eitaa logo
مهدیه
758 دنبال‌کننده
3هزار عکس
1.3هزار ویدیو
20 فایل
همه عمر برندارم سر از این خمار مستی که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی @khadememahdeea : ارتباط با ما
مشاهده در ایتا
دانلود
داستان های شگفت ✍آیت الله دستغیب قسمت ۲۸   معجزه علوی (علیه السلام) در اوقات مجاورت حقیر در نجف اشرف در ماه محرم، سنه ۱۳۵۸ از طرف حکومت عراق اکیدا از قمه زدن و سینه زدن و بیرون آمدن دستجات منع شده بود، شب عاشورا برای اینکه در حرم مطهر و صحن شریف سینه زنی نشود از طرف حکومت اول شب درهای حرم و رواق را قفل کردند و همچنین درهای صحن را و آخرین دری که مشغول بستن آن شدند در قبله بود و یک لنگه آن را بسته بودند که ناگاه جمعیت سینه زن هجوم آورده وارد صحن شده و رو به حرم مطهر آوردند درها را بسته دیدند در همان ایوان مشغول عزاداری و سنیه زنی شدند ناگاه عده ای شرطه با رئیس آنها آمده و آن رئیس با چکمه ای که بپا داشت در ایوان آمده و بعضی را می‌زد و امر کرد آنها را بگیرند، سینه زنها بر او هجوم آوردند و او را بلند کرده ودر صحن انداختند و سخت او را مجروح و ناتوان ساختند و چون دیدند ممکن است قوای دولتی تلافی کنند و بالاخره مزاحمشان شود، با کمال التجا و شکستگی خاطر، همه متوجه در بسته حرم شده و به سینه می‌زدند ومی گفتند ( (یا عَلی فُکّالْبابَ) ) ما عزادار فرزندت هستیم. پس در یک لحظه، تمام درهای حرم و رواق و صحن گشوده گردید و بعضی موثقین که مشاهده کرده بودند برای حقیر نقل کردند که میله های آهنین که بین درها و دیوار بود وسط آنها بریده شده بود. و بالجمله سینه زنان وارد حرم مطهر می‌شوند سایر نجفی‌ها که با خبر می‌شوند همه در صحن و حرم جمع می‌شوند وشرطی‌ها پنهان می‌گردند. موضوع را به بغداد گزارش می‌دهند دستور داده می‌شود که مزاحم آنها نشوید. در آن سال در نجف وکربلا بیش از سالهای گذشته اقامه عزا شد و این معجزه باهره را شعرا در اشعار خود نقل نموده و منتشر ساختند. ع 🌸🌸🌸🌸🌸 به مهدیه بپیوندیم👇 https://eitaa.com/Mahdeea
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
علی مولا علی مولا علی مولا علی مولا 🎤نصرت فتح علی خان 🌸🌸🌸🌸🌸 به مهدیه بپیوندیم👇 https://eitaa.com/Mahdeea
🕊بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ🕊 ☀️اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ وَبَرِحَ الْخَفاءُ وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيان وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ يا مَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ☀️ 🌸🌸🌸🌸 به مهدیه بپیوندیم👇 https://eitaa.com/Mahdeea
🕊بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ🕊 ☀️اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ وَبَرِحَ الْخَفاءُ وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيان وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ يا مَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ☀️ 🌸🌸🌸🌸 به مهدیه بپیوندیم👇 https://eitaa.com/Mahdeea
🕊بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ🕊 ☀️اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ وَبَرِحَ الْخَفاءُ وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيان وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ يا مَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ☀️ 🏴🏴🏴🏴🏴 به مهدیه بپیوندیم👇 https://eitaa.com/Mahdeea
🌸🌸 🌸   قومی به جهان ز حب دنیا محظوظ خلقی به خیال خلد و طوبی محظوظ ارزانی آن دو فرقه باد این دو مقام مائیم فقط به عشق مولا محظوظ" 🌸🌸🌸🌸🌸 به مهدیه بپیوندیم👇 https://eitaa.com/Mahdeea
 کرامات معصومین: قسمت ۱۳۱ ✍علی میرخلف زاده پسر هارون: هارون الرشيد پسري داشت به نام قاسم كه برعكس پدرش انسان با تقوا و زاهد و عاشق اهلبيت عصمت و طهارت (عليهم السلام) بود و كاري هم به كارهاي پدرش نداشت بلكه گاهي اوقات به كارهاي پدرش و كسانيكه در اطراف پدرش بودند اعتراض مي‌كرد. روزي هارون با وزراء نشسته بود، قاسم مؤتمن آمد و از كنارشان گذشت، جعفر برمكي بي اختيار خنده بلندي نمود. هارون سبب خنده را پرسيد. جعفر گفت: براي اين خنديدم كه اين پسر آبروي تو را در برابر شاهان برده بعلت اينكه با اين لباسهاي مندرس و نشستن با طبقات فقير در شأن پسر سلطان نيست. هارون گفت او را به مجلس آوريد. آوردند گفت: پسرم تو را چه شده كه با اين وضع رقت بار حركت مي‌كني و مرا نزد سلاطين بي آبرو كردي؟ قاسم بدون تأمل گفت: پدر من چه كنم بجرم اينكه پسر خليفه هستم نزد اهل اللّه آبرو ندارم. خليفه لبخندي زد و گفت فهميدم تو چرا اين رقم زندگي مي‌كني براي اينكه تا بحال ترا منصبي نداديم، دنباله اين كلمات فرمان حكومت مصر را بنامش نوشت. قاسم گفت: بايد براي رضاي خدا مرا رها كني مرا با حكومت چه كار من مايلم تا عمر داشته باشم دقيقه اي از ذكر خدا غافل نشوم. وزراء گفتند حكومت با عبادت منافات ندارد هم حكومت كن و يك گوشه از قصر بعبادت مشغول شو. سپس همه تبريك مقام به او گفتند و بنا شد فردا صبح بيايد و فرمان از پدر گرفته بطرف مصر برود. شب پا به فرار گذاشت و ناپديد شد. مأمورين خليفه هر چه بجستجوي او رفتند ولي آثاري بدست نياورند مگر يك اثر پايش روي زمين ديده شد كه تا لب آب آمده بود و معلوم نيست به آسمان رفته يا به زمين فرو رفته يا خود را بدريا انداخته. هارون بتمام حكام ولايات نامه اي نوشت كه پسرم قاسم را هر كجا يافتيد محترمانه بطرف من روانه كنيد. از آن طرف در شهر بصره عبداللّه بصري ديوار خانه اش خراب شد به دنبال عمله اي مي‌گشت تا رسيد كنار مسجد جواني را ديد كه نشسته و قرآن مي‌خواند. گفت پسر حاضري خانه من كار كني و مزد بگيري. جوان گفت آري خدا بنده اش را آفريده كه هم كار كند هم استراحت نمايد و هم عبادت كند. قبول كرد با يك درهم كه فراد صبح بخانه عبداللّه كار كند. شروع بكار كرده. عبداللّه مي‌گويد شب شد ديدم اين جوان بقدر سه نفر كار كرده خواستم بيشتر به او مزد بدهم، قبول نكرد و يك درهم گرفت و رفت. فردا صبح بسراغش رفتم اثري از او نديدم از حالش. جستجو كردم گفتند اين جوان هفته اي يكروز كار مي‌كند و بقيه ايام هفته به عبادت مشغول است. صبر كردم هفته ديگر رفتم او را بخانه آوردم كار كرد و مزدش را گرفت و رفت، هفته ديگر رفتم او را بخانه خود براي كار بياورم گفتند مريض است و در فلان خرابه بستري مي باشد داخل خرابه شدم او را ديدم كه در حال احتضار است كنار بالين او نشستم چشم باز كرد خود را به او معرفي كردم. گفت: عبداللّه چون مي‌دانم مي‌خواهم بميرم خود را بتو معرفي مي‌كنم بدان من قاسم مؤتمن پسر هارون الرشيدم پشت پا بخانه پدر زده بفكر عبادت خدا به اين شهر آمدم. آخرين ساعت عمر من است وصيتهاي مرا گوش بده: قرآن مرا بكسي بده كه برايم قرآن بخواند لباسهاي مرا به آنكس بده كه قبري برايم تهيه كند و در اين حال انگشتري را از دست بيرون آورده و گفت اين انگشتري است كه پدرم هارون بدستم كرده، برو بغداد روزهاي دوشنبه پدرم سواره از بازار عبور مي‌كند براي آن كسانيكه حاجتي دارند يا به آنها ظلمي رسيده است شخصا رسيدگي مي‌كند. نزد پدرم برو و اين انگشتر را به او بده و بگو پسرت قاسم در آخرين وصيت خود گفت: بابا معلوم است تو قدرت جواب در روز حساب و قيامت را داري اين انگشتر هم مال خودت باشد. عبداللّه مي‌گويد: هنوز وصيت او تمام نشده بود همينطور كه مشغول حرف زدن بود حركت كرد و صدا زد: آقا خوش آمديد آقائي فرموديد. عبداللّه مي‌گويد: متحير ماندم كسي را نمي ديدم اين جوان با چه كسي صحبت مي‌كند جوان صدا زد: عبداللّه برو كنار و مؤدب بايست آقايم علي بن ابيطالب (ع) است ببالينم تشريف آورده اند. گر طبيبانه بيائي بسر بالينم بدو عالم ندهم لذّت بيماري را * آقا رسول اكرم (ص) فرمود: هيچ كس از شيعيان آقا علي (ع) از دنيا نمي رود مگر آنكه از حوض كوثر بكامش مي‌چشانند. و سقايش آقا علي است و هر كس كه از دنيا برود آقا علي به ديدن و ملاقات او مي‌آيد. 🌸🌸🌸🌸🌸 به مهدیه بپیوندیم👇 https://eitaa.com/Mahdeea
46.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸🌸 🌸 السلام علیک یا مولانا امیرالمومنین ع: تو که بردی دلارو تر کن از می لبا رو جلوگر کردی خدا را علی عالی علی اعلا علی اعلم تویی تمام تار و پود و بود و نبودم 🎙محمود کریمی 🌸🌸🌸🌸🌸 به مهدیه بپیوندیم👇 https://eitaa.com/Mahdeea
🌸🌸 🌸 السلام علیک یا امیرالمومنین: 🌸من دیده به احسان علی دارم و بس 🌸سر در خط فرمان علی دارم و بس 🌸هر کس زده دست خود به دامان کسی 🌸من دست به دامان علی دارم وبس   🌸🌸🌸🌸🌸 به مهدیه بپیوندیم👇 https://eitaa.com/Mahdeea  
 کرامات معصومین: قسمت ۱۳۲ ✍علی میرخلف زاده فرياد رس: در كتاب مستدرك الوسائل مرحوم حاجي نوری عليه الرحمه از يكي از مشايخ بزرگ نقل مي‌كرد كه ايشان فرمود: در قريه ما مسجدي بود كه متولي آن بنام محمد بن ابي اذينه بود اين جناب شيخ متولي مسجد و مدرس نيز بود و هر روز در وقت معين مسجد مي‌آمد و همآنجا نيز درس مي‌داد. روزي شاگردان هر چه منتظر شدند استاد نيامد دنبالش فرستادند و احوالش را پرسيدند گفتند شيخ بستري شده است. همه بر خواستيم به عيادتش رفتيم ديديم شيخ در رختخواب افتاده و قطيفه اي سرتاپايش را پوشانيده است و ناله مي‌كند و فرياد مي‌زند سوختم سوختم. احوالش را پرسيديم؟ گفت: سرتاپايم مي‌سوزد مگر رانهايم. پرسيديم چطور شده سوخت؟ گفت: شب گذشته خوابيدم در عالم رؤيا ديدم قيامت برپا شده و جهنم را آورده اند. پل صراط را روي آن گذاشته تا مردم از روي آن بگذرند و من هم از كساني بودم كه مي‌بايستي رد مي‌شدم، اوّل حركتم خوب بود امّا هر چه بيشتر جلو مي‌رفتم سخت تر مي‌شد زيرپايم باريكتر مي‌شد و جهنم شعله ورتر مي‌شد. آتش سياه زير پايم موج مي‌زد يك پايم مي‌خواست بيفتد با پاي ديگر خودم را نگه داشتم بالاخره كار بجائي رسيد كه افتادم. شراره آتش مرا رو به پائين كشانيد چيزي نمي ديدم حيرت و ترس و اضطراب مرا گرفته هر چه دست اينطرف و آنطرف مي‌زدم بجائي نمي رسيد فريادرسي نبود. ناگهان بدلم گذشت مگر نه علي (ع) فريادرس است علاقه به علي (ع) كار خودش را كرد و گفتم يا علي ادركني، اي علي بفريادم برس. تا اين جمله را بر دل و زبانم گذرانيدم نور علي (ع) را بالاي سر خود احساس كردم سرم را بالا كردم ديدم آقا اميرالمؤمنين علي (ع) روي صراط ايستاده است و به من فرمود: دستت را به من بده دست دراز كردم آقا علي (ع) دست شريف و مبارك را جلو آورد آتش كنار رفت دست لطف و عنايت آقا علي (ع) آمد و مرا از جاذبه آتش گرفت و بالا آورد دست روي رانهايم كشيد. وحشت زده از خواب بيدار شدم تمام بدنم مي‌سوخت جز همان جائي را كه آقا علي اميرالمؤمنين (ع) دست گذارده بود. قطيفه را كنار زد فقط قسمتهائي از رانش سالم بود، بقيه بدنش همه تاول زده بود و سه ماه معالجه مي‌كرد تا خوب شد و هر وقت در مجلسي از او سؤال مي‌كردند و شرح ماجرا را مي‌گفت از هول تب مي‌كرد. 🌸🌸🌸🌸🌸 به مهدیه بپیوندیم👇 https://eitaa.com/Mahdeea
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸السلام علیک یا مولانا امیرالمومنین: یک رشته عشق بسته بر گردن من سررشته اختیار در دست علی 🎙محمود کریمی 🌸🌸🌸🌸🌸 به مهدیه بپیوندیم👇 https://eitaa.com/Mahdeea
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 پنج دلیل برای حب علی علیه السلام 🎙استاد رفیعی 🌸🌸🌸🌸🌸 به مهدیه بپیوندیم👇 https://eitaa.com/Mahdeea