وقت دندانم خیلی خیلی لق میشد مامان جون می گفت یا هویج و سیب گاز بزنید یا کمی با دستتون تکونش بدید تا خودش بیفته. ولی تو اگر فکر میکنی اذیت میشی هیچ کدام از این کارها را انجام نده. تو فکر میکنی اگر بریم دندانپزشکی بهتره؟ 👦: اره 🧕: خوب باید تماس بگیرم وقت بگیرم. به نظرم کمی خودت مشغول کن تا عصر زنگ بزنم دندانپزشکی 🔵 لحظه به لحظه آرامتر شد، رفت یک خانه سازی آورده و شروع کرد به جاده ساختن. منم سریع پریدم توی آشپزخونه، چند دقیقه ای بیشتر نگذشته بود که با دندان شیری کنده شده در دستش اومد، مامان مامان ببین یکم تکونش دادم افتاد. میخوام نگهش دارم چون دوتای قبلی که افتادن گم کردم.🙈😉😂 ✅ یادمون باشه انسانها در هر سن و سال و موقعیتی، برای عبور از سختی ها و احساسات ناخوشایندشون به همدلی و درک احساس احتیاج دارند. 👌👌 ۵۳ 🔵 لینک کانال مادرانه های مشترک👈 https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
👆این هم بازی ابداعی پسرم راه رفتن و حفظ تعادل روی حلقه ورزشی👌 این حلقه را ما در وقت ورزش، وسط فرش میگذاریم به عنوان میدان، و دور میدان میدویم🏃‍♂🏃‍♂. و یا به صورت همان صندلی بازی قدیمی ولی با قطع شدن موزیک همه با هم میپریم داخل حلقه و دیگه بازی حالت برد و باختی ندارد. امروز بعد از دویدن این بازی را هم انجام دادند.👌 🔵 لینک کانال مادرانه های مشترک👈 https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⭐️به نام خداوند بخشنده ی مهربان⭐️ 💐 کانال مادرانه های مشترک یکساله شد.💐 ❇️ یکسال پیش به درخواست تعدادی از دوستان یک گروه مجازی، کانال را راه اندازی کردم. کانال با حدود بیست الی سی نفر از عزیزان همان گروه شروع به کار کرد. در ابتدا تصورم این بود که دوستان لطف داشتند و به خاطر چند راهنمایی کوچک بنده در گروه، پیشنهاد راه اندازی کانال را دادند، اما بعد از مدتی مطالب تکراری میشه و کانال بازدهی نخواهد داشت.🤔 ❇️ اما در مدت کوتاهی بازخوردهای خیلی خوبی از دوستان داشتم که علاوه بر ایجاد انگیزه قوی تر، مسئولیت بزرگی بر دوش من بود برای تلاش بیشتر. به تدریج به تعداد همراهان کانال افزوده شد. بسیار خوشحالم از اینکه در یکسالگی کانال یک جمع بیش از ۴۸۰۰ نفره هستیم. وجود این کانال را یک نعمت بزرگ و یک رزق معنوی از جانب خداوند متعال برای خودم میدونم. ❇️ شاید نوشتن مطالب، آماده سازی عکسها، پاسخگویی به سوالات و...، در ظاهر وقت زیادی را از من بگیره، در شرایطی که پسر کوچکم شبها ۴-۵ ساعت میخوابه، من حداقل ۲ ساعت از این زمان را برای آماده سازی و نوشتن مطالب کانال صرف میکنم، اما فکر اینکه شاید فقط مشکل یک مادر با این مطالب حل بشه، یک مادر بتونه یک رفتار غلطش را اصلاح کنه، یک مادر انگیزه بگیره برای قوی تر ادامه دادن، یک مادر بتونه یکساعت با بچه هاش بهتر بازی کنه بخنده و لذت ببره، بهم انگیزه میده برای قوی تر ادامه دادن.💪 در واقع به خودم میگم وقتی خداوند همچین بستری را پیش روی تو قرار داده که بتونی اینطور بهره ببری حیف هست که قدر ندانی و یا کفر نعمت کنی. ❇️ خوشحال و شاکرم که در این یکسال ارتباطم با مادران عزیز کانال یکسویه نبود، سعی کردم تمامی پیامها را پاسخ بدم، هر چند با چند روز تأخیر. اگر عزیزی سوال بدون پاسخ داشتند مطمئن باشند که به دلیل تعداد زیاد پیامها از چشم من دور مانده و حلال بفرمایند. ❇️ در این مدت، بسیاری از زیباییهای خداوند را به نحو دیگری درک کردم. زیبایی دغدغه مادر برای تربیت فرزند صالح، زیبایی تلاش مادر برای جبران اشتباهات، زیبایی انگیزه و امید. چند مادر پر تلاش را دیدم که برای اصلاح تربیت فرزندی کوشش می کردند که خودشون به دنیا نیاورده بودند، من واقعا تحسینشون میکنم و از خدا ممنونم که این همه زیبایی را به من نشون داد. مادرانی که با وجود نداشتن همراهی همسر، برای تربیت فرزندانشون تلاش میکنند. مادرانی که گذشته خوبی نداشتند اما میخوان آینده خوبی برای فرزندانشون رقم بزنند. مادرانی که فرزندان مریض، معلول و... دارند و به بهترین شکل از عزیزانشون پرستاری می کنند‌. ❇️ در این یکسال با تمام وجود درک کردم که سختیها و مشکلات برای همه هست، هر کسی به شکلی و نوعی، بهترین راه پذیرش شرایط، دیدن نیمه پر لیوان و تلاش و سعی برای عبور از مشکلات با توکل بر خداوند هست. ✅ تمام تلاشم را میکنم که مطالبی که مینویسم حتی الامکان مفید باشند، چون خودم را نسبت به وقتی که عزیزان همراه کانال برای خواندن مطالب صرف میکنند مسئول میدونم. به همین دلیل از پذیرش تبلیغ در کانال خودداری کرده و خواهم کرد، هم به دلیل ارزشی که برای وقت همراهان عزیز قائلم و هم به این خاطر که اصلا دوست ندارم حتی سرسوزنی انگیزه ی مادی را با این رزق معنوی مخلوط کنم. ✅ از همه عزیزانی که کانال را به دوستان، گروهها و کانالها معرفی کردند و عزیزانی که به صورت نذر فرهنگی برای کانال تبلیغ کردند بسیار بسیار متشکرم. 🙏🙏🙏 ✅ در مدت این یک سال واقعا تأثیر دعای خیر شما عزیزان را در لحظه لحظه ی زندگیم دیدم و با تمام وجود حس کردم. بازخوردهایی که در این یکسال از شما عزیزان داشتم همواره عالی بود، چند مورد محدود مسائل ناراحت کننده هم پیش آمد که ابتدا برای من خیلی آزاردهنده بود اما پس از اندکی تأمل و تفکر و مشورت به این باور رسیدم که این موارد هم نعمتهایی بزرگ بودند برای رشد بیشتر، برطرف کردن برخی کاستی های خودم و چشم پوشی از عوامل آزاردهنده. ✅ از همه عزیزان تقاضا دارم هرگونه کمی و کاستی را ببخشید و بنده را حلال بفرمایید‌. التماس دعا🙏🙏🙏 🔵 لینک کانال مادرانه های مشترک👈 https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به نام خدا سلام تجربه های روزانه ۵۴ 🔴 سطل قلعه سازی کف سالن پخش بود، پسر بزرگم داشت تلویزیون می دید من هم در آشپزخانه مشغول نهار پختن. 🔴 گفت: مامان بعد از تلویزیون که با هم بازی میکنیم میشه فروشگاه بازی باشه گفتم : بله که میشه یک نگاهی به سالن انداختم گفتم: اگر قلعه سازی جمع بشه میتونیم یک فروشگاه بزرگ راه بندازیم😉 گفت: من الان سریع جمعش میکنم رفت و مشغول شد، پسر کوچیکه نشسته بود روی موتور پلاستیکیش🛵 و میرفت روی قطعات قلعه سازی که پخش بود. بزرگه می گفت: نیا داداش، برو عقب اینا میشکنه😠 اما، دوباره برمی گشت کمی از عقب تر با سرعت بیشتر میرفت روی قطعات😖 هر بار بر عصبانیت پسر بزرگم افزوده میشد و صداش میرفت بالاتر: نیا😠، مگه نگفتم برو عقب، میشکنه، میخوام جمعشون کنم فروشگاه بازی داریم😡😠 🔴 من از آشپزخانه: مامان فکر کنم جایگزین احتیاج داره هاااا مامان انگار خشمگین شدی، چکار باید بکنی؟ باز فایده ای نداشت پسر کوچکتر را چند بار با بهانه های مختلف صدا کردم بیا پیش مامان آشپزی ولی نیومد به بزرگه گفتم: مامان شستن صورت، صلوات، نفس عمیق ( کارهایی که موقع عصبانیت انجام میده) ولی دیگه انگار فایده ای نداشت☹️ دیدم داره قطعات را پرت میکنه تو صورت داداشش یک لحظه تا اومدم بیام نزدیک یک قطعه از کنار چشم داداشش رد شد. گفتم : اصلا فروشگاه بازی نداریم.😡 🔴 سریع با ناراحتی رفت توی اتاق و در را بست. به خودم گفتم چی گفتی؟؟!!!به نظرت این تهدید نبود!!!!🤔☹️😔 ۵۴ 🔵 لینک کانال مادرانه های مشترک👈 https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
🔴 ده دقیقه ای گذشت و از اتاق بیرون نیامد. یاد افتادم. اینکه همیشه خودش برای معذرت خواهی از داداشش نقاشی قلب میکشه.👌 🔴 من هم دوتا قلب کشیدم و نوشتم خیلی دوستت دارم. البته سواد خواندن نداره ولی متوجه میشه که منظورم چی بوده. از زیر در فرستادم داخل، چند لحظه بعد فرستادش بیرون، ولی در را باز نکرد. 🔴 چند دقیقه بعد یک نقاشی قلبی با اسم من داد بیرون، نقاشی را که داد بیرون در اتاق را باز کرد و با خنده پرید بغلم: مامان خیلی دوستت دارم. پ.ن: چون چند نفر از دوستان قبلا پرسیدند بگم که من هیچ آموزشی برای خواندن و نوشتن ندادم کلماتی را هم که مینویسه در واقع کپی کردن هست. یعنی کلماتی را که دیده فقط به صورت کپی کردن مینویسه ولی حروف را نمیشناسه. ۵۴ 🔵 لینک کانال مادرانه های مشترک👈 https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
🔴 شب تا برادرش مشغول بازی با پدر بود، صداش زدم گفتم: میخوای با هم قصه دُم موشی را بخونیم، گفت : آره 🔴نشاندمش توی بغلم و همینطور که موهاش را نوازش می کردم، قصه را خوندیم. این قصه یکی از داستانهای مجموعه کتابهای شکرخدا اثر خانم کلر ژوبرت هست که دُم موشی از خراب شدن عروسک برگیش عصبانی میشه و دوستاش سعی میکنند آرامش کنند‌. 🔴 بعد از قصه گفتم: مامان تو هم امروز موقع جمع کردن قلعه سازی مثل دُم موشی عصبانی شدی یادت هست؟ گفت: آره گفتم: من میدونم تو داداشی را خیلی دوست داری و نمیخوای بهش آسیب بزنی، گفت: آره اگر مریض بشه منم میمیرم من عاشقشم😍😂 گفتم پس همینجا یه قرار بذاریم هر وقت خشمگین شدیم به هم بگیم: دُم موشی👌😂 غش غش خندید😂😂😂 ۵۴ 🔵 لینک کانال مادرانه های مشترک👈 https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak