eitaa logo
آموزش تخصصی مداحی و روضه
12.6هزار دنبال‌کننده
388 عکس
366 ویدیو
41 فایل
کانال رسمی استاد حاج اسماعیلی مجمع المادحین حضرت زهرا (س) پیام ناشناس https://daigo.ir/secret/31189640732 آدرس سایت: https://madehin14.ir ادمین تبادل: @hajsmaeeli ثبت نام در کلاس 👇 ثبت نام برادران @madehine14 🌴 ثبت نام خواهران @admin_madahyar 🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
( سلام الله علیها ) (شوردشتی) اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ اَبِی عَبْدِالله ای از سفر برگشته بابا ، پیکرت کو ؟ سیمرغِ قافِ عاشقی بال و پرَت کو ؟ بر روی شاخِ نیزه ها گُل کرده بودی حالا که پائین آمدی برگ و برَت کو ؟ از من نمی پرسی چه شد این چند روزه ؟ از من نمی پرسی نشاط دخترت کو ؟ امشب ، هر کی حاجت‌ داره ، هر کی گرفتاره ، هر کی مریض داره ، دامن این خانوم سه ساله رو بگیره ،این خانوم ، بابَ الْحوائجِ ، این خانوم ، دُردانه ی اربابمون ، سیدالشهدا ست ، فقط خدا میدونه ، روضه ی این خانومِ سه ساله رو، کسانی میتونن درک کنن ، که توو خونه دختر یتیم داشته باشن ، فقط همسرانِ شهدا ، میفهمن یتیم داری چقدر سخته ! همین چند سال قبل توو اصفهان ، جنازه ی یکی از شهدا رو بعد چند سال ، توو « تَفَحُّصْ » شناسایی کردند ، گفت من مامور شدم به خانواده ی شهید اطلاع بِدم ، وقتی اومدم در زدم یه دختر جوانی اومد درو باز کرد ، گفتم منزل شهید فلانی ؟ گفت بله ، من دخترشم ، تا بهش گفتم جنازه ی پدر شما پیدا شده ، شروع کرد گریه کردن ، گفتم قراره فردا ظهر، جنازه رو بیاریم خونه ی شماها ، بعد میریم برا تشییع ...، دیدم دختر شهید با گریه و التماس ، صدا زد ، میشه جنازه ی بابامو فردا شب بیارید ؟ گفتم ما برا فردا ظهر برنامه ریزی کردیم ، دیدم خیلی گریه میکنه و التماس میکنه قبول کردیم ، فردا شب ، همینکه با جنازه رفتیم توو کوچه ، دیدم همه جا چراغونه ، تعجب کردم ، سؤال کردم چه خبره ؟ گفتن توو این کوچه امشب ، مجلس عروسی برپاست ، اومدم درِ خونه ی شهید ، دیدم مجلس عروسی توو همین خونه ست ، وارد خونه شدیم خواستیم برگردیم ، دیدم فرزند شهید با چادر سفید اومد جلو در ، گفت خیلی وقته چشم انتظارم ، همه سر سفره ی عقد منتظرن پدر عروس ، بیاد زود باشید بابامو بیارید ،... چند سال از شهادت گذشته فقط چند تا پاره ی استخوان ، اینا رو آوردیم ، این استخونا روگذاشت کنار سفره ی عقد ، گفت به همه گفته بودم ، بابام میاد سر سفره ی عقدم ، بابام بهم قول داده بود ، دیدید بابام اومده ... 11/4/1403 https://eitaa.com/madehin14
( سلام الله علیها ) (شوردشتی) دلت آماده شده ؟ بِبَرمِت خرابه ی شام ؟ توو خرابه ی شام ، وقتی سرِ بابا رو آوردن ، صدا زد : « عَمَّتِي ، هَذَا رَاْسُ مَنْ ؟ » عمه جون ، این سر کیه ؟ صدا زد : « هَذَا رَاْسُ أَبيْکِ اَلْحُسَين » این سرِ بابای غریبت حسینه ...{منبع : کامل بهائی ، عمادالدین طبری ، ج۲، ص۱۷۹ } ... سرِ بابارو توو دامن گذاشت ، شروع کرد با باباش درد و دل کردن : آوای قرآن خواندنت لالای ام بود قربان قرآن خواندنِ تو حنجرت کو ... ؟ آخه همینطور که با سرِ باباش حرف میزد ، هی با دستای کوچولوش ، سر بابا رو نوازش می‌کرد ! نمیدونم دستش به کجا رسید ، یه مرتبه صدا زد ، بابا بابا ... لب های من ، مثل لبت دارد تَرَک ها با این لب عطشان ، بگو آب آورت کو ؟ بابا، سراغ از گوشوار من نگیری من از تو پرسیدم مگر انگشترت کو ... ؟ ( بابا بابا ... یکی دو بیت دیگه درد و دِلای رقیه رو بخونم ، هر کی میخواد گریه کُنه ، بسم الله ... ) این چند روزه هر کسی سوی من آمد فریاد می زد : « خارجی » پس زیورت کو ؟ بعد از غروب واقعه همبازی ام نیست خیلی دلم تنگش شده پس اصغرت کو ؟ ( « آن شب که افتادم زِ ناقه » ... همه ی روضه ی من ، همین دو بیته ها ... ) آن شب که افتادم زِ ناقه ، بر روی خاک حوریه ای دیدم شبیه مادرت ، کو ( که او ) با گوشه ی چادر برایم روسری ساخت میگفت ای دُردانه ی من مَعجرت کو ؟ دیگر بس است این غُصِّه ها آخَر ندارد من را بِبَر، گر چه کبوتر ، پَر ندارد یه مرتبه دیدن ، صدای روضه خونه خرابه ، قطع شد ، دیگه صدای ناله ی رقیه نمیاد ، شاید اول گفتن خدا رو شُکر ، رقیه خوابش بُرد ، اما همینکه زینب اومد بالا سرش ، دید سر یک طرف ، رقیه یک طرف ...، اینقدر غُصِّه ی باباشو خورده ، از غُصِّه دِق کرده ! ، هر جا نشستی ناله بزن : یا حسییین ... 11/4/1403 https://eitaa.com/madehin14
( سلام الله علیها ) ( « مَرهم زخم دلِ عاشق بیمار حسین » ... دلهای همه ، امروز توو خرابه ی شام ، دنبال یک بهانه ای برای گریه کردن هستن ... ) مَرهمِ زخمِ دلِ عاشق بیمار « حسین ... » مُنتها غایت هر ، عبدِ گرفتار « حسین ... » در جهان فخر کنم ریزه خور اربابم غم ندارم که بُود مونسِ غمخوار « حسین ... » مُشکل از معرفتم بود که من کم خواستم چشم پوشید و عطا کرد چه بسیار « حسین ... » گفت یکی از شیعیانِ آقا امیرالمومنین ، گِره افتاد به کارش ، بدهکار بود ، هر چی این درو اون در زد نتونست بدهیشو جور کنه ، یک قالیچه ی دستباف داشت ، اينو برداشت گفت میبرم بازار میفروشم گِره از کارم باز میکنه ، آورد مغازه ی اولی ، قالیچه رو باز کرد مغازه دار یه نگاهی به قالیچه کرد گفت این قالیچه ، گوشش سوخته ، من اينو به نصف قیمت برمیدارم ، قالیچشو لوله کرد گفت میرم مغازه ی بعدی ، شاید بهتر بخره ، یکی یکی مغازه ها رو میگشت ، همه همین قیمتو روش گذاشتن ، تا رسید به یه مغازه ی قالی فروشی ، قالیچه رو باز کرد ، صاحب مغازه یه نگاهی به قالیچه کرد ، گفت چه قالیچه ی زیبایی ، حیف که گوشش سوخته ، چرا خوب مراقبت نکردی ؟ حیفه این قالیچه ست ، گفت ببین حاجی ، توو خونمون روضه داشتیم ، حواسمون نبود ، مَنقل سوراخ بوده ، ذغالها ریخته رو قالیچه و سوخته ، هر چی بیشتر برمیداری بردار، گرفتارم ... ، تا گفت توو روضه ی امام حسین ، پیرمرد قالی فروش گفت ببین این قالیچه اگه سالم بود قیمتش اینقدر بود حالا که سوخته ، قیمتش نصف میشه اما یه حرفی زدی ، این قالیچه برا اربابم حسین سوخته ، حالا که اینطوریه من دو برابر میخرم اَزت ... آره والله ، دلی که برا ارباب سوخته باشه ،اون دلو مادرشون فاطمه ی زهرا چند میخره ؟ فقط خدا میدونه ... من گفتم دل اگه بسوزه ، اما این خانوم سه ساله ، هم دامنش سوخته بود ، هم موهاش سوخته بود ، هم کف پاش تاول داشت ... 19/4/1403 https://eitaa.com/madehin14
0. کلیات.mp3
زمان: حجم: 15.71M
فایل صوتی کامل ( سلام الله علیها ) ( سلمک ، قرچه ، رضوی ) مَرهمِ زخمِ دلِ عاشق بیمار « حسین ... » 19/4/1403 https://eitaa.com/madehin14
@madehin14 روضه حضرت ابالفضل(دستگاه شور.mp3
زمان: حجم: 12.75M
روضه حضرت ابالفضل علیه السلام اجرا شده در ماه صفر 1404 @madehin14
❁﷽❁ 🏴 🏴 ●━━━━━━────── گویند در بهداری قرب حسین دردها را بیشتر عباس درمان می کند امروز بریم در خونه ی آقا قمر بنی هاشم، اون آقایی که موقعیکه به دنیا اومد بی بی ام البنین قنداقهذشو داد بغل آقا امیرالمؤمنین ، دیدن آقا امیرالمؤمنین هی نگاه به دست و بازوی اباالفضل میکنه و گریه می کنه ، ام البنین طاقت نیاورد سؤال کرد اقاجان نکنه دستای عباسم عیب و ایرادی داره ، آقا امیرالمومنین یه لبخندی زد فرمود نه ام البنین ، این پسر هیچ عیب و ایرادی نداره، آقا چرا گریه میکنید؟! چرا دستای ابالفضل رو اینطور میبوسید و گریه می کنید ؟!فرمود من برا اون روزی گریه می کنم که این دست و بازو رو تو‌کربلا قلم می کنن ، ام البنین یه سؤال کرد گفت آقاجان ، برا چی دستاشو قلم می کنن؟امیرالمؤمنین فرمود برای حمایت از حسینم ، تا این حرفو شنید ام البنین بلند شد قنداقه ی عباس رو رو دست گرفت هی دور سر بچه های فاطمه می گردونه ، هی صدا می زنه همه زندگیم فدا سر بچه های زهرا، همه دار و ندارم فدا سر حسین ، این طوری ابالفضلش رو تربیت کرده ، تا رسیدن به کربلا، عصر روز عاشورا از درون خیمه ها آید صدای تشنگان ای سپه دارم برو بر خیمه ها آبی رسان ای عموی مهربان، ای امید کودکان دیدن سکینه یه مشک آبی آورد داد دست ابالفضل صدا زد عموجان، صدای العطش بچه ها رو‌میشنوی یا نه؟بچه ها تشنه اند حالیا که می روی سوی فرات آب آوری گوییا جان برادر را تو با خود میبری ای علمدار حسین یار و غمخوار حسین تو این عالم هر کیو‌میبینی از انبیا و‌اولیا گرفته تا ادمای عادی، هر کی به حسین می رسه میگه جانم فدای حسین ، اما من یه نفرو‌میشناسم خود حسین میگه فدات بشم ، روز عاشورا موقعیکه عباس میخاد بره آب بیاره دیدن ابی عبدالله صدا زد بنفسی انت، یعنی فدات بشم حسین ، رفت ابالفضل که آب بیاره آن قد و بالای تو آرامش اهل حرم عباسم زود برگرد خواهرت زینب بماند محترم چشمها مانده به راه تا که برگردی تو ماه همه تو خیمه ها منتظرند کی ابالفضل برمیگرده ، اما تا که بر گوش حسین او رسد ادرک‌اخا یه مرتبه دیدن از سمت علقمه یه صدایی بلند شد ادرک اخا ، داداش بیا ، تا که بر گوش حسینِ او رسید ادرک اخا برد روبه آسمان دست دعا خون خدا ای خدا آب آورم رحم کن من مضطرم اومد بالا سر عباسش سر عباسو به زانو‌گرفت چه بدنی، دستای ابالفضل رو قلم کردن، همون دستایی که هی امیرالمومنین میبوسید همون دستایی که پناه بچه های حسین بود آه چون‌رسیدش دست عباسش ز تن افتاده بود دیگه چی؟ تیر در چشم و سرو تن پر خون جان داده بود در کنار او نشست گفت که پشتم شکست صدا زد الان انکسر ظهری دیگه پشتم شکست و قلت حیلتی من نمیدونم وداع این دو برادر چجور بود اما زبانحاله هر دو تا دارن گریه می کنن، تصور کن، سر ابالفضل تو دامن حسینه، حسین گریه می کنه عباسم گریه می کنه ، یه مرتبه حسین صدا بزنه عباس جان، اگه من گریه می کنم جاداره برادرم این طور رو زمین افتاده، علمدارم رو زمین افتاده، پشت و پناه خیمه هامو زمین زدن، اما تو چرا گریه می کنی عباسم،؟ صدا بزنه حسین جان برادرم، حالا که من رو زمین افتادم بی کس و تنها نیستم داداش، تو اومدی سرمو به دامن گرفتی اما گریه می کنم برا ساعتی بعد موقعی که تو‌رو زمین بیفتی کسی نیست سر تو‌رو به دامن بگیره، حسین دارم برا غربت تو‌گریه می کنم ، میخام بگم ابالفضل ، غصه نخور آقاجان، تو‌گودال قتلگاه تنها نبود زینبش اومد بالا گودال، اما بگم کی اومد، موقعی که زینب اومد دید والشمر جالس علی صدره، دید شمر رو سینه ی حسین نشسته ، آه حسین ته گودال فقط پیکر تو‌مانده و من همه رفتند فقط مادر تو مانده و من یا کاشف الکرب عن وجه الحسین اکشف کروبنا بحق اخیک الحسین ●━━━━━━────── روضه حضرت ابالفضل علیه السلام اجرا شده در ماه صفر 1404 @madehin14
4. جلسه دهم.mp3
زمان: حجم: 7.41M
(شوردشتی) خلاصه جلسه دهم برنامه لایو ... اجرای روضه بر اساس شعر « ای ماهی دریا برایت گریه کرده ... » 29/6/1402 https://eitaa.com/madehin14
5. تمرین روضه.mp3
زمان: حجم: 1.94M
(شوردشتی) ای ماهی دریا برایت گریه کرده پیغمبر وزهرا برایت گریه کرده ... اِبنِ عباس میگه دیدم پیغمبر (ص) ، امام مجتبی رو ، روی زانوی مبارک نشاند ، بعد فرمود : روزی که فرزندم حسن رو ، با زَهر مسموم میکنند ، تمام اهل آسمان و زمین ، براش عزاداری میکنند ، حتی پرندگان آسمان و ماهیان دریاها ، براش گریه میکنند ... 29/6/1402 https://eitaa.com/madehin14
@madehin14 روضه امام حسن مجتبی(شور.mp3
زمان: حجم: 13.63M
علیه السلام کاش بشم شمعِ شبِ تارِ بقیع سر بذارم روی دیوار بقیع آب بشم بسوزم و گریه کنم تا سحر برای زوار بقیع نه چراغو نه رواق و سایه بون سایه بونش شده سقف آسمون نه صدای گریه های زائرا نه شبای جمعه داره روضه خون نذر صحنِ تو اشک الآنم ای غریب بی حرم ، جانم حسن جانم خاک پای تو چشم گریانم ای غریب بی حرم ، جانم حسن جانم ... روی زخم نُه فلک نمک زدن دلت آیینه شد و تَرَک زدن روز کشتنت همون دوشنبه بود که جلوت مادرتو کتک زدن تو پریدی ولی رد شده از سرت دست سنگینی که خورد به مادرت دیدی آخرش دوتا گوشوارشو تیکه تیکه ریخته بود دور و برت آخ زبونم لال حرفشم درده مادرت مسیر برگشتشو گم کرده اونکه سیلی زد خیلی نامرده مادرت مسیر برگشتشو گم کرده ... شاعر : @madehin14