eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
10.2هزار دنبال‌کننده
18.5هزار عکس
19.9هزار ویدیو
1.5هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
💢اگر مسخره کردن کار ناپسندی است چرا خداوند در قرآن در سوره توبه آیه 79 منافقان را میکند؟ ✅آیه مورد اشاره: آنهایى که از مؤمنان اطاعت کار، در صدقاتشان عیب‌جویى می‌کنند، و کسانى را که(براى انفاق در راه خدا) جز به مقدار(ناچیز) توانایى خود دست‌رسى ندارند، مسخره می‌نمایند، خدا آنها را می‌کند و براى آنها عذاب دردناکى است. ✅مسخره‌کردن خدا بدان معنا می‌تواند باشد که خدا پاسخ مسخره‌کنندگان را خواهد داد و یا آنکه موقعیتى برای چنین مسخره‌کنندگانی پیش خواهد آورد که آنان مورد تمسخر دیگران قرار گیرند. در همین راستا به بررسی یکی از ناظر به خدا می‌پردازیم. از آن‌جا که منافقان به خدا و ارزش‌هاى الهى ایمان واقعی نداشتند، نمی‌توانستند از ایمان مؤمنان واقعی و فداکاری‌هاشان در راه خدا، تصور داشته باشند؛ لذا تلاش و فداکاری آنان را به تمسخر می‌گرفتند. به بیان دیگر؛ خدا آنان را خواهد کرد، به این است که خدا کیفر مسخره کردن آنان را خواهد داد و در قیامت موقعیتى پیش خواهد آورد که این منافقان مورد مسلمانان باشند و مؤمنان آنان را کنند و بر آنان بخندند ✅شأن نزول نقل می‌کنند؛ هنگامی که صدقه نازل شد،«عبد الرحمن بن عوف» یک کیسه درهم نزد رسول خدا(ص) آورد، و درهم‌ها به اندازه‌اى بود که را پر می‌کرد. «عقبة بن زید حارثى» یک صاع(سه کیلو) خرما آورد و گفت: اى رسول خدا من به اندازه دو صاع خرما کار کردم، یک صاع آن‌را براى زن و بچه‌ام گذاشتم و یک صاع دیگر را به پروردگار خود وام دادم. و «زید بن اسلم» نیز چیز مختصرى آورد. در این‌جا بود که «معتب بن قشیر» و «عبد اللَّه بن نبتل»(دو تن از منافقان) گفتند: عبد الرحمن مردى ریاکار است که تظاهر را دارد و خوش دارد نامش بر سر زبان‌ها بیفتد! خداوند از یک صاع خرما بی‌نیاز است! خلاصه این‌که آنها از کسانى که به مقدار زیادترى می‌دادند به نام ریاکارى عیب‌جویى می‌کردند، و از آنها که کمتر داشتند به همان عنوان کمى و ناچیزى، زبان به عیب‌جویى آنها باز می‌کردند. ✅همچنین در شأن نزول آیه ذکر شده است که امام على(ع) یک روز کار کرد و مزدش را خدمت رسول خدا(ص) آورد، و منافقان این کار او را به گرفتند. المیزان، ج 9، ص 35 تفسیر نمونه، ج 8، ص 60
﷽ 🌸 بِسمِ رَبِّ الشُهَدا و الصِدّیقین 🌸 راوی_دوست_شهید ❣در بازرسی تربیت بدنی مشغول بودیم. بعد از گرفتن و پایان ساعت اداری، پرسید موتور آوردی؟ گفتم آره چطور؟ گفت اگه کاری نداری بیا باهم بریم فروشگاه. تقریبا همه رو خرید کرد. از برنج و گوشت، تا صابون و ... همه چیز خرید. 🛍 انگار لیستی برای بهش داده بودن ❣ بعد هم با هم رفتیم سمت مجیدیه وارد کوچه شدیم. ابراهیم در خونه ای رو زد. پیرزنی که حجاب هم نداشت دم در اومد. ابراهیم همه وسائل رو تحویل داد. یک گردن اون پیرزن بود. خیلی تعجب کردم ...! 😳 توی راه برگشت گفتم : داش ابرام این خانم بود؟! گفت : آره چطور مگه !؟ ❣ اومدم کنار خیابون موتور رو نگه داشتم و با عصبانیت گفتم : بابا این همه مسلمون هست تو رفتی سراغ مسیحیا! 😨 همینطورکه پشت سرم نشسته بود گفت : مسلمون هارو کسی هست که کمک کنه تازه کمیته امداد هم راه افتاده می کنه. 👌 اما این بنده های خدا کسی رو ندارن. با این کار هم کم میشه هم دلشون به و گرم میشه. 🙏 ✍از کتاب : سلام بر ابراهیم 💕💜💕💜