eitaa logo
مدار مادران انقلابی "مادرانه"
463 دنبال‌کننده
800 عکس
93 ویدیو
32 فایل
مادرانه، تلاشِ جمعیِ مادران؛ برای بالندگیِ خود، فرزندان، خانواده و ایران اسلامی. از طریق شناسه‌ی @madaremadari در پیام‌رسان‌ بله با ما مرتبط شوید. https://ble.im/madaremadary
مشاهده در ایتا
دانلود
بازتاب تجمع نمادین مادران و کودکان برای حمایت از مردم مظلوم غزه، در باشگاه خبرنگاران جوان. گزارش کامل در لینک زیر: https://www.yjc.ir/fa/news/8687873/تجمع-حمایت-از-کودکان-غزه-مقابل-دفتر-حافظ-منافع-مصر-در-تهران *"مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) *
امروز دوباره میز کتاب مون در بازارچه قاسم آباد برقرار بود. صبح زود دفترچه رو برداشتم و به تک‌تک کسانی که کتاب بهشون امانت داده بودم پیام دادم و یادآوری کردم کتاب رو بیارند. از قضا یکی از دوستان که کتاب دستش بود شماره اشتباه داده بود و منو اول صبح به چالش کشید. وقتی رسیدم بازارچه دیدم دوست خوب و همراهم شهربانو جان میز رو برپا کرده و کتاب‌ها رو چیده. واقعا از دیدن اون صحنه کلی ذوق کردم چون بردن میز و کیف کتاب دست تنها یکم برام سخت بود و واقعا نیاز به کمک داشتم. بازارچه خیلی شلوغ بود و همه‌ی مردم مشغول خرید شب عید بودند. با خودم گفتم امروز احتمالا مخاطبی برای امانت کتاب ندارم این روزا همه درگیر خرید و خونه‌تکونی هستند. یه ساعتی می‌مونم تا کسانی که کتاب دست‌شونه کتاب‌ها رو بیارند و بعد برم خونه. اما خوشبختانه بعد از گذشت زمان کوتاهی مردم همیشه در صحنه و کتاب‌خون از میزم استقبال کردند. امروز دیگه کتاب‌های مادرانه که گوشه‌ی میزم غریب افتاده بودند مثه (کتاب خانم مربی) ، (تاوان عاشقی) و (تنها گریه کن) امانت داده شدند. ما هدف‌مون از استقرار مقر کتاب بیشتر هویت‌بخشی به مادران محله مونه و می‌خوایم در کنار امانت کتاب و ایجاد فرهنگ کتابخوانی روی مادرهای محله هم دامنه نفوذمون رو افزایش بدیم و بهشون کمک کنیم هویت گم شده شونو پیدا کنند. اما امروز مخاطب میز کتاب ما فقط مادرها نبودند، چندتا آقا از فروشنده‌های بازارچه هم مشتاق کتاب‌ها مون شدند و چند کتاب به امانت گرفتند. خیلی برام جالب بود یکی از این آقایون از ناحیه دست معلول بود و می‌گفت ارادت خاصی به شهدای مدافع حرم داره منم کتاب (دلتنگ نباش) رو بهش معرفی کردم. اکثر کسانی که هفته گذشته کتاب برده بودند کتاب‌ها رو برگردوندند و دوباره مشتاقانه کتاب امانت گرفتند. فقط یکی دو نفر بدقولی کردند و کتاب‌ها رو نیاوردند. انشالله خدا به من و دوستان پای کارم توان بده تا بتونیم این راه رو ادامه بدیم و بتونیم شعاع دامنه نفوذمون رو افزایش بدیم. من و دوستان عزیزم این چند ساعت رو نذر سلامتی آقامون امام زمان کردیم باشد که آقا گوشه چشمی به ما بیندازند. 🖊 وجیهه توسلیان * "مادرانه"* [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)
دنیای عجیبی شده. سازمان ملل متحد دارد. اعلامیه جهانی حقوق بشر دارد. صندوق کودکان سازمان ملل متحد (یونیسف) دارد. پیمان‌نامه حقوق کودک دارد. کنوانسیون رفع هرگونه تبعیض علیه زنان دارد. برنامه جهانی غذا دارد. ... ولی... در عرض چند ماه ۳۱ هزار نفر بی‌گناه زیر دست جلادان کشته می‌شوند و آب از آب تکان نمی‌خورد! ۷۰ درصد کشته‌ها زنان و کودکان هستند ولی سازمان‌های جهانی هنوز مشغول سکوت و تماشا هستند! فقط در این روزها ۲۵ نفر از شدت قحطی و گرسنگی جان داده‌اند ولی این سازمان‌های عریض و طویل به کاری نیامدند! این کاغذ پاره‌های حقوق بشر به چه کار می‌آید، وقتی یک ملت دارند نسل‌کُشی می‌شوند؟! اشک مادران و خون کودکان زمین را سنگین کرده. فریاد استغاثه شان به آسمان رسیده. باید کاری می‌کردیم. مگر نه اینکه از پیامبر مهربان‌مان به یادگار مانده: "هركس صداى مظلومى را بشنود كه از مسلمانان كمک مى‌طلبد، و به كمک او نشتابد مسلمان نيست." ؟! چه کار می‌شود کرد، وقتی راه‌ها بسته است و حاکمان عرب بی‌خیالی طی می‌کنند؟ باید بخواهیم. این درخواست ما بماند در تاریخ مادری کردن های مان. بماند در حافظه کودکان‌مان. بماند در اسناد دفتر حافظ منافع جمهوری عربی مصر در تهران، که مادرانی بچه به بغل در یک روز سرد زمستانی آمدند و کودکان خود را دقایقی بر زمین سرد نشاندند، قابلمه‌ای خالی به دستش دادند و در سکوتی مضطرب و مستاصل که فقط مادران جنسش را می‌شناسند، نجات زنان و کودکان مظلوم غزه از مرگ تدریجی را درخواست کردند. خدايا به اين حركت بركت عنايت كن و در كار اين كودكان معصوم اثری قرار ده تا گشایشی حاصل شود. 🖊حمیده سادات میرزایی *"مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) *
ساعت ۲ نیمه شبه، بچه داره توو تب می‌سوزه، دارو دادم خورده و مشغول خوندن دعای نور هستم و دستمال تر روی پیشونیش می‌ذارم. اما نمی‌تونم جلوی اشک‌هام رو بگیرم. من مادرم و به یاد کودکانی که پسرم امروز در حد نیم ساعت نقش‌شون رو بازی کرد و به این حال افتاد. تووی ترافیک زیادی بودیم، خسته شده بود. بهش قول دادم اگه همکاری کنه و نقشش رو خوب بازی کنه براش ترشک بخرم، نمی‌دونم اسم اون خوراکی چیه، فقط چون ترش هست ما می‌گیم ترشک. آخه از این بچه‌هاست که توو جای غریب از من جدا نمیشه. خوب همه‌ی بچه های ۴،۵ ساله وقتی احساس ناامنی کنند از دامن پدر و مادر دوست ندارن جدا بشن. فقط بچه‌های غزه‌ای هستند که این فرمول‌ها براشون صدق نمی‌کنه. رسیدیم جلوی دفتر مصر، تو پیاده رو هنوز کلی برف آب نشده بود، یه زیرانداز هم پهن بود، بچه‌های ما با احترام، باید نیم ساعت اونجا می نشستن با قابلمه‌های خالی. چقدر این صحنه رو در روضه‌های اسارت حضرت زینب (سلام الله علیها) در ذهن دیده بودم و تاریخ تکرار می‌شود. پشت‌شون دیواری یونولیتی به نشانه‌ی مرز رفح بود و پشت اون کارتن‌های کمک‌های بشر دوستانه از کشورهای مختلف و بعد خبرنگارها عکس می‌گرفتن، این توصیف وضع فعلی کودکان غزه در قاب یه تصویر بود. البته به نظرم با گذاشتن اون آهنگِ (تلک القضیه) خواننده‌ی مصری که گیتار می‌زنه فضا خیلی معنوی شده بود، من که با دیدن این ظرف‌های خالی، جلوی اشک‌هام رو نمی‌تونستم بگیرم، انگار کودکان گرسنه و تشنه‌ی شهید شده، روح‌شون اونجا بود، حس عجیبی داشتم. بچه‌های ما گرسنه نبودن ولی گریه می‌کردند و از انتظار برای عکس گرفتن خسته شده بودند و از نیم ساعت روی زمین سرد نشستن اذیت شدن، پس کودک غزه‌ای منتظر آب و غذا در این وضعیت چه حسی دارد؟ ... ای مهدی فاطمه بیا و به این انتظار پایان بده، برای ظرف‌های خالی از غذا بیا، برای آغوش‌هایِ سرد جدایی بیا، برای چشمان بهت زده از وحشتِ جنگ بیا، برای گونه‌های برجسته از قحطی بیا، برای پوست‌های خشک شده از بی آبی بیا، برای زخم.های بی دارو، برای همه‌ی منتظرانِ آرامش بیا. 🖊نساء عسگریان *"مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) *
بازتاب تجمع نمادین مادران و کودکان برای حمایت از مردم مظلوم غزه، در سایت خبرگزاری تسنیم. گزارش کامل در لینک زیر: https://www.tasnimnews.com/fa/news/1402/12/21/3053302/تجمع-مادران-و-کودکان-تهرانی-مقابل-دفتر-حفاظت-از-منافع-مصر *"مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) *
به امید برداشتن گامی که ظهور را نزدیک کند، در اولین جمعه از ماه رمضان و در اقتدا به مولا امیرالمومنین (ع) که یار مظلومان بودند، *تجمع اعلام همبستگی با مادران و کودکان غزه* جمعه ۲۵ اسفند ساعت ۱۰ صبح گلزار شهدای بین المللی *کرمان* در جوار مزار شهید القدس حاج قاسم سلیمانی. *"مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) *
چرا؟چرا؟چرا؟ اسم یک داستان است که چند سال پیش، برای بچه‌ها توی مصلی کرمان و زیر نگاه حاج قاسم که از قاب بنر بزرگ به ما چشم دوخته بود خواندیم. قصه درختی که پرنده‌های زیادی داشت و از جمله دارکوبی زورگو که بقیه پرنده‌ها از نوک تیزش می‌ترسیدند و هرچه می‌گفت فقط جواب می‌دادند: چشم. حتی اگر زور می‌گفت. تا این که بلبلی پیدا شد و در جواب دستورهای زور دارکوب بجای چشم، گفت: *چرا؟* . و بعد از آن، طوفان چراها بود که از طرف پرنده‌ها به سمت دارکوب، روانه شد. داروکوب زورگوی قصه هم عقب نشست و از درخت، فرار کرد. سال‌ها پیش بود که امام خمینی(ره) وقتی علم انقلاب اسلامی ایران را بلند می‌کرد یک چرای بلند گفت که طنینش تا امروز هم توی درخت دنیا پیچیده و خواب دارکوب‌های زورگو را آشفته کرده. و امسال تعداد پرنده‌هایی که می‌پرسند چرا، بیشتر شده. امسال که اوج جنایت‌های رژیم کودک‌کش اسرائیل، قلب دنیا را بدجوری دردآورده است. شهرهای کشورهای مختلف، شده جایی برای راهپیمایی اعتراضی. کاری که سال‌ها روز قدس، با زبان روزه انجامش دادیم در این چهل و چند سال. از زمانی که طوفان الاقصی و پاسخ ناجوانمردانه رژیم اسرائیل به آن آغاز شده خیلی‌ها در دنیا بی‌تاب شده‌اند. ما مادرها اما جور دیگری بی‌تاب شده‌ایم. ما مادرها، این روزها وقت در آغوش گرفتن نوزادان‌مان، تماشای قد کشیدن بچه‌های‌مان، خنده و بازی‌شان، مدرسه فرستادن‌شان و... انگار عذاب وجدان داریم. دل‌مان یک‌سره می‌رود پی دل مادران در غزه که هر روز کودکی و نوزادی از میان‌شان با موشک‌ها و بمب‌های اسرائیل از آعوش‌شان پر می‌کشند. این روزها اما داغ‌مان تازه‌تر است. خبر شنیدن شهادت در اثر گرسنگی و بی شیر ماندن نوزادها. چشم‌های‌مان را تر کرده و مشت‌های‌مان را از خشم، در هم گره کرده. همین طور که برای خانواده و بچه‌های‌مان، افطار و سحر آماده می‌کنیم با خود می‌گوییم کاش می‌شد یک بشقاب برای بچه‌های غزه می‌گذاشتیم کنار. اما چه کنیم. در حصارند، در بزرگترین زندان روباز دنیا گرفتارند. اما توان نشستن و کاری نکردن هم نداشتیم. این بود که فکرهای‌مان را ریختیم روی هم تا مقدمات برگزاری یک تجمع مادر و کودک را فراهم کنیم. صبح روز جمعه ۲۵ اسفند همه بچه به بغل، از نوزاد شیرخواره تا دبستانی خودمان را از گوشه گوشه‌ی شهر کرمان رساندیم زیر نگاه حاج قاسم که از کاشی کاری بالای مزارش به ما لبخند می‌زد. دست‌مان اما خالی نبود. قنداقه‌هایی کفن پیچ شده دست‌مان بود از عروسک‌های بچه‌های‌مان. همان‌هایی که واقعی هم نبود اما وقت پیچیدن کفن‌های‌شان، دست و دل‌مان لرزید. گذاشتیم شان بین مزار شهدا و پلاکاردهای‌مان را دستمان گرفتیم با شعارهایی که یکی از مادرهای باردار پا به ماه نوشته بود. بیانیه را هم او نوشته بود. خودش نبود اما وقتی طنین کلماتش در گلزار شهدا به دو زبان انگلیسی و فارسی پیچید انگار در تجمع‌مان حاضر بود. مردم حاضر در گلزار با دیدن قنداقه‌های نمادین نوزادان شهید غزه اشک در چشم‌شان نشست و همراه‌مان شعار دادند و برای نابودی اسرائیل دعا کردند. کنار مهدیه مسجد صاحب الزمان کرمان دعا کردیم برای ظهور. شاید ما مادرها نتوانستیم سلاح به دست بگیریم و خودمان را برسانیم غزه اما خودمان و بچه‌های‌مان، پرنده‌هایی بودیم که بلند و رسا از کنار شهیدالقدس گفتیم *چرا؟* . چرا کودکان بی‌گناه را می‌کشید؟ چرا نسل‌کشی می‌کنید؟ چرا سازمان‌های بین‌المللی، کاری برای پایان دادن به این جنایت نمی‌کنند؟ چرا حاکمان عرب، غیرت به خرج نمی‌دهند؟ چرا آمریکا و انگلیس و بقیه مستکبران، دست از حمایت این رژیم برنمی‌دارند؟ چراهایی گفتیم به این امید که بپیوندد به چراهای بقیه پرنده‌ها در درخت دنیای‌مان و روزی دارکوب زورگو را فراری دهیم. به امید ظهور صاحب الزمان که اگر حتی روز ظهورش، عمرمان به دنیا نباشد، اما سربازانی پرورش داده‌ایم که هم‌پایش بجنگند. همان بچه‌هایی که امروز یکصدا فریاد زدند: خیبر خیبر یا صهیون، جیش محمد قادمون... 🖊زهره علوی راد *"مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) *
✓ ضرورت مواظبت از انحراف و پسرفت جامعه بنده و جنابعالی هم که امروز در دوران حرکت و نَشو جدید اسلام و حیات دوباره‌ی اسلام زندگی می‌کنیم، باید حواس‌مان جمع باشد که به این بلا دچار نشویم؛ این بلا برای ما هم هست. فضیلت یک عده انسان به عبادت خدا است. وقتی که خدا را عبادت کردند، خدای متعال از آنها سستی را، حزن را، عقب‌ماندگی را، ذلّت را می‌گیرد؛ اگر از عبودیّت خدا دست برداشتند، اگر در دام گناه افتادند، اگر همان غلطی را که دیگران می‌کردند، آنها هم کردند، دیگر مورد لطف خدا قرار نمی‌گیرند، سستی و غم و ذلّت و بدبختی به سراغ آنها هم خواهد آمد. نبایستی خیال کنیم که ولو مجاهدت نکنیم، ولو با نَفْس‌مان مبارزه نکنیم، ولو در خط اسلام و انقلاب نمانیم، ولو ملّت ما آن فداکاری را از دست بدهد، در عین حال ما همان بندگان خوب خدا خواهیم بود و همان ملّت برجسته‌ای که انقلاب آن برجستگی را به ما داد باقی خواهیم ماند؛ ابداً. *یک ملّت می‌تواند قرن‌ها و تا آخر دنیا مورد لطف پروردگار باقی بماند و ملّت برگزیده و نمونه باشد و ملّت‌های دیگر را به طرف خود جلب کند، مشروط بر اینکه عبودیّت خدا را برای خودش همواره نگه بدارد،* و اِلّا اگر عبودیّت خدا از دست رفت، دیگر هیچ‌یک از این ارزش‌ها باقی نخواهد ماند. اشتباه یهود این بود که این را نمی‌فهمیدند. اینها می‌گفتند که ما بچه‌های خدا هستیم، ما دوستان خدا هستیم؛ در حالی که آن نقطه و مرکز اساسی «یعنی آن ایمان و توجه و اطاعت و عبودیّت» که نزدیکی آنها به خدا را به وجود آورده بود، از دست داده بودند. *"مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دنیای عجیبی شده... فیلم *تجمع اعلام همبستگی با مادران و کودکان غزه* در جوار مزار شهید القدس، حاج قاسم سلیمانی. *"مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) *
** *شماره اول، روایت رمضان* یازده ماه سال، توی تُنگیم و اغلب به همین چند مشت آبی که در آن محبوسیم، قانعیم. گاهگدار در رویای نیمه‌شب یا استیصال میانه روز، دلمان هوای دریا می‌کند. دریایی که فقط یک ماه در سال، راه به آن می‌یابیم. بقیه روزها و شب‌ها، کسی راهمان برای پیوستن به دریا را نبسته اما کسی هم دو دستی به آن آبی بی‌کرانه هل‌مان نمی‌دهد. این چنین است که ما، دل خوش می‌کنیم به همان تُنگِ تَنگ‌مان و حتی باورمان می‌شود که عالم، همه‌اش همین‌قدر است. *این مجله، حاصل قلم زدن مادرانی است که تلاش کرده‌اند گوشه‌ای از تجربه حضورشان در دریا را برای دیگران نقل کنند. دریایی که هر سال رمضان، راه ورودی به آن گسترده می‌شود تا با بار عامی که در این درگه می‌دهند، قلب‌های کوچک ما ماهی‌های تُنگ‌نشین، اهلیِ دریا شود.* زیستن در هوای شهرالله رمضان، زن و مرد و پیر و جوان نمی‌شناسد، هر کسی اگر حاضر باشد چند صباحی از تُنگش دور شود، می‌تواند یک ماه ساکن ماه خدا گردد. اما در روایت این حضور، زاویه دیدهای مختلف، هر کدام لطف منحصر به خود را دارند که سهم ما در این اولین شماره از مجله قلم‌زنان، تماشای جولان در این دریا از زاویه نگاه عده‌ای مادر است. *مادری پیوند ویژه‌ای با ربوبیت دارد و این چنین است که زاویه نگاه مادرانه می‌تواند نورافکن روی ظرایفی از زندگی در رمضان بیندازد که نظاره کردن آنها، حسن و خیر و رشد مخصوص به خود را به ارمغان می‌آورد.* مادرانی که در این اوراق راوی پرده‌ای از سفرهای رمضانی‌شان هستند، همه مدتی است در یک حلقه حول آرمانی مشترک گرد آمده‌اند و مشق نوشتن می‌کنند. این حلقه رفاقتی، ذیل مجموعه مردم‌نهاد *«مدار مادران انقلابی» (مادرانه)* قرار دارد. مجموعه‌ای که می‌کوشد زنان در همه ساحات وجودی‌شان به رشد و بالندگی برسند و کنشگران اجتماعی فعال و پویایی باشند که در راستای تحقق اهداف انقلاب اسلامی، گام های پیوسته و استواری، هرچند کوچک، بردارند. شماره اول از مجله قلم‌زنان، با موضوع ماه مبارک رمضان، تقدیم نظر شما می‌گردد. امید که این تلاش کوچک مقبول میزبان رمضان افتد. هیئت تحریریه مجله، از نقد و نظرهای شما استقبال می‌کند و دست‌تان را برای همکاری به گرمی می‌فشرد. در *جان و جهان* هر بار یکی از مادران، درباره چیزی سخن می‌گوید، از آفاق تا انفس ... 🌱 https://ble.ir/janojahan 💠 [بله](https://ble.ir/janojahan) | [ایتا](http://eitaa.com/janojahanmadarane) | [روبیکا](https://rubika.ir/janojahaan) 💠
سلام ** عید شما خیلی مبارک! نماز روزه‌ها قبول! بله بله! تبریک عید، بدون عیدی نمی‌چسبه! اصلا ما اومدیم که خبر یک عیدی رو به شما بدیم☺️ گروه *«مداد مادرانه»* رو که می‌شناسین؟ همون گروهی که مامان‌های مادرانه‌ایِ دست به قلم، توش جمع هستن و مشق نویسندگی می‌کنن؛ حاصل قلم‌شون رو هم شما توی جان و جهان می‌بینین. حالا اعضای مداد مادرانه، سنگ بنای یک مجله رو گذاشتن و موضوع اولین شماره‌ش رو هم، *رمضان‌المبارک* گذاشتن.😇 مجله‌ای که متن‌های رمضانی اعضای مداد توش جمع شده و خوندن روایت‌هاش، گاهی اشک رو به چشم میاره و گاه خنده رو به لب! شماره اول از مجله * (روایت رمضان)* تقدیم به شما که همراه همیشگی جان و جهان و مایه قوت قلب ما هستید.🌹🌹🌹 نقص و ایرادهای کار رو هم به بزرگی خودتون ببخشید و هم به ما گوشزد کنید. اگر هم دلتون بخواد تو تولید شماره‌های بعدی، همراهی‌مون کنید که چی بهتر از این!🤩 شناسه کاربری دبیر تحریریه خدمت شما: @mahdahha دوستتون داریم، مشتاق نظراتتون هستیم و خیلی به دعای خیرتون نیازمندیم. زیر سایه الطاف امام حسن(ع) باشید. در *جان و جهان* هر بار یکی از مادران، درباره چیزی سخن می‌گوید، از آفاق تا انفس ... 🌱 https://ble.ir/janojahan 💠 [بله](https://ble.ir/janojahan) | [ایتا](http://eitaa.com/janojahanmadarane) | [روبیکا](https://rubika.ir/janojahaan) 💠
بسم الله همه جمع شده بودیم. همه‌ی آنهایی که حس می‌کردند باید یک جایی یک کاری برای مردمی که آن طرف دنیا از دست مستکبر رنج می‌برند انجام بدهند و نمی‌دانستند چه کار. جمع شدیم که بگوییم هستیم. که بگوییم اهل کوفه‌ای نیستیم که پای تلویزیون آه و ناله و واحسرتا بگوییم و بعد هم همه چیز برای‌مان انگار نه انگار باشد. بعد هم که دیدیم یک عده می‌خواهند برای مردم مظلوم و گرسنه فلسطین کمک‌های غذایی بفرستند، دست‌ها را توی جیب‌مان بردیم که از کجا معلوم این پول‌ها به فلسطینی‌ها برسد؟ تازه من برای شب عیدم آجیل نخریده‌ام هنوز. سفره‌ی خودم واجب‌تر است. خواستیم بی تفاوت نباشیم. ما زن‌ها، هرچند شرایط تفنگ و لباس رزم پوشیدن نداریم ولی یک جایی باید نشان بدهیم که هستیم. خیلی‌ها از پوسترمان حمایت کردند. خیلی از ارگان‌ها و تشکلاتی که مثل ما از شنیدن فجایع اسراییل علیه فلسطین به هم ریخته بودند. و خیلی‌ها قسمت‌شان بود که توی این جمع حضور داشته باشند. من جزو کوفیان بودم. توی همه گروه‌ها پوستر را فرستاده بودم و گفته بودم آی شماهایی که فقط حرف می‌زنید حالا وقت عمل است. ولی موقع عمل به کمرم فکر کردم که درد می‌کند. و چشم‌های روزه دارم که خوابشان می‌آید. وقتی زنگ خانه زده شد و برایم مهمان آمد، خیالم راحت شد که دلیل محکمی برای نرفتن دارم. خدا که انقدر بهمان گیر نمی‌دهد. ولی الحمدلله که خدا هوای من را داشت. اصلا اگر خدا مسیر راست را به طرف ما کج نکند به کجا می‌خواهیم برویم؟ برای این که وجدانم را راحت کنم توی گروه پیام دادم که دوست دارم بیایم ولی وسیله ندارم. ولی غافل از آن که مادرانه، گروه مواسات است. اینجا نمی‌شود کمک بخواهی و کسی نه بگوید. مسیر خانم بهرامی طولانی شد تا به خانه ما هم برسد. مهمان خانه ما هم قسمت‌ش بود که توی اجتماع امروز باشد. محل دورهمی‌مان کنار مزار آیت الله ناصری و شهدای گمنام بود. کم‌کم جمعیت زیاد شد. سرود خوانده شد و بیانیه‌ای که با لحن حماسی یکی از بانوان خوانده شد. و حرف حقی که توی بیانیه زده بودند: کجا هستند آن ارگان‌هایی که با هر مناسبتی بیانیه می‌دهند و حالا خاموشند؟ و مگر معصوم نفرموده بود اگر از شنیدن ربودن خلخالی از پای زنی یهودی جان بدهی حق داری؟ روی زمین پرچم کاغذی اسراییل بود و من مثل بچه‌ها هربار موقع رد شدن سعی می‌کردم حتما پایم را روی آن ستاره‌های پاره و مچاله شده بگذارم. انتهای تجمع سفره‌ی مادرانه بود. سفره‌ی نمادین مردم فلسطین با تصویر کودکی کفن پوش و ظرف‌های غذای خالی. پس از بیانیه، استادی برای‌مان صحبت کردند و جلسه را با توسل به امام زمان برای ظهور به پایان رساندند. 🖊زهرا امینی *"مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
تعداد روزهای مصیبت را تا صد شمردیم، دیدیم تمام شدنی نیست انگار، دیگر نشمردیم! امروز چندمین روز است؟ کسی می‌داند تعداد شهدا به چند رسیده؟ حالا دیگر مصیبت تبدیل شده به عادت؛ و عادت آفت است! در تاریخ اسلام، هیچ کجا چنین جنایت هولناکی با این تعداد شهید و مجروح، آن هم در سکوت و خفقان مسلمین سابقه نداشته. ابوعبیده روزهای اول مصیبت، از مسلمان‌ها می‌خواست که متحد شوند و کاری کنند. حالا اما می‌دانید چه گفته؟ گفته آی مسلمانان روزه‌دارِ سر به مهرِ عابد، که در هنگامه‌ی قتل ما، کنج محراب‌هایتان منتظر رمضانید و مساجدتان را زینت می‌کنید! دیگر توقع ورودتان به جنگ را نداریم، لااقل همان کنج محراب‌های رمضانی‌تان، برای نجات ما دعا کنید. دعا می‌تواند سرنوشت یک قوم را تغییر دهد. و این، حداقل کاری است که تک‌تک ما می‌توانیم انجام دهیم و دیگران را هم به آن توصیه! شنیده‌اید که می‌گویند دعای روزه‌دار هنگام افطار مستجاب است؟ شما دعای‌تان را خرج چه می‌کنید؟ ما می‌خواهیم دعای مستجاب افطارمان را، نذر فرج و مقاومت کنیم! ما می‌خواهیم چند دانه خرما و یک برگه‌ی کوچک که روی آن نوشته *دعای مستجاب افطارم، نذر کودکان مظلوم فلسطین* را برداریم و در خانه‌‌ی همسایه و توی مسجد و حرم و کوچه و خیابان پخش کنیم. باشد که موج دعای دسته جمعی ما هنگام افطار، ورق ظلم و جنایت را برگرداند و قدمی در مسیر ظهور باشد. شما چه می‌کنید؟ *"مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
هجدهم ماه مبارک رمضان بود. تصمیم داشتم چند ظرف شله‌زرد، به نیت شب نوزدهم ماه مبارک، بین همسایه‌ها توزیع کنم. همون روز گروه مادرانه رو چک کردم و به طور اتفاقی پیام مربوط به پویش ماه مبارک رو دیدم. رزق قشنگی بود که نصیبم شد. دعوت همسایه‌ها به دعا در لحظه افطار برای کودکان مظلوم فلسطین. حداقل کاری که از دستم برمیومد. ظرف‌ها را به جمله «دعای لحظه افطارم نذر کودکان فلسطین» مزین کردم. در تمام مراحل کار، پسرم هم در کنارم کمک می‌کرد. از خرید ظروف گرفته تا تزئین شله‌زردها و توزیع آنها بین همسایه‌ها. ان‌شاءالله که خدا قبول کند و با دعاهای خالص مومنین در لحظه افطار و سحر، راه نجاتی باز کند برای این مردم مظلوم. 🖊فاطمه اسکندری *"مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
پویش این ماه مادرانه خیلی منو جذب کرد بخاطر اینکه چند ماهی بود می‌خواستم برای بچه‌های فلسطین یک کاری بکنم و انقدر کم سعادت بودم که رسیدیم به پویش فروردین، خداروشکر اولین قدم کوچیک رو برداشتم و تعدادی لقمه درست کردم و با خودم بردم هیئت محبین، دادم دست یک خانوم زیبا و دیدم دخترای دست‌اندرکارمون دارن نوش‌جان می‌کنن. خیلی‌ها از نوشته روی لقمه احساسی شدن و از ته قلب دعاهای قشنگ‌شون روانه بچه‌های مظلوم و عزیز فلسطین کردند. این فسقلی جانم از این لقمه‌ها نوش جان کردند. 🖊زینب منصوری *"مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
پویش این ماه مادرانه خیلی منو جذب کرد بخاطر اینکه چند ماهی بود می‌خواستم برای بچه‌های فلسطین یک کاری بکنم و انقدر کم سعادت بودم که رسیدیم به پویش فروردین، خداروشکر اولین قدم کوچیک رو برداشتم و تعدادی لقمه درست کردم و با خودم بردم هیئت محبین، دادم دست یک خانوم زیبا و دیدم دخترای دست‌اندرکارمون دارن نوش‌جان می‌کنن. خیلی‌ها از نوشته روی لقمه احساسی شدن و از ته قلب دعاهای قشنگ‌شون روانه بچه‌های مظلوم و عزیز فلسطین کردند. این فسقلی جانم از این لقمه‌ها نوش جان کردند. 🖊زینب منصوری *"مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*