4_5859376143924200562.mp3
1.75M
🌷یا صاحب الزمان(عج)🌷
💔انتظار منو آواره کرده
💔حجر یار تو دلم خونه کرده
😔آقا بیا
🎤 علی فانی
#سوژه_سخن_طنز
تو اتوبوس پیرمرد به دختره که کنارش نشسته بود گفت:
دخترم این چه حجابیه که داری؟
همه ی موهات بیرونه؟
دختره با پررویی گفت:
تو نگاه نکن!
بعد از چند دقیقه پیر مرد کفشش را درآورد بوی جوراب در فضا پخش شد !!
دختره درحالی که دماغشو گرفته بود به پیرمرد گفت:
اه اه اه این چه کاریه میکنی خفمون کردی؟
پیرمرد باخونسردی گفت
خوب تو بو نکن
😂😂😂😂😂
⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜
💠« حجاب » از نگاه رهبر معظم انقلاب
رهبر انقلاب حجاب را از تعالیم اسلام برای رشد فکری، علمی، اجتماعی، سیاسی و فضیلتی و معنوی زنان و از نعمت های الهی و هدف اسلام از تاکید بر حجاب را حفظ عفت زن می دانند و تصریح می کنند: حجاب سبب رسیدن زن به رتبه هایی معنوی و عالی، سبب جلوگیری از لغزش و سبب امنیت زن و مرد می شود
🔺 جهانگیری هم برای ورود به انتخابات ریاست جمهوری اعلام آمادگی نمودند و فرمودند من حق شما راخواهم گرفت!!
♦️ یه بنده خدایی از روستا گوسفندی برای فروش به شهر می برد . به گردن قوچ زنگوله ای آویزان کرد و با طنابی گردن قوچ را به دم خرش بست و حرکت کرد.
بین راه دزدان زنگوله را باز کردند و به دم خر بستند و قوچ را بردند
خر هم با چرخاندن دمش و صدای زنگوله خرکیف شده بود.
بعد از چند متر یکی از دزدان جلوی مرد روستایی را گرفت و گفت :
چرا زنگوله به دم خر بستی کدام عاقل این کار را میکند؟؟
روستایی ساده پیاده شد دید ان مرد درست می گوید.
گفت : من زنگوله را به گردن قوچ بسته بودم.
دزد گفت : درست میگویی. قوچی را در دست یک نفر دیدم به آن سوی می برد.
خر را به من بسپار و برو به دنبال گوسفندت.
مرد روستای خر را به دزد سپرد و مدتی را به دنبال گوسفند گشت
اما خسته و نا امید به جایی که خر را به دزد داده بود برگشت دید اثری از خر و آن مرد نیست !
با دلی شکسته و خسته به سمت روستا حرکت کرد.
بعد از طی مسافتی چند نفر را در حال استراحت در کتار چاهی دید
داستانش را برای آنها بازگو کرد.
یکی از انها گفت:
ان شاالله جبران میشود و ادامه داد ما چند نفر تاجریم و تمام سکه های ما در کیسه ای بود که افتاده در چاه
چنانچه شنا بلد باشی در چاه برو و کیسه را بیرون بیاور ما هم در عوض پول قوچ و خر را به تو میدهیم.
روستایی ساده دل بار سوم هم گول دزدان را خورد و لباس خود را به دزدان داد و به ته چاه رفت بعد از کمی جستجو بیرون آمد
ولی نه اثری از دزدان بود نه از لباسهایش...
...................و اما پند داستان....................
♦️درست انتخاب کنین
این بار اگر در انتخابات گول دزدان را بخوریم حتی لباسمان را از تنمان در می آورند...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 افشاگری حجتالاسلام مصلحی از جاسوسی در تیم مذاکرات
حدیثکساء۩مهدیسلحشور.mp3
5.42M
💠💎📿 حدیث کسا
کساء
🎙 با نوای حاج مهدی سلحشور
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 سقوط بورس؛ کسری بودجه دولت را جبران کرد!
🚨 مردم احساس میکنند با دولت کلاهبردار مواجه هستند!
🔻رسایی نماینده اسبق مجلس در گفتگو با خبرفوری:
⭕️ به مردم گفتید، سرمایههایتان را بیاورید در بورس؛ بعد یک سری سهامهای دولتی را عرضه کردید و مدعی شدید که با تخفیف است
⭕️ مردم به امید اینکه در این وضعیت اقتصادی سود کنند، به شما اعتماد کردند و بعد بورس ریزش کرد
⭕️ مردم در ماجرای بورس احساس میکنند با دولت کلاهبردار مواجه هستند
‼️وضو با انگشتر
🔷س 5307: آیا #وضو گرفتن در حالی که #انگشتر در دست باشد، صحیح است؟
✅ج: اگر آب به تمام قسمت های زیر انگشتر (گرچه با چرخاندن آن) برسد، وضو صحیح است.
#احکام_وضو #موانع_وضو
📚 #حکایتیبسیارزیباوخواندنی
🔴"داستان واقعی جوان فقیر کارگر و گوهرشاد خاتون"
"گوهر شاد" یکی از زنان باحجاب بوده همیشه نقاب به صورت داشته و خیلی هم مذهبی بود.
"او می خواست در کنار "حرم امام رضا (ع)" مسجدى بنا کند."
به همه کارگران و معماران اعلام کرد؛ دستمزد شما را دو برابر مى دهم ولى "شرطش" این است که؛
فقط با "وضو" کار کنید و در حال کار با یکدیگر "مجادله و بد زبانى" نکنید و با "احترام" رفتار کنید. "اخلاق اسلامى" را رعایت و "خدا" را یاد کنید.
او به کسانى که به وسیله حیوانات مصالح و بار به محل مسجد میآوردند، علاوه بر دستور قبلى گفت؛
سر راه حیوانات "آب و علوفه" قرار دهید و این زبان بسته ها را نزنید و بگذارید هرجا که "تشنه و گرسنه" بودند آب و علف بخورند.
بر آنها "بار سنگین" نزنید و آنها را "اذیت" نکنید. من "مزد شما را دو برابر مى دهم."
گوهرشاد هر روز به سرکشی کارگران به "مسجد" میرفت.
روزى طبق معمول براى سرکشى کارها به محل مسجد رفت بود، در اثر باد مقنعه و حجاب او کمى کنار رفت و یک کارگر جوانى "چهره" او را دید.
جوان بیچاره دل از کف داد و "عشق گوهرشاد" صبر و طاقت از او ربود تا آنجا که بیمار شد و بیمارى او را به "مرگ" نزدیک کرد.
چند روزی بود که به سر کار نمی رفت و گوهر شاد حال او را "جویا شد."
به او خبر دادند جوان بیمار شده لذا به "عیادت" او رفت.
چند روز گذشت و روز به روز حال جوان بدتر میشد. مادرش که احتمال از دست رفتن فرزند را جدى دید "تصمیم گرفت" جریان را به گوش "ملکه گوهرشاد" برساند و گفت؛ اگر جان خودم را هم از دست بدهم مهم نیست.
او موضوع را به گوهرشاد گفت و منتظر "عکس العمل" گوهرشاد بود.
ملکه بعد از شنیدن این حرف با "خوشرویى" گفت: این که مهم نیست چرا زودتر به من نگفتید تا از "ناراحتى یک بنده خدا" "جلوگیرى" کنیم؟
و به مادرش گفت؛ برو به پسرت بگو من براى "ازدواج" با تو آماده هستم ولى قبل از آن باید دو کار صورت بگیرد.
یکى اینکه "مهر" من "چهل روز اعتکاف" توست در این مسجد تازه ساز.
اگر "قبول" دارى به مسجد برو و تا چهل روز فقط "نماز و عبادت خدا" را به جاى آور.
و "شرط دیگر" این است که بعد از آماده شدن تو من باید از شوهرم "طلاق بگیرم."
"حال اگر تو شرط را مى پذیرى کار خود را شروع کن."
جوان عاشق وقتى پیغام گوهر شاد را شنید از این "مژده" درمان شد و گفت؛ چهل روز که چیزى نیست اگر "چهل سال" هم بگویى حاضرم.
جوان رفت و مشغول نماز در مسجد شد به "امید" اینکه پاداش نماز هایش ازدواج و "وصال همسری زیبا بنام گوهرشاد" باشد.
"روز چهلم" گوهر شاد "قاصدى" فرستاد تا از حال جوان خبر بگیرد تا اگر آماده است او هم آماده طلاق باشد.
قاصد به جوان گفت؛ فردا چهل روز تو تمام مى شود و ملکه "منتظر" است تا اگر تو آماده هستى او هم شرط خود را انجام دهد.
جوان عاشق که ابتدا با عشق گوهرشاد به "نماز" پرداخته و حالا پس از چهل روز "حلاوت" نماز کام او را شیرین کرده بود جواب داد:
به گوهر شاد خانم بگویید؛
"اولا "از شما ممنونم و "دوم" اینکه من دیگر نیازى به ازدواج با شما ندارم.
قاصد گفت؛ منظورت چیست؟!
"مگر تو عاشق گوهرشاد نبودى؟!"
جوان گفت؛ آنوقت که "عشق گوهرشاد" من را "بیمار و بى تاب" کرد هنوز با "معشوق حقیقى" آشنا نشده بودم، ولى اکنون "دلم به "عشق خدا" مى طپد "و جز او" معشوقى" نمى خواهم.
من با خدا "مانوس" شدم و فقط با او "آرام" میگیرم.
اما از گوهر شاد هم ممنون هستم که مرا با خداوند "آشنا" کرد و او باعت شد تا معشوق حقیقى را پیدا کنم.
و آن جوان شد "اولین پیش نماز" "مسجد گوهر شاد" و کم کم مطالعات و درسش را ادامه داد و شد یک "فقیه کامل" و او کسی نیست جز؛
"آیت اله شیخ محمد صادق همدانی."
گوهرشاد خانم(همسر شاهرخ میرزا و عروس امیر تیمور گورکانی) سازنده ی مسجد معروف گوهرشاد "مشهد" است.
‼️حق سکونت زن در خانه پس از وفات شوهر
🔷س 5306: اگر شوهر برای این که همسرش بعد از مرگ او بدون منزل نباشد، به همسرش بگوید: تا زمانی که زنده هستی سکونت در منزلم را برای شما قرار دادم و زن هم قبول کند و در آن سکونت کند، آیا پس از #فوت_شوهر، #ورثه می توانند زن را از سکونت در منزل منع کنند؟
✅ج: در فقه به چنین قراردادی "عمریٰ" می گویند و با اجرای این قرارداد لازم، زن تا زمانی که زنده است #حق_سکونت در خانه را دارد ـ هر چند ارث منحصر در خانه باشد ـ و ورثه نمی توانند از سکونت او ممانعت کنند.
#احکام_ارث #قرارداد_عمری
✴️ جمعه 👈 15 اسفند 1399
👈 21 رجب 1442👈 5 مارس 2021
🏛مناسبت های دینی و اسلامی .
🏴 شهادت حضرت زهرا به روایتی .
🌙⭐️ امور دینی و اسلامی .
📛 امروز ساعت ۲:۱۳ قمر از برج عقرب خارج می شود .
✈️مسافرت : سفر بعداز ظهر آغاز شود و خوب است .
🔭 احکام و اختیارات نجومی :
🌗 این روز از نظر نجومی روز مناسبی است برای امور زیر :
✳️ بذر افشانی و امور زراعی .
✳️ کندن چاه و قنات .
✳️ تحقیق و وارسی کردن .
✳️ درختکاری .
✳️ از شیر گرفتن کودک .
✳️ جراحی چشم .
✳️ استعمال دارو .
✳️ حمام رفتن .
✳️ و مرهم گذاشتن بر زخم نیک است
📛 برای امور اساسی و زیربنایی مثل ازدواج خوب نیست .
💑 انعقاد نطفه و مباشرت .
👩❤️👨 امشب : امشب ( شب شنبه ) ، حکم خاصی وارد نشده است .
💇💇♂ اصلاح سر و صورت طبق روایات ،#اصلاح_مو (سر و صورت) ، باعث دولت خواهد شد .
💉حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن....
#خون_دادن یا #حجامت ، زالو انداختن سبب روشنی دل می شود .
✂️ ناخن گرفتن
جمعه برای #گرفتن_ناخن، روز بسیار خوبیست و مستحب نیز هست. روزی را زیاد ، فقر را برطرف ، عمر را زیاد و سلامتی آورد.
👕👚 دوخت و دوز.
جمعه برای بریدن و دوختن، #لباس_نو روز بسیار مبارکیست و باعث برکت در زندگی و طول عمر میشود..
✴️️ وقت استخاره
در روز جمعه از اذان صبح تا طلوع آفتاب و بعد از زوال ظهر تا ساعت ۱۶ عصر خوب است.
❇️️ ذکر روز جمعه
اللّهم صلّ علی محمّد وآل محمّد وعجّل فرجهم ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۲۵۶ مرتبه #یانور موجب عزیز شدن در چشم خلایق میگردد .
💠 ️روز جمعه طبق روایات متعلق است به #حجة_ابن_الحسن_عسکری_عج . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد
🌸زندگیتون مهدوی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️بازی کردن با اعصاب ملت تخصصِ اصلاحاتچی جماعته!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ هر وقت احساس کردید دارید حرف های روحانی درباره FATF رو باور میکنید این ویدئو رو ببینید :
وعده روحانی در ۲۰ مهر ۱۳۹۴ برای برجام: اگر برجام بیاد ۲۰% کالا ارزونتر میشه
نتیجه: گوشت ۱۲۰ هزار تومانی، پراید ۱۳۰ میلیونی، بحران پوشکی، قیمت نجومی خانه، لوازم خانگی، میوه و ....
وعده روحانی در ۱۹ آذر ۱۳۹۷ برای FATF : اگر FATF باشد جنس ۲۰% ارزون تر میشه
در صورت ملحق شدن ایران به FATF ، نتیجه: ؟
✨﷽✨
اگر کسی از رجبيون شد، میتواند از باب اميرالمومنين(ع) وارد خانه نبي اکرم(ص) و ماه شعبان شود.
استاد سید محمدمهدی میرباقری:
«در روایات آمده است که ماه رجب ماه امیرالمؤمنین(ع) است، ماه شعبان ماه نبی اکرم(ص) است و ماه رمضان هم ماه خداست. این تقسیم برای این است که ما برای ورود به وادی نبی اکرم(ص)، باید از وادی ولایت امیرالمؤمنین(ع) گذر کنیم (فرمودند: أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِيٌ بَابُهَا، فَمَنْ أَرَادَ الْجَنَّةَ فَلْيَأْتِهَا مِنْ بَابِهَا).
رزق آخر ماه رجب يك چيز بيشتر نيست و رجبيون يك عده بيشتر نيستند. گاهي ما خيلي مسئله را پخش ميکنيم و لذا پيدا کردن حل مسئله مشکل ميشود! رجببون کساني هستند که رزقشان در ماه رجب محبت اميرالمومنين(ع) است (حب ايمان و بغض کفر). اگر کسي در اين ماه رجب يك تجلي از اميرالمومنين به قلبش بشود و يك محبتي از اميرالمومنين در قلبش بيايد، آن شخص جزء رجبيون ميشود، يعني به اندازهاي که رزق محبت اميرالمومنين در ماه رجب دريافت کرده باشد.
اگر از رجبيون شد حالا از باب اميرالمومنين وارد خانه نبي اکرم(ص) و ماه شعبان ميشود
. ماه شعبان به احترام نبي اکرم(ص) پوشيده از رحمت و رضوان است (حففته منک بالرحمة و الرضوان). هر كه وارد آن ماه شد وارد رضوان الله ميشود؛ ولي از مدخل اميرالمومنين(ع) است.»🍃
💕💙💕
✍آیت الله مجتهدی تهرانی (ره)
اگر حاجتی داشتی، امام رضا(ع) را سه مرتبه به جان امام جواد(ع) قسم بده که برآورده میشود و من خودم حاجتی داشتم و این کار را کردم و در همان شب آیتالله سیّد محمّد خوانساری را در خواب دیدم و پاکتی را که محتوای بیست هزار تومان بود به من دادند و ضمن آن احوال طلاب را پرسیدند و فرمودند: پول را بین طلبه ها تقسیم کن و وقتی از خواب بیدار شدم، چون نام ایشان «سیّد محمّد تقی» بود، فهمیدم امام جواد(ع) به ما عنایت کردهاند و حاجتم بیشتر از طلبم برآورده شد!
💕🧡💕
🌷نمازجمعه،نمازشب،نمازجماعت
🌷ای مومنین به نمازجمعه بشتابید،این برایتان بهتراست اگربدانید:
يَآ أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوٓا إِذَا نُودِيَ لِلصَّلَاةِ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَىٰ ذِكْرِ اللَّهِ وَذَرُوا الْبَيْعَ ذَٰلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (٩)جمعه
🌷نمازشب بخوان تابه مقام بالابرسی:
وَمِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَكَ عَسَىٰٓ أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامًا مَحْمُودًا (٧٩)اسراء
🌷نمازتان رابه جماعت بخوانید:
وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَارْكَعُوا مَعَ الرَّاكِعِينَ (٤٣)بقره
يَا مَرْيَمُ اقْنُتِي لِرَبِّكِ وَاسْجُدِي وَارْكَعِي مَعَ الرَّاكِعِينَ (٤٣)آل عمران
💕💜💕
#مردی_در_آینه
#قسمت_نود_يک: نقطه مشترک
حس عجيبي داشتم ... از طرفي فضاي بيرون از ماشين نظرم رو به خودش جلب مي کرد ... از طرف ديگه زير چشمي به روحاني راننده نگاه مي کردم ... که چهره اش نشون مي داد نهايتا 10 سالي از من و ساندرز بزرگ تر باشه ...
و از طرف ديگه تمام وجودم عقب پيش دنيل بود ...
مي دونستم براي مسلمان ها، دين بر مليت ارجحيت داره ... و جايي که پاي مذهب شون وسط کشيده بشه ... پرچم براشون بي معناست ... اما برعکس ساندرز که با اون کشور و مردمش نقطه اشتراک داشت ... من کاملا يه بيگانه بودم ... بيگانه اي که هيچ سنخيتي با اونها نداشت ...
توي اون لحظات، دنيل براي من تنها نقطه اتکا شده بود ... کسي که در زبان و پرچم با اون مشترک بودم ...
با هم غرق صحبت بودن ... تا زماني که پاي من هم به ميان کشيده شد ...
- اين برادرمون هميشه اينقدر ساکت و دقيقه؟ ...
چه چشم هاي زيرکي داشت ... با وجود اينکه حواسش به جاده و حرف زدن با دنيل بود اما من رو هم زير نظر گرفته بود که دقيق داشتم به حرف هاشون گوش مي کردم ...
- من براي شما برادر نيستم ...
جا خورد ... چند ثانيه سکوت کرد و از توي آينه نيم نگاهي به دنيل انداخت ...
- عذرمي خوام اگه ...
پريدم وسط حرفش ...
- منظورم اينه که مسلمان نيستم ... چون شما مسلمان ها همديگه رو برادر خطاب مي کنيد اون جمله رو گفتم...
لبخند بزرگي روي چهره اش نقش بست ... طوري که دندان هاي جلويي نمايان شد ...
- اون رو که مي دونستم ... آقاي ساندرز قبلا گفتن مهمان غير مسلمان همراه شون هست يه طوري برنامه بريزيم که شما اذيت نشي ...
پيامبر اسلام، حضرت مسيح رو برادر خطاب مي کنن ... پيروان ايشون هم برادر ما هستن ...
چهره ام جدي شد ... فکر کرده بود منم مثل گذشته دنیل و کریس، مسیحی ام ...
از توي آينه بغل ماشين به دنيل نگاه کردم ... نمي دونستم چي بايد بگم ... يا اينکه ساندرز در مورد من چي به اون مرد گفته ...
سکوت ماشين، نظر همه رو سمت من جلب کرده بود ... و اون متوجه نگاه من از توي آينه شد ... چند لحظه بهم نگاه کرد و سرش رو سمت راننده چرخوند ...
- آقاي منديپ کلا به وجود خدا اعتقاد ندارن ...
در عين ترسي که از اون مسلمان و بودن در يه کشور اسلامي داشتم ... اعتمادم به دنيل بهم شجاعت و جسارت حرف زدن و واکنش نشون دادن، مي داد ... نگاهم از روي آينه بغل، چرخيد روي اون روحاني که حالا ديگه کاملا ساکت بود ...
- راست ميگه ... من دين ندارم ... شما بهش مي گيد کافر ...
نيم نگاهي به من کرد و نگاهش برگشت روي آينه وسط، سمت دنيل ...
- کاش زودتر گفته بوديد ... من بیشتر برنامه سفرتون رو مذهبي بسته بودم نه توریستی ـ سياحتي ...
اين بار منتظر نشدم، اول دنيل چيزي بگه ...
- منم واسه همين باهاشون اومدم ...
نگاهش روي من، ديگه نيم نگاه يه راننده پشت فرمون نبود ... نگاه عجيبي بود که مفهومش رو نمي فهميدم ...
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
#مردی_در_آینه
#قسمت_نود_دو: طبقه بندی شده
با تعجب داشت بهم نگاه مي کرد ... نمي تونست علت اونجا بودن من رو پيدا کنه ...
دوباره نگاهش برگشت روي دنيل ... انگار منتظر شنيدن حرفي از طرف اون بود ... يا شايد قصد گفتن چيزي رو داشت که مي خواست اون رو با توجه به شرايط بسنجه ... نگاهش گاهي شبيه يک منتظر بود ... و گاهي شبيه يک پرسشگر ...
در نهايت دنيل سکوت رو شکست ...
- رنگ هوا نشون ميده به زمان نماز خيلي نزديک شديم ... اگه اشکال نداره نزديک ترين مسجد توقف کنيم ... دلم مي خواد ورودمون رو به کشور اسلامي با نماز شروع کنم ...
و نگاهش چرخيد سمت خانومش ... اون هم لبخند زد و از اين پيشنهاد استقبال کرد ...
- منم بسيار موافقم ... اما گفتم شايد از اين پرواز طولاني خسته باشيد و بخوايد اول بريد هتل ... و الا چه بهتر ...
مرتضي دوباره نيم نگاهي به من انداخت ... از جنس نگاه هاي قبل ...
- فقط فکر اين رفيق مون رو هم کرديد که خسته نشه؟ ...
با شنيدن اين جمله تازه دليل دل دل کردن نگاهش رو فهميدم ... مونده بود چطوري به من بگه ...
- مي دونم من اجازه ورود به مسجد رو ندارم ...
از بريدگي اتوبان خارج شد ... در حالي که مي شد تعجب و آرام شدن رو توي چهره اش ديد ...
- قبل از اينکه بيام در مورد اسلام تحقيق کردم ... و مي دونم امثال من که کافر محسوب ميشن حق ندارن وارد مراکز مقدس بشن ...
حالا ديگه کامل خيالش راحت شده بود ... معلوم بود نمي دونست چطوري اين رو بهم بگه ... اما از جدي بودن کلامم ذهنش درگير شد ...
خوندن چهره اش از خوندن چهره ساندرز براي من راحت تر بود ... یه خصلت جالب ... خصلتي که من رو ترغيب مي کرد تا بقيه ايراني ها رو هم بسنجم ...
دلم مي خواست بدونم ذهنش براي چي درگيره ... حدس هاي زيادي از بين سرم مي گذشت ... که فقط يکي شون بيشترين احتمال رو داشت ...
مشخص بود که مي خواد من از اين سفر حس خوبي داشتم ... و شايد مي ترسيد اين ممنوع الورود بودن، روي من تاثير بدي گذاشته باشه ...
چند لحظه نگاهم روش موند و اون حالت هميشه، دوباره در من زنده شد ... جای ساندرز رو توی مغز من مال خود کرد ... حالا دیگه حل کردن معادلات روحي اون برام جالب بود ...
لبخند خاصي صورتم رو پر کرد ... مي خواستم ببينم چقدر حدسم به واقعيت نزديکه ...
- مشکلي نداره ... اين براي من طبيعيه ... مثل پرونده هاي طبقه بندي شده است ... يه عده مي تونن بهشون دسترسي داشته باشن ... يه عده به اجازه مافوق نياز دارن ... اين خيلي شبيه اونه ... به هر دليلي شما اجازه دسترسي داريد ... من نه ...
چهره اش کاملا آرام شد ... و مي شد موفقيت من روي توي اون ديد ... حدسم دقيق بود ... صفر ـ يک ... به نفع من ...
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
تقويم پر است از روزهايي كه متفاوت تر از بقيه روزها جلوه مي كنند و با خودشان پيام هاي خاصي را به همراه مي آورند. حالا آخرين برگ هاي اين روزشمار ورق مي خورد و خودش را براي ورود به سالي ديگر آماده مي سازد.
. به نيمه اسفندماه كه مي رسيم، عبارتي خاص بر روي صفحه تقويم به چشم مان مي خورد، روز درختكاري؛ روزي كه بايد دست دوستي به سوي طبيعت دراز كنيم و پيوندي عميق و محكم را با آن برقرار سازيم. وقت آن است كه اين استوار قامتان را ارج نهيم و به پاس خدماتي كه همواره به انسان كرده اند، سپاسگزار آنها باشيم.
حال كه امروز به نيمه آخرين ماه از سال رسيده ايم در جاي جاي هر خطه از خاك اين سرزمين پر گهر برنامه هايي نمادين براي گراميداشت روز درختكاري برگزار مي شود تا فرهنگي شود ماندگار براي حفظ سرمايه هاي ارزشمند زندگي، براي داشتن هوايي پاك، براي داشتن محيطي سرشاز از طراوت و سرسبزي.
اگر فوايد و مزاياي درختان را يك به يك بخواهيم برشماريم آنقدر حسن و زيبايي دارند كه هر كدام براي خودش رويايي مي شود بافته بر برگ سبز درختان و تن تنومند ساقه شان.
درختان اسطوره هاي سبز مقاومت اند كه ريشه در خاك و سر بر افلاك دارند، نماد سرسبزي و شادابي اند، مايه تلطيف و پاكي هوايند، منشا نشاط و شادابي و سر زندگي اند، لذت تجربه احساس خنكاي روز در هواي گرم تموزند،