eitaa logo
مَه گُل
663 دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
3.6هزار ویدیو
103 فایل
❤پاتوق دختران فرهیخته❤👧حرفهای نگفتنی نوجوانی و جوانی😄💅هنر و خلاقیت💇 📑اخبار دخترونه و...🎀 📣گل دخترا😍کانال رو به دوستانتون معرفی کنید @Mahgol31 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سپاس 🙏 💐از بودنتون 🌺"درسال گذشته" 💐با آرزوی داشتنتـون 🌺"درسال جدید" 💐تقدیم به همه شما خوبان 🌺سال 1401 مبارک درپنـاه حق باشید🌺 ‌ ‌⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چهل و سوم نوشته را دوباره خواند و بعد هم ورقه را پاره كرد.چه سؤال سختي بود اين كه زنان همه طلب چرا مردان يكه طلب مي خواهند؟ استاد تماس گرفته بود كه برود دانشگاه. فكر كرد حتما براي شروع پروژه جديد است.در اتاق استاد را كه باز كرد كه كفيلي آن جا باشد. باور نمي كرد به استاد رو انداخته باشد. باور نمي كرد كه به استاد گفته باشد او پيشنهاد ضمني به صحرا داده و رهايش كرده است. استاد پيامش را رساند و حرف هايي زد و رفت تا نيم ساعت ديگر بيايد. صحرا مانده بود و او و هوايي كه تنفسش دشوار بود. -ببخش كه مجبور شدي...دلم مجبورم كرد. هيچ راه ارتباطي برام نذاشتي.آن قدر نگرانت مي شوم كه سر به خيابون مي ذارم. دستش را اگر جلوي دهانش نمي گرفت، حرف هايش را بدون مزمزه رها مي كرد.به جاي خالي استاد نگاه كرد. -هر جور كه تو بخواي، من همون مي شم. خودت هم ديدي كه توي اين مدت قيد خيلي چيزها رو زدم. نبايد بگذارد وقت را او اداره كند. -خانم كفيلي من اصلا برايم مهم نيسن كه شما اون روز با افشين بوديد يا اين كه الان هم با جوادي و سهرابي و ملكي مي ريد تئاتر و كلاس شعر خواني تان با گروه فلان است. شما آزاديد و به خاطر من آزادي تون رو پنهان نكنيد. فقط يه سؤال گوشه ذهنمه، اگر جواب بديد مرخص مي شم: چرا مني رو كه مثل شما نيستم طالبيد؟ خفه شده بود انگار. بعد از چند لحظه سكوت به قهقهه خنديد. سعي كرد كه نشنود تا ديوانه نشود. -جاسوسي منو مي كني؟ -نه. توي سلف همه تعريف ها رو مي شنوم. همون طور كه سمت دخترا شناسنامه پسرا دست به دست مي شه، سمت پسرها خيلي چيزاي ديگه گفته مي شه. نياز به پرس و جو نيست. جوابم رو هم اگر نمي خوايد نديد. تا نيم ساعت تمام نشده خيالتان را راحت كنم. هر چه زيادتر دست و پا بزنيد زيادتر فرو مي ريد. اين راه باتلاق است. ياد كتاب ها و رمان هايي افتاد كه بين بچه ها دست به دست مي چرخيد. بعد از خواندنش فقط مي شد اين را فهميد كه دختران امروز ما كه مثل صحرا هستند، تشنه آرامش و گداي محبت مي مانند. حسرتي كه ثمره ي سبك زندگيشان است. راه هايي را مي روند كه پر از دالان هاي توهم زا و متعفن است و هميشه حيران اند. از سرنوشت شخصيت ها و بدبختي ها و فضاي تاريك آنان تا چند روز دلخور بود. به صحرا گفت به جاي اين همه دست و پا زدن براي به دست آوردن ها، فقط چند صبح و شبي صبر كنيد حتما به يك نتيجه خوب مي رسيد. صحرا به التماس گفت: -اما من فقط تو رو مي خوام. باور كن شب و روزمو به عشق تو مي گذرونم. اين ديگه چه بي انصافيه. توي نامه هامم برات اينا رو نوشتم. تو چه طور دلت مي آد كه جواب ندي. توي سرش داغ شد. تا حالا نمي دانست كه نامه ها چه محتوايي دارد! از فكر اين كه مادر چه خوانده توي اين ده پانزده نامه اي كه او دو روز يك بار دستش داده است، سرش داشت سوت مي كشيد. بلند شد و از در بيرون زد. ادامه دارد ...
‼️ عید نوروز 🔷 س: نظر حضرت عالی راجع به عید نوروز چیست؟ آیا همانند عیدهایی که مسلمانان آن ها را جدی می گیرند مثل عید فطر و قربان، از نظر شرعی ثابت شده است یا این که فقط روز مبارکی محسوب می شود مثل روز جمعه و مناسبت های دیگر؟ ✅ ج: هرچند نصّ معتبری مبنی بر این که عید نوروز از اعیاد دینی یا ایام مبارک شرعی باشد، وارد نشده است، ولی جشن گرفتن و دید و بازدید در آن روز، اشکال ندارد، بلکه از این جهت که صله رحم می باشد مستحسن است. ⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‏۵فرد رو از زندگیتون حذف کنین ‏۱-شخصی که دو به هم زنی میکنه ‏۲-شخصی که مدام به شما استرس وارد میکنه ‏۳-شخصی که از شما سواستفاده میکنه ‏۴-شخصی که بی احترامی براش تفریحه ‏۵-شخصی که غذا زیاد میخوره ولی چاق نمیشه ‏گروه آخر بیچاره ها کاری نکردن ولی حقشونه 😂😂😂😂 ‌ ‌⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
آخرین تابوت ⚰ ✔ جدیدترین اثر منتشر شده از محمدرضا حدادپورجهرمی... 🔥 برشی از کتاب: صدای خیلی کمی از قهوه‌خانه بیرون می‌آمد.همه شاهد لحظه خفه شدن و قطع تنفس کسی بودند که در یک ماه اخیر دو، سه نفر را کشته بود. اما آن لحظه روی زمین افتاده بود و یک دستش شکسته و کج و در خلاف مسیر بدنش افتاده بود. با آن یکی دستش هم محکم به قفسه سینه‌اش می‌کشید و انگار می‌خواست به زور اکسیژن به حلق و سینه‌اش بفرستد اما نمی‌توانست. وقتی داور کلید قفس را بیرون آورد و در را باز کرد و بالای سر یاشار نشست، به معنای واقعی کلمه شوکه شد. بالای سرِ یاشار شاهد آخرین تکان‌های شدید پاهایش بود که به زمین کشیده می‌شد. فهمید که در حال جان کندن است و دیگر حتی شمارش معکوس هم فایده‌ای ندارد... ✏ معرفی: داستانی پرکشش و برگرفته از چندین پرونده و شخصیت خاص که هرکدام به دلایلی گرفتار مکر سازمان موساد شده اند و ظرفیت های خودرا در مسیر خطرناکی بکار گرفته‌اند...ورزشکاران حرفه‌ای اما ناپخته بعلاوه گروهی از ارازل دست به اقداماتی خطرناک علیه انقلاب زده‌اند. در این داستان پرده‌ای از این اشتباهات و نقش جامعه بزرگ اطلاعاتی کشور در کنترل و خنثی سازی آن جنایات روایت می‌شود...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 به روایت امیرحسین. همینجوری اعصابم بابت اتفاقات این مدت خراب بود دیگه این اتفاق هم شده ضربه آخر برای من . ولی بازم خودمو کنترل کردم که چیزی نگم. خیر سرم بچه ها منو اوردن اینجا که حالم خوب بشه ولی حالا دیگه شده بود واویلا. کلا هر وقت اینجور صحنه هارو میدیدم اعصابم خورد میشد دست خودمم نبود و امکان نداشت روزی باشه که کمتر از سه چهار بار این صحنه ها جلوی چشمام اتفاق بیفته. تقریبا پایینای کوه بودیم که با صدای محمد که داشت صدام میکرد از فکر اومدم بیرون. محمد _ سید. داداش کجا سیر میکنی ؟ _ هیچی. همینجام. مهدی_ فکر کنم عاشق شده جوری نگاش کردم که کلا پشیمون شد از حرفش و همزمان با نگاه عصبی من و نگاه شرمگین مهدی گروه ۶ نفرمون رفت رو هوا البته به جز من که حوصله خندیدن هم نداشتم. بچه ها داشتن میگفتن و میخندیدن منم برای اینکه اصلا حوصله نداشتم سرعتمو زیاد کردم و ازشون فاصله گرفتم . تارسیدم به ماشین سریع نشستم و سرمو گذاشتم رو فرمون . واقعا دیگه نمیدونستم باید چیکار کنم . با صدای تق تق شیشه سرمو بلند کردم و با چهره محمد که دلسوزانه زل زده بود بهم روبه رو شدم. شیشه رو کشیدم پایین. محمد_ ببین امیر داداش یه سوال میپرسم بی رودروایسی جواب بده . الان میخوای تنها باشی یا با کسی درد و دل کنی؟ محمد صمیمی ترین دوست من بود ولی حتی اونم از مشکل من خبر نداشت چون چیزی بود که نمیخواستم هیچ کس هیچ کس اطلاعی ازش داشته باشه. یه لبخند زورکی زدم و گفتم: _ بپر بالا رفیق. و بعد رو به بچه ها که با فاصله از ما وایساده بودن دم ماشین علی دست تکون دادم. محمد سوار شد و راه افتادم. دیگه داشتم از سکوت کلافه میشدم دستمو بردم که ضبط ماشین رو روشن کنم که محمد دستمو گرفت. پرسشگرانه نگاش کردم. محمد_ نمیخوای بگی چی شده؟ _ بیخیال داداش محمد_ تا کی میخوای بریزی تو خودت؟ با حرص دستمو کشیدم و گفتم _ هروقت که حل بشه. محمد ضبط رو روشن کرد و آهنگ صبح امید بود که فضای ماشین رو قابل تحمل کرد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎊هرچی خوبیه وخوشبختیه 🌸خدای مهربون 🎊براتون رقم بزنه 🌸کلبه هاتون ازمحبت گرم باشه 🎊و آرامش مهمون همیشگی 🌸خونه هاتون باشه 🎊شبتون خوش ودرپناه خدا ⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به نام خدایی که نزدیک است خدایی که وجودش عشق است و با ذکر نامش آرامش را در خانه دل جا می دهیم 🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸 🌱 🌱 ⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
💔🍃جمعه‌های دلتنگی ❤️🍃 رهبرمعظم انقلاب: طلوع خورشیدِ حق و عدل در پایان این شب ظلمانی قطعی است... ۹۶/۰۲/۲۰ 🍃🌹«اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم» ✨قرار ما جمعه‌ها ختم صلوات به نیت سلامتی و تعجیل در فرج آقا امام زمان (عجل‌الله تعالی فرجه الشریف) ✨ 🍃🌹............................ 👈 لطفاً روی لینک زیر کلیک کنید و با ذکر تعداد صلوات کلمه را بزنید. https://EitaaBot.ir/counter/d7czt 🌱کپی آزاد ☺️ ⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1