باید فکری کرد به حال این کارمندان و مدیران ادارات و بانکها و سازمانها، که نقداً نانخورِ حکومتِ آخوند هستند ولی بین اربابرجوعشان آخوند که میبینند انگار قاتل بابایشان را دیدهاند و با گستاخی و پدرسوختگیِ تمامْ به تمسخر و پیچاندنِ او میپردازند.
مهدي عاملي [کانال]
مرا اُلفتی هست با خاکِ کویش عجب نعمتی، من کجا گفتگویش قسم بر تَهَجُّد، به آب وضویش دو رکعت نمازِ
.
یا مُـعَـلّـِـمَـةَ ٱلأنـبـیـاءِ فَـضـائـلَ أمـیـرِ الـمـؤمـنـیـنَ (علیهِالسلامُ) أدرِکـیـنـا
مانند قطرهای که به دریا کند گذار
خِجلَت کشد زِ وسعتِ رَحمات گناهِ ما
(قزلباشخان امید همدانی)
امشب در قمالمقدسة رؤیت شد.
این است که میگویند قم جای پیشرفت و سکّوی پرتاب است.
اگر در هوای ریاستجمهوری و وزارت و صدارت و أمثالِ این حرفها هستید، یا قصد دارید در انتخابات بعدی امریکا یا ترکیه بایدن و اردوغان را شکست بدهید و، خلاصه اگر میخواهید در آیندهی ایران و جهان تأثیر بگذارید این فرصت طلائی را از دست ندهید.
در تلگرام توی یک کانال هستم به اسمِ «المنطق رئیس العلوم»
خیلی استفادهها کردهام از مطالب علمیاش، و هکذا از گفتگوهایی که در قسمتِ نظرات در ذیلِ هر پیام شکل میگیرد.
اما خب، یک مسألهی خیلیمهم وجود دارد: دانستنِ قواعدِ یک علمْ لزوماً بهمعنای رعایتِ آنها از سوی دانندهشان نیست؛ در تعریفِ منطق میخوانیم که علمی است که «رعایتِ» قواعدش موجب صیانت از خطای فکر است. ادبیات هم هکذا: قواعدی را یاد میدهد که هرکس آنها را «رعایت» کند، گفتارش بیخطا خواهد بود.
پس ممکن است کسی یک منطقیِ قهّار باشد و تحلیلهای دقیقِ منطقی داشته باشد، ولی بهدلیل عدم رعایت قواعد منطقی دچار اشتباهاتِ مضحک شود.
مثلا در کانال فوقالذکر، اخیراً و به مناسبتِ چهاردهم خرداد، پیامی گذاشته قریب به این الفاظ که: «کاش آ[یتالله]خامنهای یک وجهِ برتریِ آ[یتالله امام]خمینی [ره] بر ابنسینا را میگفتند. روی لینک که میزنی، پیامی از کانالِ سپاه میآید با کلیپی به این کپشن «رهبر انقلاب: امامِ ما ابعادِ شخصیتاش متنوعتر از ابنسینا و شیخطوسی است».
التفات فرمودید؟
به این میگویند مغالطهی پهلوانپنبه؛
اینکه چیزی را که مخاطبتان نگفته، به ریشِ او ببندید، و بعد به همان بافتهی خودتان حمله کنید.
از این جالبتر، این است که در قسمتِ نظرات ذیل همین پیام، به او تذکر دادهاند که ایشان (یعنی رهبر انقلاب) نگفتهاند که امامخمینی از ابنسینا برتر بود، که شما بگویید کجایش برتر است، بلکه گفتهاند که امام ابعاد شخصیتیِ متنوعتری داشت، که خب همینطور هم هست؛ امام یک فیلسوف فقیه سیاستمدار عارف حاکم مرشد بود.
نه جواب عاقلانه داده، و نه پیاماش را حذف کرده.
خلاصه کنم:
دانش و مدرک و عنوان و مقام، شعور نمیآورند. میشود همهی اینها را داشت و باز هم کودن بود.
نوحهی نوح است در میانهی دریا
نالهی موسیٰ است بینِ سینهی سینا
روضهی عیسیٰ است تا چهلروزِ دگر
«نـعـوذ بالله من الکرب و البلا»
فرض کنیم در سالهای گذشته (مثلا فرض بگیریم در دهسالِ گذشته) یک گروه جهادی وجود داشته، که أعضایش (همانطور که از عنواناش پیدا است) بهصورت جهادی و (ظاهراً) بی هیچ مزد و مواجب و عوائدی مشغول به فعالیتهای دینی بودند. و اکنون هرکدام از آنها مدیر و معاون و سرپرست و رئیسِ اداره و سازمان و نهاد و ارگانی شدهاند.
بهنظر میرسد سخت باشد فهمیدنِ اینکه این ریاستها و پولها که الآن موصول شدهاند، عطاء و جزایی از طرفِ خدا برای آن کارهای خیرِ جهادی در سالهای پیشین است، یا نه، بلکه آن کارهای نیکِ جهادی برای وصول به این ریاستها و عنوانها بوده و کما هو المشهود نتیجه هم داده است.
نمیدانم، شاید هم سخت نباشد.
و اصلا شاید هم به ما چه. ما بهتر است به مبتدا و خبر خودمان برسیم، برای سلامتیمان هم بهتر است.
مهدي عاملي [کانال]
فرض کنیم در سالهای گذشته (مثلا فرض بگیریم در دهسالِ گذشته) یک گروه جهادی وجود داشته، که أعضایش (
.
اصلا اینها را ول کنیم؛ بیایید جگرهایمان را خنک کنیم و روح و جانهایمان را جلاء بدهیم با روایتی از صادق آلالله علیهمالسلام، که رعایتِ حقوقی که شیعیانمان بر ما دارند واجبتر است از رعایتِ حقوقی که ما بر گردنِ آنها داریم، [سبحانالله ثم سبحانالله]
چرا که آنها در راهِ ما و برای ما صدمه میبینند ولی ما بخاطر آنها آزار نمیبینیم.
کیفیت تکوینِ مُشک چنان است که: طبیعتِ آهو خون را به نافِ آن فرستد، و چون در ناف بسته شود و برسد خارش گیرد و آهو را آزار دهد، پس به صخرهها و سنگها رَوَد که آفتاب بر آن تافته و گرم شده است و ناف خویش را بدان سنگها بخارد و او را خوش آید، تا آنکه از خاراندنِ ناف بر سنگ پوستِ ناف شکافته شود و ماده بر سنگ روان گردد، آنچنانکه دُمَلی بشکافد، و آهو از این کار لذتی مییابد. و چون ماده از ناف بیرون رود جراحت به هم آید و باز خون در آنجا فراهم گردد. مردمِ تبّت برای به دست آوردنِ این ماده به چراگاههای آهو روند و خونی را که طبیعتِ آهو به عمل آورده و آفتاب بخشکانیده و هوا در آن اثر کرده بر این سنگ بیابند و در نافهها که از آهوان شکار شده گرفتهاند نهند. و این نیکوترین مشک است که پادشاهان تبّت آن را به کار برند و برای یکدیگر هدیه فرستند. و گاه بازرگانان از آنجا حمل کنند. اما بیشتر مشک را از طریق شکار آهو به دست آورند. چنانکه آهو را با دام یا با تیر شکار کنند و بکشند و نافهی آن را ببرند، و در این وقت خون در ناف آهو گرم است و هنوز تازه بود و نارسیده و بوی آن گندناک باشد، چون بوی عرقِ تن. پس زمانی نگاه دارند تا بوی ناخوش آن برود و هوا در آن اثر کند و به مُشک بدل شود.
(از مروج الذهب چ مطبعهی ازهریهی مصر ج 1 صص 68-69).
قبول دارند که «تقیه» چیزی است که در فطرت انسانها است، ولی از آن پرهیز میکنند چون جزوِ اعتقاداتِ شیعه است.
دربارهی بسیاری از مسائل دینی همینطور هستند؛ اعتراف دارند که فلانچیز از سنتهای پیامبر است، ولی چون شیعیان انجاماش میدهند ما آن را ناخوش میداریم.
قصدم البته بیان خود این مطلب نیست، چرا که از این جماعت در راه دشمنی با حقیقت، چیزی بعید نیست.
قصدم این است عرض کنم که این یک صفت و حالت و خُلق و واکنشی است که بسا بسیاری از ما هم در سلوکمان با دیگران به آن مبتلیٰ باشیم؛ فلانکار خیلی خوب و مفید است و اگر فلانطور عمل کنیم بهتر نتیجه میگیریم، ولی چون فلانی هم همینها را میگوید، پس گورِ بابای نفع و ثمره و معقولیت و فائده.
معروف است که رضاشاه به یکی از علماء پیغام داد که پا روی دُمِ ما نگذار. ایشان در جواباش فرمود: ابتدا بر أعلیٰحضرت است که لطف کنند محدوده و درازای دُمِ خود را معیّن کنند، چرا که ما هرکجا پا میگذاریم، روی دُمِ ایشان است.
این دقیقاً قصهی ما با برخی از بزرگواران و گرامیان است، که راجع به هرچیزی، از مولوی و سیدعلیقاضی و فلان خیاط و نجّار گرفته تا فلان سیاستمدارِ پیزوری و حتی فلان سازمان و اداره، سخن و نقد و نظری که صادر میکنی، جوری صدای وا ویلتاه و وا إسلاماه و وا مصلحتاه سر میدهند که گویا چه کفری بر زبان رانده و چه فسقی مرتکب شدهای.
کمی باب گفتگو را باز بگذارید بزرگواران.
اسلام، شریعت تعقل و تدبر است و هیچچیز بر حقیقت و رستگاری مقدّم نیست.
صلی الله علیك یا أبا محمد المجتبیٰ
اوّلِ صبح بگویید «حسنجان، رخصت»
تا که رزق از کَـرَمِ سُـفـرهی اربـاب رسـد
مهدي عاملي [کانال]
صلی الله علیك یا أبا محمد المجتبیٰ اوّلِ صبح بگویید «حسنجان، رخصت» تا که رزق از کَـرَمِ سُـف
.
حاتم گَـزَد از جودِ تو انگشت زِ حیرت
از حُسنِ جمالات مَلَک و حور به خِجلَت
اَبـروت رُبـوده سَـبَـق از بَـدر بـه دقّـت
هجرانِ تو نار است و نـگـاهات رَهِ جنّت
لهعفيعنه
مهدي عاملي [کانال]
لَـكِ یـٰا مَـنـٰازِلُ فِی ٱلْـقُـلُـوٓبِ مَـنـٰازِلُ..
.
گر به تیغام بزنی، با تو مرا خصمای نیست
خصمِ آنام که میانِ من و تیغات سپر است
مهدي عاملي [کانال]
بحثی در مباحثِ ألفاظ در اصولفقه، و هکذا میان فیلسوفان و ادیبان غرب، مطرح است با این عنوان که آیا
پیام دوست و استاد عزیزم شیخ سجاد دینپرست (زید عزه)
سلام و ارادت
مسئله تبعیت دلالت از اراده زمانی به خوبی درک میشود که برای تحلیلش از ظرفیت دانش هرمنوتیک استفاده کنیم. هرمنوتیستها #معنا را از منظر مبانی و قواعد بررسی میکنند و توجه ویژهای به مبانی هستیشناختی و معرفتشناختی دارند.
از منظر هستیشناسانه، دلالت الفاظ بر معنا معلول ارادهی ماتن است، اما در مسئلهی معرفتشناسانه، فهم معنا از متن، توسط مخاطب، متوقف بر اراده متکلم نیست، بلکه تنها معلول دو امر در نفس مخاطب/مفسر است:
۱. اطلاع بر پدیدآمدن متن
۲. علم به مدلول وضعی یا تکوینی
یعنی همینکه مخاطب بداند که دود بدون آتش پدید نمیآید، با دیدن دود در خارج میفهمد آنجا آتشی برپا شده است.
همانطور که اگر قراردادهای زبان فارسی را بشناسد، همینکه ابرهای آسمان را به شکل لفظ خاصی (مثلا سبد) ببیند، ذهنش منتقل به معنای آن میشود؛ با اینکه بهحسب ظاهر، باد (به مثابهی ماتن و کاتب ابرها)، قصد و ارادهای در تنظیم ابرها ندارد.
مهدي عاملي [کانال]
پیام دوست و استاد عزیزم شیخ سجاد دینپرست (زید عزه) سلام و ارادت مسئله تبعیت دلالت از اراده زمانی
.
با تشکر از جنابشان، اگر حاشیهای غیر از تأیید فرمایششان داشته باشم، عرض خواهم کرد.
مهدي عاملي [کانال]
پیام دوست و استاد عزیزم شیخ سجاد دینپرست (زید عزه) سلام و ارادت مسئله تبعیت دلالت از اراده زمانی
.
مجددا و مجددا فرمایششان را مطالعه کردم. عجالةً به نظرِ فاترم چنین میرسد که اگر دلالت را چیزی جز رهنمونشدن ندانیم، (و نه راهنمایی. یعنی معنای لازم و مطاوعهای را مدنظر بگیریم، و نه معنای متعدیاش را) فرمایش ایشان (که من حیث المجموع و با در نظرگرفتن دو جهتی که فرمودند، نباید دلالت را مشروط به اراده بدانیم) فرمایشی متین است.
از ذرهپروری و توجه ایشان تشکر میکنم، و امیدوارم از محضرشان بیشتر و بیشتر بیاموزم.
ما چهبسا اگر امکانات و موقعیتاش را داشتیم، روی فرعون را هم سفید میکردیم؛ او گفت أنا ربّکم الأعلی: منام خدای برترِ شما. از همهی خداها بالاتر هستم. ربالأرباب هستم. ولی ما، با ظنّی ساییده به یقین، ادعای توحید میکردیم. میگفتیم لا إله إلا أنا فٱعبدون: خدایی جز من وجود ندارد، پس فقط مرا بندگی کنید.
از مشی و سلوک و سبکِزندگیِ فعلیمان پیدا است که چنین میکردیم.
مهدي عاملي [کانال]
حَـدِّ أعلای ادب را من رعایت کردهام؛ تا نشستی در دلام، از خویشتن بَرخاستم آدیوا جانیم قورب
.
و اما آنچه همیشه خوش است، ذکر دوست است:
همچو اوراقِ خزانْ بالِ ملائکْ ریخته است
هرکجا پا مینهی در روضهی آن شهریار
آن که باشد یک طوافِ مرقدش هفتاد حج
فکرِ #صائب چون تواند کرد فضلاش را شمار؟
مهدي عاملي [کانال]
. و اما آنچه همیشه خوش است، ذکر دوست است: همچو اوراقِ خزانْ بالِ ملائکْ ریخته است هرکجا پا می
..
مولای من،
فرزند برومند شما، جناب بحر الحقائقْ مولای بهحقْناطقْ حضرت امام صادق علیكوعلیهالسلام، فرموده است إِذَا أَحْبَبْتَ رَجُلًا فَأَخْبِرْهُ بِذَلِکَ فَإِنَّهُ أَثْبَتُ لِلْمَوَدَّةِ بَیْنَکُمَا: هرگاه مردی را دوست داشتی، پس باخبر کن او را از این محبت، چون پایدارتَر میکند محبّتی را که بینِ شما است. این هم مصدرش: الکافی، جلد۲، صفحه ۶۴۴
این سگ بیمقدار نیز شما را باخبر میکنم از محبت و بندگی و غلامیام به درگاه همایونیتان. یا أبا عبدالله، من شما را خیلی دوست دارم. خیلی آقا هستید. خیلی خواستنی هستید. دوستتان دارم آقا.
حتماً وعده و خبرِ فرزندِ صادقالقولتان سرِ جایاش هست؛ امیدوارم این محبت بیشتر و ثابتتر شود.