eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
12.3هزار دنبال‌کننده
18.4هزار عکس
19.4هزار ویدیو
1.4هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
تقصیر من است که کم می آیی وقتی که شوم اسیر غم می آیی این‌جمعـه و جمعه‌های دیگر حرف است آدم بشوم شنبه هم می آیی ... اللّهم صل علی محمّد و آل محمّد و عجل فرجهم ... 💢پیشنهاد رشوه به امام علی علیه السلام ✅امام علی(ع) در میان اهالی کوفه نقل کردند: یک شب، شخصی دَرِ خانه ام آمد که در دستش ظرف حلوایی لذیذ بود. با دیدن آن ظرف چنان مشمئز شدم که گویی از آب مار تهیه شده بود. به او گفتم: و صدقه بر ما خاندان حرام است! گفت: این حلوا نه است و نه صدقه! بلکه است. گفتم: بر تو بگرید! آیا از طریق دین خدا وارد شده ای تا مرا بفریبی؟ دیوانه شده ای یا می‌گویی؟! سوگند به خدا که اگر همه کائنات را به من دهند تا یک پوست جو از دهان مورچه ای بیرون بکشم، هرگز نخواهم کرد. دنیای شما نزد من از برگ جویده شده ای در دهان یک پست تر است. 📚نهج البلاغة ، خطبة ۲۲۴ ✅ از خـــــــــــــدا پرسید: «خــــوشبختی را کـجا ‌میتــوان یافــــت؟» 🍃خــــــــداوند فرمود؛ «آن را در خــــواسته‌هایت جستجو کن و از من بخـــواه تا به تو بدهم.» ✅ با خــــــــــود فکر کرد و فکر کرد: «اگــــر خــــــانه‌ای بـزرگ داشتــــم بی‌گمـــــــان خوشبخت بــــودم.» ... ✅ «اگـر پــــــول فراوان داشتم یقیناً خوشبخت‌ترین مردم بـــــودم.» . 🍃 اگــــــــر... اگــــــــــر... واگـــــــر... ... 🍃 از خـــداوند پرسید: «حالا همه چیــــز دارم اما باز هم خوشبختی را نیافتم.» ✅ خـــــــــــداوند فرمــود؛ «باز هــــــــــم بخـــــواه.» 🍃گفت: «چه بخــــواهم؟ هرآنچه را که هســـت دارم.» 🍃 خــــــــــــداوند فرمود؛ «بخواه که دوست بداری، بخواه که دیگران را کمک کنی، بخواه که هر چه را داری با مردم قسمت کنی.» 🍃او دوســـــــت داشت وکمــک کـــــــــرد و در کمـــــــال تعجب دید لبخندی را که بر لبها می‌نشیند و نـــــگاه‌های ســــــــرشار از سپـــــاس، به او لـــــذت می‌بخشد. ✅ رو به آسمان کرد و گفت: «خــــــــــــدایا خوشبـــختی اینجــــاست؛ در نــــگاه و لبخنــــد دیـــــگران.» 💠 روضه های فاطمیه 5-آخرین اذان بلال برای حضرت زهرا (سلام الله علیها) شیخ صدوق رحمه اللَّه در من لا یحضره الفقیه روایت کرده است: وقتی پیغمبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از دنیا رحلت نمود بلال از گفتن اذان خودداری کرد، و گفت: من بعد از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) برای احدی اذان نخواهم گفت. روزی فاطمه زهرا (سلام الله علیها) فرمود: دوست دارم صدای اذان موذن پدرم را بشنوم. و چون این سخن به گوش بلال رسید، مشغول گفتن اذان شد. هنگامی که بلال دو مرتبه گفت: اللَّه اکبر، حضرت فاطمه (سلام الله علیها) به یاد روزگار پدرش رسول خدا افتاد و نتوانست از گریه خودداری نماید. و زمانی که بلال گفت: اشهد ان محمّدا رسول اللَّه، فاطمه علیها السّلام صیحه ای زد و با صورت خود سقوط و غش کرد!! مردم به بلال گفتند: از گفتن اذان خودداری کن! زیرا فاطمه (سلام الله علیها) دختر پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رحلت کرد. مردم فکر کردند که فاطمه (سلام الله علیها) از دار دنیا رفته است! بلال اذان را تمام نکرده قطع نمود. پس از آنکه فاطمه زهرا (سلام الله علیها) به هوش آمد به بلال گفت: اذان را تمام کن. ولی بلال نپذیرفت و به آن حضرت گفت: ای برترین زنان! من از اینکه هر گاه صدای اذان مرا می شنوی و این همه ناراحت می شوی می ترسم. لذا حضرت فاطمه علیها السّلام وی را معاف نمود. رُوِیَ اَنَّهُ لَمَّا قُبِضَ النَّبِیُّ ص امْتَنَعَ بِلَالٌ مِنَ الْاَذَانِ قَالَ لَا اُوَذِّنُ لِاَحَدٍ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ إِنَّ فَاطِمَهَ ع قَالَتْ ذَاتَ یَوْمٍ إِنِّی اَشْتَهِی اَنْ اَسْمَعَ صَوْتَ مُوَذِّنِ اَبِی ع بِالْاَذَانِ فَبَلَغَ ذَلِکَ بِلَالًا فَاَخَذَ فِی الْاَذَانِ فَلَمَّا قَالَ اللَّهُ اَکْبَرُ اللَّهُ اَکْبَرُ ذَکَرَتْ اَبَاهَا وَ اَیَّامَهُ فَلَمْ تَتَمَالَکْ مِنَ الْبُکَاءِ فَلَمَّا بَلَغَ إِلَی قَوْلِهِ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ شَهَقَتْ فَاطِمَهُ ع وَ سَقَطَتْ لِوَجْهِهَا وَ غُشِیَ عَلَیْهَا فَقَالَ النَّاسُ لِبِلَالٍ اَمْسِکْ یَا بِلَالُ فَقَدْ فَارَقَتِ ابْنَهُ رَسُولِ اللَّهِ ص الدُّنْیَا وَ ظَنُّوا اَنَّهَا قَدْ مَاتَتْ فَقَطَعَ اَذَانَهُ وَ لَمْ یُتِمَّهُ فَاَفَاقَتْ فَاطِمَهُ ع وَ سَاَلَتْهُ اَنْ یُتِمَّ الْاَذَانَ فَلَمْ یَفْعَلْ وَ قَالَ لَهَا یَا سَیِّدَهَ النِّسْوَانِ إِنِّی اَخْشَی عَلَیْکِ مِمَّا تُنْزِلِینَهُ بِنَفْسِکِ إِذَا سَمِعْتِ صَوْتِی بِالْاَذَانِ فَاَعْفَتْهُ عَنْ ذَلِکَ . من لا یحضره الفقیه، ج ۳ ص ۱۳۷- روضه الواعظین، ص ۱۸۱٫
🤔 ❔ما در منطقه سنی نشینی هستیم ❕می بینیم سنی های این جا هایی که به آنها می دهند در جوی آب می ریزند و می گویند خوردن آن حرام است چون نذر غیر خدا است و است ❕❔مگر امام حسین نیازی به نذر ما دارد ❕پاسخ چیست ❗️ 💠💠 👌نذر برای غیر خدا دو دارد ؛ 1⃣نذر کردن برای بندگان خدا به نیت تقرب و جلب رضایت آنها بدون توجه به خشنودی و یا خرسندی خدا . ❕روشن است که چنین رفتاری نوعی و به منزله بت پرستی است . 2⃣نذر به عنوان عملی خدا پسندانه به خاطر تقرب به خدا و جلب و او صورت گیرد اما ثواب آن به امامان هدیه شود تا از این رهگذر خشنودی خداوند به دست آید . ❕بی شک نذر کردن با چنین قصد و نیت پاکی ، کاری پسندیده و در خور است . 👌 شیعیان معمولا در صیغه نذر خود چنین می گویند این گوسفند یا گاو نذر امام حسین یا نذر می کنم که اگر حاجتم بر آورده شود یک گوسفند نذر امام حسین می کنم و مانند آن ؛« هذا للحسین یا نذرت للحسین» 🔶لام در این صیغه برای انتفاع است ، یعنی نذر می کنم برای خدا تا آن به امام حسین برسد . 👌قرآن می فرماید ؛ « انما الصدقات للفقرء و المساکین » 🔶توبه 60 « زکات و صدقات برای تهی دستان و مستمندان است» 💠انسان باید زکات و صدقه را به نیت الهی و برای خداوند بدهد ، اما آیه مذکور می گوید زکات و صدقات برای است .این بدین معناست که صدقات و زکات به نیت الهی باید برای بهره مندی نیازمندان پرداخت شود . 👌نذرهای شیعیان نیز به نیت الهی اما برای ثواب و بهره مندی امامان صورت می گیرد . ❕در منابع اهل سنت آمده است که به محضر پیامبر گرامی آمد و گفت مادرم از دنیا رفته است ، و می دانم اگر او زنده بود صدقه می داد . اگر از طرف او صدقه بدهم او سود می برد ؟ 👌« پیامبر گرامی پاسخ داد آری . 🔶سوال کرد کدام یک از سود بیشتری دارد ؟ پیامبر فرمود آب . ❕در این هنگام چاهی کند و پس از آماده شدن گفت «هذه لام سعد» « ثواب کندن این چاه برای مادر سعد باشد » 📚سنن ابی داود ج2 ص729 👌 لام در « لام سعد » همان لام در « نذرت للحسین» و به معنای ثواب و انتفاع است . یعنی این چاه را برای خدا وقف مردم کردم تا ثوابش برای مادرم باشد . ❕در نذر نیز نیت شیعیان این است که این گوسفند را برای خدا نذر می کنم تا ثوابش برای حسین باشد . 👌در روایات متعددی کردن ثواب کارهای خوب و عبادات به امامان گرامی مورد توصیه قرار گرفته است ؛ 📚وسائل الشیعه ج11 ص196 باب25 و باب30 ص205 ❔ممکن است اشکال شود که مگر آنان نیازی به انجام کار خیر ما دارند که بخواهیم به آنان هدیه کنیم❓ 👌پاسخ است؛ ❗️تکامل انسانی هیچ حد و مرزی را نمی شناسد و به سوی نامتناهی پیش می رود و تنها کمال مطلق خداوند است و سایر انسان ها حتی انسان کامل یعنی معصومین همواره رو به کمال پیش می روند لذا در تشهد نماز برای پیامبر گرامی دعا می کنیم: «درجه پیامبر را از آنچه است بالاتر ببر» 📚وسائل الشیعه ج4 ص989 🔷خداوند و فرشتگان نیز پیوسته برای پیامبر گرامی درود ورحمت می فرستند و بر مقامات ایشان افزوده می شود 🔶احزاب56 👌بنابراین ثواب اعمال نیکی که ما به معصومین هدیه می دهیم سبب افزایش مقام معنوی آنان شده و رحمت تازه ای را برای انان جلوه دار می کند و نشانه محبت عمیق ما به آنان است . 🗯البته در روایات متعددی آمده است که خداوند پاداش ما را نیز از انجام اعمال نیک می دهد و ثوابی نیز برای معصومین قرار می دهد 📚الکافی ج4 ص316
💞یڪی ازڪارایی ڪه محبت بین شماوهمسرتون روزیادمیڪنه اینه ڪه؛ اولاً براهمدیگه #هدیه بخرین🎁 🔹دوماً اگه هدیه مطابق سلیقتون نبود برایکبارهم ڪه شده درحضور همسرتون ازش استفاده ڪنید😌
base.apk
3.84M
ما به مناسبت روز میلاد امیرالمؤمنین علی علیه السلام 50 نرم افزار با یک نصب!!!! ⬅️ قرآن ، صحیفه سجادیه ، و نهج البلاغه و ... در « متون » تبیان « متون » نرم افزاری است اندرویدی ، مخصوص تلفن های همراه ، برای ارائه محتوای متنی و چندرسانه ای فرهنگی مفید برخی از محتوا رایگان و برخی بدلیل رعایت حقوق مالکیت معنوی با پرداخت درون برنامه ای کافه بازار انجام می شود . محتوا به تدریج به این نرم افزار اضافه می شود . این نرم افزار حاوی 5 صحیفه سجادیه با ترجمه های : علامه ، ، ، و نیز یک ترجمه میباشد. توصیه میشود حتما نصب فرمائید و به دیگران هم هدیه فرمایید
فرازی از : اگر می‌خواهید کنید، فقط نکنید! مثلا نذر کنید یک روز گناه نمی‌کنم، به آقا صاحب الزمان(عج) از طرف خودم... شهید جاویدالاثر 💕💕💕
هرکس روز زیارت بخواند و را به من کند، حاجتش را از خدا می گیرم؛ اگر به صلاحش نباشد، آن دنیا جبران میکنم. 🌷 💕💕💕
‼️کسر مال خمس داده شده از حساب آخر سال 🔷س 4273: اگر مالی که آن داده شده یا مالی مثل که خمس ندارد را در زندگی مصرف کنیم، آیا سر می توانیم به همان مقدار کسر نموده و خمس بقیه درآمد را بپردازیم؟ ✅ج: در صورتی که هزینه کردن در مایحتاج و ضروریات زندگی، بعد از وصول درآمد باشد، اشکال ندارد.
‼️خمس نفقه و هدیه 🔷س 4327: آیا پرداخت پولی را که همسر یا فرزندان به عنوان یا دریافت می کنند بر ایشان واجب است؟ ✅ج: نفقه و هديه دریافت شده، خمس ندارد؛هر چند احتیاط مستحب است كه اگر از زياد بيايد، خمس آن پرداخت شود.
صدای مداحی می آمد٬تازه یادم امد امشب شب شهادت است.جلوی ضریح زانو زدم٬درفکر بودم اما نمیدانم چه فکری!صدای مداحی می آمد٬نمیدانم چه میگفت فقط یک کلمه شنیدم و آن این بود: و احساس کردم جمعیت کم کم پراکنده میشوند و مراسم تمام میشود٬کم کم چشم هایم سنگین شد و روی هم رفت٬دوباره خواب دیدم٬هیچ چیز نمیدیدم فقط صداهارا میشنیدم٬صدای ارامی امد٬دخترم پاشو ٬مادرت همیشه کنارت هست بلند شو پسرم منتظرته٬این هدیه من به توعه ازش مواظبت کن...و احساس کردم پارچه ای روی چشمانم امد و به کنار رفت٬عطر گل نرگس نوازش روحم شد٬دستی به شانه ام خورد که بیدار شدم. -دخترم پاشو ٬نماز صبح نزدیکه ها خواب نمونی مادر پیرزن مهربانی بود که مرا از خواب بیدار کرد٬خوابم را به یاد اوردم ٫٬؟مادر من؟او که بود؟هنوز نوای دلنشینش در ذهنم چرخ میزد٬هدیه؟چه هدیه ای؟به نماز ایستادم تعجب کردم که چه روان خواندم !اخر من نماز خواندن بلد نبودم٬دست هایم را به حالت قنوت گرفتم و از خدایی که تنها نامش را میدانستم کمک خواستم٬از او خواستم مرا در آغوش بگیرد٬نوازشم کند تا ارام بگیرم٬نمیدانم این راز و نیازها چگونه برزبانم می آمد.. بعد از اتمام نمازم به سرجایم برگشتم که از دور چشمم به پارچه مشکی که کنار کیفم بود افتاد٬سریع به سمتش دویدم ٬نه ممکن نیست٬از کجا امده بود؟من چادر مشکی نداشتم٬٬اری هدیه!روبه روی صورتم گرفتم عطر نرگس میداد تا اعماق وجودم را با ان عطر پر کردم٬هربار اطرافم را نگاه کردم چیزی ندیدم٬فقط٬فقط یک خانم چادری دیدم که از سمت من درحال بازگشت بود٬سریع صدایش زدم و به سمتش دویدم. -خانم٬خانم صبر کنید -جانم؟ چقدر چهره اش زیبا و دلنشین بود لحظه ای محوش شدم انگار فرشته بود٬ -شما این چادرو برام گذاشتید؟فکر کنم به خاطر این بوده که حجابم مناسب نبوده درسته؟خیلی ببخشید الان درستش میکنم اما نیازی به چادر نیست ممنو.. -دختر گل٬یه خانومی این چادر رو به من دادن و گفتن به شما بدم و است ٬گفت حتما بهش برسون خودش میدونه٬هدیه رو که پس نمیدن. از کلماتش دلم ریخت زانوهایم خم شد و روی زمین افتادم٬به پهنای صورتم اشک میریختم نمیدانم برای چه؟ -خانوم بهت نظر کرده گلم٬خوش به سعادتت دیگر چیزی نفهمیدم و از اعماق وجودم گریه کردم وچادر را ناخودآگاه در اغوش گرفته بودم و میگریستم٬بوی گل نرگس میداد چه هدیه ای بود چه ساده اما دلربا ٬این چه بود؟آن خانم چه کسی بود؟ چادر را روی سرم انداختم لطیف بود٬مانند برگ گل٬تا روی سرم امد سرتاسر وجودم غرق لذت شد منشأ این حس را نمیدانستم ٬دوباره سوال ها به سمت مغزم هجوم اورد٬ منتظرت هست!!!پسرش کیست؟قدم هایم به حیاط کشیده شد در هوای بی هوایی به سر میبردم به سمت انسوی خیابان قدم برمیداشتم و درفکر اتفاقات بودم که کامیونی به سمتم میامد چراغش را چندبار روشن و خاموش کرد از ترس درجایم میخکوب شده بودم و چشم هایم را که بستم تمامم اتفاقات جلوی چشمانم رژه رفت٬صدای من بود که با جیغ علی را صدازدم... -علییییییییی ماشین ترمز شدیدی زد اما به من برخورد نکرد که دست هایم داغ شد٬ -جانم فاطمه وسط خیابان راه را سد کرده بودیم٬دست هایم در دست های علی بود و چشم هایمان تنها هم را میدید٬همه چیز را به یاد اوردم ٬علی٬علی٬علی و از حجوم افکار و خاطرات قبل مغزم فشرده شد و بیهوش شدم.... 😭✋🏻💠💟 بامــــاهمـــراه باشــید🌹
‼️کسب درآمد با اموال فرزند 🔷س 5162: اگر مبالغی به فرزند خردسالم، داده شود، آیا می توانم با این پولها، کار اقتصادی انجام دهم و آیا باید از سودهای حاصل برای فرزندم هم قرار دهم؟ ✅ ج: پدر یا جد پدری می تواند با ، انجام دهد (البته به شرط اینکه این کار برای فرزند، نداشته باشد) و در این صورت سودهای حاصل، ملک فرزند است و پدر و یا جد پدری تنها می تواند به مقدار متعارف از آن سودها برای خودش، دستمزد بردارد.
4_6007993561532860418.mp3
5.71M
|⇦•چه زندگی ساده ای دارند .. ویژۀ ویژۀ سالگرد ازدواج امیرالمومنین علی علیه السلام و حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها و به نفسِ کربلایی سید رضا نریمانی•✾• ┅═┄⊰༻🌼༺⊱┄═┅ خداوند‌ به پیامبرش پیغام داد که ما آب‌های عالم را برای پذیرش این ازدواج، به فاطمه(س) خواهیم داد...
‼️خمس نفقه و هدیه 🔷س 5563: آیا پرداخت پولی را که همسر یا فرزندان به عنوان یا دریافت می کنند بر ایشان واجب است؟ ✅ج: نفقه و هديه دریافت شده، خمس ندارد؛هر چند احتیاط مستحب است كه اگر از زياد بيايد، خمس آن پرداخت شود.
: ارواح منتظرند!  از پیامبر اکرم صلی‌الله‌ علیه‌ وآله روایت شده که فرمودند :‌  «هر جمعه مقابل خانه هایشان می‌آیند و هر یک با آواز حزین و گریه‌٬ فریاد می‌زند: ای اهل و اولاد من‌! ای پدر و مادر من !‌ای خویشان من به ما کنید و با آنچه ما برای شما گذاشتیم که اکنون حساب و کتاب و عذابش برای ماست و نفعش برای شما برای ما نیز درهمی یا قرص نانی یا جامه و لباسی و خیرات کنید تا خداوند از لباس‌های بهشتی به شما بپوشاند . آن گاه رسول خدا صلی الله علیه و آله گریه کرد تا حدی که دیگر قدرت بر سخن گفتن نداشت.   سپس فرمود : این برادران مرده شما می گویند: وای بر ما اگر از آنچه که در دست ما بود در راه خدا می کردیم الآن به شما محتاج نبودیم. آن گاه با حسرت و پشیمانی برمی گردند. در خاتمه فرمودند : زود برای مردگانتان صدقه بفرستید.» 🔸مفاتیح الجنان
: ارواح منتظرند!  از پیامبر اکرم صلی‌الله‌ علیه‌ وآله روایت شده که فرمودند :‌  «هر جمعه مقابل خانه هایشان می‌آیند و هر یک با آواز حزین و گریه‌٬ فریاد می‌زند: ای اهل و اولاد من‌! ای پدر و مادر من !‌ای خویشان من به ما کنید و با آنچه ما برای شما گذاشتیم که اکنون حساب و کتاب و عذابش برای ماست و نفعش برای شما برای ما نیز درهمی یا قرص نانی یا جامه و لباسی و خیرات کنید تا خداوند از لباس‌های بهشتی به شما بپوشاند . آن گاه رسول خدا صلی الله علیه و آله گریه کرد تا حدی که دیگر قدرت بر سخن گفتن نداشت.   سپس فرمود : این برادران مرده شما می گویند: وای بر ما اگر از آنچه که در دست ما بود در راه خدا می کردیم الآن به شما محتاج نبودیم. آن گاه با حسرت و پشیمانی برمی گردند. در خاتمه فرمودند : زود برای مردگانتان صدقه بفرستید.» 🔸مفاتیح الجنان
: ارواح منتظرند!  از پیامبر اکرم صلی‌الله‌ علیه‌ وآله روایت شده که فرمودند :‌  «هر جمعه مقابل خانه هایشان می‌آیند و هر یک با آواز حزین و گریه‌٬ فریاد می‌زند: ای اهل و اولاد من‌! ای پدر و مادر من !‌ای خویشان من به ما کنید و با آنچه ما برای شما گذاشتیم که اکنون حساب و کتاب و عذابش برای ماست و نفعش برای شما برای ما نیز درهمی یا قرص نانی یا جامه و لباسی و خیرات کنید تا خداوند از لباس‌های بهشتی به شما بپوشاند . آن گاه رسول خدا صلی الله علیه و آله گریه کرد تا حدی که دیگر قدرت بر سخن گفتن نداشت.   سپس فرمود : این برادران مرده شما می گویند: وای بر ما اگر از آنچه که در دست ما بود در راه خدا می کردیم الآن به شما محتاج نبودیم. آن گاه با حسرت و پشیمانی برمی گردند. در خاتمه فرمودند : زود برای مردگانتان صدقه بفرستید.» 🔸مفاتیح الجنان
❤️قسمت پنجاه و چهار❤️ . نمی گذاشت دعوایمان به چند ساعت برسد. یا کاری می کرد که یادم برود یا اینکه با ای پیش قدم آشتی می شد. به هر مناسبتی برایم هدیه می خرید. حتی از یک ماه جلوتر آن را جایی پنهان می کرد. گاهی هم طاقت نمی آورد و زودتر از موعد هدیه م را می داد. اگر از هم دور بودیم، می دانستم باید منتظر بسته ی پستی از طرف ایوب باشم. ولی من از بین تمام هدیه هایش، نامه ها را بیشتر دوست داشتم. با نوشتن راحت تر ابراز علاقه می کرد. قند توی دلم آب، می شد وقتی می خواندم: "بعد از خدا، تو منی و این عشق، آسمانی و پاک است. من فکر می کنم ما یک وجودیم در دو قالب، ان شاالله خداوند ما را برای هم به سلامت نگاه دارد و از بنده های شایسته اش باشیم" . ❤️قسمت پنجاه و پنج❤️ برای روزنامه مقاله می نوشت. با اینکه سوادش از من بیشتر بود، گاهی تا نیمه های شب من را بیدار نگه میداشت تا نظرم را نسبت به نوشته اش بدهم. روزهای امتحان، خانه عمه پاتوق دانشجوهای فامیل بود غیر از خواهرم و دختر عمم، ایوب هم به جمعشان اضافه شد. با وجود بچه ها ایوب نمی توانست برای، چند دقیقه هم جزوه هایش را وسط اتاق پهن کند. دورش جمع می شدند و روی کتابهایش نقاشی می کشیدند. بارها شده بود که جزوه هایش را جمع می کرد و میدوید توی اتاقش، در را هم پشت سرش قفل می کرد. صدای جیغ و گریه بچه ها بلند می شد. اسباب بازی هایشان را می ریختم جلوی در که آرام شوند. یک ساعت بعد تا لای در را باز می کردم که سینی چای را به ایوب بدهم، بچه ها جیغ می کشیدند و مثل گنجشک که از قفس پرواز کرده باشند، می پریدند توی اتاق ایوب. بعد از امتحان هایش تلافی کرد. آیینه بغل بچه ها را نصب کرد و برای هر سه مسابقه گذاشت. بچه ها با شماره سه ایوب شروع کردند به رکاب زدن. هر سه را تشویق می کردیم که دلخور نشوند. هدی، تا چند قدم مانده به خط پایان اول بود. وقتی توی آیینه بغل نگاه کرد تا بقیه را ببیند افتاد زمین ایوب تا شب به غرغرهای هدی گوش میداد که یک بند می گفت: "چرا آیینه بغل برایم وصل کردی؟ لبخند میزد. بامــــاهمـــراه باشــید🌹
❤️قسمت هشتاد و شش❤️ . ایوب که مرخص شد، برایم خریده بود. وقتی به حالت عادی برگشته بود، فهمیده بود که قبل از رفتنش چقدر توی کوچه داد و بیداد راه انداخته بود. لبخند زد و گفت "برایت تجربه شد. حواست باشد بعد از من خل نشوی و دوباره زن یکی مثل من بشوی. امثال من فقط دردسر هستیم. هیچ چیزی از ما به تو نمی رسد، نه پولی داریم، نه خانه ای، هیچی...." کمی فکر کرد و خندید:😉 "من می گویم زن یک حاجی بازاری پولدار شو." خیره شدم توی چشم هایش که داشت از اشک پر می شد. شوخی تلخی کرده بود. هیچ کس را نمی توانستم به اندازه ی ایوب دوست داشته باشم. فکرش را هم نمی کردم از این مرد جدا شوم. با اخم گفتم: "برای چی این حرف ها را میزنی؟" خندید: "خب چون روز های آخرم هست شهلا، بیمه نامه ام توی کمد است. چند بار جایش را نشانت دادم دم دست بگذارش، لازمت می شود بعد من..." + بس کن دیگر ایوب _ بعد از من مخارجتان سنگین است، کمک حالت می شود. + تو الان هجده سال است داری به من قول میدهی امروز میروم، فردا میروم، قبول کن دیگر ایوب، "تو نمی روی" نتوانستم جلوی خنده ام را بگیرم. سرش را تکان داد. "حالا تو هی به شوخی بگیر، ببین من کی بهت گفتم." 🌹 . ❤️قسمت هشتاد و هفت❤️ . عاشق بود و چون قبل ازدواجمان کوه نورد بود، جاهای بکر و دست نخورده ای را می شناخت. توی راه بودیم. ایوب تپه ای را نشان کرد و ماشین را از سر بالایی تند آن بالا برد. بالای تپه پر بود از گل های ریز رنگی. ایوب گفت: "حالا که اول بهار است، باید اردیبهشت بیایید، بببنید اینجا چه بهشتی می شود." در ماشین را باز کردیم که عکس بگیریم. باد پیچید توی ماشین به زور پیاده شدیم و ژست گرفتیم. ایوب دوربین را بین سنگ ها جا داد و دوید بینمان. بالای تپه جان می داد برای چای دارچینی و سیب زمینی زغالی که ایوب استاد درست کردنشان بود. ولی کم مانده بود باد ماشین را بلند کند. رفتیم سمت کلیسای جلفا هرچه به مرز نزدیک تر می شدیم، تعداد سرباز های بالای برجک ها و کنار سیم خاردارها بیشتر می شد. ایوب از توی آیینه بچه ها را نگاه کرد، کنار هم روی صندلی عقب خوابشان برده بود. گفت: "شهلا فکرش را بکن یک روز محمد حسین و محمد حسن هم می شوند، میایند همچین جایی. بعد من و تو باید مدام به آن ها سر بزنیم و برایشان وسایل بیاوریم. بچه ها را توی لباس خاکی تصور کردم. حواسم نبود چند لحظه است که ایوب ساکت شده، نگاهش کردم. اشک از گوشه ی چشمانش چکید پایین نگاهم کرد: "نه شهلا...می دانم تمام این زحمت ها گردن خودت است...من آن وقت دیگر نیستم." 😔 رمان های عاشقانه مذهبی @ بامــــاهمـــراه باشــید🌹
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥قسمت سی و نهم: ظاهر ساده ✔️ راوی : جمعی از دوستان شهید 🔸در ايام ابتداي جنگ، الگوي بسياري از بچه هاي رزمنده شده بود. خيليها به رفاقت با او افتخار ميكردند. اما او هميشه طوري رفتار ميکرد تا كمتر مطرح شود. مثلاً به لباس نظامي توجهي نداشت، پيراهن بلند و شلوار كردي ميپوشيد. تا هم به مردم محلي آنجا نزديكتر شود، هم جلوي نفس خود را گرفته باشد. ساده و بي آلايش بود. وقتي براي اولين بار او را ديديم فكر كرديم كه او خدمتكار و... براي رزمندگان است. اما مدتي كه گذشت به شخصيت او پي برديم. 🔸ابراهيم به نوعي ساختارشكن بود. به جاي توجه به ظاهر و قيافه، بيشتر به فكر باطن بود. بچه ها هم از او تبعيت ميكردند. هميشه ميگفت: مهمتر از اينكه براي بچه ها لباسهاي هم شكل و ظاهر نظامي درست كنيم بايد به فكر و نيروها باشيم و تا ميتوانيم بيشتر با بچه ها رفيق باشيم. نتيجه اين تفكر، در عملياتهاي گروه، كاملاً ديده ميشد. هر چند برخي با تفكرات او مخالفت ميكردند. ٭٭٭ 🔸پارچه لباس پلنگي خريده بود. به يكي از خياطها داد وگفت: يك دست لباس كُردي برايم بدوز. روز بعد لباس را تحويل گرفت وپوشيد. بسيار زيبا شده بود. از مقر گروه خارج شد. ساعتي بعد برگشت. با لباس سربازي! پرسيدم: لباست كو!؟ گفت: يكي از بچه هاي كُرد از لباس من خوشش آمد. من هم دادم به او! ساعتش را هم به يك شخص ديگرداده بود. آن شخص ساعت را پرسيده بود و ساعت را به او بخشيده بود! اين كارهاي ساده باعث شد بسياري از كردهاي محلي مجذوب اخلاق ابراهيم شوند و به گروه اندرزگو ملحق شوند. ابراهيم در عين سادگي ظاهر، به مسائل سياسي كاملاً آگاه بود. 🔸جريانات سياسي را هم خوب تحليل ميكرد. مدتي پس از نصب تصاوير راحل و شهيد بهشتي در مقر، از طرف دفتر فرماندهي كل قوا در غرب كشور كه زير نظر بني صدر اداره ميشد دستور تعطيلي و بستن آذوقه گروه صادر گرديد، اما فرمانده ارتش در آن منطقه اعلام كرد كه حضور اين گروه در منطقه لازم است. تمامي حملات ما توسط اين گروه طراحي و اجرا ميشود.بعد از مدتي با پيگيريهاي اين فرمانده، جلوي اين حركت گرفته شد. 🔸يك روز صبح اعلام كردند كه بني صدر قصد بازديد از را دارد. ابراهيم و جواد و چند نفر از بچه ها به همراه حاج حسين عازم كرمانشاه شدند. فرماندهان نظامي با ظاهري آراسته منتظر بني صدر بودند. اما قيافه بچه هاي اندرزگو جالب بود. با همان شلوار كردي و ظاهر هميشگي به استقبال بني صدر رفتند! هر چند هدفشان چيز ديگري بود. ميگفتند : ما ميخواهيم با اين آدم صحبت كنيم و ببينيم با كدام بينش نظامي جنگ را اداره ميكند! 🔸آن روز خيلي معطل شديم. در پايان هم اعلام كردند رئيس جمهور به علت آسيب ديدن هليكوپتر به كرمانشاه نمي آيد. مدتي بعد حضرت آيت الله خامنه اي به كرمانشاه آمدند. ايشان در آن زمان امام جمعه بودند. ابراهيم تمام بچه ها را به همراه خود آورد. آنها با همان ظاهر ساده و بي آلايش با حضرت آقا ملاقات كردند و بعد هم ايشان را در آغوش گرفتند و روبوسي كردند. 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉 شهید🕊🌹 شادی روح پاکش صلوات 🌹
|•🌻🕊•| 💢 آیا می شود وسوره هایی که درتعقیبات واردشده رابه اهل بیت وارواح دیگرمومنین کرد؟ ⇩پاسخ: 🌸هدیه کردن یا دیگر اعمال صالح، 🌸 نه تنها است که باعث کمال اعمال و ثواب بیشتر برای فاعل می شود؛ 🌸 زیرا کسی که را انجام می دهد، دو پاداش می برد: 🌸1- انجام عمل مستحبی 🌸 2- انجام صله رحم به واسطه هدیه اعمال. 💢امام علیه السلام در موردکسی که پدر و برادر و یا خویشاوند خود را در خود شریک سازد، فرمودند: 🌸در آن صورت، یک حج در نامه عمل تو ثبت می کنند 🌸و مانند آن را در نامه عمل آنان ثبت می کنند. 🌸 و تو اجر و پاداش زائدی دریافت می کنی؛ بدین جهت که صله رحم کرده ای.» 📚الکافی، ج 4 ص316 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ـــــــ نمازشب/تلنگرـــــــ •┈┈••••✾•✨🌕✨•✾•••┈┈•