eitaa logo
مدار مادران انقلابی "مادرانه"
534 دنبال‌کننده
911 عکس
124 ویدیو
55 فایل
مادرانه، تلاشِ جمعیِ مادران؛ برای بالندگیِ خود، فرزندان، خانواده و ایران اسلامی. از طریق شناسه‌ی @madaremadari در پیام‌رسان‌ بله با ما مرتبط شوید. https://ble.im/madaremadary
مشاهده در ایتا
دانلود
هر کسی صدایی دارد، هر کسی زبان گویایی دارد، *هر کسی مخاطبی دارد* ، هر کسی می‌تواند اثر بگذارد، باید روی این زمینه کار کند: وَ تَواصَوا بِالحَقّ؛ این حق است. تواصی به حق وظیفه‌ی همه است. دشمنان فهمیده‌اند که علّت پیشرفت ایران، علّت عزّت‌یابی ایران، علّت مطرح شدن ایران به عنوان یک قدرت شاخص در این منطقه، علّت پیدا شدن این‌همه عمق راهبردی برای کشور ــ این نیروهای مقاومت در سراسر منطقه، عمق راهبردی نظام جمهوری اسلامی‌اند ــ علّت همه‌ی اینها حضور مردم ایران در صحنه است. *آنجایی که توانستند مانع از حضور مردم در صحنه بشوند، دشمن پیروز شده.* (امام خامنه‌ای) امروز تنهایی پیش امام رفتن کارساز نیست، امام لشکر می‌خواهد تا چشم طمع دشمنان را سرکوب کند. باید هرکدام‌مان دست چند نفر را بگیریم و با خودمان بیاوریم. راستی تو چند نفر را با خودت همراه کردی؟ از کجا انتخاب‌شان کردی؟ از اقوام؟ همسایه‌ها؟ نمازگزاران مسجد محله؟ مادرهای مدرسه؟ دوستان کلاس ورزش؟ یا... خیلی سخت نگیریم، کافی‌ست از یک جایی شروع کنیم. *این ماه مادرانه، روایت مادرانی ست که برای امام‌شان لشکری آوردند.* ؟ *"مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) | [روبیکا](https://rubika.ir/madare_madari)*
؟ هر کسی صدایی دارد، هر کسی زبان گویایی دارد، *هر کسی مخاطبی دارد* ، هر کسی می‌تواند اثر بگذارد، باید روی این زمینه کار کند: وَ تَواصَوا بِالحَقّ؛ این حق است. تواصی به حق وظیفه‌ی همه است. دشمنان فهمیده‌اند که علّت پیشرفت ایران، علّت عزّت‌یابی ایران، علّت مطرح شدن ایران به عنوان یک قدرت شاخص در این منطقه، علّت پیدا شدن این‌همه عمق راهبردی برای کشور ــ این نیروهای مقاومت در سراسر منطقه، عمق راهبردی نظام جمهوری اسلامی‌اند ــ علّت همه‌ی اینها حضور مردم ایران در صحنه است. *آنجایی که توانستند مانع از حضور مردم در صحنه بشوند، دشمن پیروز شده.* (امام خامنه‌ای) *من کجای سپاه حضرت مهدی هستم؟!* امروز؛ تنها پیشِ امام رفتن کارساز نیست، امام، لشکر می‌خواهد تا چشم طمع دشمنان کور شود. باید هرکدام‌مان دست چند نفر را بگیریم و با خودمان بیاوریم، باید لشکر بسازیم. راستی تو چند نفر را با خودت همراه کردی؟ از کجا انتخاب‌شان کردی؟ از اقوام؟ همسایه‌ها؟ نمازگزاران مسجد محله؟ مادرهای مدرسه‌ی فرزندانت؟ دوستان کلاس ورزش؟ یا... خیلی سخت نگیریم، کافی‌ست از جایی شروع کنیم. * این ماه مادرانه، روایت مادرانی ست که برای امام‌شان لشکر جمع می‌کنند.* *"مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) | [روبیکا](https://rubika.ir/madare_madari)*
؟ روزی بود که بیمارستان المعمدانی رو اسرائیل بی‌وجدان زده بود. قرار بود برم جایی. تند تند با پسرم حلوا درست کردم و روش پرچم فلسطین رو کشیدم و هشتک غزه زدم چون هیچی هم توی خونه برای تزئین نداشتم. حلواها رو پوشوندم و رفتم و وقتی برگشتم خونه شروع کردیم با بچه‌ها در خونه همسایه‌ها رفتن و حلوا دادن. تو این یک سال همسایه دیوار به دیوارم رو اصلا ندیده بودم ولی با یکی دوتای دیگه سلام و علیک داشتیم و برای هم نذری و از این دست می‌بردیم حتی برای یکی‌شون کتاب بردم. این‌بار اما دیدمش. یک خانوم تقریبا هم سن خودم که یک پسر داشت و باردار هم بود و از قضا هم اسم هم هستیم. انقدر از دیدن من خوشحال شد و گفت من مدت هاست می‌خوام بیام باهات آشنا بشم و من اینجا غریبم و ... شماره‌ی هم رو گرفتیم و از همون شب پیامک می‌دادیم و از حال هم می‌پرسیدیم. حالا دیگه حسابی رفیق شدیم و از هم چیزی قرض می‌گیریم ولی هنوز رفت و آمد به خونه هم نداریم. انشاءالله یخ این قسمت هم آب بشه به زودی زود. *"مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) *
مدار مادران انقلابی "مادرانه"
این روزها هر جای مادرانه که سرک می‌کشی، یک کلمه رو خیلی می‌شنوی *دامنه نفوذ* و البته هانیه جلوی چشمت میاد که با شور و حرارت مثال زدنیش داره توصیفش می‌کنه. خلاصه مگه میشه یه چیزی مُد بشه و ما عقب بمونیم! پس یاعلی گفتیم و دامنه نفوذ گویان رفتیم که این گمشده مون رو پیدا کنیم. و نگم براتون که بوستان نور بود توی یک هوای خاص ملکوتی که بین زمستون و بهار معلق مونده بود، چند قطره بارون، یک پره‌ی تند آفتاب و یک باد سرد (فکر کنم اومده بودن بگن برگردید برید! ولی بی دامنه؟ استغفرالله کور خونده بودن.) خلاصه اندک اندک جمع یاران مون رسیدن و بساط خوراکی و کتاب مون رو پهن کردیم. قرار شد میخ‌های دامنه مون رو بکوبونیم روی همین زمین و مستمر بیایم توش نفوذ کنیم. انصافا هم انتخاب خوبی بود. هم از نظر مکانی، هم شلوغی و هم امکانات مادر کودکی. خوب این هفته فقط جای پامون رو محکم کردیم، که ما هستیم. و به هم روحیه دادیم و قرارها مون رو گذاشتیم تا هفته‌های بعد، که بودن مون رنگ و بو و جون بگیره و إن‌شالله هدفمندتر دور هم جمع بشیم و امیدواریم که خدا به این حرکت‌های کوچیک مون برکت بده. خدایا ما مادرها برای حرم جمهوری اسلامی همین کم ازمون بر میاد اما تو وعده دادی که «كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرِينَ» 🖊صدیقه سادات فلسفیان *"مادرانه*" [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) | [اینستاگرام](https://www.instagram.com/madare_madari)
مدار مادران انقلابی "مادرانه"
فعالیت انتخاباتی، پارک پلیس محله تهرانپارس ما، مادران محله، این بار برای دعوت از هموطنان به رای دادن دور هم جمع شدیم. از قبل هم حسابی فکر کردیم و روش‌های مختلف کار را بررسی کردیم؛ آگاه به سختی‌های کار، اما امیدوار پیش رفتیم. تصمیم گرفتیم با مادران که بزرگترین نقطه اشتراک‌مان فرزندان‌مان بود، همدل شویم. پس با چای، کیک، تنقلات و برگه‌های رنگ‌آمیزی، کنار پارک بازی بچه‌هامان، میزبان دوستان‌مان شدیم. سرودهای کودکانه اما سلحشورانه‌ی وطنی گذاشتیم و چای ریختیم. مخاطبان مختلفی داشتیم که نیاز به مقدماتی برای آغاز کلام داشت. با کسی از در درد دل وام فرزندآوری روی صحبت باز شد؛ با دیگری از زیبایی اسباب‌بازی دخترک رژ زده اش؛ با دوستی از خاطرات فعالیت‌های انقلابی‌اش هم‌کلام شدیم و گفتیم ما نیز خودجوش برای ایران آینده تلاش می‌کنیم. با دوستی، از عطر چای و هوای رو به گرمی زمستان گفتیم و دل هامان گرم شد به دوستی‌ها. هرچند گاها کلامی از انتخابات گفته نشد، اما شروع دوستی‌ها شد. بودند کسانی که با شنیدن صوت، حتی مسیر را عوض کردند و گمان کردند برنامه‌ی ما فرای فضای مادرانه و دوستی خودمان است، فرای دغدغه‌های مادرانه. کسانی که در کلام‌شان اگر چه پرخاش نبود، اما شنیده‌ها و تصورات نادرست‌شان، چشم‌شان را به حقایق بسته بود و دنبال بهانه بودند. که ما نیز به محبت به این عزیزان اکتفا کردیم که در زمان اندک ما و فعالیت در لفافه، راه دیگری نیافتیم. اما بچه‌ها حظ بردند از بازی با هم سن و سالان‌شان و یک تیر و دو نشان شده بود و ما نیز دل‌مان به کنار هم بودن‌مان قرص شد. البته که بعد از پارک نیز باز پر امید نشستیم و در فضای مجازی از آسیب‌ها و خطاها گفتیم و تحلیل کردیم کارمان را و دوستانی که مجدانه تصمیم گرفتند و دوره‌هایی را برای پاسخ به شبهات گذراندند و در پی انتقال موارد به سایر مادران دغدغه‌مند هستند و ما مادران محله که آگاهانه خود را تنها مادر فرزندان خود نمی‌دانیم، از پای نخواهیم نشست. مادری یک مقام است که با داشتنش برای سراسر ایران باید مادری کرد. پس باز هم تلاش خواهیم کرد. 🖊زهرا جعفری *"مادرانه*" [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) | [اینستاگرام](https://www.instagram.com/madare_madari)
زن‌ها در برخی از مسائلِ شناختِ اشخاص و راهبردها و جریان‌ها، دقیق‌تر و ظریف‌تر از مردها نگاه می‌کنند و نقاطی را پیدا می‌کنند؛ در شناخت نامزدهای انتخاباتی، در حضور در پای صندوق‌ها، هم در داخل خانه و هم در خارج خانه می‌توانید نقش ایفا کنید. (امام خامنه‌ای، دیدار با بانوان - ۶ دی ماه) پویش * * نقش‌مان را پیدا کنیم و راه‌مان را هموار کنیم. نقش اصلی را مخاطب شناسی انتخاب کردیم تا هرکدام روی جایی تاثیر بگذاریم و به این سوال پاسخ دهیم که مخاطب ما کیست؟ با این مخاطب چه می‌توان کرد؟ ✅ برای انتخاب اصلح ✅ برای تشویق اطرافیان جهت حضور در پای صندوق‌های رای از فعالیت‌های انتخاباتی‌تان، از ایفای نقش‌هایتان. تا بماند به یادگاری در صفحات تاریخ. تا ایده‌ای باشد برای دیگران. ؟ *"مادرانه*" [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) | [اینستاگرام](https://www.instagram.com/madare_madari)
مدار مادران انقلابی "مادرانه"
ساعت حدودا ۴ بود که به میدان صد نارمک رسیدیم. به جز هانیه کسی را نمی‌شناختم ولی نیازی به گشتن نبود. چند خانم چادری به همراه بچه‌های‌شان با زیرانداز و فلاسک و بلندگو کنار یکی از نیمکت‌ها بودند‌. خودشانند! دخترک را در کالسکه گذاشتیم. کالسکه به دست و همراه همسر رفتم کنار خانم‌ها و شروع کردیم معرفی خودمان به همدیگر. طول کشید تا هانیه برسد و بند و بساط تزئین میدان را بیاورد. یکی از آقایان گفت تا کار فضاسازی را به آن ها بسپاریم. بخشی از میدان محل کار برای بچه‌ها و بخشی دیگر برای مادرها که بنشینند و پذیرایی شوند. حدود ساعت ۵ بود که بلندگوها را روشن کردیم برای پخش مولودی و سرودهای امام زمانی و بچه ها و بزرگترها کم کم جمع شدند. خانم میرزایی کار بلد بود. میکروفون را گرفت دستش و اول شروع کرد دعوت بچه ها و بعد هم اجرای مراسم. اول کار کمی از بچه‌ها دست و جیغ و هورا و صلوات و ... گرفت تا حسابی گرم شوند. بعد همین طور که با شیر کاکائو و شیرین عسل پذیرایی می‌شدند شروع کرد به تعریف کردن قصه. بعد از آن یک شعر دسته جمعی خواندند با تکرار «امام زمان دوستت دارم». شور و شوق این فرشته‌های معصوم و تلاش کردن‌شان از عمق جان برای گفتن این جمله دیدنی بود. بعد از آن با هدایت خانم میرزایی بچه ها از زیراندازها بلند شدند و همراه چند تا از مادرها، دایره تشکیل دادند. می‌چرخیدند و می‌خواندند: «ما گلیم! ما شیعه ایم! ما بچه‌های حیدریم!» دایره باز و بسته می‌شد و صدای خنده‌های بچه‌ها در میدان پیچیده بود. همان طور که می‌چرخیدند خانم میرزایی مکعب بازی را آورد. روی هر وجه مکعب یک شعر و بازی مخصوص خودش بود که تک تک بچه‌ها یک بار مکعب را روی زمین انداختند و هر بار که بازی غیر تکراری انتخاب می‌شد، آن را انجام می‌دادند. حالا نوبت کاردستی رسیده بود. با هدایت مربی بچه‌ها اوریگامی قلب را درست کردند. این هدیه‌ی آنها بود برای امام زمانشان. همانطور که قلب‌های رنگی‌شان را توی دست گرفته بودند، سرود بیعت را همخوانی کردند. «سربازات آماده ن‌‌... بیا ببین که پای عهدشون ایستادن...» بعد از همخوانی، سریع برای مسابقه آماده شدند‌. بچه‌ها در دو گروه با هم مسابقه دادند برای اینکه ببینیم کدام گروه زودتر از دیگری ، قلب‌هایش را به مقوایی که روی آن «یا مهدی» نوشته شده بود می‌چسباند. بعد از مسابقه، خانم میرزایی مادرها را که تا آن موقع مشغول صحبت و پذیرایی شدن بودند، دعوت کرد تا برای یک بازی مشترک مادر فرزندی، به این طرف میدان بیایند. هر بچه‌ای با فاصله از مادرش ایستاد. چند صفت اخلاقی و رفتاری بیان شدند که با هر ویژگی مثبت، بچه‌ها می‌دویدند به سمت مادرشان و با بیان ویژگی منفی، باید از مادرشان فاصله می‌گرفتند. بچه‌ها حسابی می‌دویدند و هیجان داشتند. صدای خنده‌شان میدان را پر کرده بود. حالا نوبت آتش‌بازی بود. همه دور آبشار‌های آتشین جمع شدیم و سرودهای امام زمانی همخوانی کردیم، دست زدیم و اشک شعله‌ها را تماشا کردیم. آخرین بازی، کشتی بازی بود. دو گروه، هر کدام دور تا دور پارچه‌ای که در دست‌شان گرفته بودند جمع شدند و باید حرکت دسته جمعی با آن پارچه را تمرین می‌کردند و خانم میرزایی هدایتشان می‌کرد. تمام طول مدت بازی بچه‌ها، دوستان دیگر مشغول پذیرایی از مهمان‌ها و اهالی پارک بودند. با چای و شکلات و شیرین عسل. از آن خانمی که از محله‌ای دیگر برای کمک به ما آمده بود تا فهیمه که دخترک بیمارش را در ماشین به مادربزرگ مهربان سپرده بود تا در جشن میلاد امام زمان عجل الله فرجه سهیم باشد. صدای اذان از بلندگوها در میدان پیچید‌. همه داشتند آماده‌ی نماز جماعت می‌شدند تا بعد از آن با آش پذیرایی شوند و کاسه‌های آش را در میدان پخش کنند. دخترک من دیگر طاقت نیاورد بمانیم‌. بخاطر سرمای هوا با پدرش توی ماشین بود و دیگر صبرش طاق شده بود. هر چند همین قدر همکاری هم برای طفل ۴ ماهه‌ام از انتظار به دور بود. نشد برای نماز بمانم. از خانم‌ها خداحافظی کردم و هانیه‌ی مهربان، در فلاسکم آش ریخت تا ببرم. از او ممنون بودم که شام آن شب را هم برای‌مان مهیا کرد. آقا جان! چند مادر، دور از هر کار دهان پر کنی، با دغدغه‌ی اینکه نام شما در شهر و محل‌شان بپیچد، دور هم جمع شدند تا خاطره‌ای خوش برای شیعیان کوچک و معصوم شما بسازند. از ایشان قبول می‌کنید؟ 🖊اسما رضایی *"مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) *
مدار مادران انقلابی "مادرانه"
در متن ...!!؟؟ خودم با خودم خلوت کرده بودم، از همان پچ‌پچ‌های خودمانی که صدای سکوت می‌دهد، مگر تا حالا در متن نبودم!!! منی که وقتی پا به خیابان می‌گذارم پرچمم، پرچم اعتقادی که هر نگاهی به راحتی می‌خواند اساسنامه‌ی وجودم را، از همان اساسنامه‌هایی که کلی بند دارند و روی حساب نوشته شدند از کتاب بی‌خدشه‌ی خدا: ما برای حفظ اعتقادمان جان می‌دهیم ما باورمان را باور داریم، شهادت می‌دهیم بر یگانگی خداوند بر رسالت پیامبران بر منظومه‌ی روشن امامان، بر عدل وعده داده شده در ذخیره‌ی ذریه‌ی زهرا بر سنت استوار حبیب خدا، ما باور داریم قیام لله خمینی کبیر را، باور داریم انتظار فرج را از خورشید روشن نیمه‌ی خرداد، ما مادران آخرالزمانیم همان‌ها که برای حفظ دین‌شان ذغال آخته بر کف دارند، نه اینکه شعاری باشد، سر بگردانید و ببینید دنیای اطراف را، تایید می‌کنید حرفم را، این روزها اگر نخواهی همرنگ جماعت شوی آزار می‌بینی، طعنه می‌شنوی گاهی دنیایت را تیره و تار می‌کنند، می‌مانی چه کنی با گوش‌هایی که عمدا نمی‌شنوند و چشم‌هایی که از قصد نمی‌بینند و امانتی که بر گرده‌ات سنگینی می‌کند، گاهی گوشه‌ای می‌نشینی و فقط نگاه می‌کنی، با خودت می‌گویی؛ اصلا به من چه، من خودم را حفظ کنم و راهم را درست بروم بس است... اما یک لحظه چشمت به چشم عکسی از حاج قاسم بیافتد کافی ست، مرد واقعی در متن... متن و میدان یکی هستند شاید جنس ترکش‌ها و گلوله و توپ‌شان یکی نباشد اما نتیجه و رهاورد یکی است، دادن یک وجب زمین به دشمن خط قرمز ماست حالا زمین خاکی باشد یا زمین فرهنگی و سیاسی و اعتقادی هیچ فرقی نمی‌کند که شاید دومی بر اولی بچربد برای وادادن یک سرزمین. مرد میدان بودن و مادر در متن بودن یک معنی‌اند، اینکه که باشی و با بودنت کسانی را که از جاده دور افتادند را برگردانی مثال جهاد کبیره است در نفس دنیای امروز، پچ‌پچ خودمانیم با خودم کم‌کم رسید به خواندن دوباره‌ی وصیت‌نامه‌ی حاج قاسم، صدایم ازحنجره‌ی سکوت بیرون زد، بلند می‌خواندم: خیمه‌ی ولایت را رها نکنید، اساس دشمنی با جمهوری اسلامی آتش زدن و ویران کردن این خیمه است، دور آن بچرخید. چندبار با خودم تکرار کردم دور آن بچرخید... انگار که برای حفظ دین طواف کنی زمین و متن جنگی را که نه از خرداد ۴۲ که از عاشورای ۶۲ شروع شده، انرژی گرفتم در متن باید باشم، نمی‌شود فاطمی باشی و سکوت کنی وقتی هنوز صدای در کوبیدن تک به تک خانه‌های مدینه توسط زهرای محمد می‌آید، نمی‌شود سکوت کنی وقتی هنوز از اکباتان تهران که می‌گذری مظلومیت چشمان آرمان جلوی چشمانت را نگیرد، باید عمار باشی، صبور باشی، مادر باشی برای آن نوجوانی که ذهنش پر شده از گره‌های کور اینستاگرامی، خواهر باشی برای آن زنی که که تنش را ویترین رایگان کرده برای چشمان حریص نااهلان، باید در متن باشی در هر برهه‌ای از زمان که نیاز است، باید بگویی و بشنوی و نرنجی. 🖊خدیجه ماکنعلی *"مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) *
مدار مادران انقلابی "مادرانه"
بسم رب المهدی نیمه شعبان اوایل هفته بود و انتخابات آخر هفته. بهترین فرصت برای گرفتن هیئت ماهانه. نیت کردیم و هماهنگی‌ها شروع شد. الحمدلله مسجد، سخنران، مداح و پذیرایی با تلاش و صحبت‌های زیاد هماهنگ شد. پسرم از قرار همه‌ی هیئت‌ها، درگیر بیماری شد. به تجربه دیده‌ام که هرگاه برای انجام کار مهمی عزم می‌کنم، موانعی بر سر راهم قرار می‌گیرد که یکی از آن‌ها، مریضی بچه‌هاست.‌ اما من باید ادامه می‌دادم و در این روزهای پایانی مانده به انتخابات، جازدن معنا نداشت. در این بین، آشنایی و کارکردن با آدم‌های جدید، باب‌های تازه‌ای در فکر و ذهنم باز می‌کرد. روز جشن فرارسید. دختر را پیش مادرم در خانه گذاشتم و پسر را که هیچ جوره راضی به ماندن نمی‌شد، با خود بردم. بماند که با چه موانعی خود را به محل جشن رساندم. الحمدلله جمعیت خوبی جمع شده بودند. مهمان جلسه خانم دکتر نجفی منش به عنوان مادر سه فرزندی انقلابی و دغدغه‌مند، صحبت خود را در باب انتخابات آغاز کردند. از تجربیات مادرانه خود در زمینه تشویق دیگران به انتخابات گفتند و حضار را تشویق به کنش‌گری اجتماعی کردند. بحث با نحوه انتخاب اصلح ادامه پیدا کرد و با بررسی عملکرد مجلس یازدهم و پاسخ به سوالات حضار خاتمه یافت. بچه‌ها که گویا پس از مدت‌ها دور هم جمع شده‌ بودند، سرگرم بازی بودند. مداح آمدند و با مولودی‌های مهدوی، مجلس را به فیض رساندند. از ابتدای جلسه، دوستان در آشپزخانه و میان جلسه، گرم خادمی بودند. دختربچه‌ها هم مسئولانه، ما را در این زمینه همراهی می‌کردند. حضورشان دلم را گرم می‌کرد. صمیمیت جلسه بیش از حد انتظارم بود. گویا نوری نامرئی، دل‌هایمان را به هم وصل کرده بود. جلسه پایان یافت و من شتابان به سوی دختر گریان در خانه راهی شدم. اما دلم و قلبم از این قدم کوچک در راه نظامی که پشتیبانش امام زمانم است، شادان بود. خدا را شکر می‌کنم که توفیق این خدمت را به من و دوستانم ارزانی داشت. 🖊فاطمه دهقانی *"مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
قرار بود جلسه تو یک پارک محلی برگزار شود که بتونیم با هم‌محلی‌های عزیز گفتمان‌سازی کنیم و اعتمادسازی ایجاد کنیم. وقتی بارون شروع شد رفتیم با مسجد کنار پارک صحبت کردیم که بهمون جا بدن تا بچه‌ها خیس نشن، می‌خواستیم نیم ساعت زودتر در مسجد رو باز کنن ولی متاسفانه همکاری نکردن گفتن راس ساعت باید باز شه. (بنظرم وضعیت مساجد و کارکردشون واقعا جای کار داره و باید هر کدوم‌مون توی محله‌مون تلاش کنیم برای بهتر شدن اوضاع). اما به دلیل بارش باران یکی از دوستان لطف کردند و پیشنهاد دادن بریم منزل‌شون که خیلی نزدیک پارک بود، که البته به دلیل سرما من بسیار خوشحال شدم. ابتدای جلسه با خوراکی‌های دوستان پذیرایی شدیم و جلسه رو در ارتباط با انتخابات و اینکه چرا می‌خواهیم رای بدهیم، مجلس قبلی چه کارهایی را پیش برده و با بقیه افرادی که تردید دارند در شرکت در انتخابات چه نوع گفتگویی کنیم، پیش بردیم. بعد از پایان جلسه، بچه‌ها با ذوق پرچم‌های خودشان را رنگ کردند و داخل جعبه‌ای که به صورت نمادین صندوق انتخابات بود انداختند. در نهایت تشکر می‌کنم از تمامی عزیزان که در شرکت در این جلسه همراهی کردند انشالله بتوانیم ذره‌ای در این جامعه موثر باشیم. 🖊گلنوش سید احمد *"مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
18.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 🎞 گزیده‌ای از «برنامه زمانه» با حضور نماینده مادرانه، خانم طباطبایی پخش شده در ۱۳ مهر ۱۴۰۳ 🔲 بخش پایانی "مادرانه" www.madaremadari.ir ble.ir/madaremadary eitaa.ir/madaremadary