🎼سبز شد زمین و زمان جون گرفته...
|⇦• شور زیبا ویژۀ میلاد سید و سالارِ شهیدان حضرتِ اباعبدالله الحسین علیه السلام به نفسِ سیدمجید بنی فاطمه •✾
سبز شد زمین و زمان جون گرفته
خوشبحالِ دلِ خرابِ من که سامون گرفته
حالا که پر زدی برا زیارتش
فطرس! منم ببر،منم ببر
تو صف انتظار منم یه عاشقم
ارباب! منم بخر،منم بخر
سلام ای عشق،منو دریاب
سلام ای نور،سلام ارباب
سلام ارباب...
_______
نور مصفا تو آغوش زهرا
خنده تا رو لبِ حسین نشست
دلش میره بابا
معجزه میکه،با گوشه ی نگاش
ای جان چه دلبری،چه دلبری
اومده سر شده،شبای انتظار
ای جان، چه محشری،چه محشری
سلام عشقم،سلام جونم
تویی عشقِ،تویِ خونم
سلام ای عشق،منو دریاب
سلام ای نور،سلام ارباب
سلام ارباب...
_______
ای یارِ دیرین،تو ای شورِ شیرین
من نمازم به سمت کربلاست
تویی دین و آئین
سلامِ هر نماز،سلام بر حسین
رویِ نیازِ من،به گنبدِ
تنگِ دلم برات
جوازِ دعوتم دستِ امام رضاست
تو مشهدِ
سلام از دور، به تو آقا
سلام بر تو، گُلِ زهرا
سلام ای عشق،منو دریاب
سلام ای نور،سلام ارباب
سلام ارباب...
🎼باز پیوند دل وصبر گسستم ...
|⇦• مدح خوانی و توسل ویژۀ میلاد سید و سالارِ شهیدان حضرتِ اباعبدالله الحسین علیه السلام به نفسِ کربلایی حسین طاهری •✾•
باز پیوند دل وصبر گسستم با اشک
باز پیمانه پندار شکستم با اشک
باز در پرده اخلاص نشستم با اشک
باز درخانه دل پنجره بستم با اشک
دوختم چشم از این پنجره ،من بر کرمش
چنگ انداخته بر پنجره های حرمش....حسین
حرم اوست که از عرش اعلی خوبتر است
قبله جان ودل مردم صاحب نظر است
به ضریحش نگران چشم امید بشر است
از چراغش همه دم نور خداجلوه گر است
ماهمه پر ز سوال وحرمش مسئول است
زیر آن بقعه مرفوع دعا مقبول است
امشب از چیست ؟که عالم به سرود آمده اند
قدسیان صف به صف از عرش فرود آمده اند
دربر ختم رسولان به درود آمده اند
عشق وعقل وادب آنجا به سجود آمده اند
چرا؟
تا بگویند به او مژده ی میلاد حسین
که شودتازه دلش هر نفس از یاد حسین
دل به شوق آمده وبس که تپیدن دارد
به حریم علوی میل پریدن دارد
که جمال پسر فاطمه دیدن دارد
نغمه ی کودک نوزاد شنیدن دارد
که برد سجده وتسبیح ودعا میخواند
پسر شیر خدا حمد خدا میخواند
قبل از این روز یکی روز نبی محمود
رفت درخانه زهرا و چو در رابگشود
دید زهرا که فدایش همه ملک وجود
باکسی گرم کلام است نه کس آنجای نبود
گفت ای گل ،که مرا تازه تر از مینویی
کیست درخانه ،بگو با که سخن میگویی
گفت زهرا که عیان سوز من وساز من است
هم خدا ونبی اش باخبر از راز من است
در رحم این کودک من مونس ودم ساز من است
من به او هم سخن،اونیز هم آواز من است
دل من گرچه زهم صحبتی اش شادان است
گاه گاهی سخنش ذکر انا العطشان است
ای پدرجان دل من برپسرم میسوزد
غم آینده ی او بال وپرم میسوزد
او که گوید زعطش من جگرم میسوزد
باغبانا مگر این یاس ترم میسوزد
قصه ی تشنگی او کجا پایانش
جان مادر به فدای دولب عطشانش
اینک آن غنچه ی سربسته شکوفا شده است
آن جنین خنده کنان انجمن آرا شده است
طفل عیسی نفس فاطمه،گویا شده است
مونس خلوت او کودک زیبا شده است
شجر طیبه ی حسن ثمر آورده
فاطمه بهر علی باز پسر آورده
رحمت از عرش ببارد که حسین آمده است
عظمت سجده گذاردکه حسین آمده است
عشق آرام ندارد که حسین آمده است
توبه فریاد برآرد که حسین آمده است
ماه وخورشید دو آئینه ی زیبایی او
فطرس آزادی خود یافت ز آقایی او
نورایثار برآمد که حسین آمده است
عمر ظلمت به سر آمد که حسین آمده است
شب غم راسحر آمد که حسین آمده است
از شفاعت خبر آمد که حسین آمده است
این درختی است که نور شجر از مشعل اوست
برگ آزادی فطرس ثمر اول اوست
ابدی شد دژ توحید زمیلاد حسین
شد روان چشمه خورشید زمیلاد حسین
آنچه میخواست خدا دید زمیلاد حسین
پنجمین مرتبه تابید زمیلاد حسین
برجهان آب حیات است حسین ابن علی
همه را فلک نجات است حسین ابن علی
این حسین است که پیوند به جانها زده است
علم فضل وشرافت به جهانها زده است
پای بر برف زمانها ومکانها زده است
وکرم بر سر تاریخ نشانها زده است
او ز هر قوم ونژاد است اگر چه عرب است
یاد او اشک برآرد که اگر تشنه لب است
#شاعر سید رضا موید
monajat-shabaniye.mp3
6.52M
🎼 مناجات شعبانیه...
|⇦• قرائت دعایِ پرفیضِ مناجاتِ شعبانیه با نوای حاج مهدی سلحشور به امید شفایِ همۀ مریضان ، خصوصاً بیماران مبتلا به ویروس #کرونا و نیز دفعِ بلا از همۀ بلاد و کشورِ عزیزمان ایران •✾•
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
«مقام معظم رهبری حفظه الله»:
#مناجات شریف #شعبانیه، فِقراتی که از اوّل تا آخر [این] دعا هست، هرکدام از اینها یک #دریایی از #معرفت است. علاوه بر این به ما یاد میدهد که چطور با #خدا حرف بزنیم و از #خدا چه بخواهیم.
دیدار نمایندگان مجلس شورای اسلامی ۹۴/۰۳/۰۶
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
Banifateme Milad Emam Hosein 98-03.mp3
2.58M
🎼دونه دونه تا زمین پر میگیرن...
|⇦• سرود زیبا ویژۀ میلاد سید و سالارِ شهیدان حضرتِ اباعبدالله الحسین علیه السلام به نفسِ سیدمجید بنی فاطمه •✾•
┅═┄⊰༻🌼༺⊱┄═┅
«عَمِيَتْ عَيْنٌ لاَ تَرَاكَ عَلَيْهَا رَقِيباً».
#امام_حسين (ع) فرمود: « #چشمى كه تو را #مراقب #خويش نبيند، #كور است».
(بحار الانوار، ج ۹۵ ص ۲۲۶ ح۳ )
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺 مولودی امام حسین (علیه السلام)
🌸 ولادت امام حسین (علیه السلام) مبارک
🌹 حاج محمود کریمی
#اسعدالله_ایامکم
جاناست حسین و همهجانانهی اوییم
شمع است حسین و همه پروانه اوییم
گر هست حسین بن علی شافع فطرس
ما را چه غماست؟ عبدِ درِخانهیاوییم
#تولدت_مبارک_اربابم💖
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله_ع
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امـروز براتون
يک دنیا زیبـایی
يک آسمان لطف خدا
یک لب خنـدان
یک قلب عاشـق
یک خونه ی دل
پراز صفـا آرزومنـدم
سلام دوستان خوبم✋
صبحتون بخیر و شاد🌸
🌸ایام نشاط و شور امت آمد
🌸هنگام سرور و اخذ حاجت آمد
🌸روز سه و چهار ,ماه شعبان
🌸از جانب حق سه پیک رحمت آمد
🌸میلادحسین است وابوالفضل وعلی
🌸یعنی که سه منشأ سعادت آمد
#اعیادشعبانیه_مبارك💐
📚دوست خدا
پیرمردی هر روز تومحله پسرکی رو با پای برهنه می دید که با توپ پلاستیکی فوتبال بازی میکرد؛
روزی رفت و یه کفش کتونی نو خرید و اومد به پسرک گفت: بیا این کفشا رو بپوش.
پسرک کفشا رو پوشید و خوشحال رو به پیرمرد کرد و گفت: شما خدایید؟ پیرمرد لبش را گزید و گفت نه پسرجان. پسرک گفت: پس دوست خدایی، چون من دیشب فقط به خدا گفتم کفش ندارم...
#در_خانه_بمانیم
#داستان_بخوانیم
💕💕💕
🔰 #شهید_جهاد_مغنیه در یکی از
سخنرانی های خود ، به این صحبت های #امام_حسین_علیه_السلام اشاره فرمودند :
💢 خطر مرگ بر فرزندان آدم کشیده شده است و برای آن ها زینت است مانند خطی که از اثر گردنبند بر گردن دختران آشکار می گردد .... زمینی برای کشته شدن من اختیار شده است که به آن خواهم رسید و هرکه با من همراه شود شهید شده و هر آنکه از همراهی سر باز زند ، از دست یافتن به پیروزی باز می ماند .
این سخنانی است که پشت سر #اباعبدالله حسین سیدالشهدا تکرار می کنیم و ما در رسیدن به سرزمین هایی که در آن می میریم ، #شهادت و رسیدن به پیروزی را
انتخاب کردیم .
#شهید_جهاد_مغنیه❣
#شهید_مدافع_حرم 💐
#رفیق_شهیدم 💞
#پاسدار
چه واژه پرمعنا و زیبایی
#پاسدار یعنی کسی که از خون شهدا حفاظت میکند
یعنی کسی که پشت پا به آرمان های #امام و #حضرت_آقا نمیزند و همیشه درخط آن ها #ثابت_قدم هست
#پاسدار یعنی حاج احمد متوسلیان
یعنی حاج قاسم سلیمانی
یعنی ابومهدی المهندس
یعنی محمدحسین محمد خانی
یعنی حاج حسین همدانی
یعنی تمام کسانی که مطیع محض #حضرت_آقا باشند
#پاسدار یعنی کسی که در همه بحران ها و مشکلات کشور و مردمش جان بر کف در میدان عرصه حضور دارد بدون هیچ منتی
#پاسدار یعنی عشق
روزتون مبارک ای بهترین های مملکتم
ای کاش مسئولان دولتی از رئیس بی کفایت تا ریزه خورهاشون کمی و ذره ای مثل شما بودند
یاعلی
💕💕💕
آیت_الله_شبیری فرمودند: 👈 چند سالی بود که معنی و تفسیر آیه 73 سوره زمر مرا بخود مشغول نموده بود.
🌹(وَ سِیقَ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَی الْجَنَّةِ زُمَرا|(زمر73ً )🌹 👈یعنی مومنین را به سمت بهشت می کشند .
👈از خود پرسیدم چرا گفته شده به سمت بهشت میکشند!!
👈تمام کتب و تفاسیر مختلف را دیدم نتیجه ای حاصل نشد تا اینکه به روایتی از امام صادق علیه السلام در بحارالانوار برخورد نمودم .که می فرماید: 🌸مومنین و دوستان سید الشهدا (ع) در روز حساب از خدا می خواهند قبل از ورود به بهشت مولایشان حسین را ملاقات نمایند.
🌸 🍀امام به دیدار محبان می آید .
این ملاقات بسیار طولانی می شود🍀 .
امام_صادق(ع) می فرماید :
🌹هردو طرف غرق تماشا هستند و هیچکدام چشم بر نمی دارند نه امام محبان خود را رها می کند نه دوستان سید الشهدا از مولای خود دل بر می دارند .🌹 🌸ملاقات آنقدر طولانی می شود که خداوند به مأموران بهشت می فرماید این مومنین و دوستان حسینم را به طرف بهشت بکشید تا ملاقات پایان یابد.🌸
🌷یا ابا عبدالله🌷
تصویر قشنگی ست که در صحنه ی محشر ... ما دور حسینیم و بهشت است که مات است ... 🌺اللهمَ_ارزُقنا🌺
فرا رسیدن ماه شعبان ماه پیامبر مهربانی ها مبارک باد.
✅«تنها»،
«ماهی» که،
«شهادت» ندارد، «شعبان» است،
و،
«تنها»،
«ماهی» که،
«تولّد» ندارد «محرّم» است،
این،
یعنی،
«حسین»، محور «شادی و غم» است.🌹
مــیلاد ســـلطان عــــــشق امام حسین علیه السلام،حضرت ابوالفضل العباس و حضرت سیدالساجدین و مولای عاشقان مهدی موعود تبریک و تهنیت باد.
#رمان
#رهایی_از_شب
#قسمت_هفتاد
کامران کنارم نشسته بود.
_عسل؟؟!!!
با هق هق و التماس گفتم:کامران خواهش میکنم..قسمت میدم برو..چرا دست از سرمن برنمیداری.بخدا من اونی که تو فکر میکنی نیستم!!
کامران لبخند تلخی زد:اینم تقدیر منه! نمیدونم چرا تو زندگی من همه عوضی اند!هرکی رو که فک میکنم هست در اصل نیست! وگرنه الان در آستانه ی سی وسه سالگی باید بچه هامو پارک می بردم.
گفتم:من دعا میکنم خدا یک دختر خوب و حسابی قسمتت کنه.فقط التماست میکنم دست از سر من بردار.
کامران بغصش رو فروخورد و سرش رو پایین انداخت:چرا؟؟از وقتی اومدم فقط حواسم معطوف توست.واسه چی اینقدر از دیدنم ناراحتی؟
سکوت کرد.
پشت هم آب دهانش رو قورت میداد.شاید هم بغضش بود که فرو میخورد!
_اونروز بعد از رفتنت خیلی با خودم کلنجار رفتم تا علت کارت رو بفهمم.جمله ی آخرت جوابمو داد.با خودم گفتم کامران عسل هم مثل تو خستست! عسل هم از اینهمه بلاتکلیفی خستست.!!
من در این مدت با خیلی دخترها بودم..ولی..ولی عسل در تو یک چیزی هست که..
تو حرفش پریدم:اینا رو قبلنم هم گفته بودی..
کامراااان، چرا نمیخوای بفهمی من بقول خودت خسته ام!! دیگه نمیخوام تو این روابط باشم.میدونم برات مسخره میاد.میدونم تو هم مثل نسیم مسخرم میکنی..ولی کامران من..من دیگه نمیخوام گناه کنم!
کامران خیلی عادی سرش رو به حالت تایید تکون داد وگفت:میدونم ..میدونم..اصلا حرفهات مسخره نیست.
من با ناباوری نگاهش کردم.میخواستم مطمئن بشم که باهام بازی نمیکنه.
او با نگاهی مصمم و دلسوزانه بهم خیره شده بود.
پرسیدم:واقعا ..تو..برات مسخره نیست؟
برق دلنشینی در چشمهاش نقش بست و در حالیکه چشمهاشو باز وبسته میکرد به آرومی نجوا کرد:نه…اصلا
حسابی گیج شده بودم.
او گفت:منم از این شرایط خسته شدم.میخوام تکلیف زندگیم یک بار برای همیشه روشن شه.من میدونم که واقعا اومدنم به اینجا دور از ادب بود ولی باید میومدم واین حرفها رو بهت میزدم و…
آه عمیقی کشید و گفت:میخوام از این به بعد محرم هم بشیم.
فکم پایین افتاد.چشمام گرد شد.
او خودش رو جابجا کرد و با شادمانی گفت:من با خونوادم صحبت کردم.اونا حرفی ندارن.فقط میخوان هرچی زودتر من سرو سامون بگیرم.
به لکنت افتاده بودم.
گفتم: اممم…حتما داری..شوخ..ی میکنی! کامران من و شما هیچ وجه اشتراکی باهم نداریم.
کامران با شور واشتیاق نگاهم میکرد.
_چرا این فکر ومیکنی.! من باهیچ دختری بیشتر از یکماه دووم نیاوردم.!! هیچ کدومشون برام جاذبه نداشتند.فقط سرگرم کننده بودند.الان نزدیک هفت ماهه تو رو میشناسم و هر وقت تو قهر کردی اونی که مجنون وار واسه منت کشی میومده من بودم.دختر! تو خواب وخوراک منو گرفتی میدونی چرا؟؟ چون همونی هستی که همیشه آرزوش رو داشتم…
حرفهای کامران اگرچه با شور و وصف بی مثالی در زبانش جاری میشد ولی من نمیتونستم باورش کنم .چون بارها از زبون مردها ی دور وبرم شنیده بودم ومیدونستم اگر من هم مثل باقی دخترهایی که نزدیک اینها بودند از همون روز اول تو اتاق خوابشون میرفتم جاذبه ای براشون نداشتم!!
پوزخندی زدم و از جام بلند شدم. چقدر خوب بود که چادر سرم کردم.با چادر احساس آرامش داشتم.ولی چرا کامران هیچ عکس العملی نسبت به تغییرات من نشون نداد؟ هم توی کافه هم الان که با چادر مقابلشم؟
او هم ایستاد. من پشت به او ایستاده بودم.
با صدای آرومتری گفت:عسل..تو حرف حسابت چیه؟
به سمتش چرخیدم و گفتم:من بچه نیستم که با تصمیمات عجولانه و احساسی آینده م رو تباه کنم.تو یا خیلی احساساتی واحمق هستی یا خیلی زرنگ! چرا باید پسری مثل تو از دختری مثل من خواستگاری کنه؟
_خب شما بگو چرا باید نکنه؟
کلافه و سردرگم گفتم:
_معلومه! ! واسه اینکه تو هیچی از من نمیدونی..نه از خودم نه از خونوادم..نه از گذشته م ..نه از..
وسط حرفم پرید ودر حالیکه با احتیاط بیرون آشپزخونه رو نگاه میکرد آهسته گفت:گذشته خانواده ی هرکسی تو رفتارات و طرز حرف زدن اون آدم مشخص میشه..همین قدر بهت بگم که اون قدر میفهمم که فرق بین تو و امثال این دوستت نسیم خیلیه…
گذشته ت هرچی میخواد باشه باشه..من دلم میخواد شریک زندگیم کسی باشه که بهش اعتماد داشته باشم..ببخشید رک میگم. .دست هر خری به تنش نخورده باشه. .
ادامه دارد…
نویسنده:#ف_مقیمی