شبنامه 1001.mp3
11.15M
#خبر
راز آلود ترین رخداد پیرامون تحولات اخیر ایران / وقتی جادو کردن ایرانیان در دستور کار قرار میگیرد
شبنامه / چرا آمریکا از گزینههای روی میز میگوید؟ / ایالات متحده دقیقا چه در سر دارد؟ / چه شد که بایدن به عنوان کلیددار گوانتانامو از اوین میگوید؟ / وقتی فریب مخاطب برای ایجاد خطای محاسباتی در دستور کار قرار میگیرد / ما اکنون در مرحلهای هستیم که باید حس نفرت در ایرانیان تشدید شود .../ #آقای_تحلیلگر
@mahale114
محله شهیدمحلاتی
فصل چهارم: صفحه هفدهم: نماز ناتمام #خاطرات_رزمندۀ_جانباز، حجتالاسلام حسین شیراوند (ضرغام)
فصل چهارم: صفحه هجدهم:
نماز ناتمام
#خاطرات_رزمندۀ_جانباز،
حجتالاسلام حسین شیراوند (ضرغام)
....................
با آرام شدن شرایط، بالگرد پشتیبانی آمد و برایمان آذوقه آورد. من هم برای کمک رفتم. امید داشتم قدری از آن خوراکیها به کامم بنشیند و ضعفم را برطرف کند. در همان لحظه، خمپارهای در نزدیکی من منفجر شد. کارتن آذوقه از دستم افتاد و روی زمین پهن شدم.
ترکشی به من نرسید، اما موج شدیدی مرا گرفته بود. ابتدا داغ بودم و نفهمیدم چه اتفاقی افتاده. وقتی به سنگر رسیدم علی با نگاهی حالم را فهمید. خودم چیز زیادی بهخاطر نمیآورم؛ فقط یادم میآید سرم بهشدت درد میکرد و بدنم کوفته بود. اما علی میگوید اوضاعت خیلی خراب بود. او گفت: «همینکه دیدمت دلم به حالت سوخت. رفتم برایت از چشمه یک کمپوت تگری آوردم و تعارف کردم، گفتم: ‹حسین، بیا بخور حالت بهتر شه.› یکهو با حالت ترسناکی گفتی: ‹چی؟ تو میخوای منو بکشی؟ تو میخوای منو مسموم کنی؟ من اصلاً نمیخورم.› گفتم: ‹خب اگر میخواستم بکشمت که با یک تیر خلاصت میکردم. چرا مسمومت کنم؟›»
در فضای جبهه و جنگ، آثار جانبازی اعصاب و روان زیاد نمود پیدا نمیکرد یا حداقل امری زودگذر تلقی میشد؛ درحالیکه این آثار تا سالیان سال بعد از جنگ همراهم بود و هنوز خیلی از همرزمانم با این میراث زندگی میکنند. همین مسئله خیلی اوقات توفیق تلبس من به لباس روحانیت را گرفت. کارم به جایی رسیده بود که صدای بوق ماشین مرا به حالوهوای جنگ میبرد. جلوی دیدگان مردم در پیادهرو خیز میرفتم و منتظر انفجار خمپاره و راکت هواپیما میشدم.
بههرحال چند روزی بعد از شکست دشمن، نیروهای تازهنفس آمدند و با معدود افرادی که مثل ما سالم مانده بودند، جایگزین شدند. در هنگام برگشت، راه رفتن برایم سخت شد. دیگر توانایی راه رفتن بهصورت عادی را از دست دادم. حسی مانند فلج بودن به من دست داده بود. علی تمام مسیر مرا کمک کرد، زیر شانهام را گرفت و چوبی را بهعنوان عصا به دست دیگرم داد. مسیر طولانی بود و همین پایم را اذیت کرد. ابتدا فکر کردم به یک گرفتگی ساده مبتلا شدم، ولی وقتی به نقده رسیدیم، حالم رو به وخامت گذاشت.
در بیمارستان نقده، دکتر مرا معاینه کرد و گفت: «این از آثار همان موجگرفتگیه و اینطور برای پات مشکل عصبی ایجاد کرده.»
مادامیکه این درد با من راه میآمد من هم با آن راه میرفتم؛ اما گاهی راه رفتن برایم ناممکن میشد.
در هنگام بازگشت به نهاوند خبردار شدم برادرم احمد در سومار مجروح شده است و در بیمارستان نهاوند عمل جراحی دارد. من و علی، مستقیم برای عیادتش به بیمارستان رفتیم. هنگام بالا رفتن از پلههای بیمارستان خیلی معطل شدم. اصلاً پایم بالا نمیآمد. علی زیر بغلهایم را گرفت و با هزار زحمت پلهها را بالا آمدم. وقتی به اتاق احمد رسیدیم پس از احوالپرسی گفت: «پات چی شده؟ تو هم که مثل من مجروح شدی.»
گفتم: «نه، کمی کوفتگی داره.»
گفت: «از پنجره دیدم چطور پلهها رو بالا اومدی. الان صحبت میکنم دکتر پات رو ببینه.»
دکتر دوباره پایم را دید و به استراحت و مسکن نسخه داد. برای استراحت به برزول رفتم، اما با علی وعده کردم تا حتماً سر مزار حسین خویشوند برویم. در خانه، در حال استراحت بودم که علی زنگ زد و گفت: «مراسم تشییع و تدفینی برای حسین انجام نشده.»
با آنچه از حسین در عملیات دیده بودیم، حق داشتیم از او قطع امید کنیم، اما با این خبر، نور امید در دلمان زنده شد. همراه علی احمدوند برای پرسوجو از وضعیت حسین به سپاه نهاوند رفتیم و لیست شهدا را بالاوپایین کردیم. پاسداری که آنجا بود پرسید: «دنبال چی میگردید؟»
«محمدحسین خویشوند. ازش خبری ندارید؟»
«حسین رو که میشناسم. مجروح شده.»
«یعنی زندهس؟»
«خب آره. مگه قرار بود نباشه؟»
«الان کجاست؟»
«تهران.»
با شنیدن این خبر غیرمنتظره، حالمان دگرگون شد. وقتی فهمیدیم حسین زنده است، رضا را هم خبر کردیم و تصمیم گرفتیم باهم به عیادت او برویم. جمع برادرانهمان جمع شد و فقط حسین را کم داشتیم. بهشوق دیدنش سوار اتوبوس شدیم و بهسمت تهران راه افتادیم.
ادامه دارد....
#بیاد_شهدا
#رهبر_انقلاب
#دفاع_مقدس
#جنگ_تحمیلی
#هفته_دفاع_مقدس
@mahale114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴فیلمی که نشان میدهد مرحومه مهسا امینی تمایلاتی به گروهک تروریستی کومله داشته است و انتخاب ایشان به عنوان سوژه با برنامه ریزی قبلی بوده...
#نفوذ
#جوان
#بصیرت
#منافقین
#جنگ_ترکیبی
@mahale114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺 شرط قیام امام عصر ارواحنا فداه در بیان امام صادق علیه السلام
خدایا واعمال ما را مانع ظهور قرارمده و وا را از منتظران ظهور حضرت قرار بده...آمین🤲
#نیایش
#امام_زمان
#من_غلام_اهلبیتم
@mahale114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 تجاوز مقام مسئول به دختر ایرانی!
🔹 واکنش مردم به پرونده رسوایی مقام عالی رتبه کشوری
#جوان
#آگاهی
#نفوذی
#بصیرت
#فتنه_گر
#فسادمدیران
#حافظه_تاریخی_ایرانی
@mahale114
هویت دینی نوجوان.mp3
2.4M
ویژه بزرگترها...
⁉️بسیاری از والدین میگویند که چگونه فرزندمان را در دینداری ثابت قدم کنیم؟
🎙پاسخ استاد موسوی نسب را بشنوید.
📎https://b2n.ir/z74631
📎 #خانواده_سبک_زندگی
📎 #مشاوره
📩 سوالات شما را مشاورین کانال پاسخگو هستند
✅ آیدی دریافت سوالات👇
@pasokhgo313
#جوان
#جنگ_ترکیبی
#تربیت_فرزند
#تربیت_مهدوی
#جاهلیت_مدرن
#هنر_نسل_سازی
#محله_شهید_محلاتی
#مسجد_امام_حسن_مجتبی
#گروه_جهادی_منتظران_موعود عج
@mahale114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 زن بارداری که زیر آوار هم به فکر حجابش بود!
⏪مامور هلال احمر: اول صبح گفتم خدایا یک معجزه نشانم بده!
🔺 ماجرای زن بارداری که ۱۸ ساعت، از زیر سه طبقه آوار در زلزله سر پل ذهاب کرمانشاه زنده بیرون آمد و تقاضای جالبی کرد. قابل توجه دشمنان حجاب: این شیرزن، از زنان کُرد ایران است.
#نفوذ
#حجاب
#فتنه_گر
#غیرت_دینی
#فضای_مجازی
#زن_عفت_افتخار
#مرد_غیرت_اقتدار
@mahale114
هدایت شده از گروهجهادی«منتظرانموعود»
ظهوریاسقوط ۱.mp3
13.17M
#ظهور_یا_سقوط
جلسه_1
استادعلی تقوی
مرکز تخصصی
واجب فراموشده
#حق_الناس
#مردان_خدا
#غیرت_دینی
#خانواده_سبک_زندگی
#واجب_فراموش_شده
#امربه_معروف_و_نهی_ازمنکر
#محله_شهید_محلاتی
#مسجد_امام_حسن_مجتبی ع
#گروه_جهادی_منتظران_موعود عج
@mahale114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨 بوی خون تازه!
در روزهای اخیر، خبر کشته شدن #اسرا_پناهی، نوجوان ۱۶ سالهی اردبیلی، به یکی از چالشهای خبری در جریانات مختلف تبدیل شده است. موضوعی که رسانههای داخلی و خارجی، تمرکز ویژهای بر آن داشته و مطالب مختلفی در خصوص آن منتشر کردهاند.
♦️اما اصل داستان چست؟؟؟
🎥 تماشا کنید
#نفوذ
#یهود
#قانون
#حجاب
#بصیرت
#منافقین
#فضای_مجازی
@mahale114
محله شهیدمحلاتی
فصل چهارم: صفحه هجدهم: نماز ناتمام #خاطرات_رزمندۀ_جانباز، حجتالاسلام حسین شیراوند (ضرغام)
فصل چهارم: صفحه نوزدهم:
نماز ناتمام
#خاطرات_رزمندۀ_جانباز،
حجتالاسلام حسین شیراوند (ضرغام)
....................
یک چیزی که در عالم رفاقت و برادری بین ما وجود داشت و وقتی به آن فکر میکنم، میگویم کاش آن دوران تمام نمیشد، این بود که جیب من و دیگران هیچ موضوعیتی نداشت. هرکدام اگر نیاز به پولی داشتیم بدون اطلاع دیگری از جیبش برمیداشتیم. حتی بعداً اجازه نمیگرفتیم. اصلاً ناراحتی هم ایجاد نمیشد؛ چراکه من پذیرفته بودم آنچه دارم فقط برای من نیست، برای رضا هم هست، برای علی و حسین هم هست. همانطور که مشکلات آنها مشکلات من است. آنها نیز همین حس را نسبت به من داشتند. اصلاً در برابر عشق و علاقهای که ما به هم داشتیم، پول چه ارزشی داشت؟ حتی بهاندازۀ حسابوکتاب کردن برایش وقت نداشتیم و مثل امروز اول و آخر همهچیز را به آن گره نمیزدیم.
کمکراننده وقتی برای جمع کردن کرایهها آمد، دست کردم و هرچه در جیبم بود دادم. از آنطرف، وقتی خواستیم ناهار بخوریم، دیدم پول ندارم. علی بدون لحظهای تعلل دست کرد و سهم مرا حساب کرد. کل سفر مشخص نشد من چقدر خرج کردهام یا دیگری چقدر خرج کرده است. هرکسی داشت، سهم کرایه و غذای دیگر برادران را میداد و این را نه منت، که وظیفهای در عالم برادری میدانست.
بر همین منوال، به بیمارستان رسیدیم. بهگمانم حسین در بیمارستان شهید آیتالله سیدمصطفی خمینی بستری بود. در راهروها روی ابرها راه میرفتیم و بیصبرانه دنبال اتاقش میگشتیم. وقتی حسین را در اتاقی با آن بدنِ سرتاپا باندپیچیشده پیدا کردیم، با خوشحالی خودمان را در آغوش او انداختیم و از او بوسه گرفتیم. حسین وقتی از آغوشمان سر برداشت چشمانش مثل چشمه میجوشید و اشک میریخت.
گفتم: «راستش رو بگو؛ اینا اشک شوق دیدن ماست یا خبرای دیگهای در کاره؟»
گفت: «شما که جای خود دارید؛ من برای خودم گریه میکنم. من از جایی برگشتم که نباید برمیگشتم.»
رضا فضا را دست گرفت، بلکه با شوخی و خنده کمی حالش را عوض کند. اما در برابر غمی که حسین در دل داشت راه به جایی نبرد. بهشوخی گفتم: «الحمدلله سُرومُروگنده، صحیح و سالم هستی. دیگه ناراحتی چرا؟»
بلندبلند زد زیر گریه. با تعجب پرسیدیم: «مگه چیزی شده؟ اتفاقی افتاده؟ چرا گریه میکنی؟»
با اصرار ما شروع کرد تعریف کردن. گفت: «شاید شما باور نکنید؛ اما درحالیکه امدادگران منو از کوه پایین میآوردن، گاهی بیهوش میشدم و گاهی هم توی اون دنیا سیر میکردم و درد رو فراموش میکردم. لحظهای از این دنیای فانی جدا شدم و به جای دیگهای رفتم. جایی که هرگز در عمرم اینهمه زیبایی را ندیده بودم، جایی با اونهمه گلهای قشنگ، با رنگهایی که اصلاً در دنیا وجود نداره و اصلاً قابل وصف با دنیای فانی نیست.»
دوباره زد زیر گریه و از سر سوز دل گفت: «ایکاش منو رها میکردید، ایکاش منو از اونهمه نعمت خدایی جدا نمیکردید. کاش منو همونجا گذاشته بودید.»
نه ما میفهمیدیم حسین چه میگوید و نه حسین توان سخن گفتن از مشاهدات خود در آن عالم را داشت. وقتی هم نگاه عاقلاندرسفیه ما را دید، حرفش را خورد و دیگر ادامه نداد.
بعد از آن واقعه، حسین تشنۀ شهادت شد و برای رسیدن به همان چیزی که از آن عالم به او نشان داده بودند، آرام و قرار از کف داد. بااینکه بهبود جراحاتش به ماهها استراحت نیاز داشت و در یک نمونه فقط استخوان هر دو دستش در اثر اصابت گلوله خرد شده بود، اما همینکه روی پا ایستاد به جبهه برگشت و گفت: «این دفعه تا به چیزی که میخوام نرسم دست برنمیدارم.»
دست از طلب ندارم تا کام من برآید یا تن رسد به جانان یا جان ز تن درآید
پایان فصل چهارم:
ادامه دارد...
#بیاد_شهدا
#رهبر_انقلاب
#دفاع_مقدس
#جنگ_تحمیلی
#هفته_دفاع_مقدس
@mahale114
محله شهیدمحلاتی
🚨 بوی خون تازه! در روزهای اخیر، خبر کشته شدن #اسرا_پناهی، نوجوان ۱۶ سالهی اردبیلی، به یکی از چالش
♦️روایت جواد موگویی، مستندساز از فوت اسرا پناهی
🔹رفتم مراسم ختم اسرا در مسجد حضرت رقیه علیآباد. چند سپاهی با درجه و لباس رسمی بودند. عموی اسرا کادر سپاه است. به احترام او آمدهاند.
🔹پدربزرگ اسرا جلوی در ایستاده. مداح روضه حضرترقیه میخواند. چیزی نمیفهمم.
🔹ابراهیم اصغرنیا، دایی اسرا پذیرفت حرف بزند: پدر اسرا (احمدپناهی) و مادرش در سال۹۷ طلاق میگیرند. پدرش یک سال بعد(۹۸) در نزاعی مردی را به قتل میرساند. و یک ماه پیش پس از سه سال اعدام میشود. اسرا و برادرش پیش پدربزرگ زندگی میکردند. اسرا در مدرسه سبلان در خیابان فلسطین بود.
🔹بهنام اصغرنیا دایی دیگر اسرا: ساعت ۳۰دقیقه بامداد روز چهارشنبه (۲۰مهر) اسرا را به بیمارستان امامخمینی میبرند. من در مغازه بودم که خبر دادند. نیمساعت بعد بالایسرش بودم. کاملا هوشیار بود. تا ظهر چندبار معدهاش را شستشو دادند. دکتر گفت چهارمین آزمایش هم گرفتیم. ولی ناگهان حالش بد شد و ساعت ۱۸:۳۰ فوت کرد.
🔹به روایت خانواده مادری، اسرا ۱۱ ساعت پیش از شروع مراسم تجمع، به بیمارستان رفته و ۷ساعت و نیم پس از پایان مراسم فوت میکند. علت فوت استعمال قرص برنج است.
🔹قرار مصاحبه گذاشتم با پرستار اسرا در آن شب: استعمال قرص برنج ۹۹درصد منجر به فوت میشود.
🔹علایم از بعد آزادشدن گاز فسفید در معده ایجاد شد. مشکل تنفسی و در نهایت قطع تنفس. اسرا تا قبل بروز علایم حالش کاملا خوب بود. یک دفعه بدحال و فوت کرد. چون راهحلی برای درمانش نداشتیم، هر چه کادر درمان کرد فقط یک تلاش ناامیدانه برای چندساعت به تعویق انداختن مرگ بود.
سوال اصلی:
چرا اظهارات عموی اسرا، امامجمعه و نماینده مجلس همخوانی ندارد؟
۱-علی پناهی، عموی اسرا علت فوت را نارسایی قلبی میگوید!
۲-امامجمعه عنوان میکند نمیتواند اسرار خانواده پناهی را فاش کند.
۳-اما موسوی نماینده مجلس اردبیل رسما علت را مصرف قرص برنج عنوان میکند!
بنا به تحقیق من:
🔹بعلت طلاق والدین و اعدام پدر و شرایط بحرانی خانواده، عموی اسرا از مسئولین تقاضا میکند بهعلت حفظ آبرو در شهر، علت فوت را اعلام نکنند. پس از موج رسانهای و خاصه پست آقای علی دایی، عمو تصمیم میگیرد با انتشار فیلمی اظهار کند که علت فوت نارسایی قلبی بوده. (شایدهم به تقاضای مسئولین این فیلم را پر میکند.)
🔹به تحقیق من، یک عامل پیشبینی نشده اوضاع را بحرانی میکند: اعلام و پافشاری آقای علی دایی بر کشته شدن اسرا در اعتراضات موجب میشود، موسوی نماینده مجلس خلاف وعده، علت فوت را خوردن قرص برنج اعلام کرد.
🔹این تناقضگوییها، ابهامات را صدچندان میکند و اوضاع این میشود که همه شاهدیم. کاش از اول راستش را میگفتند. در این عصر نمیشود چیزی را مخفی کرد ولو برای حفظ آبرو.
#بصیرت
#حجاب
#منافقین
#جهاد_تبیین
#فضای_مجازی
#سلبریتی_های_بیسواد
@mahale114
#حدیث_روز :
⛅️ قال مولانا الامام المهدی علیه السّلام:
«وَلَوْ اَنَّ اشْیاعَنا ـ وَفَّقَهُمُ اللّهُ لِطاعَتِهِ ـ عَلَی اجْتِماع مِنَ الْقُلُوبِ فِی الْوَفاءِ بِالْعَهْدِ عَلَیْهِمْ لَما تَاَخَّرَ عَنْهُمُ الْیُمْنَ بِلِقائِنا، وَلَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ السَّعادَةُ بِمُشاهَدَتِنا عَلی حَقِّ الْمَعْرِفَةِ وَصِدْقِها مِنْهُمْ بِنا، فَما یَحْبِسُنا عَنْهُمْ اِلاّ ما یَتَّصِلُ بِنا مِمّا نَکْرَهُهُ وَلا نُؤْثِرُهُ مِنْهُمْ .
اگر شیعیان ما (که خداوند توفیق طاعتشان دهد) در راه ایفای پیمانی که بر دوش دارند، همدل میشدند، میمنت ملاقات ما از ایشان به تاخیر نمیافتاد، و سعادت دیدار ما زودتر نصیب آنان میگشت، دیداری بر مبنای شناختی راستین و صداقتی از آنان نسبت به ما؛ علّت مخفی شدن ما از آنان چیزی نیست جز آن چه از کردار آنان به ما میرسد و ما توقع انجام این کارها را از آنان نداریم.
📚 بحارالانوار، ج۵۳، ص۱۷۷
#امام_زمان
یا بقیة الله الاعظم ظهورکن.
@mahale114
#سلام_همسایه
#پندانه
✍️ خوشبختی
🔹وقتى گرسنهاى، يک لقمه نان خوشبختی است...
🔸وقتى تشنهاى، يک قطره آب خوشبختی است...
🔹وقتى خواب داری، يک چرت كوچک خوشبختی است...
🔸خوشبختى بخش کوچکی از لحظات است…
🔹 يک مشت از نقطههاى ريز كه وقتى كنار هم قرار میگيرند يک خط را میسازند به اسم "زندگى".
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
قدر خوشبختىهایتان را بدانيد.
دنیا محلِ گذاره....
@mahale114
شبنامه 1002.mp3
11.48M
#خبر
کنایه سنگین #رهبر_انقلاب درباره حواشی #پهپادهای_ایران، مگر نمیگفتند فتوشاپ است؟
شبنامه / روز گذشته رهبر ایران صحبت هایی در جمع نخبههای ایران داشت / در بخشی از این سخنرانی در خصوص توان ایران در حوزههای مختلف بوده است / همچنین نکات مهمی در خصوص مسئله ی #هستهای مطرح شده / اشارهای هم به پهپاد شده و به همین بهانه کنایهای به غربی ها زده شده است /
#آقای_تحلیلگر
@mahale114
محله شهیدمحلاتی
فصل چهارم: صفحه نوزدهم: نماز ناتمام #خاطرات_رزمندۀ_جانباز، حجتالاسلام حسین شیراوند (ضرغام)
ایثارگران برزول
نماز ناتمام
#خاطرات_رزمندۀ_جانباز، حجتالاسلام حسین شیراوند (ضرغام)
نیروی رزمی-تبلیغی لشکر انصارالحسین(ع) استان همدان
مصاحبه: مرتضی سمیعینیا؛ کمیل کمالی
تدوین: کمیل کمالی
آغاز فصل پنجم : صفحه اول:
دایه دایه وقت جنگه
عملیات والفجر 5، عملیات عاشورا
از بعد عید در درسم عقبافتادگی داشتم و حالا که اواخر مرداد بود، باید برای سال تحصیلی جدید آماده میشدم. دو روز بعد، خودم را به اصفهان رساندم و بهطور جدی مشغول درس شدم. شیخ محمدرضا گودرزی که از قبل برای سال تحصیلی جدید قصد هجرت به حوزۀ اصفهان را داشت، خود را به ما رساند. باهم گروه بحثی تشکیل دادیم و مشغول درسوبحث شدیم. حالا که جبهه را میخواستم و نمیتوانستم از جهاد دل بکنم باید جهادی درس میخواندم. نحوۀ درس خواندنم اینگونه بود که از صبح خروسخوان تا آواز جیرجیرکها، از خودم بیگاری میکشیدم. یا سرم در کتب شرح و مطالعه بود یا به مباحثه مینشستم تا بتوانم خود را به همکلاسیها برسانم. آخر شب، بهاندازۀ یک روز جبهه خسته بودم و هنوز سرم نرسیده به بالش خوابم میبرد. با این جدیت، بعد از حدود دو ماهی که از درس خواندنم گذشت توانستم چند ماه نبودنم را جبران کنم.
روزی در مدرسۀ صدر اصفهان، حاجشیخ اسدالله طیاری را دیدم و با او همکلام شدم. او پیرمردی سادهپوش بود با عمامهای کوچک و بسیار متواضع. قبل از اینکه اوصافش را از دیگران بشنوم، ظاهرش به شیخ های ژولیدۀ التماسدعایی گوشۀ امامزاده میخورد. خیلی از چیزها را درمورد او، بعد از رحلتش فهمیدیم. این مرد، برخلاف ظاهر ناآشنایش، از علمای صاحبنفس و از عرفایی بود که از محضر آیتالله نجابت کسب فیض کرده بود و مرحوم سیدهاشم حداد در تعریف او بهکرّات گفته بود: «طیارٌ لطیفٌ یطیر في الهواء.»
بااینحال، با تواضعی که داشت، با طلبۀ تازهواردی چون من به صحبت نشست. از سرگذشتم پرسید و اینکه کجا هستی و چه میکنی؟
گفتم: «ابتدا طلبۀ نهاوند بودم. خیلی دوست داشتم به قم برم. حتی دو بار هم تلاش کردم، اما راه به جایی نبردم و فرستادنم اصفهان.»
بیمقدمه گفت: «من پانزده روز دیگه قم هستم. شما رو کنار حوض فیضیه ببینم انشاءالله.»
حرفش برایم عجیب آمد. در دلم استبعاد کردم و گفتم: یعنی چه؟ من کجا؟ قم کجا؟ در قم ایشان را چطور پیدا کنم؟ اصلاً چطور میخواهد کار مرا حل کند؟ جدی نگرفتم و از کنار این قضیه گذشتم. دو هفته بعد، بدون اینکه این جریان در خاطرم باشد، شیخ محمدرضا پیشنهاد داد در تعطیلات آخر هفته به زیارت حضرت معصومه(س) برویم. من هم پذیرفتم و راه افتادیم. ابتدا به زیارت بیبی رفتیم و بعد از زیارت، بهطور اتفاقی، گذرم به مدرسۀ فیضیه افتاد که حاجآقای طیاری را کنار حوض دیدم. اول ایشان را نشناختم؛ اما او گفت: «اِ؟ اومدی؟ منتظرت بودم.»
#بیاد_شهدا
#رهبر_انقلاب
#دفاع_مقدس
#جنگ_تحمیلی
#هفته_دفاع_مقدس
@mahale114
هدایت شده از محله شهیدمحلاتی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
بسم الله الرحمن الرحیم
🍃🌼اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ 🌼🍃
🌿🌼🌿🌺🌿🌼🌿🌺
#شب_جمعه
#جمعه_ها
چه خوشحال می شوند
عزیزان و شهیدان آسمانی مان
وقتی...
با فاتحه و صلوات و خیراتی
هر چند کوچک یادآورشان باشیم🌺🙏
#روز_پنجشنبه
#روز_جمعه
#اموات_منتظر
#محله_شهید_محلاتی
@mahale114
1859854081_-216545.mp3
13.83M
#ظهور_یا_سقوط
جلسه_2
استادعلی تقوی
مرکز تخصصی
واجب فراموشده
#حق_الناس
#مردان_خدا
#غیرت_دینی
#خانواده_سبک_زندگی
#واجب_فراموش_شده
#امربه_معروف_و_نهی_ازمنکر
#محله_شهید_محلاتی
#مسجد_امام_حسن_مجتبی
#گروه_جهادی_منتظران_موعود
@mahale114
عیب های فرزند.mp3
1.67M
لطفا فقط بزرگترها گوش کنند.
📢 مضرات بیان عیبهای فرزند در مقابل او
⁉️چه مضراتی برای بیان عیبهای فرزند به همسر در مقابل او وجود دارد؟
🎙پاسخ استاد حسینی را بشنوید.
📎https://b2n.ir/e45038
📎 #خانواده_سبک_زندگی
📎 #مشاوره
📎 #فرزندپروری
📩 سوالات شما را مشاورین کانال پاسخگو هستند
✅ آیدی دریافت سوالات👇
@pasokhgo313
#جوان
#جنگ_ترکیبی
#تربیت_فرزند
#تربیت_مهدوی
#جاهلیت_مدرن
#هنر_نسل_سازی
@mahale114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
درمان دردای ما کربلاست...💔
👤 کلیپ زیبای «مدیونِ حسین» با نوای کربلائی سید محمدرضا نوشه_ور تقدیم نگاهتان
#التماس_دعا
◽ #امام_حسین
#نیایش
#فقط_خدا
#سلام_فرمانده
#من_غلام_اهلبیتم
@mahale114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در دوران وطن فروش ها
تو یه باغیرت مثل نیما نکیسا باش 👌👏
.
#غیرت #وطن #نیما_نکیسا #وطن_پرست #وطن_فروش #علی_کریمی #مهسا_امینی #مهساامینی #علی_دایی
#سلبریتی_دوزاری
#سلبریتی_واقعی
#سلبریتی_های_بیسواد
@mahale114
4_5947460481441598325.mp3
14.75M
صلیالله علیک یا اباعبدالله 🖤
🔰 در عصر جمعهٔ دلگیر برای منتظران ظهور حضرت یار،
توسلی زدیم به ارباب بیکفنمان آقا اباعبدالله واهلبیت علیهالسلام،
هیئتی مجازی فراهم کردیم برای بهرهمندی عزیزانی که امکان حضورِ فیزیکی در هیئت را ندارند
▪️باشد که این اشکها و توسلها مرهمی باشد بر قلب داغدیده حضرت حجت... عج 😔
#شما_هم_دعوتید
#نیایش
#فقط_خدا
#سلام_فرمانده
#من_غلام_اهلبیتم
@mahale114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای قائم عدالتگستر! طاقتمان طاق شده، بیا…
«به کی شکایت ببرم؟» با نوای حاجمهدی رسولی تقدیم نگاهتان
التماس دعا
◽ #امام_زمان
#نیایش
#فقط_خدا
#سلام_فرمانده
#من_غلام_اهلبیتم
@mahale114