eitaa logo
مَه گُل
668 دنبال‌کننده
11.2هزار عکس
3.6هزار ویدیو
103 فایل
❤پاتوق دختران فرهیخته❤👧حرفهای نگفتنی نوجوانی و جوانی😄💅هنر و خلاقیت💇 📑اخبار دخترونه و...🎀 📣گل دخترا😍کانال رو به دوستانتون معرفی کنید @Mahgol31 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
مشاهده در ایتا
دانلود
Ejraye Goroohi - Booye Gole Soosano Yasaman (320).mp3
9.85M
اجرای گروهی بوی گل و سوسن... ‌ ‌⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
❤️🍃رهبر معظم انقلاب: 🌹🍃هنر بزرگ حضرت امام(رحمه‌الله) اين بود كه ديوارهای بين اجتماعات مردم را از بين برد و يك فضای وسيع با دل‌های آشنا به وجود آورد. ۶۸/۰۳/۲۴ 🌹🍃دهه فجر مبارک... ⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️قسمت صد❤️ . زهرا دستم را گرفت. "چی شده شهلا؟" بیرون وسط بیابان دیگر کسی نبود. صدای آقا نعمت را می شنیدم که حالم را می پرسید. زهرا را می دیدم که شانه هایم را می مالید. خودم را می دیدم که نفسم بند آمده و چانه ام می لرزد. هر طرف ماشین را نگاه می کردم چشم های خسته ی ایوب را می دیدم. حس می کردم بیرون از ماشینم و فرسنگ ها از همه دورم. تک و تنها و بی کس با چشم های خسته ای که نگاهم می کند. قطره های آب را روی صورتم حس کردم. زهرا با بغض گفت: "شهلا خوبی؟ تو را به خدا آرام باش" اشکم که ریخت صدای ناله ام بلند شد. "ایوب رفت...من می دانم....ایوب تمام شد..." برگه آمبولانس توی پاسگاه بود. دیدمش رویش نوشته بود: "اعلام مرگ، ساعت ده، احیا جواب نداد" . ❤️قسمت صد و یک❤️ توی بیمارستان دکتر که صورت رنگ پریده ام را دید، اجازه نداد حرف بزنم، با دست اشاره کرد به نیمکت بنشینم. - "آرام باشید خانم...حال ایشان....." چادرم را توی مشتم فشردم و هق هق کردم. +"به من دروغ نگو، هجده سال است دارم می بینم هر روز ایوب آب می شود. هر روز درد می کشد. می بینم که هر روز می میرد و زنده می شود. می دانم که ایوب رفته است....." گردنم را کج کردم و آرام پرسیدم: "رفته؟" دکتر سرش را پایین انداخت و سرد خانه را نشان داد. توی بغل زهرا وا رفتم. چقدر راحت پرسیدم: "ایوب رفته؟" 😭 ⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
🔴قصه تلخ ایران ❌مشکل اساسی کشور ما این بود که پادشاهان ظالم و مستبد، اختیار مردم را به دست گرفته بودند. پادشاهان برای بیگانگان نوکر صفت، مرعوب و نوچه آنها بودند. نفوذ بیگانگان برای مملکت ما یک سرطان بود. ❌❌ یکی از مسئولین زمان پهلوی بعد از ظهرها راه می‌افتاد و در خیابان‌های تهران، زن‌هایی را که به همراه شوهر خود قدم می‌زدند، برای خود انتخاب می کرد. 💯💯این وضع مملکت ما بود و این یعنی اوج وادادگی و حقارت و ذلیل بودن... 🌹🍃 ♦️نام و نام خانوادگی شرکت کننده در مسابقه فجر ماندگار: فاطمه کریمی https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📌 زنبور عسل چند بار در قرآن آمده است؟ یک بار در آیه ۶۸ سوره نحل 📌 شتر چند بار در قرآن آمده است؟ ۱۴ بار در سوره هایی همچون مائده، اعراف، هود و... 📌 شته در کجا آمده است؟ یک بار در آیه ۱۳۳ سوره اعراف ⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
⭕️امروز همه چيز بايد اسلامی ‌باشد 🖤مرجع عالیقدر جهان تشیع مرحوم حضرت آیت الله العظمی شیخ لطف الله صافی گلپایگانی: ✅امروز همه چيز بايد اسلامی ‌باشد، رنگ قرآن داشته باشد. امروز وظيفۀ شما امربه‌معروف و نهي‌ازمنکر است، نبايد اين وظيفه منحصر در سپاه و بسيج باشد، هر‌کسی در هر جا خلاف شرعي می‌بيند منکري می‌بيند بايد انکار (جلوگیری)کند. @akcnevesht
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹🍃دوستان گرامی:😊 🌹🍃نماز وصل عاشقانه هست، نماز اول وقت
13891112_2812_64k.mp3
2.89M
🎙بشنوید | خاطره رهبر انقلاب از روز ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ و بازگشت امام خمینی(رحمه‌الله) به ایران🇮🇷🍃 ⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چند تا آقا از جلومون رد شدن بخاطر همین من ساکت شدم... سکوت من باعث شد مهسا حرف بزنه... گفت: با داشتن خواهر میشه باهاش حرف زد ، حرفهایی که هیچ کجا نمیشه گفت! بعد خودش با تاکید سرش گفت: البته خوب شاید همه ی خواهرها هم اینجوری نباشن ولی هما من میخوام با تو حرف بزنم و بدون اینکه منتظر واکنشی از طرف من باشه ادامه داد : راستش... راستش الان که دیگه فریده ای نیست طبیعتا داریوش هم نخواهد بود، با مردن فریده عملا برای من داریوش هم مرد! نگاهش رو به آسمون دوخت ادامه داد و چه بهتر که توی زندگی من داریوش نباشه! من چون هیچی از ماجرای داریوش نمیدونستم واقعا نظری نداشتم که بدم! اینکه این آقا کیه و توی زندگی مهسا چکاره بوده برام مبهم بود! می خواستم بپرسم که اصل قضیه چیه؟! اماجملات پر قدرت بعدی که مهسا گفت مجالی برای پرسیدن این حرفها نگذاشت... با حالی بین انگیزه برای جبران گذشته و امید به یه مسیر جدید ادامه داد: من درستش می کنم... همه چیز رو... خوشحال بودم اینقدر انگیزه گرفته، اما از لحن کلامش کمی هم نگران شدم چون احساس کردم که دنباله اینه یک شبه همه ی گذشته اش رو میخواد جبران کنه، اما من می‌دونستم این مسیر پلکانیه و طبق قاعده گام به گام باید نقص ها و ضعف ها رو شناخت و جبران کرد و یکدفعه توقع خوب عالم شدن رو داشتن جز بدترشدن ماجرا کمکی نمی کنه! این مساله خیلی برام واضح بود که حتی تعمیر یه دستگاه خراب دست کم، هم زمان می بره ،هم باید يه سری قطعات کلا عوض بشه تا راه بیفته، حالا چه برسه به اینکه يه آدم تصمیم بگیره يه تغییر اساسی برای راه اندازی دوباره اش داشته باشه! بالاخره شوخی که نبود! قرار بود يه زندگی زیر و رو بشه! ولی باید حواسم می بود برای من هم این نگرانی، تله ی حمله ی شیطان از جلو نباشه که من رو هم نا امید کنه که نمیشه، این مسیر هر چند با بالا و پایین هاش روشن بود... بعد از ماجرای گلزار شهدا و حرفهایی که بینمون رد و بدل شد ارتباط من و مهسا خیلی بیشتر و عمیقتر شد. اوایل خیلی این رابطه برای من سخت بود چون تفاوتهامون زیاد بود. اما کم کم شبیه هم شده بودیم. یعنی درست بخوام بگم مهسا شبیه ما شده بود. از تفکرش گرفته تا تیپ و پوشش. هرچند طول کشید و زمان زیادی برد اما بالاخره به قول پیامبرمون(ص) شبیه دوستایی که باهاشون می چرخید داشت می شد... شاید بیش از چندین ماه گذشته بود که دم دمای عصر بود که مهسا بهم زنگ زد. از تن صداش معلوم بود حالش مثل همیشه نیست! اولش که نمی خواست چیزی بگه اما بعد از اصرار من شروع کرد مبهم صحبت کردن! حرفهایی که رنگ و بوشون از مشکلی حکایت میکرد اما علتش مشخص نبود! در نهایت دیدم هیچی از حرفهاش نفهمیدم! گفتم مهسا به قول بچه ها، فارسی حرف بزن ببینم مشکل چیه؟! من که تا خودت نگی علم غیب ندارم بتونم کمکت کنم! نکنه هنوز با من رودربایستی داری خاااانم؟ بالاخره زبون باز کرد و گفت:... ادامه دارد... نویسنده: ⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴قبض آب و برق 💢شبهه: امام خمینی (رحمه‌الله) آب و برق را مجانی کرده است.. ✅✅اما اصل ماجرا: 1⃣در تاریخ ۵۷/۱۲/۰۹ قبل از ترک تهران به قم می‌گویند: «من به دولت راجع به مجانی کردن آب و برق و بعضی چیزهای دیگر فعلاً برای طبقات کم بضاعتی که در رژیم شاه دچار محرومیت شدند سفارش اکید نمودند که عمل خواهد شد». 2⃣در بدو ورود به قم یعنی ۵۷/۱۲/۱۰ فیضیه جواب امیر انتظام را می‌دهد که در امور مادی نباید توقف کرد و گفتند: علاوه بر اینکه زندگی مادی شما را می‌خواهیم مرفه بشود، زندگی معنوی شما را هم می‌خواهیم مرفه باشد. 3⃣۵۷/۱۲/۱۱ در کتابخانه مدرسه فیضیه هر چه زودتر باید مشکل مسکن برای فقرا حل شود، آب و برق برای فقرا و بی بضاعت‌ها باید مجانی شود. 💯💯البته وعده‌ی اب و برق مجانی را سخنگوی دولت موقت یعنی عباس امیر انتظام در تاریخ ۵۷/۱۲/۰۸ برای قشر کم درآمد مطرح کرده بود. دشمن با حذف یک قید و سانسور کردن فضای سخنرانی امام آن را تحریف می‌کند. اول امام آب و برق مجانی را برای فقرا و بی‌بضاعت‌ها مطرح کردند و نه برای همه اقشار. ثانیاً در یک سخنرانی دارند جواب سخنگوی دولت را می دهد و اصل پیام‌ها سخنرانی این است که معنویت برای شما مهمتر است و برق مجانی را به عنوان عنوان یک مثال ذکر می‌کنند. 🌹🍃 ♦️نام و نام خانوادگی شرکت کننده در مسابقه فجر ماندگار:مهدی جمشیدی https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
🇮🇷🍃اصــل آزادی در کنــار اســلام به عنــوان اصــل تفکیک‌ناپذیــر قانــون اساســی یکـی از اصـول مهـم قانـون اساسـی جمهـوری اسـلامی ایـران؛ اسـتقلال و تمامیـت ارضی کشـور اسـت. پـس از پیـروزی انقـلاب اسـلامی، اصـل اسـتقلال از چنـان منزلت و جایگاهی برخــوردار شــد کــه همــواره اصــل آزادی در کنــار اســلام، به عنــوان اصلــی تفکیک‌ناپذیــر، بــه قانــون اساســی وارد شــد و حفــظ اســتقلال، وظیفــۀ آحــاد ملــت و دولــت و کار اصلــی سیــــاست کشــور به شــــــــمار مــی‌رود. 📚تلخیص از کتاب صعود چهل ساله؛ صفحه ۱۲. 🌹🍃 ♦️نام و نام خانوادگی شرکت کننده در مسابقه فجر ماندگار: رضوان رضایی https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فروتنی یعنی 🌸 پذیرفتن معایب خود قوی باشیم اما نه گستاخ🌸 مهربان باشیم اما نه ضعیف جسور باشیم🌸 اما نه زورگو فروتن باشیم امانه ترسو... 🌸 مغرور باشیم اما نه خودبین 🌸 بی توقع مثل خـــدا مهربان باشیم با هـــمہ🌸 💞شب به خیر 💞
❤️🍃بسم الله الرحمن الرحیم 🌹🍃سلام و درود به اعضای خوب کانال مه‌گل همیشہ يكرنگ بمان🌺🍃 حتی اگر در دنيايی زندگی مي‌كنی كہ مردمش براي پر رنگی هزار رنگ مي‌شوند🌻🌻🌻 ⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
شهید محمدحسین اصغری زندگینامه 📝 🍃🌹شهید اصغری یازدهم بهمن ۱۳۴۴، در زرند چشم به جهان گشود. پدرش اسدالله، کارمند بود و مادرش، سرور نام داشت. تا سوم متوسطه درس خواند. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. شانزدهم تیر ۱۳۶۳، با سمت تخریب چی در جزیره مجنون عراق بر اثر انفجار مین شهید شد. مزار او در بهشت زهرای تهران واقع است. ⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌ ‌⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
❤️قسمت صد و دو❤️ . امکان نداشت ایوب برای عملیاتی به جبهه نرود و من پشت سرش نماز حاجت نخوانم. سر سجادت زار نزنم که برگردد. از فکر زندگی بدون ایوب مو به تنم سیخ می شد. ایوب چه فکری درباره من می کرد؟ فکر می کرد از آهنم؟ فکر می کرد اگر آب شدنش را تحمل کنم نبودنش هم برایم ساده است؟ چی فکر می کرد که آن روز وسط شوخی هایمان درباره مرگ گفت: "حواست باشد بلند بلند گریه نکنی، سر وصدا راه نیاندازی، یک وقت وسط گریه و زاری هایت حجابت کنار نرود، هدی، حجاب خواهر هایم، کسی صدای آن ها را نشنود. مواظب باش به اندازه مراسم بگیرید، به اندازه گریه کنید." زهرا آخرین قطره های آب قند را هم داد بخورم. صدای داد و بیداد محمد حسین را می شنیدم. با لباس خاکی و شلوار پاره و خونی جلوی پرستارها ایستاده بود. خواستم بلند شوم، زهرا دستم را گرفت و کمک کرد. محمد حسین آمد جلو... صورت خیس من و زهرا را که دید، اخم کرد. "مامان....بابا کجاست؟" 😔 . ❤️قسمت صد و سه❤ . زهرا دستش را روی دهان گذاشت تا صدای هق هقش بلند نشود. محمد حسین داد کشید: "می گویم بابا ایوب کجاست؟" رو کرد به پرستار ها ...آقا نعمت دست محمد را گرفت و کشیدش عقب، محمد برگشت سمت نعمت آقا: "بابا ایوب رفت؟ آره؟" رگ گردنش بیرون زده بود. با عصبانیت به پرستارها گفت: "کی بود پشت تلفن گفت حالش خوب است؟ من از پاسگاه زنگ زدم، کی گفت توی ای سی یو است؟ بابا ایوب من مرده...شما گفتید خوب است؟ چرا دروغ گفتید؟" دست آقا نعمت را کنار زد و دوید بیرون سرم گیج رفت، نشستم روی صندلی آقا نعمت دنبال محمد حسین دوید. وسط خیابان محمد حسین را گفت توی بغلش محمد خشمش، را جمع کرد توی مشت هایش و به سینه ی آقا نعمت زد. آقا نعمت تکان نخورد: "بزن محمد جان....من را بزن....داد بکش....گریه کن محمد...." محمد داد می کشید و آقا نعمت را می زد. مردم ایستاده بودند و نگاه می کردند. محمد نشست روی زمین و زبان گرفت. "شماها که نمی دانید...نمی دانید بابا ایوبم چطوری رفت. وقتی می لرزید شماها که نبودید. همه جا تاریک و سرد بود، همه وسایل ماشین را دورش جمع کردم و آتش زدم تا گرم شود، سرش را گرفتم توی بغلم....." بغضش ترکید و با صدای بلند گریه کرد: "سر بابام توی بغلم بود که مرد....... با..با.....ایوبم....توی بغل....من مرد....." 😭 ⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 واجب رکنی می‌دونی چیه ؟ 🔺اگه کم و زیاد بشه نماز باطل میشه ♦️دیگر قسمت ها: yun.ir/o84t3d ⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اعتراف میکنم تنبلی من و دوستم در حدیه که وقتی داریم والیبال بازی میکنیم بعد از اولین باری که توپ میافته زمین، بازیمون به فوتبال تبدیل میشه!😂😂😂😂😂 ‌ ‌⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
1_798396837.mp3
3.72M
°•🌱 ◉━━━━━━────── ↻ㅤ ◁ㅤ ❚❚ ㅤ▷ㅤ ⇆ 🎼¦⇢سرودهای دهه فجر🇮🇷🍃 🌿¦⇢بهمن‌خونین‌جاویدان....🌹🍃 ⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خدا 🍀🌷🍀🌷🍀🌷🍀🌷🍀🌷https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1