eitaa logo
مداحی عالمانه
950 دنبال‌کننده
77 عکس
66 ویدیو
6 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔔 اجر شعر گفتن درباره امام حسین(ع) زید شحام می‌گوید: امام صادق(علیه‌السلام) به جعفر بن عفان طائی فرمود: ‌«ای جعفر! به من خبر رسیده که تو در مرثیه حسین(علیه‌السلام) به نیکو شعر می‌گویی.» عرض کرد: آری، خدا مرا فدای شما گرداند. فرمود: «شعری بخوان.» پس او شعری خواند. آن حضرت و کسانی که گرد او بودند، گریستند و اشک بر صورت و محاسن آن حضرت جاری شد. آنگاه فرمود: ‌«ای جعفر! به خدا سوگند، ملائکه مقرب خدا حاضر بودند و سخن تو را درباره حسین می‌شنیدند و همچون ما، بلکه بیشتر از ما گریستند. خداوند در این ساعت تمام [نعمت‌های] بهشت را بر تو واجب گردانید و تو را آمرزید. ‌ای جعفر! آیا بیش از این بگویم؟» عرض کرد: آری‌ ای سرور من. فرمود: «هرکس درباره حسین شعری بگوید و بگرید و بگریاند، خداوند بهشت را بر او واجب گرداند و او را بیامرزد.» 📚منبع اختیار معرفته الرجال (رجال الکشی)، شیخ طوسی، تصحیح حسن مصطفوی، ج۲، ص۵۷۴ وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، تصحیح و تحقیق میرزا عبدالرحیم ربانی شیرازی، ج۱۰، ص۴۶۴ لینک کانال در ایتا: eitaa.com/maddahiaalemane لینک کانال در تلگرام: t.me/maddahialemane آدرس مطلب در سایت مقتل: B2n.ir/e80082
📣 رحمت خداوند بر اشک‌های تو (مسمع بن عبدالملک بصری) روایت می‌کند: که امام صادق(علیه‌السلام) فرمود: «(ای مسمع) آیا مصائب حسین را یاد می‌کنی؟» عرض کردم: آری فرمود: «آیا بی تابی (و گریه) می‌کنی؟ عرض کردم: «بلی به خدا قسم طوری گریه می‌کنیم که اهل و عیالم اثر آن را در [سیمای] من مشاهده می‌کنند و از خوراک امتناع می‌کنم؛ چندان که اثر گرسنگی در صورتم مشاهده می‌شود. حضرت فرمود: «رحمت خداوند بر اشک‌های تو؛ آگاه باش که تو از گریه‌کنندگان بر ما محسوب می‌شوی و از کسانی هستی که در شادی ما شاد و در حزن ما محزون و در هنگام ترس ما ترسان و در زمان ایمنی ما، ایمن هستند. هنگام مرگ خواهی دید که پدران من نزد تو حاضر شده، سفارش تو را به ملک الموت می‌کنند و از این بالاتر آنکه [ تو را به بهشت] بشارت می‌دهند و ملک‌الموت از هر مادر مهربان بیشتر به تو مهربانی کند.» [تا آنکه فرمود:] «هیچ کس به خاطر دلسوزی به ما و به سبب مصائبی که بر ما وارد شده گریه نمی‌کند، مگر آنکه قبل از آمدن اشک از چشمش، خدا او را رحمت می‌کند. پس وقتی اشکها بر گونه‌اش جاری شد، اگر قطره‌ای از آن در جهنم بیفتد، گرمای جهنم را از بین می‌برد تا آنجا که دیگر برای آن حرارتی باقی نمی‌ماند. هیچ چشمی برای ما گریه نمی‌کند، مگر آنکه از نعمت نظر کردن به [حوض] کوثر بهره‌مند می‌شود و با کسانی که ما را دوست دارند از آن سیراب می‌شود.» 📚منبع کامل الزیارات، ابن قولویه، باب ۳۲، ص۱۰۸ وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج۱۰، ص۳۹۷ لینک کانال در ایتا: eitaa.com/maddahiaalemane لینک کانال در تلگرام: t.me/maddahialemane آدرس مطلب در سایت مقتل: B2n.ir/e80082
🏴 روضه حضرت مسلم ابن عقیل(ع) كسانی‌كه با حضرت مسلم بودند رفته‌رفته متفرّق گرديدند. بعضی از ايشان به يك‌ديگر می‌گفتند كه ما را چه كار كه سرعت و تعجيل در فتنه‌انگيزی كنيم، سزاوار آن‌كه در منزل خويش بنشينيم و بگذاريم تا خدای متعال امر اين گروه را به اصلاح آورد. بالاخره بجز ده نفر، كسی با جناب مسلم بن عقيل باقی نماند!! چون به مسجد داخل شد، آن ده نفر نيز او را ترك نمودند و حضرت مسلم بی‌كس و تنها ماند. چون جناب مسلم كيفيّت اين حال را مشاهده نمود، تنها از مسجد بيرون آمد و در كوچه‌های شهر كوفه می‌گرديد تا بر در خانه زنی رسيد. نام آن زن طَوْعَه بود و در آن‌جا توقف نمود و از او جرعه‌ای آب طلبيد. آن زن آب آورده او را آشاماند. جناب مسلم بن عقيل از او درخواست نمود كه در خانه خود او را جای دهد. آن زن قبول نموده و به خانه خود، او را پناه داد. پس از آن، پسر آن زن به حال حضرت مسلم آگاه شد و از جهت او خبر به سمع ابن زياد رسيد. آن ملعون ، محمدبن اشعث را طلب كرده و گروهی را با او روانه نمود تا حضرت مسلم عليه‌السّلام را حاضر سازند. چون فرستادگان به در خانه طَوْعَه رسيدند. آواز سُم مَرْكَب‌ها به گوش آن جناب رسيده ، زره خود را برتن بياراست و سوار بر اسب گرديده با اصحاب ابن زياد – لَعَنَهُمُ اللّهُ – در آويخت و مشغول جنگ شد تا گروهی از ايشان را به دارالبوار فرستاد. پس محمد بن اشعث بی‌دين فرياد به او زد كه ای مسلم! تو در امانی. مسلم فرمود: «امان نامه فاجران غدّار، ارزشی ندارد.» مسلم باز با آنان در آويخت و به جنگ و حرب اَشْقيا مشغول گرديد و اشعار حمران بن مالك به طور رَجَز می‌خواند: اءَقْسَمْتُ لا اءُقْتَلُ إِلاّ حُرّا… يعنی: «سوگند خورده‌ام كه جز به طريق مردانگی كشته نگردم، اگر چه شربت ناگوار مرگ را به تلخی بنوشم خوش ندارم كه به خدعه و مكر گرفتار آدم‌های پست و دون گردم و فريفته و مغرور آنان شوم. يا آن‌كه شربت خنك جوانمردی و شجاعت را به آب گرم ناگوار عجز و سستی مخلوط نمايم و دست از جنگ بكشم. هر مردی ناچار در روزگاری، دچار شرّ و سختی خواهد شد، ولی من با شمشير تيز شما را می‌زنم و از هيچ ضرر بيم ندارم.» چون زخم بسيار و جراحت بی‌شمار بر بدن نازنينش رسيد و به اين واسطه سست و ضعيف گرديد. گروه شقاوت‌آئين، بر سر او هجوم آوردند و او را احاطه نمودند. آن‌گاه ملعونی از عقب سر آن جناب درآمد و نيزه بر پشت آن حضرت زد كه از صدمه آن نيزه، بر زمين افتاد. پس آن جماعت بی‌سعادت آن شير بيشه شجاعت را اسير و دستگير نمودند و به نزد ابن زياد بدبنياد بردند. ابن زياد نانجيب به ناسزا جناب اميرمؤمنان عليه‌السّلام و دو سيّد جوانان جناب حسن و حسين عليهم‌السّلام و جناب مسلم بن عقيل – رضوان اللّه عليه – را نام می‌برد و اهانت می‌نمود. مسلم فرمود: «تو و پدرت سزاوارتريد به ناسزا و دشنام؛ اينك هر چه می‌خواهی انجام ده ای دشمن خدا!» پس آن شقی، بكير بن حمران را امر نمود كه آن سيّد مظلوم را بر بالای قصر دارالاماره برده او را شهيد سازد. بكير حرام‌زاده چون آن جناب را بر بام قصر می‌برد، آن سيّد بزرگوار در آن حال مشغول به تسبيح پروردگار و توبه و استغفار و صلوات بر رسول اللّه صلّي اللّه عليه و آله بود. پس ضربتی بر گردن آن گردن‌فراز نشاءتَيْن، آشنا نمود و او را به درجه شهادت رسانيد و خود آن ولدالزنا وحشت‌زده از بام قصر فرود آمد. ابن زياد بدبنياد از او پرسيد: تو را چه می‌شود؟! آن شقی گفت: ای امير! آن هنگامی‌كه آن جناب را شهيد نمودم مرد سياه چهره‌ای را در مقابل خود ديدم كه انگشتان خويش را به دندان می‌گزيد يا آن‌كه گفت لب‌های خود را می‌گزيد. و من چنان ترسيدم كه تاكنون اين گونه فَزَع در خود نديدم. 📚منبع سوگ‌نامه کربلا، محمدطاهر دزفولی، ترجمه كتاب لهوف سيد ابن طاوس لینک کانال در ایتا: eitaa.com/maddahiaalemane لینک کانال در تلگرام: t.me/maddahialemane آدرس مطلب در سایت مقتل: B2n.ir/s20959
⚫️ اضطرار مخدرات در کربلا پس از آن‌که سیدالشهداء علیه‌السلام آن اشعار را (که در برخی مقاتل پیرامون شب عاشورا نقل شده) خواندند قالَ الرّاوی : فَسَمِعَتْ زَيْنَبُ بِنْتُ فاطِمَةَ عليهماالسّلام ذلِكَ، فَقالَتْ: «يا اخي هذا كَلامُ مَنْ قَدْ ايْقَنَ بِالْقَتْلِ.» فَقالَ: «نَعَمْ يا اخْتاهُ. فَقالَتْ زَيْنَبُ: واثَكْلاهُ، يَنْعي إِلَيَّ الْحُسَيْنُ نَفْسَهُ. قالَ: وَبَكَي النِّسْوَةُ، وَلَطَمْنَ الْخُدُودَ، وَشَقَقْنَ الْجُيُوبَ. وَجَعَلَتْ امُّ كُلْثُومُ تُنادي : وامُحَمَّداهُ واعَلِيّاهُ واامّاهُ وااخاهُ واحُسَيْناهُ واضيعَتاهُ بَعْدَكَ يا ابا عَبْدِ اللّهِ. قالَ: فَعَزّاهُنَّ الْحُسَيْنُ عليه السّلام وَقالَ لَها: يا اخْتاهُ! تَعَزَّيْ بِعَزاءِ اللّهِ، فَإِنَّ سُكّانَ السَّمواتِ يَفْنُونَ، وَاءَهْلَ الاَْرْضِ كُلُّهُمْ يَمُوتُونَ، وَجَميعِ الْبَرِيَّةِ يَهْلِكُونَ. ثُمَّ قالَ: يا اخْتاهُ يا اُمَّ كُلْثُومٍ، وَانْتِ يا زَيْنَبُ، وَ انْتِ يا فاطِمَةُ، وَ انْتِ يا رُبابُ، انْظُرْنَ إِذا انَا قُتِلْتُ فَلا تَشْقُقْنَ عَلَيَّ جَيْبا وَلا تَخْمِشْنَ عَلَيَّ وَجْها وَلا تَقُلْنَ عَلَيَّ هَجْرا.» راوی گفته كه عليا مكرّمه زينب خاتون دختر فاطمه زهرا عليهاالسّلام، اين كلمات را از برادر خود شنيد، عرضه داشت: «اين سخنان از آنِ كسی است كه يقين به كشته‌شدن خويش دارد.» امام حسين عليه‌السّلام فرمود:«بلی چنين است! ای خواهر، من هم در قتل خود بر يقينم.» آن مخدره فرياد واثَكْلاهُ بر آورد كه حسين عليه‌السّلام دل از زندگانی برگرفته و خبر مرگ خويشتن را به من می‌دهد.» راوی گويد: زنان حرم يك مرتبه همگی به گريه و الم افتادند و لطمه به صورت زدند و گريبان‌ها پاره نمودند و جناب اُمّ‌ كلثوم فرياد برآورد: «وا مُحَمَّداهُ، وا عَليّاهُ، وا حَسَناهُ كه ما بعد از تو ای اباعبداللّه به خواری اندر خاك مذلّت برگيريم.» و اين‌گونه سخنان می‌گفتند. راوی گويد، امام حسين عليه‌السّلام خواهر خويش را دل‌داری می‌داد و می‌فرمود: «ای خواهر! به آداب خدايی آراسته باش و پيراسته بردباری را شعار خويش ساز؛ به درستی كه ساكنان ملكوت اعلی، فانی می‌گردند و اهل زمين همه می‌ميرند و جميع خلق و همه مخلوقات جهان هستی در معرض هلاك خواهند بود.» سپس فرمود: «ای خواهرم اُمّ كلثوم، و تو زينب و هم تو ای فاطمه و تو ای رَباب! نظر نماييد كه چون من كشته شوم، زنهار كه گريبان پاره نكنيد و صورت بر مرگ من مخراشيد و سخن بيهوده نگوئيد.» حضرت زینب سلام الله علیها بی‌هوش شدند و امام‌حسین(ع) به صورت خواهر خود آب زدند تا به هوش آمدند. 📚منبع سوگنامه کربلا، محمدطاهر دزفولی، ترجمه كتاب لهوف سيد ابن طاوس لینک کانال در ایتا: eitaa.com/maddahiaalemane لینک کانال در تلگرام: t.me/maddahialemane آدرس مطلب در سایت مقتل: B2n.ir/z38949
⚫️ شهادت حضرت جون(ع) جون (غلام ابوذر) كه غلام سياه بود شرفياب حضور سيّدالشهدا گرديد و اذن جهاد طلبيد. آن حضرت فرمود: «به هر جا كه خواهی برو؛ زيرا تو با ما آمده‌ای برای طلب عافيت، چون قدم در ميدان جنگ نهادی حالا در راه ما خود را در آتش بلا ميفكن.» جون عرض نمود: «يَابْنَ رَسُولِ اللّهِ! من در زمان خوشی و هنگام آسايش، كاسه‌ليس خوان نعمتت بودم اكنون كه هنگام سختی و دشواری است چگونه توانم شما را تنها گذاشته و بروم؟! به خدا سوگند كه رايحه من بد و حَسَبم پست و رنگم سياه است، اينك بر من منّت گذار تا من نيز اهل بهشت شوم و رايحه‌ام نيكو و جسمم شريف و روی من هم سفيد گردد.» «لَا وَ اللَّهِ لَا أُفَارِقُكُمْ حَتَّى يَخْتَلِطَ هَذَا الدَّمُ الْأَسْوَدُ مَعَ دِمَائِكُمْ؛ به خدا كه هرگز از خدمت شما جدا نشوم تا آن‌كه اين خون سياه خود را با خون‌های شما مخلوط نسازم.» سپس هم‌چون نهنگ، خود را به دريای لشكر زد و جنگ نمايان نمود كه تا به امتياز خاص شهادت ممتاز و مرغ روحش به ذُرْوه اَعْلی پرواز نمود. و ادامه در بحارالأنوار علامه مجلسی این‌گونه آورده شده است: فوقف عليه الحسين علیه السلام و قال اللَّهُمَّ بَيِّضْ وَجْهَهُ وَ طَيِّبْ رِيحَهُ وَ احْشُرْهُ مَعَ الْأَبْرَارِ وَ عَرِّفْ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ؛ امام حسين عليه‌السلام به بالين او آمد و فرمود: «بار خدايا! صورت وى را سفيد و بوى او را نيكو گردان و او را با ابرار محشور بفرما و بين او و محمّد و آل محمّد صلّى اللَّه عليهم اجمعين شناسائى و آشنایی برقرار بفرما!» امام محمّد باقر علیه‌السلام از حضرت امام زين العابدين عليه‌السلام روايت می‌كند كه فرمود: «هنگامى‌كه گروهى در ميدان جنگ آمدند تا اجساد شهيدان آل محمّد را دفن نمايند جسد اين غلام يعنى جون را بعد از ده روز در حالى يافتند كه بوى مشك از آن می‌وزيد.» 📚منبع سوگنامه کربلا، محمدطاهر دزفولی، ترجمه كتاب لهوف سيد ابن طاوس لینک کانال در ایتا: eitaa.com/maddahiaalemane لینک کانال در تلگرام: t.me/maddahialemane آدرس مطلب در سایت مقتل: B2n.ir/a87230
▪️داستان پیوستن زهیر ع به امام(ع) زهير بن قين رحمة الله علیه روايت كرده‌اند: جماعتی از بنی فَزاره و طائفه بَجيله گفتند: ما با زُهَيْر از مكه معظّمه بيرون آمديم و در راه بر اثر و دنبال امام حسين(ع) راه می‌رفتيم تا آن‌كه به آن جناب ملحق نگرديم. و چون به منزلی می‌رسيديم كه امام عليه‌السّلام اراده نزول می‌فرمود ما از اردوی آن جناب كناره‌گيری می‌نموديم و در گوشه‌ای دور از ديد آن‌ها سکنی می‌گزيدیم. تا اين‌كه اردوی همايونی آن حضرت در يكی از منزل‌ها فرود آمد و ما نيز چاره‌ای نداشتيم جز آن‌كه با آن‌ها هم‌منزل شويم. پس از مدّتی، هنگامی‌كه طعام برای خود ترتيب نموده و مشغول خوردن چاشت بوديم، ناگهان ديديم فرستاده‌ای از جانب امام حسين عليه‌السّلام به سوی ما آمد و سلام كرد و خطاب به زُهير بن قين نمود و گفت: ای زُهير! امام عليه‌السّلام مرا به نزد تو فرستاده كه به خدمتش آيی. پس هر كس از ما كه لقمه‌ای در دست داشت (از وحشت اين پيام ) آن را بينداخت كه گويا پرنده بر سر ما نشسته بود (كه هيچ حركتی نمی‌توانستيم بكنيم). زوجه زهير كه نامش ديلم دختر عمرو بود به او گفت : «سُبْحانَ اللّه! فرزند رسول خدا تو را دعوت می‌كند و تو به خدمتش نمی‌شتابی!؟ سپس زوجه‌اش گفت: ای كاش به خدمت آن جناب می‌رفتی و فرمايش ايشان را می‌شنيدی.» زُهير بن قين روانه خدمت آن جناب شد. اندكی بيش نگذشت كه زهير با بشارت و شادمان و روی درخشان باز آمد. آن‌گاه امر نمود كه خيمه و خرگاه و ثقل و متاع او را نزديك به خيمه‌های فلك احتشام حضرت امام حسين عليه‌السّلام زدند و به زوجه خود گفت: «من تو را طلاق دادم؛ زيرا دوست نمی‌دارم كه از جهت من جز خير و خوبی به تو رسد و من عازم شده‌ام كه مصاحبت امام حسين عليه‌السّلام را اختيار نمايم تا آن‌كه جان خود را فدای او كنم و روح را سپر بلا گردانش نمايم.» سپس اموال آن زن را به او داد و او را به دست بعضی عموزاده‌هايش سپرد كه به اهلش رسانند. آن زن مؤمنه برخاست و گريه كرد و او را وداع نمود و گفت: «خدا يار و معين تو باد و خيرخواه تو در امور، از تو مسئلت دارم كه مرا روز قيامت در نزد جدّ‍ِ حسين عليه‌السّلام، ياد نمايی.» سپس زهير به اصحاب خويش گفت: «هر كس خواهد به همراه من بيايد و اگر نه اين آخرين عهد من است با او.» 📚منبع سوگنامه کربلا، محمدطاهر دزفولی، ترجمه كتاب لهوف سيد ابن طاوس لینک کانال در ایتا: eitaa.com/maddahiaalemane لینک کانال در تلگرام: t.me/maddahialemane آدرس مطلب در سایت مقتل: B2n.ir/a87230
⚫️ گران آمدن شهادت حبیب بن مظاهر بر امام حسین(ع) حضرت امام حسین(ع) بعد از شهادت حبیب فرمود: «عندالله احتسب نفسی و حماه اصحابی.»(۱) و فرمود:«لله درک یا حبیب لقد کنت فاضلا تختم القرآن فی لیله واحده.» یعنی «خدای تو را رحمت کند ای حبیب که مرد فاضلی بودی و در شبی ختم قرآن می‌کردی.» 📚منبع کبریت احمر، اهمیت زکات، محمدباقر بیرجندی، ص ۶۱۷ (۱) بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۴۵، ص ۲۷ لینک کانال در ایتا: eitaa.com/maddahiaalemane لینک کانال در تلگرام: t.me/maddahialemane آدرس مطلب در سایت مقتل: B2n.ir/e35002
▪️غیرت یاران امام حسین(ع) نسبت به خاندان سیدالشهداء(ع) زنان از خیمه بیرون آمدند و بانگ برآوردند: «یا معشر المسلمین و یا عصبة المومنین.» «دفع دهید این منافقین را از زنان رسول خدا و از امام خود، به درستی که با ما خواهید بود در جوار جد ما.» چون اصحاب این را شنیدند به گریه درآمدند و گفتند: «نفوسنا دون انفسکم و دماونا دون دمائکم و ارواحنا لکم الفدا و الله لا یصل الیکم احد بمکروه و فینا الحیاه و قد وهبنا للسیوف نفوسنا.»(۱) «جان‌های ما و خون‌های ما تقدیم جان و خون شماست و ارواح ما فدای شماست و احدی نمی‌تواند آزاری به شما برساند، مادامی‌که ما زنده‌ایم. ما برای شما جان‌های خود را هدیه به شمشیرها کرده‌ایم.» 📚منبع کبریت احمر، اهمیت زکات، محمدباقر بیرجندی، ص ۶۱۸ (۱) ذریعةالنجاه، محمدعلی لسانی فشارکی، ص ۱۸۸ لینک کانال در ایتا: eitaa.com/maddahiaalemane لینک کانال در تلگرام: t.me/maddahialemane آدرس مطلب در سایت مقتل: B2n.ir/a87230
🥀 نحوه شهادت عبدالله بن حسن(ع) «عبدالله» کودک چند ساله امام مجتبی(علیه‌السلام) است. مادر عبدالله دختر «شلیل بن عبدالله بجلّی» بوده‌است. شیخ مفید چنین نقل می‌کند: پس از آن‌که «مالک بن نسر کندی» با شمشیرش به سر مبارک امام حسین(علیه‌السلام) زد، امام پارچه‌ای درخواست فرمود و با آن سر مبارکش را محکم بست و عمامه‌ای بر کلاه خود بست. شمر و دیگران هم به جایگاه خود بازگشتند. زمانی گذشت تا امام بار دیگر به میدان بازگشت و آنها هم بازگشتند و آن حضرت را محاصره کردند. عبدالله پسر امام مجتبی(علیه‌السلام) هنوز به حد بلوغ نرسیده بود و در خیمه‌گاه با زنان به سر می‌برد. هنگامی‌که متوجه حمله دشمن به جانب امام شد، از خیمه‌گاه بیرون دوید. او سراسیمه و شتابان رو به جانب امام حسین(علیه‌السلام) رفت و در کنار عمویش ایستاد. حضرت زینب(علیهاالسلام) او را دنبال کرد و به او رسیده بود. او تلاش کرد که آن کودک را نگه دارد. امام حسین(علیه‌السلام) به خواهرش فرمود: «احبسیه یا اخیه؛ ای خواهرم! او را نگهدارید.» آن کودک از این که بازداشته شود، سخت امتناع می‌ورزید. او به عمه‌اش گفت: «والله لا افارق عمّی؛ سوگند به خدا، از عمویم جدا نمی‌شوم.» ناگاه «ابجر بن کعب» شمشیر خود را به سوی امام پایین آورد. عبدالله فریاد زد: «ای پسر زن ناپاک! وای بر تو! آیا می‌خواهی عمویم را بکشی؟» بَحر قصد ضربه‌زدن به امام را داشت. ناگاه عبدالله دستش را پیش آورد تا ضربه را از امام دور سازد. ولی دست مبارکش تا پوست قطع شد و دست آویزان گشت. کودک فریادش بلند شد: «یا امتاه؛ ای مادرم!» حسین(علیه‌السلام) او را در بر گرفت و به سینه چسبایند و فرمود: «ای فرزند برادرم! بر آن‌چه به تو رسیده صبر کن و آن را به حساب خیر بگذار؛ چرا که خداوند تو را به پدران صالحت ملحق خواهد کرد.» امام دست خود را به آسمان بلند کرد: «پروردگارا! قطرات باران را از این‌ها دریغ بدار و برکات زمینت را از این‌ها بازدار؛ پروردگارا! پس اگر تا هنگام (مرگ) آنها را مهلت داده و بهره‌مند می‌سازی، بین آن‌ها تفرقه بینداز و هر کدام را به راهی جداگانه بدار؛ و سردمداران را هرگز از این‌ها راضی مدار؛ چرا که این‌ها ما را دعوت کردند تا که یاریمان کنند، سپس بر ما دشمنی کردند و ما را کشتند.» ابوالفرج گوید: در نهایت عبدالله به دست «حرملة بن الکاهل الاسدی» به شهادت رسید. در زیارت ناحیه مقدسه آمده: «السلام علی عبدالله بن الحسن بن علی الزکی» و سپس بر قاتل او به نام «حرملة بن کاهل الاسدی» نفرین شده است. 📚منبع برگرفته از کتاب یاران شیدای حسین، آقا مرتضی آقا تهرانی لینک کانال در ایتا: eitaa.com/maddahiaalemane لینک کانال در تلگرام: t.me/maddahialemane آدرس مطلب در سایت مقتل: B2n.ir/x11795
🥀 روضه عبدالله بن حسن(ع) امام(ع) از كثرت زخم‌ها و جراحات، ضعيف و ناتوان گشته بود لذا قدرت جنگيدن را نداشت و هر كس نزديك ايشان می‌آمد برای اين‌كه مبادا در قيامت با خدا ملاقات نمايد در حالی كه خون آن مظلوم برگردنش باشد، باز می‌گشت و از آنجا دور می‌شد تا آن‌كه مردی از طايفه (كنده) آمد كه نام نحسش مالك بن يسر بود آن زنازاده چند ناسزا به زبان بريده جاری كرد و ضربت شمشير بر سر مباركش فرود آورد كه عمامه امام شكافته شد و عمامه‌اش از خون لبريز گشت. راوی گويد: امام عليه‌السّلام از اهل حرم دستمالی را طلب فرمود و سر مبارك را با آن محكم بست و كلاهی طلبيد كه عرب آن را (قلنسوه) می‌نامند و آن را هم بر فرق همايون نهاد و عمامه را بر روی آن پيچيد و ملبس به آن گرديد و بار ديگر عزم ميدان نمود. پس لشكر اندكی درنگ نمود، باز آن بی‌دينان بی‌شرم رجوع كردند و حضرت امام را احاطه نمودند و عبدالله فرزند امام حسن عليه‌السّلام كه طفلی نابالغ بود از نزد زنان و از حرم امام انس و جان، بيرون آمد و می‌دويد تا در كنار عموی بزرگوار خود حسين عليه‌السّلام مظلوم بايستاد زينب سلام الله علیها خود را به او رسانيد و خواست كه او را به سوی حرم باز گرداند. وَ امْتَنَعَ إِمْتِناعاً شَديداً وَ قالَ: وَ اللّهِ لا أُفارِقُ عَمّي ! ولی آن طفل امتناع شديد نمود و گفت: «به خدا قسم! هرگز از عموی خويش جدايی اختيار نمی‌كنم و او را تنها نمی‌گذارم!» در اين هنگام، (بحربن كعب) يا بنابر قول ديگر (حرملة بن كاهل) همين كه خواست شمشير بر امام عليه‌السّلام فرود آورد، عبدالله خطاب به او گفت : «وَيْلَكَ يَابْنَ الْخبيثَةِ أَتَقْتُلُ عَمّی.» «وای بر تو! ای زنازاده بی‌حيا! تو می‌خواهی عمويم رابه قتل رسانی.» ولی آن ولدالزنا بی‌حيا، از خدا و رسول پروا ننمود و شمشير را فرود آورد و آن كودك دستش را در پيش شمشير سپر ساخت و دستش به پوست آويخت و فرياد وا امام بر آورد. حضرت امام او را گرفت و بر سينه خود چسانيد و فرمود: «ای فرزند برادر! بر اين مصيبت شكيبايی نما و آن را در نزد خدای عزوجل به خير و ثواب احتساب دار كه خدا تو را به پدر گرامی‌ات ملحق خواهد فرمود.» راوی گويد: در اين اثناء حرمله كاهل حرام‌زاده تيری به جانب آن امام‌زاده معصوم انداخت كه آن تير گلوی آن يتيم را كه در آغوش عموی بزرگوارش بود، بريد و او جان بر جان آفرين تسليم نمود پس از آن شمر پليد به خيمه‌های حرم مطهر حمله نمود نيزه خود را به خيمه‌ها فرو برد و گفت: آتش بياوريد تا خيمه‌ها را با هر كس كه در آن است به شعله آتش سوزانم. حضرت امام فرمود: «ای پسر ذی الجوشن! آيا تو می‌گويی آتش آورند كه خيمه‌ها را بر سر اهل بيت من بسوزانی ، خدا تو را به آتش دوزخ بسوزاند.» 📚منبع سوگنامه کربلا، ترجمه كتاب لهوف سيد ابن طاوس لینک کانال در ایتا: eitaa.com/maddahiaalemane لینک کانال در تلگرام: t.me/maddahialemane آدرس مطلب در سایت مقتل: B2n.ir/x11795
🥀 حضرت قاسم(ع) طاقت نیاورد قاسم را طاقت نماند، از اسب با روی بر زمین افتاد. فریاد یا عماه برداشت، امام را دیدم چون شاهباز که از فراز آهنگ نشیب کند و یا شیر خشمناک که بر کلاب و ذئاب حمله آورد بیامد و صفوف لشکر از هم بدرید عمرو را شمشیری فرود آورد. ملعون دست سپر کرد تیغ دست او را از مرفق جدا ساخت، بانگ استغاثه برآورد. سواران کوفه از هر طرف بیامدند مگر بتوانند او را خلاصی دهند، جنگ مغلوبه شد و جثه خبیث او در زیر سم ستوران خورد گشت و روح ناپاک بمالکان جهنم سپرد، چون گرد و غبار معرکه بنشست امام را دیدم که بر قاسم بر پای ایستاده و او دست و پای همی زند و امام همی گوید: «بعدا لقوم قتلوک و من خصمهم یوم القیمه فیک جدک ثم قال عز و الله علی عمک ان تدعوه فلا یجیبک او یجیبک فلا ینفعک(او یعینک فلا یغنی عنک) والله هذا یوم کثر واتره (صوت والله واتره) و قل ناصره.» «آن گروه را که بکشتندت از رحمت خداوند دوری باد و جد بزرگوارت با آن‌ها خصمی کناد، بر من بسی دشوار است که به نصرت خویشم بخوانی و اعانت تو نتوانم یا اجابت کنم و سودی نرسانم، به خدای که امروز خون‌خواران بسیار و خون‌خواهان سخت اندک باشند.» امام علیه‌السلام سینه برادرزاده بر سینه مبارک گرفته چنان که پاهای او بر زمین همی کشید و همی آورد تا نزد فرزند خویش علی در میان شهدای اهل بیت گذاشت. 📚منبع مقتل قمقام زخار و صمصام بتار، حاج فرهاد میرزا معتمد الدوله، ص ۵۰۵ دقت شود که در بسیاری از مقاتل معتبر، کسی که زیر سم اسب پامال گشته است، قاتل حضرت قاسم علیه‌السلام است و نه خود آن بزرگوار. لینک کانال در ایتا: eitaa.com/maddahiaalemane لینک کانال در تلگرام: t.me/maddahialemane آدرس مطلب در سایت مقتل: B2n.ir/y14328
🥀 روضه قاسم بن الحسن(ع) راوی گويد: وَخَرَجَ غُلامٌ كَاءَنَّ وَجْهَهُ شِقَّةَ قَمَرٍ … جوانی بيرون خراميد كه در حُسن صورت و درخشندگی منظر به مثابه پاره ماه بود، با آن گروه بدخواه و بی‌دين، به كار جنگ پرداخت. ابن فضيل اَزْدی مَيْشوم ضربتی بر فرق آن مظلوم زد كه فرق او را شكافت و آن جوان از مركب به صورت، روی زمين افتاد و فرياد يا عَمّاهُ برآورد. پس امام عليه‌السّلام مانند باز شكاری، خود را به ميدان رسانيد و همچون شير خشمناك بر آن لعين بی‌باك، حمله نمود و با شمشير، ضربتی بر آن ناپاك، فرود آورد و آن وَلَدُالزّنا بازوی خود را سپر شمشير امام عليه‌السّلام نموده و دست نحس‌اش از مِرْفق قطع گرديد و آن لعين فرياد بلندی برآورد كه همه لشكر فرياد او را شنيدند. كوفيان بی‌دين بر امام مبين، حمله آوردند تا آن لعين را از چنگال شير بيشه هيجا رها نمايند ولی آن ملعون پايمال سُمّ اسبان گرديد و روح نحس‌اش به جانب نيران دويد. راوی گويد: چون غبار فرو نشست ديدم كه حسين عليه‌السّلام بر بالای سر آن جوان ايستاده و او پاهای خود را بر زمين می‌ماليد و امام می‌فرمود: «از رحمت خدا دور باشند آن گروهی كه تو را كشتند و آنان كه در روز قيامت جدّ و پدر تو با ايشان دشمنی خواهند نمود.» سپس فرمود: «عَزَّ وَاللّهِ عَلي عَمِّكَ اءَنْ تَدْعُوهُ فَلا يُجيبُكَ، اءَوْ يُجيبُكَ فَلا يَنْفَعُكَ صَوْتُهُ؛ به خدا قسم! گران است بر عموی تو كه او را بخوانی و او نتواند تو را جواب دهد و هرگاه بخواهد جواب دهد ديگر دير شده و فايده‌ای نبخشد. به خدا قسم كه امروز آن روزی است كه خون ريزی در آن بسيار و فرياد رسی، اندك است.» سپس حضرت سيّدالشهداء عليه‌السّلام جنازه آن جوان را بر سينه خود گرفت و در ميان شهدای بنی هاشم بر روی زمين قرار داد. راوی گويد: چون امام مظلومان قتلگاه جوانان و دوستان خود را مشاهده فرمود كه همه بر روی خاك افتاده‌اند و جان به جان آفرين سپرده‌اند تصميم عزم فرمود كه با نفس نفيس با گروه بد نهاد، جهاد نمايد و ندای بی‌كسی در داد: «آيا كسی هست كه از حرم رسول پروردگار عالميان ، دفع شرّ ياغيان و ظالمان نمايد؟ آيا خداپرستی هست كه در ياری ما اهل بيت از خدای متعال بترسد و ما را تنها نگذارد؟ آيا فريادرسی هست كه به فريادرسی ما اميد لقای پروردگار را داشته باشد؟» 📚منبع سوگنامه کربلا، محمدطاهر دزفولی، ترجمه كتاب لهوف سيد ابن طاوس دقت شود: «ولی آن ملعون پايمال سُمّ اسبان گرديد» طبق نقل لهوف بدن دشمن زیر سم ستوران مانده نه بدن قاسم علیه‌السلام لینک کانال در ایتا: eitaa.com/maddahiaalemane لینک کانال در تلگرام: t.me/maddahialemane آدرس مطلب در سایت مقتل: B2n.ir/y25732