هدایت شده از داستانهای آموزنده
🍂🌺🍃🌸🍂🌺
📚#داستاناعتمادبهنفس #مردمیلیاردر
✍یک روز فرد میانسالی در حال قدم زدن در خیابان بود. از چهره و حتی طرز لباس پوشیدنش به خوبی میشد فهمید که چقدر ناراحت است و یک مشکل بزرگ دارد.
در همین حالت پیرمردی او را دید و به سراغش رفت. از او در مورد دلیل این حال بدش پرسید و فرد هم از این گفت که به خاطر یک معامله اشتباه، کل شرکتش با بیشتر از ۱۰۰ کارمند در حال ورشکستگی است.
🔸از این گفت که از ترس طلبکارها بیشتر از یک هفته است به شرکت نرفته و اینکه در صورت ورشکسته شدن شرکت، تمامی زندگیاش از هم میپاشد. پیرمرد که کل مسیر به حرفهای مرد گوش داده بود و حتی یک کلام هم او را نصیحت نکرد، به او گفت صبر کن؛ من میتوانم به تو کمک کنم!
🔹در همین هنگام یک کاغذ مچاله از جیبش درآورد؛ این یک چک سفید امضا بود!
بعد هم مبلغ 500 هزار دلار را روی آن نوشت و به دست مرد داد.
زیر چک امضاء “جان دی راک فلر” میلیاردر معروف را دید!
پیرمرد به او گفت من یک سال دیگر در همین خیابان تو را میبینم و امیدوارم بتوانی آن روز قرضی که به تو دادم را پس بدهی!
🔸مرد از بس خوشحال بود حتی توانایی تشکر و خداحافظی با جان دی راک فلر را هم نداشت.
بعد از اینکه کمی حالش خوب شد به خانه رفت، کمی در مورد بدهکاریهایش فکر کرد و به این نتیجه رسید که با این مبلغ میتواند علاوه بر بدهکاریهایش، حتی هزینه چند معامله جدید را هم تضمین کند.
🔹پس چک را داخل گاوصندوق گذاشت و به پشتوانه آن دوباره شروع کرد به تمدید قرارداد کارمندان، بستن قراردادهای کاری و دریافت سفارشهای جدید.
سودی که از پروژههای جدید به دست آورد آنقدر بود که حتی نیاز به استفاده از چک را هم پیدا نکرد.
🔸بعد از یک سال همه چیز روبهراه شد و مرد توانست علاوه بر حل کردن مشکلات، یک کسبوکار دیگر هم در کنار کارخانه قبلی راهاندازی کرده و 30 نفر جدید را به کار بگیرد.
او لحظهشماری میکرد تا لحظه موعود فرارسیده و بتواند علاوه بر پس دادن چکی که از آن استفاده نکرده بود، از این میلیاردر تشکر کند.
🔹در نهایت در تاریخ تعیینشده به خیابان رفت و بعد از چند ساعت پرسهزنی پیرمرد را پیدا کرد.
دستش را در جیبش فروبرد تا چک را بیرون آورده و به او بدهد که ناگهان دو مرد سفیدپوش را در پشت سر پیرمرد دید!
آنها پیرمرد را گرفته و داخل یک ون بزرگ بردند؛ مرد از آنها دلیل این کار را پرسید و آنها گفتند :
🔸این یک پیرمرد دیوانه است که همیشه از تیمارستان فرار میکند و خودش را به عنوان جان دی راک فلر به بقیه مردم معرفی میکند!
مرد از شنیدن این قضیه مات و مبهوت ماند! با خودش فکر کرد که در تمامی این یک سال تمامی مشکلاتش به پشتوانه همین چک تقلبی تمامی قراردادها و کارها را انجام داد!
🔹اما بعد از کمی فکر کردن فهمید در اصل این چک نبوده که همه چیز را درست کرده،
بلکه اعتماد به نفسی بوده که قبلاً آن را از دست داده بود و به کمک چک دوباره آن را برگردانده بود…
به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید
👇👇👇👇👇👇
@Dastanhaeamozande