eitaa logo
دو فصلنامه《الانوار الهادیه》
308 دنبال‌کننده
449 عکس
86 ویدیو
271 فایل
مقام معظم رهبري: «فقه خیلی اهمّیّت دارد؛ یک عدّه‌ای خیال میکنند فقه، چون اسمش فروع دین است یعنی کارهای فرعی؛ نخیر، فقه استخوان‌بندی و در واقع ستون فقرات زندگی اجتماعی است؛ فقه این است.» ●《الانوار الهادیه》مجله علمی مدرسه علمیه امام هادی علیه السلام-اهواز
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از مدرسه علمیه امام هادی علیه السلام
سلام علیکم ✴️به استحضار طلاب محترم پایه هفتم و هشتم می رساند✴️ 🔹 فردا دوشنبه، راس ساعت ۱۰ صبح در صحن مسجد مرعشی جلسه آموزشی با موضوع تبیین دوره تخصصی برگزار میگردد 🔹حضور طلاب متقاضی دوره تخصصی در این جلسه الزامی میباشد 🔹عدم شرکت در این جلسه به منزله انصراف از دوره تخصصی میباشد
📌استصحاب حكم عقل‏: گاهى براى امرى كه نسبت به آن يقين وجود دارد در شرع دليل خاصى موجود نيست، بلكه عقل است كه نسبت به آن حكم مى‏كند مانند مستقلّات عقليه؛ مثلا عقل بر قبح ظلم و حسن عدل حكم مى‏كند، اين‏گونه احكام از جمله احكام عقلى است. حال چنانچه در بقاى اين حكم عقلى ترديد حاصل شود و سپس براساس استصحاب به بقاى آن حكم گردد، استصحاب حكم عقل شده است. در حجيّت استصحاب حكم عقل بين اصوليان اختلاف نظر وجود دارد. شيخ انصارى استصحاب حكم عقل را درست نمى‏داند، اما آخوند خراسانى و ميرزاى نايينى استصحاب حكم عقل را درست مى‏دانند. غير از ايشان نيز محققان بزرگى مانند آيت الله حاج شيخ عبد الكريم حايرى يزدى به صحت استصحاب حكم عقل معتقد بوده‏اند. خلاصه استدلال شيخ انصارى در اين زمينه اين است كه حكم عقل قابل ترديد نيست يا قطعا وجود دارد يا وجود ندارد و شقّ ثالثى هم قابل تصور نيست. منظور شيخ اين است كه عقل تا وقتى كه چيزى را احراز نكند حكم نمى‏نمايد؛ بنابراين هرگاه موضوع متيقّن سابق عينا وجود داشته باشد حكم آن‏هم كماكان وجود دارد و اگر با انتفاى شرطى يا وصفى موضوع متيقّن سابق تغيير كند، حكم آن‏هم تغيير مى‏كند. عقل هيچ‏وقت در حكم خود ترديد ندارد، اگر آن موضوعى كه قبلا بوده همچنان باقى است پس حكمش هم باقى است و اگر باقى نيست حكمش نيز منتفى مى‏شود. ميرزاى نايينى با اين استدلال شيخ مخالف است و به طور خلاصه مى‏گويد موضوعات احكام اعم از اينكه مستند آنها دليل شرعى يا عقلى باشد جنبه فردى دارد. گاهى دو چيز كه با دقت عقلى متفاوتند عرف با مسامحه آنها را يكى مى‏داند و به تفاوت آنها توجهى‏ نمى‏كند. از اين جهت ممكن است حكم عقلى با انتفاى شرط، قيد يا وصفى از موضوع، مورد شك و ترديد واقع شود ولى موضوع استصحاب قرار مى‏گيرد. مثلا عقل دروغ مضرّ به حال غير را بدون ترديد ناپسند مى‏شمارد اما دروغ مصلحت‏آميز چنين نيست. ممكن است عقل به طور قاطع نگويد دروغ مصلحت‏آميز پسنديده است يا ناپسند و در مورد آن ترديد داشته باشد. منظور از بيان استدلال فوق كه متأخران نيز از ميرزاى نايينى اقتباس كرده‏اند داورى بين اين دو دانشمند بزرگ نيست، بلكه اشاره به آن براى روشن شدن ذهن دانشجويان مى‏باشد. ✍🏻مباحثى از اصول فقه، ج‏3، ص: 37 •┈••✾••┈• ♨️موسسه امام هادي(عليه السلام): https://eitaa.com/madresetakhasosiemamhadi
📌فرق ماهوى «معصيت» و «تجرّى»: «ان المعصية هو الاقدام على مخالفة المولى فيما صادف الواقع فالنسبة بين التجرّى و المعصية الحقيقية هو التباين. فمن شرب الماء معتقدا لخمريته تحقق التجرى دون المعصية و من شرب الخمر ملتفتا الى الخمرية و الحرمة تحقق العصيان دون التجرى». بين تجرّى و معصيت يك ما به الامتياز و يك ما به الاشتراك وجود دارد. ما به الاشتراك اين است كه هر دو مخالف حجت فعلى می‏باشند و ما به الامتياز اين است كه در تجرّى عدم مصادفه با واقع و در معصيت مصادفه با واقع است. مصادفه و عدم مصادفه هر دو امرى غير اختيارى است و قانونگذار نمی‏تواند استحقاق عقوبت را متوقف بر امر غير اختيارى كند كه بگويد اگر مصادف با واقع بود عقاب مى‏شود. اين مصادفه و عدم مصادفه با واقع از حيطه قدرت مكلف خارج است. پس همان‏طور كه گفتيم آنچه بعد مى‏آورد، نفس خروج از رسوم عبوديت است و همان سوء سريره‏اى است كه در نفس مكلف است كه اقدام میكند و مخالفت حجت فعلى میكند و بعد معلوم مى‏شود كه مكلف اشتباه كرده است و اين آن نيست. اما چه فرقى مى‏كند آن باشد يا نباشد. شما تمام مراحل بعد از حضرت ربوبى را انجام داده‏ايد، پس فرقى بين معصيت و تجرى در استحقاق عقوبت براى عاصى و متجرى وجود ندارد. بعضى از محققين معتقدند: موضوع «حق طاعت» آيا تكليفى است كه براى مكلف كشف شده است؟ يا مجرد انكشاف است و لو مصيب نباشد؟ به تعبير ديگر، حق مولى بر انسان آيا اقتضاى آن را دارد كه انسان در تكاليفى كه برايش كشف شده است، او را اطاعت نمايد؟ يا اينكه هر تكليفى كه به نظرش برسد، بايد اطاعت كند. چه آن تكليف حقيقتا وجود داشته باشد يا نداشته باشد؟ بنا بر احتمال اول مكلف متجرى اخلالى در حق طاعت نكرده زيرا حقيقتا تكليفى وجود نداشته است و بنا بر احتمال دوم در حق طاعت اخلال نموده و سزاوار كيفر است. احتمال دوم صحيح به نظر میرسد چرا كه منشأ و سرچشمه حق طاعت، حكم عقل است به لزوم احترام مولى و پاسدارى حرمت او. ترديدى نيست كه به لحاظ احترام مولى و پاسدارى حرمت او تفاوتى نيست ميان مخالفتى كه از شخص عاصى سر می‏زند و مخالفتى كه شخص متجرى می‏نمايد. بنابراين، متجرى هم مانند عاصى مستحق كيفر است. •┈••✾••┈• ♨️موسسه امام هادي(عليه السلام): https://eitaa.com/madresetakhasosiemamhadi
📌رساله عددیه: توثیق عام بودن رساله عددیه شیخ مفید رحمه الله که در کلمات بسیاری از رجالیین وارد شده است نیز مطلب درستی نیست. شیخ مفید در این رساله بر خلاف بعضی از رسائل دیگر خود، قول به عدد که ماه رمضان همیشه سی روز است را رد کرده، می‌فرماید ماه رمضان به رؤیت وابسته است. وی در این رساله می‌فرماید راویان رؤیت «فقهای اصحاب ائمه و الأعلام الرؤساء المأخوذ عنهم الحلال و الحرام و الفتيا و الأحكام الذين لا يطعن عليهم و لا طريق إلى ذم واحد منهم و هم أصحاب الأصول المدونة و المصنفات المشهورة» [١]هستند. بعد روایات رؤیت را ذکر می‌کند و در یکی از آن‌ها نام عبد الاعلی بن اعین در روات وارد شده است. ایشان خیلی جاها در معجم رجال الحدیث به این عبارت تمسک می‌کند و درباره اشخاص دیگر می‌گوید شیخ مفید در عددیه توثیق کرده است و ما هم به اعتماد آن توثیق می‌کنیم. در این‌جا اشتباهی عمومی واقع شده است و طبعاً هم اشخاص اشتباه می‌کنند و خیال می‌کنند که شیخ مفید تمام افرادی را که بعداً در سند روایت رؤیت ذکر می‌کند واجد اوصاف فوق دانسته، آن‌ها را توثیق می‌کند ولی این گونه نیست و ایشان نمی‌خواهد بگوید همه این راویان دارای چنین اوصافی هستند. در همین بحث ما عبد الاعلی بن اعین یا عبد الاعلی مولی آل سام را نه شیخ طوسی در فهرست آورده و نه نجاشی در رجال خود و اگر وی از أصحاب الأصول المدونة و المصنفات المشهورة باشد، بعید است که شیخ طوسی که شاگرد بزرگ شیخ مفید است یا نجاشی که مصنفات شیعه را می‌گوید این مطلب را متوجه نشده باشند و در کتب فهارس نام او ذکر نشده باشد. یکی از راویان محمد بن سنان است که هم جزء روایان روایت عددیه است و هم روایت رؤیت، زیرا شیخ مفید دلیل طرفین را ذکر می‌کند، هم آن‌هایی که عددی هستند و می‌گویند همیشه ماه رمضان سی روز است و هم کسانی که رؤیتی هستند. پس هم‌چنان که مرحوم شیخ مفید درباره محمد بن سنان اثباتاً و نفیاً نظر ندارد، نمی‌خواهد بگوید همه افرادی که ذکر می‌کنم واجد اوصاف فوق هستند. عبد الاعلی بن اعین هم قطعاً از اصحاب الاصول المدوّنه و المصنّفات المشهوره نیست. اصلاً به او کتاب نسبت نداده‌اند. ایشان می‌خواهد بگوید روایات را شخصیت‌هایی نقل کرده‌اند که هیچ نقطه ضعفی در مورد آنان نمی‌توان گفت و واجد شرایط فوق هستند. بعد به عنوان تأیید که مسئله شکل متواتر بگیرد، روایات افراد ضعیف را هم ضمیمه کرده است و این امر اشکالی ندارد. پس این‌که آقایان در بعضی از موارد اختلاف در توثیق و تضعیف راویان می‌گویند نظر مرحوم شیخ مفید در رساله عددیه با دیگران مخالف است، درست نیست و عبارت رساله دلیل بر مخالفت نیست. یکی از شواهد برای این‌که شیخ مفید نمی‌خواهد توثیق کلی ذکر کند، این است که اسامی اشخاص متعددی را ذکر می‌کند که هیچ جا اسمی از آن‌ها نیست و فقهای اصحاب و صاحب مصنفات مشهوره و... نمی‌تواند بر این همه عناوین منطبق شود. ایشان می‌خواهد بفرماید این روایات را اشخاص معتبر نقل کرده‌اند اما لازمه نقل آنان این نیست که کسی دیگر هم نقل نکرده باشد. این مطلب جاهای مختلف رجال برای توثیق و تضعیف تأثیر دارد. 📚پی نوشت: [۱]- الرد على أصحاب العدد، الشیخ المفید، ج1ص25 ‌ 🎙( درس خارج اصول آیت الله شبیری|96/09/19 ) •┈••✾••┈• ♨️موسسه امام هادي(عليه السلام): https://eitaa.com/madresetakhasosiemamhadi
📌اشکال محقق نائيني بر استدلال به آيه:(لَا یُکَلِّفُ ٱللَّهُ نَفْسًا إِلَّا مَآ ءَاتَاهَا)برای اثبات برائت: اشکال دیگری نیز در کلمات مرحوم نائینی آمده است. ایشان می‌فرمایند: این موصول ظهور در مفعولٌ به دارد؛ و اگر آمدیم آن را بر این که «ما» به معنای حکم و تکلیف شرعی باشد؛ و طبق این معنا، «آتاه» به معنای اعلام است تفسير کنيم عنوان مفعول مطلق پیدا می‌کند؛ در حالی که ظاهر آیه این است که موصول به عنوان مفعولٌ‌به است. فرق بین مفعولٌ به و مفعول مطلق دوتاست؛ ✴️فرق اول آن است که مفعولٌ‌به چیزی است که فعل بر آن واقع می‌شود؛ «ضرب زیدٌ عمرواً» فعل بر عمرو واقع شده است؛ و در عمرو که تاکنون مضروب نبود، وصف جدیدی ایجاد می‌شود؛اما مفعول مطلق چنین نیست؛ فعل بر مفعول مطلق واقع نمی‌شود بلکه مفعول مطلق نوع فعل را بیان می‌کند؛ کیفیت و عدد فعل را بیان می‌کند. ✴️فرق دوم این است که مفعولٌ به ـ شاید این نکته در ادبیات هم نیامده باشد، برخی از اصولیین و مفسرین آن را ذکر کرده‌اند ـ متمّم معناست، ولی مفعول مطلق متمّم معنا نیست. در «ضربَ زیدٌ» می‌گوئید زید چه کسی را زد؟ اما در «ضربته ضرباً» ، اگر «ضرباً» هم نیامد اشکال ندارد و متمّم معنا نیست. بعد از روشن شدن این دو فرق، مرحوم نائینی می‌گوید در آیه (لَا یُکَلِّفُ ٱللَّهُ نَفْسًا)خدا نفسی را تکلیف نمی‌کند؛ اینجا هنوز کلام تمام نشده است و متمّم می‌خواهد؛(إِلَّا مَآ ءَاتَاهَا) آن را تکمیل و تتمیم می‌کند بنابراین، ظهور در مفعولًٌ به دارد؛ در حالی که اگر موصول را به تکلیف معنا کنیم، (إِلَّا مَآ ءَاتَاهَا) از مفعولٌ به بودن خارج می‌شود و داخل در مفعول مطلق می‌شود؛ می‌شود «لا یکلّف الله نفساً إلا تکلیفاً» ، می‌شود «لا یکلّف الله تکلیفاً إلا تکلیفاً بیّنه الله» . ❌حال اگر کسی به مرحوم نائینی اشکال کند که چه ایرادی دارد (إِلَّا مَآ ءَاتَاهَا) را طوری معنا کنیم که مفعولٌ به هم باشد؟ ✅ایشان می‌فرماید بین مفعولٌ به و مفعول مطلق قدر جامع نداریم. نحوه تعلق فعل به مفعولٌ به مغایر است با نحوه‌ی تعلّق فعل به مفعول مطلق. لذا، می‌فرماید ما نمی‌توانیم اینجا هم مفعولٌ به را معنا کنیم و هم مفعول مطلق را. مرحوم نائینی در ادامه یک استدراکی را بیان می‌فرماید که «لکن الانصاف: أنّه یمکن أن یراد من الموصول الأعمّ من التکلیف وموضوعه ، ما از موصول می‌توانیم هم تکلیف و هم فعل را اراده کنیم؛ وایتاء کلّ شیئ إنّما یکون بحسبه، ایشان می‌فرماید ایتاء هر چیزی نیز به حسب خودش است؛ ایتاء در فعل به معنای اقدار است؛ و در تکلیف به معنای اعلام است. چه اشکالی دارد که ما در اینجا معنای عامی را ذکر کنیم؟ و اتفاقاً در ردّ بر فرمایش مرحوم شیخ که فرمود استعمال لفظ در اکثر از معنا لازم می‌آید. ♻️مرحوم آشتیانی در حاشیه می‌فرماید خود مرحوم شیخ در بحث شبهه‌ی تحریمیه، در همین آیه، برای ایتاء معنای عامی ذکر می‌کند که هم شامل تکلیف بشود و هم شامل فعل شود؛ و تصریح کرده که ایتاء کلّ شیئ بحسبه. مرحوم نائینی نیز همین حرف را دارد؛ پس، معلوم می‌شود اصل این حرف از خود مرحوم شیخ گرفته شده است. مرحوم نائینی می‌گوید نه؛ اینجا می‌گوئیم (مَآ ءَاتَاهَا) مفعولٌ به است و «ایتاء» هم اعم از فعل و تکلیف است؛ نمی‌گوئیم هم مفعولٌ به است و هم مفعول مطلق. این اجمالی از کلمات بود؛ ما هنوز نتیجه‌ای نگرفتیم و فقط حرف مرحوم شیخ و مرحوم نائینی را بیان کردیم. بسیاری از اصولیین مثل مرحوم امام نیز اصلاً این آیه (لَا یُکَلِّفُ ٱللَّهُ نَفْسًا إِلَّا مَآ ءَاتَاهَا) را ذکر نکردند. 🎙(استاد محمد جواد فاضل لنکرانی |۱۸_۸_۱۳۸۸) •┈••✾••┈• ♨️موسسه امام هادي(عليه السلام): https://eitaa.com/madresetakhasosiemamhadi
📚الاستصحاب 📝تأليف:آیت الله العظمی سیستانی حفظه الله. ✍تقریر:سیدمرتضی مهری •┈••✾••┈• ♨️موسسه امام هادي(عليه السلام): https://eitaa.com/madresetakhasosiemamhadi
alesteshab-1-taghrirat.net.pdf
1.4M
📒جلد اول •┈••✾••┈• ♨️موسسه امام هادي(عليه السلام): https://eitaa.com/madresetakhasosiemamhadi
alesteshab-2-taghrirat.net.pdf
1.57M
📒جلد دوم •┈••✾••┈• ♨️موسسه امام هادي(عليه السلام): https://eitaa.com/madresetakhasosiemamhadi
alesteshab-3-taghrirat.net.pdf
1.78M
📒جلد سوم •┈••✾••┈• ♨️موسسه امام هادي(عليه السلام): https://eitaa.com/madresetakhasosiemamhadi
📚الاستصحاب 📝تأليف:آیت الله العظمی سیستانی حفظه الله. ✍تقریر:سیدمحمد علی ربانی •┈••✾••┈• ♨️موسسه امام هادي(عليه السلام): https://eitaa.com/madresetakhasosiemamhadi
esteshab-taghrirat.net.pdf
5.53M
•┈••✾••┈• ♨️موسسه امام هادي(عليه السلام): https://eitaa.com/madresetakhasosiemamhadi
📌اعتبار یا عدم اعتبار ناخوشایند بودن1️⃣ ⁉️ آیا برای صدق اکراه ناخوشایند بودن آن فعلی که شخص وادار بر آن می شود لازم است یا خیر؟! ✅ دو نظر بین فقهای عظام وجود دارد: 1. عده ای از فقهاء که محقق حکیم و محقق خویی و برخی دیگران که منهاج الصالحین را کتاب فتوایی خودشان قرار داده اند، قید زده اند که باید آن فعل ناخوشایند و مکروه برای شخص باشد. محقق حکیم هم علاوه بر منهاج الصالحین در نهج الفقاهه نیز به این مطلب تصریح کرده اند و چند تنبیه حول همین مطلب آورده اند[1] . 2. نظر امام: مقتضای اطلاق تحریر الوسیله[2] این است که قید این جهت نیاز نیست و صرف اکراه برای بطلان عقد کفایت می کند ولو اینکه آن فعل اکراهی، مکروه و ناخوشایند شخص نباشد. ایشان در کتاب البیع تصریح فرموده اند که چنین چیزی لازم نیست[3] . 📚پی نوشت: [1] منهاج الصالحین للحکیم ج2 ص24. [2] تحریر الوسیله، السید روح الله الموسوی الخمینی، ج1، ص508. [3] کتاب البیع، السید روح الله الموسوی الخمینی، ج2، ص61. 🎙(رس خارج فقه استاد محمدمهدی شب‌زنده‌دار|۹۸/۱۱/۱۵) •┈••✾••┈• ♨️موسسه امام هادي(عليه السلام): https://eitaa.com/madresetakhasosiemamhadi