به زودی...♨️ 📜 قسمتی از داستان: «قاسم»، میوهٔ شیرین درخت زندگی «لیلا» بود؛ شعاع نور تابیده از خورشیدِ لیلا بود؛ چشمانش، به زیبایی چشمان لیلا بود؛ رنگ رخسارش را از او وام گرفته بود؛ لب‌هایش را انگار کسی از روی لب‌های لطیف لیلا نقاشی کرده بود؛ و از همه مهم‌تر، قلبش، قلب لیلا بود! به همان مهربانی و لطافت، و به همان شکوه و عظمت. و قلب من؟ قلب من را هم لیلا علّت تپش بود، و قاسم، شاهرگ! و اکنون قلب قاسم داشت از تپش می‌افتاد و قلب لیلا سرد و گرفته شده بود و من، چگونه می‌توانستم بدون قلب و شاهرگم، به حیات ادامه دهم؟! #قلم #فلسطین «یادداشت‌های یک جوان»...👇 https://eitaa.com/mahdisokhan

💌 نامت شنوم، دل ز فرح زنده شود حال من از اقبال تو فرخنده شود وز غیر تو هر جا سخن آید به میان خاطر به هزار غم پراگنده شود [رودکی] #شعر «یادداشت‌های یک جوان»...👇 https://eitaa.com/mahdisokhan

سکوهای خارجی: سیاه‌نمایی ⚠️ سکوهای داخلی: سیاه‌نمایی در پوشش انتقاد؛ یا دعوای قبیله‌های سیاسی ❗️خروجی «جهاد تبیین» باید امیدواری مردم باشد، نه دلسردی آن‌ها «یادداشت‌های یک جوان»...👇 https://eitaa.com/mahdisokhan

حزب الله بعد از رفتن سید حسن «موحّد» شد... #فلسطین #راه_نصرالله «یادداشت‌های یک جوان»...👇 https://eitaa.com/mahdisokhan

▫️خداحافظ آبلوموف دوست و همراه خوبی برام بودی اگرچه تنبل بودی و دائما لمیده اما قلب مهربونی داشتی اگرچه هیچ اصلاح و حرکتی از تو سر نزد اما همواره قصد حرکت و آرزوی اصلاح رو در ذهن و قلبت داشتی اگرچه الگا از تو رنجید و ترکت کرد اما تا آخر عمر، یاد تو و قلب پراحساست رهایش نکرد خدا تو را بیامرزد؛ مرگ به سراغت آمد و آبلومویسم قلبت را از کار انداخت در حالی که هنوز لمیده بودی...🍂 خداحافظ آبلوموف 🌟و سلام بر «جان شیفتهٔ» عزیزم🌟 #کتاب #قلم «یادداشت‌های یک جوان»...👇 https://eitaa.com/mahdisokhan