بسم الله الرحمن الرحيم
🌷 تفسیر آیه به آیه قرآن
🌷 از ابتدا تا انتهای قرآن
🌷 تفسیر_یک_دقیقه_ای_قرآن
💬مالک یوم الدین(4)
🗯 ترجمه: مالک روز جزاست
🌷 در تفسیر آیات قبلی گفتیم #خداوند اسم و صفاتی دارد اسم خداوند #الله است و از جمله صفاتی که در این سوره تا کنون خواندیم الرحمن، الرحیم و رب است و چهارمین صفتی که به خداوند در سوره #حمد نسبت داده شده مالک است. خداوند مالک زمین و آسمان ها و دنیا و آخرت است در این آیه می فرماید خداوند مالک یوم الدین است یعنی مالک روز قیامت است
🌷 چرا #قیامت و آخرت را با واژه #یوم یعنی روز یاد می کند؟
چون وقتی #روز می شود همه چیز معلوم و #روشن و آشکار می شود در روز قیامت مشخص می شود چه کسی روسفید است و چه کسی روسیاه است و همه چیز از خوب و بد و زشت و زیبا روشن می شود.اما #دنیا مثل شب #تاریک و ظلمانی است.
🌷 چرا در این آیه می فرماید #قیامت روز دین است؟
زیرا در آن روز فقط #دین حرف اول و آخر می زند و ملاک خوب و بدی فقط دین است و کسانی که به دستورات دین عمل کردند #رستگار خواهند شد و روز دین روز جزای اعمال انسان هاست.
🌷🌷 پیام های آیه4سوره حمد:
🌷 حرف اول و آخر را در قیامت دین خواهد زد.
🌷 روز دین یعنی روز قیامت یعنی روز جزای اعمال انسان هاست.
🌷 مالک روز قیامت خداست همان خدایی که الرحمن الرحیم و رب العالمین است.
مه گل پاتوق دختران فرهیخته
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
🦋🦋🦋
✍️ #دمشق_شهر_عشق
#قسمت_بیست_و_نهم
💠 نگاهش روی صورتم میگشت و باید تکلیف این زن #تکفیری روشن میشد که باز از پاسخ سوالم طفره رفت :«تو اینو از کجا میشناختی؟»
دیگر رنگ شیطنت از صورتش رفته بود، به انتظار پاسخی چشمش به دهانم مانده و تمام خاطرات خانه بسمه و ابوجعده روی سرم خراب شده بود که صدایم شکست :«شبی که سعد میخواست بره #ترکیه، برا اینکه فرار نکنم منو فرستاد خونه اینا!»
💠 بیغیرتی سعد دلش را از جا کَند، میترسید در آن خانه بلایی سرم آمده باشد که نگاهش از پا درآمد و من میخواستم خیالش را تخت کنم که #حضرت_سکینه (علیهاالسلام) را به شهادت گرفتم :«همون لحظه که وارد اون خونه شدم، این زن منو برد #حرم، فکر میکرد وهابیام. میخواستن با بهم زدن مجلس، تحریکشون کنن و همه رو بکشن!»
که به یاد نگاه مهربان و نجیب مصطفی دلم لرزید و دوباره اشکم چکید :«ولی همین آقا و یه عده دیگه از مدافعای #شیعه و #سنی حرم نذاشتن و منو نجات دادن!»
💠 میدید اسم مصطفی را با چه حسرتی زمزمه میکنم و هنوز خیالش پیِ خیانت سعد مانده و نام ترکیه برایش اسم رمز بود که بدون خطا به هدف زد :«میخواست به #ارتش_آزاد ملحق بشه که عملگی ترکیه و آمریکا رو بکنه؟»
به نشانه تأیید پلکی زدم و ابوالفضل از همین حرفها خطری حس کرده بود که دستم را گرفت، با قدرت بلندم کرد و خیره در نگاهم هشدار داد :«همونجور که تو اونو شناختی، اونا هم هر جا تو رو ببینن، میشناسن، باید برگردی #ایران!»
💠 از قاطعیت کلامش ترسیدم، تکهای از جانم در اینجا جا مانده و او بیتوجه به اضطراب چشمانم حکمش را صادر کرد :«خودم میرسونمت فرودگاه، با همین پرواز برمیگردی #تهران و میری خونه دایی تا من مأموریتم تموم شه و برگردم!»
حرارت غمی کهنه زیر خاکستر صدایش پیدا بود که داغ #فراق مصطفی گوشه قلبم پنهان شد و پرسیدم :«چرا خونه خودمون نرم؟»
💠 بغضش را پشت لبخندی پنهان کرد و ناشیانه بهانه تراشید :«بریم بیرون، اینجا هواش خوب نیست، رنگت پریده!» و رنگ من از خبری که برایش اینهمه مقدمهچینی میکرد پریده بود که مستقیم نگاهش کردم و محکم پرسیدم :«چی شده داداش؟»
سرش را چرخاند، میخواست از چشمانم فرار کند، دنبال کمکی میگشت و در این غربت کسی نبود که دوباره با نگاهش به چشمان پریشانم پناه آورد و آهسته خبر داد :«هفت ماه پیش کنار اتوبوس زائرای ایرانی تو #کاظمین بمبگذاری کردن، چند نفر #شهید شدن.»
💠 مقابل چشمانم نفسنفس میزد، کلماتش را میشمردم بلکه این جان به لب رسیده به تنم برگردد و کلام آخر او جانم را در جا گرفت :«مامان بابا تو اون اتوبوس بودن...»
دیگر نشنیدم چه میگوید، هر دو دستم را روی سرم گرفتم و اختیار ساقم با خودم نبود که قامتم ازکمر شکست و روی زمین زانو زدم. باورم نمیشد پدر و مادرم از دستم رفته باشند که به گلویم التماس میکردم بلکه با ضجهای راحتم کند و دیگر نفسی برای ضجه نمانده بود که بهجای نفس، قلبم از گلو بالا میآمد.
💠 ابوالفضل خم شده بود تا از روی زمین بلندم کند و من مقابل پایش با انگشتان دستم به زمین چنگ میزدم، صورت مهربان پدر و مادرم در آینه چشمانم میدرخشید و هنوز دست و پاهای بریده امروز مقابل چشمم بود و نمیدانستم بدن آنها چند تکه شده که دیگر از اعماق جانم جیغ کشیدم.
در آغوش ابوالفضل بالبال میزدم که فرصت جبران بیوفاییهایم از دستم رفته و دیدار پدر و مادرم به #قیامت رفته بود.
💠 اینبار نه حرم حضرت سکینه (علیهاالسلام)، نه چهارراه #زینبیه، نه بیمارستان #دمشق که آتش تکفیریها به دامن خودم افتاده و تا مغز استخوانم را میسوزاند و به جای پرواز به سمت تهران، در همان بیمارستان تا صبح زیر سِرُم رفتم.
ابوالفضل با همکارانش تماس گرفت تا پیشم بماند و به مقرّشان برنگشت، فرصتی پیش آمده بود تا پس از چند ماه با هم برای پدر و مادر شهیدمان عزاداری کنیم و نمیخواست خونابه غم از گلویش بیرون بریزد که بین گریه به رویم میخندید و شیطنت میکرد :«من جواب #سردار_همدانی رو چی بدم؟ نمیگه تو اومدی اینجا آموزش نیروهای #سوری یا پرستاری خواهرت؟»
💠 و من شرمنده پدر و مادرم بودم که دیگر زنده نبودند تا به دست و پایشان بیفتم بلکه مرا ببخشند و از این حسرت و دلتنگی فقط گریه میکردم.
چشمانش را از صورتم میگرداند تا اشکش را نبینم و دلش میخواست فقط خندههایش برای من باشد که دوباره سر به سرم گذاشت :«این بنده خدا راضی نبود تو بری ایران، بلیطت سوخت!»
💠 و همان دیشب از نقش نگاهم، احساسم را خوانده و حالا میخواست زیر پایم را بکشد که بیپرده پرسید :«فکر کنم خودتم راضی نیستی برگردی، درسته؟»...
#ادامه_دارد
(◕ᴗ◕✿)_________🍃🌹
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
🌿 آیتالله #بهاءالدینی (ره) :
سعی کنید پایتان را از ڪشتی حضرت
#سیدالشهدا علیهالسلام بیرون نگذارید
و دائمــاً به امری از امور دستگاه
#امـام_حسیـــن علیهالسلام مشغول باشید
تا بواسطه آن از همه شیعیـان دستگیری
شود والا حسـاب و ڪتـاب آن طـرف،
#قیامت دقیقتر از این حـرفهاست.
#آیت_الله_بهاءالدینی
⚘🌿⚘🌿⚘🌿⚘🌿⚘🌿⚘
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
🌸🌸🌸🌸🌸
✨ حکمتی از نهجالبلاغه حضرت علی«ع»
📖 موضوع: #پندهای_جاویدان
«راه شادکردن دیگران»
(اخلاق خانواده)
▫▫▫
⭕امام علیهالسلام فرمودند :
⬅#اى_كميل !
خانواده ات را فرمان ده كه #روزها در به دست آوردن بزرگوارى،
و #شب ها در رفع نياز خفتگان بكوشند.
⬅سوگند به #خدايى كه تمام صداها را مى شنود !
هر كَس دلى را #شاد كند، خداوند از آن شادى لطفى براى او قرار دهد ،
كه به هنگام #مصيبت چون آب زلالى بر او باريدن گرفته
و #تلخى مصيبت را بزدايد
چنان كه شتر غريبه را از #چراگاه دور سازند.
▫▫▫
‼ نکات :
✅ امام«ع» در #نكته_اوّل ،
#برنامه_زندگى را چنين تنظيم مىفرمايد
✔كه در بخشى از آن انسان باايمان بايد به #خودسازى و كسب فضايل مشغول باشد،
🔻بر #علم خود بيفزايد،
🔻از #تجارب ديگران استفاده كند،
🔻#صفات برجسته انسانى را در خود پرورش دهد،
🔻#رذايل_اخلاقى را دور نمايد و به سوى كمال انسانى سير كند،
📌و در بخش ديگر به دنبال #حل_مشكلات_مردم باشد.
✅بنابراين كسانى كه تنها به #اصلاح_خويش مىپردازند
و كارى براى حل مشكلات ديگران انجام نمىدهند از #حقيقت_اسلام دورند.
✅همچنين كسانى كه براى انجام حوائج مردم تلاش مىكنند
و از #خود_غافلند آنها نيز بيگانهاند؛
✔➕#مسلمان_واقعى كسى است
كه هم به اصلاح خويش بپردازد
و هم به حل مشكلات مردم توجّه كند.
🚨انسان تا خود را #نسازد نمىتواند به ديگران بپردازد.
✅البته #مكارم_اخلاق، تمام فضايل اخلاقى را كه در آيات و روايات و كتب علماى اخلاق وارد شده است شامل مىشود؛
✅از جمله در حديثى از #امام_صادق«ع» مىخوانيم:
🚨«مكارم اخلاق #ده_چيز است.
اگر مىتوانى تمام آنها در تو باشد انجام ده… راوى #سؤال مىكند: آنها چيست؟
امام علیه السلام مىفرمايد:
✔« #راستگو_بودن در اظهار يأس از آنچه در دست مردم است
و نظر به #لطف_خدا داشتن
(يا راستگو بودن در مقام ابراز شجاعت در برابر دشمنان)
و راستگويى و #اداى_امانت
و #صله_رحم
و پذيرايى از ميهمان وسير كردن #گرسنگان
و جبران كردن #نيكىهاى مردم
و #تعهد داشتن در برابر همسايگان
و تعهّد داشتن در برابر دوستان
و رأس همه آنها #حياست».
➕اشاره به اين است كه انسان بايد خدماتش به مردم بى سر و صدا و غالبآ #مخفيانه باشد
➕آبروی آنها محفوظ بماند و در برابر ديگران #شرمنده نشوند.
✅ #دنياى_مادى امروز، كمكرسانى به نيازمندان را تحت برنامههاى محدود، در اختيار دولتها قرار مىدهد
و افراد، كمتر مسئوليتى براى خود قائلند،
در حالى كه در #اسلام چنين نيست؛
🔸همه كسانى كه توانايى دارند،
در برابر مشكلات ونيازهاى حاجتمندان مسئوليت دارند
🔹تا آنجا كه #پيغمبر_اكرم«ص» در حديث معروفى مىفرمايد:
✔« #سوگند به كسى كه جان محمد در دست قدرت اوست
كسى كه شب #سير بخوابد
و برادر مسلمانش (يا فرمود: همسايه مسلمانش) گرسنه باشد
به من (كه پيغمبر اسلام) #ايمان نياورده است».
✅ #امام_علی«ع» در ادامه اين سخن به نكته ديگرى پرداخته ،
دستور به
#شاد_كردن دلهاى افسرده است.
✅ در احاديث اسلامى نيز درمورد
ادخال سرور در #قلب_مؤمنان بهطور خاص، يا انسانها بهطور عام، روايات زيادى وارد شده است؛
🔸 #حضرت_رسول«ص» میفرمایید :
«مَنْ سَرَّ مُوْمِناً فَقَدْ سَرَّنِي وَمَنْ سَرَّنِي فَقَدْ سَرَّ اللَّهَ؛
كسى كه #مؤمنى را مسرور كند
مرا مسرور ساخته و كسى كه مرا مسرور كند #خدا را مسرور كرده است».
✅ از #امام_صادق«ع» روايت گويايى در اين زمينه نقل شده است كه خلاصهاش اين است:
🔻«هنگامى كه در #قيامت انسانِ باايمان از قبرش خارج مىشود
🔻شخصى (نورانى) از قبر با او برمىخيزد و او را #بشارت به خير مىدهد
🔻و در تمام مراحل قيامت با اوست و از ترس و #وحشت او مىكاهد
🔻تا زمانى كه او را وارد #بهشت مىسازد.
❓شخص مؤمن از او مىپرسد:
تو #كيستى كه همراه من آمدى و در تمام اين مسير مونس من بودى؟
مىگويد:
🔸« من همان #سرورى هستم كه بر برادرانت در دنيا وارد ساختى.
🔹من از آن آفريده شدم كه تو را بشارت دهم و #مونس تنهايى و وحشت تو باشم».
📚حکمت۲۵۷ _ (اخلاقی، اجتماعی)
🙏ترجمه مرحوم استاد محمد دشتی.
➖➖➖🌹🌹➖➖➖
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1