*آرزو_های_دست_ساز*
دیروز، پریروز دوان دوان رفتم توی یک جلسه مجازی نوجوانانه پایین شهر.
بچهها توی سال انتخاب رشته بودند و مدیرشان داشت گله میکرد از نبود مشاور درست درمان و خانوادههای بچهها که سر ازین چیزها در نم آورند. القصه نگران اوضاع و احوال بچهها بود.
کمی دل به دلش دادم و باهم یک دل سیر پشت سر نظام آموزشی حرف زدیم.
و اما بعد!
گفتم حالا من که نمی توانم همه این مشکلات را حل کنم. اما شاید بتوانم یه بار کوچک بردارم.
گفت:«چه جوری؟!» گفتم:«یه جلسه ترتیب بده با بچهها!»
جمعبندی به جلسه حضوری نرسید!
رفتم تو دنیای غیر واقعی و سعی کردم کمی واقعی با بچهها از دنیای بعد از دانشآموزی و انتخاب رشته و این چیزها حرف بزنیم.
چراغ منبر که روشن شد پریدم بالا!
شنوندگان عزیز توجه فرمایید! توجه فرمایید!
امروز با آدم حسابی ها آمده ام مهمانی تان.
سوال و شوخی ها، پایین جلسه مجازی جریان داشت و من هم خون سردانه پاس گل به مزه پرانی ها میدادم.
#امواج_اراده_ها را گرفتم بالا.
همه باهم رفتیم توی دل کتاب.
روایتهایش را ورق زدیم. هیجان زده شدیم، گریه کردیم، خندیدیم، ذوق کردیم و خلاصه حسابی غرق شدیم در #امواج_اراده_ی آدم حساب های نسل انقلاب.
کتاب بعدی #آرزوهای_دست_ساز بود.
از امواج ارادهها آمدیم بیرون و رفتیم سراغ نسخههای بچههای دهههای جدید انقلاب که بعد شنا توی این موج اراده، حالا آرزوهایشان را با دست هایشان ساخته بودند.
بچهها غرق شوق بودند.
گمان میکنم تاکنون اسکای روم این همه ایموجی چشم قلبی و چشم اشکی ناشی از ذوقزدگی و چشم ستارهای به خود ندیده بود!
جلسه رو به پایان بود. من خود به جان خویشتن دیدم که نسل نو چه قدر تشنه ی گفتن از آدمهای بااراده است. آدمهای واقعی. آدم های حسابی که گاهی آدمهای ناحسابی را جایش، جا میزنند و قالب نسل جدید میکنند.
رفتند که آرزوهایشان را با دست خودشان بسازند توی هر رشته و جایگاهی که جا گرفتند.
#ید_واحده
#تنور_جهاد_تبیین_را_داغ_کنیم
#مادران_میدان
#معرفی_کتاب
@madaranemeidan