18.mp3
9.46M
#روضه_حضرت_زهرا
( سلام الله علیها )
#استاد_حاج_اسماعیلی
#دستگاه_شور
داغ تو را بهانه گرفتم ،گریستم
از قبر تو نشانه گرفتم ، گریستم
#تک_بیت
یا فاطمه من عُقدة دل وا نکردم
گشتم ولی قبر تو راپیدا نکردم
#استاد_سازگار
ادامه شعر اول :
یک گوشه از محله ی غم آشنای تو
با یادت آشیانه گرفتم ، گریستم
ازکوچه های شهر گذشتم یکی یکی
وقتی سراغ خانه گرفتم گریستم
باماجرای هیزم و آتش دلم شکست
یک روضه محرمانه گرفتم گریستم
گوشم شنید آهِ تورا بینِ شعله ها
تا ردّ تازیانه گرفتم گریستم
مقتل نوشته شانه ات از کار مانده بود
بر موی خود که شانه گرفتم گریستم
شاعر :
#محمد_حسن_بیات_لو
#اهواز_منزل_حاج_صادق_آهنگران
یکشنبه 6 بهمن 98
#کانال_تلگرام
https://t.me/madehin14
تو را در ابتدا از حال بردند
سپس با نیزه در گودال بردند
همین که سر جدا شد از تن تو
ز پای دخترت خلخال بردند
#محمد_حسن_بیات_لو
@javdafshani
#روضه_حضرت_زهرا
( سلام الله علیها )
#استاد_حاج_اسماعیلی
#دستگاه_شور
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها
وَ بَعْلِها وَ بَنیها
وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها
بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ
داغ تو را بهانه گرفتم
« گریستم »
از قبر تو نشانه گرفتم
« گریستم »
ان شاءالله امام زمانمون بیاد ، قبرمادرشون رو نمایان کنه ، یه عمریه از بزرگترهامون یاد گرفتیم و زیر لب زمزمه کردیم :
#تک_بیت
یا فاطمه من عُقدة دل وا نکردم
گشتم ولی قبر تو راپیدا نکردم
#استاد_سازگار
ادامه شعر اول :
یک گوشه از محله ی
غم آشنای تو
با یادت آشیانه گرفتم ،
« گریستم »
ازکوچه های شهر
گذشتم یکی یکی
وقتی سراغ خانه گرفتم
« گریستم »
باماجرای هیزم و آتش
دلم شکست
این همه سفارش ، پیغمبر (ص) ، برای دخترش فاطمه ... فرمود : « فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّی فَمَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِی » فاطمه پاره تن منه ، هر کی فاطمه رو اذیت کنه منو اذیت کرده ... چی شد این همه سفارش ؟
باماجرای هیزم و آتش
دلم شکست
یک روضه ، محرمانه گرفتم
« گریستم »
#گوشه_سلمک
گوشم شنید ، آهِ تورا
بینِ شعله ها
تا ردّ تازیانه گرفتم
« گریستم »
همه جا رسمه ، خونه ای که مصیبت دیدند ، تا چند روز مطبخشون خاموشه ، دور و بری ها غذا میآرن ، اما اهل مدینه دیدند از خونه ی فاطمه دود بلنده ، چه خبره ؟ مگه فاطمه داغدار نیست ؟ اومدند توو کوچه ، دیدند از درِ خونه ی فاطمه ، آتش زبانه میکشه ؟
گوشم شنید ، آهِ تورا
بینِ شعله ها
تا ردّ تازیانه گرفتم
« گریستم »
(خیلی وارد روضه های سخت نمیشم ، با همین شعر ادامه میدم ... بی بی جان : )
#فضای_دشتی_و_شور
مقتل نوشته
شانه ات از کار مانده بود
بر موی خود
که شانه گرفتم ، گریستم
مضمون تو
عنایت محض است ، بیگمان
تا حسّ ِ شاعرانه گرفتم گریستم
شاعر :
#محمد_حسن_بیات_لو
( فقط یکی دوجمله ، بینِ در و دیوار ، چند جمله گفت بی بی ، اول صدا زد : « یا اَبَتا یا رسولَ الله » ، بابا ببین با دخترت چه کردند ؟ بعد صدا زد : « یا فِضَّةُ خُذینی » به خدا محسنم رو کُشتند ؟ ... یه جمله دیگه هم میگن صدا زد : مهدی جان ، پسرم ...
أَلَا لَعْنَةُ اللَّهِ
عَلَى الْقَومِ الظَّالِمِينَ
وَسَيَعلَمُ الَّذينَ ظَلَموا
أَيَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبونَ
#منزل_حاج_صادق_آهنگران
اهواز ، یکشنبه 6 بهمن 1398
@madehin14