eitaa logo
مَه گُل
669 دنبال‌کننده
11.2هزار عکس
3.6هزار ویدیو
103 فایل
❤پاتوق دختران فرهیخته❤👧حرفهای نگفتنی نوجوانی و جوانی😄💅هنر و خلاقیت💇 📑اخبار دخترونه و...🎀 📣گل دخترا😍کانال رو به دوستانتون معرفی کنید @Mahgol31 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به سمت گودال از خیمه دویدم من؛ شمر جلوتر بود  دیر رسیدم من…  🏴🏴🏴
امشب به سبک کرب و بلا گریه می‌کنیم همراه زینب کبری گریه می‌کنیم صاحب زمان گرفته عزا گریه می‌کنیم از داغ روح سیدالشهداء گریه می‌کنیم 🏴🏴🏴
مداحی آنلاین - ماجرای جانسوز از اسارت حضرت زینب کبری - دارستانی و کریمی.mp3
2.59M
🏴🏴🏴 ماجرای جانسوز از اسارت حضرت زینب(س) 🎤حجت الاسلام دارستانی
YEKNET_IR_zamine_shabe_10_moharram1399_mehdi_salahshoor.mp3
3.42M
🏴🏴🏴 سه ساعته شلوغه تو گودال زبونم لال زبونم لال 🎤 مهدی سلحشور
خرجن حافیات باکیات 🏴🏴🏴
مداحی آنلاین - کربلا یعنی یتیمان حسین - شهروز حبیبی.mp3
5.61M
🏴🏴🏴 کربلا یعنی یتیمان حسین گریه در شام غریبان حسین 🎤 شهروز حبیبی
ـــــــــــــــــــــ🔘🥀🔘ـــــــــــــــــــ 📌 جمعه های دلتنگی امام زمان (عج): من برای مومنی که مصیبت جد شهیدم را یادآور شود، سپس برای تعجیل فرج و تایید من دعا نماید، دعا می کنم. 🍃🥀«اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم» ✨قرار ما جمعه‌ها به نیت سلامتی و تعجیل در فرج آقا امام زمان (عجل‌الله تعالی فرجه الشریف) ✨ ............................ 👈 لطفاً روی لینک زیر کلیک کنید و با ذکر تعداد صلوات کلمه را بزنید. https://EitaaBot.ir/counter/d7czt 🌱کپی آزاد عج ع ⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
°• برای پیدا کردن علاقۀ به خدا، باید تمام حبّ‌الدنیا را در دلت از بین ببری، ولی برای پیدا کردن علاقۀ به حسین(علیه‌السلام) این گونه نیست؛ یعنی با داشتن حبّ‌الدنیا هم می‌شود حسین(علیه‌السلام) را دوست داشت و شیرینی محبت او را تجربه کرد. °• اگر کسی می‌خواهد حبّ‌الله را تجربه کند و بفهمد که از چه جنسی است، می‌تواند با تجربه‌کردن و چشیدن لذت محبت حسین(علیه‌السلام) به این درک برسد. ⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
تولد دوباره او را با دستانی بسته، روی زمین خون می‌کشیدند. سر و صورتش خونی بود. تا گوشه چشمش را باز کرد، نگاهش به طناب حلقه شده که تاب می‌خورد، افتاد. می‌خواست خودش را خلاص کند. دست و پا می‌زد، اما کاری از پیش نمی‌برد. پاهایش را روی آسفالت خیس و سرد می‌کشید، تا حرکتشان را آرام‌تر کند. چهره‌هایشان را نمی‌دید ولی چنان قوی بودند که مجال تکان خوردن را به او نمی‌دادند. دهانش را باز کرد، تا کمک بخواهد، التماس کند، بگوید بی‌گناه است، ولی خون دهانش را پر کرد. دیگر نمی‌توانست نفس بکشد. آسمان و زمین سرخ پوشیده بودند و فقط او را تماشا می‌کردند. دیگر کار از کار گذشته بود. اکنون او درست مقابل طناب دار ایستاده. :«آقا موسی، آقا موسی، بیدار شو،چی شده؟ خواب بد دیدی؟» چشمانش را باز کرد. دهانش خشک بود، نفس عمیقی کشید. نمی‌دانست کجاست. کمی به صدای نوحه و گریه گوش کرد. چشم گرداند و به پرچم‌های مشکی که دورتادورش را گرفته بودند، نگاه کرد. «حاج یدالله» با سینی چای مقابلش نشسته بود. حالا یادش آمد کجاست. :« حاجی، ایکاش زودتر بیدارم می‌کردی. این کابوس هر شب منو دیونه می‌کنه. از اون اتفاق به بعد شب و روزی نیست که چشمامو ببندم و طناب‌دار رو نبینم.» حاجی نگاهی همراه با ترحم به او کرد و سینی استیلی که استکان کمرباریک و قندان چینی گلدار وسط آن نشسته بود را به طرف آقا موسی هل داد و گفت:« چایی‌تو بخور، گلوت خشک شده. صدات در نمیاد.» با آستین لباس، پیشانی‌اش را پاک کرد و گفت:« می‌خورم، اول بگو زنگ زدی؟ چی گفتن؟ حاجی بعد از اون اتفاق زندگیم نابود شد. زنم از خدا خواسته طلاق گرفت و به قول خودش از شَر یه مرد مشروب خور از خدا بی‌خبر خلاص شد. حاجی درسته من آدم خوبی نبودم، اما قاتل هم نیستم اون یه اتفاق بود یه اتفاق تلخ. من فقط هُلش دادم اما پاش به جدول پیاده‌رو گیر کرد و افتاد. ایکاش هیچ وقت دعوا نمی‌کردم» حاج یدالله سری تکان داد و گفت:« زنگ زدم گفتم که می‌خوای از کاری که در حقت کردن تشکر کنی، به پاشون بیفتی اما پدرش گفت: ( فقط به خاطر امام حسین رضایت دادیم، به خاطر ماه محرم. بره بیفته به پای آقا، اگه امام حسین نبود از چوبه‌دار پایین نمی‌اومد.)» چشم از صورت نورانی حاج یدالله که زیر انبوهی از ریش و سیبیل سفید پنهان شده بود برداشت. به پرچم« یا ابا عبدالله الحسین» خیره شد. اشک از روی صورت صاف و اصلاح کرده‌اش غلتید و روی گلیم دست بافی که رویش نشسته بود افتاد. به پشتی قرمز رنگ تکیه داد. دیگر روضه هم تمام شده بود و صدای همهمه مردم که از مسجد بیرون می‌رفتند، شنیده می‌شد.‌ ستاره نورانی از گوشه پنجره به او چشمک می‌زد. موسی پوز خندی زد و گفت:« خیلی جالبه، به خاطر کسی نجات پیدا کردم که برام فقط یه داستان بود، قبولش نداشتم. می‌بینی حاجی، حالا همه رفتن و اون برام مونده. راست می‌گن، باید به پای امام حسین بیفتم و توبه کنم. من ۴۰ سال دیر اومدم. باید این محبتشو جبران کنم. منم می‌خوام از این به بعد یکی از نوکراش باشم. شاید از بار گناهم کم بشه. حالا می‌فهمم که هیچ کس واقعی‌تر از امام حسین (علیه السلام) نیست.» ✍ به قلم: زهرا خانی
نمی‌دونم اسم این کانال چی بود👆😔 ادمینش کی بود؟ چندتا عضو داشت؟ اما دمشون گرم 🕊 که تا آخر ايستادند و لفت ندادن تا ما برامون مشكلي پيش نياد و به راحتي زندگی کنیم بزرگ مردان بی ادعا
این‌روزا‌عطر‌اقاقیا‌میخوام‌ تلخی‌چای‌عراقی‌رو‌میخوام‌💔🖐🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔جمعه های دلتنگی ای بهترین قرارِ دلِ بی قرارِ ما ای آبروی خلقِ دو عالم نگارِ ما ای ماه پشت ابر بیا یابن فاطمه آقا همه ایل و تبار ما ـــــــــــــــــــــ🔘🥀🔘ـــــــــــــــــــ 🍃🥀«اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم» ✨قرار ما جمعه‌ها به نیت سلامتی و تعجیل در فرج آقا امام زمان (عجل‌الله تعالی فرجه الشریف) ✨ ............................ 👈 لطفاً روی لینک زیر کلیک کنید و با ذکر تعداد صلوات کلمه را بزنید. https://EitaaBot.ir/counter/d7czt ⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
💥قسمت دهم💥 چند باری من را با خودش برد سر مزار .😍 آن هم با ماشین یا اتوبوس یا مثل این ها. هوندایش شرایط آتیش می کرد و از می کوبید می رفت تا اصفهان.😎 یک ساعت یک ساعت و خوردهای توی راه بودیم به که می‌رسیدیم دو سه متر قبل از مزار حاج احمد می ایستاد.😇 دستش را به سینه می گذاشت، سرش را خم می کرد و به حاج احمد می داد.🤗 بعد آرام آرام می رفت جلو.می نشست کنار قبر. اول یک دل سیر میکرد. بعد می رفت توی عالم خودش انگار دیگر هیچ چیز و هیچ کس را دور و برش نمی دید. عشق میکرد با حاج احمد. کسی اگر نمی دانست که فکر می‌کردم محسن آمده سر قبر بابایش. اصلا نمی فهمیدمش.😳🙄 با خودم می گفتم یعنی چه جور میشود آدم با کسی که توی قبر از بیشتر باشد تا آنهایی که زنده اند و هر روز می بیندشان؟🙄 وقتی هم می خواستیم برگردیم دوباره دستش را به سینه می گذاشت و همانطور عقب می‌آمد انگار که بخواهد از حرم امامزاده‌ای بیرون بیاید. نمی فهمیدمش واقعا نمی فهمیدمش.😞 ♥♥♥♥♥ مسئول بزرگی توی اصفهان بودم یک بار آمد پیشم و گفت: "ببخشید من دوست دارم این هیئت بشم. ممکنه؟"🤩✌🏻 سخت گیری خاصی داشتم روی انتخاب خادمین هیئت هر کسی را قبول نمی‌کردم. اما محسن را که دیدم بلافاصله قبول کردم.😍 و از توی صورتش می‌بارید نیاز به سوال و تحقیق و اینجور چیزها نبود. رو کرد به من و گفت: "ببخشید فقط دو تا تقاضا." گفتم: "بفرمایید."😯 گفت: "لطفاً توی هیئت کارهای و رو به من بدید. بعد هم اینکه من رو بزارید برای کارهای . نمیخوام توی دید باشم." توی تمام کلمات پیدا بود. قبول کردم. ماه که می شد هر شب با ماشینش از نجف آباد می کوبید و می‌آمد اصفهان هیئت.😯 ساعت‌ها خدمت می‌کرد و می ریخت غذا درست می کرد. چای درست میکرد. نظافت می‌کرد. کفش را جفت می کرد. ☺️ یک تنه اندازه ۱۰ نفر کار می‌کرد تا آخر شب ساعت ۱۱ دوازده می نشست توی ماشینش را خسته و کوفته راه افتاد سمت نجف آباد.😶 تا ۴۰ شب کارش همین بود بعضی وقت ها بهش می گفتم: "آقا محسن همه کارهای سنگین رو که تو انجام میدی خیلی داری اذیت میشی."😅 نگاهم میکرد لبخند می زد و می گفت: "حاجی اینا کار نیست که ما برای امام حسین علیه السلام انجام میدیم برای امام حسین علیه السلام فقط باید داد!!!😔 🍃https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴‌ مذهبی‌های صورتی‌ زمان مختار 🔹‌ تاریخ همیشه تکرار می‌شود 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
خاطرات_شهدا 🌷 همین لحظات و ساعات⏰ بود، غروب اول مهرماه و شب سوم محرم سال ۹۶ که باهم سوریه بودیم و این عکس 📷رو ازش گرفتم. صبح ها🌤 می رفتیم زیارت حرم عمه جان زینب (س) و عصرها زیارت حرم سه ساله ارباب، خانم رقیه جان (س). با دیدن بچه های در حال بازی داخل حیاط می گفت: ببین اگه دقت کرده باشی تو هیچ حرمی به اندازه اینجا، اینطوری بچه ها راحت بازی نمی کنند. می گفت انگار بی بی هم دوست داره بچه ها تو حرمش بازی کنند و خودش میاد بینشون. بعد از دور زدن داخل صحن های حرم و خواندن کتیبه های روضه مانند داخل حرم(عکس دوم و..)، تکیه داد به یکی از ستونها و رفت تو حس و حال خودش.✨ اینطور وقتا بدون اینکه حواسش پرت بشه ازش عکس می گرفتم و معمولا غبطه می خوردم به حالِ خوبِ منقطع شده از دنیایش. 🌍 به نجواهای درونیش با اهل بیت، با بی بی جان رقیه (س). برای رزق شهادتش، خیلی به خانم متوسل شد، خیلی دختر سه ساله را پیش پدر واسطه کرد تا برسد به آنچه بی تابانه مشتاق رسیدنش بود. ارادتش به نازدانه ارباب را با یک خاطره و جمله نمی توان گفت. فقط می دانم امشب که شهادت بی بی جان (س) است، فرصت خوبی برا واسطه کردنش هست.🍃 ان شاﺀالله امشب خدمت خانم که رسیدند، سلاممون رو برسونند و یاد کنند از ما و دعاگوی همه باشند.✨ 🌷گر دخترکی پیش پدر ناز کند… 🌱اللّهم عجِّل لولیک الفرج🌱 🔹به نیابت از شهدا، هدیه به روح مطهر بی بی سه ساله صلوات🌷 شهید مدافع حرم 🌷https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🕊🖤انس بن حارث کاهلی 🕊🍃انس در کربلا مأموریت یافت تا پیام امام حسین (علیه‌السلام) ر ا به عمر سعد برساند و به او اندرز دهد، شاید به خود آید. هنگام رسیدن نزد عمر سعد سلام نکرد؛ و او پرسید چرا سلام نکردی؟ آیا ما را کافر و منکر خدا پنداشته ‌ای؟! گفت: چگونه منکر خدا و پیامبر نیستی و حال آن ‌که برای ریختن خون فرزند پیامبر دامن همّت به کمر بسته‌ ای! عمر سعد لختی سر به زیر افکند و آن ‌گاه گفت: به خدا سوگند می‌ دانم که کشنده این گروه در دوزخ است ولی فرمان عبیدالله باید اطاعت شود. [۴۱] انس در روز عاشورا همچون دیگر یاران امام حسین (علیه‌السلام) پس از کسب اجازه از محضر آن حضرت در حالی که با بستن شالی بر کمر، قامتش را راست نگه داشته و ابروان سفیدش- که بر اثر کهنسالی بر چشمانش افتاده بود- با پیشانی بندبسته بود، (همین مطلب به جابر بن عروه غفاری نیز نسبت داده شده است) عازم میدان جنگ شد. با مشاهده حالت او اشک امام حسین (علیه‌السلام) سرازیر گشت و فرمود: خدای از تو قبول کند، ای پیرمرد. 🌷https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷
🇮🇷 🖼 علمدار جماعت، امان نامه پذیر نیست... 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
مداحی آنلاین - روضه ظهر عاشورا - خمسه.mp3
6.14M
🔳 🌴خنجر کشیده اند خدا را رضا کنند 🌴خود را به زور در دل گودال جا کنند 🎙حاج 👌بسیار دلنشین ═══✼🍃🔳🍃✼══ https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
🌹اسامی شهدای کربلا🌹 🔴اسامی بزرگ مردانی که در واقعه کربلا به شهادت رسیدند: ٠١- حسین ابن علی ابن ابوطالب(ع) ٠٢- عباس ابن علی ابن ابوطالب(ع) ٠٣- عبدالله ابن علی ابن ابوطالب رحمه الله ٠٤- عثمان ابن علی ابن ابوطالب رحمه الله ٠٥- عون ابن علی ابن ابوطالب رحمه الله ٠٦- جعفر ابن علی ابن ابوطالب رحمه الله ٠٧- علی (اکبر) ابن حسين ابن علی ابن ابوطالب(ع) ٠٨- علي (اصغر) ابن حسين ابن علی ابن ابوطالب(ع) ٠٩- ابوبکر ابن حسن ابن علی ابن ابوطالب رحمه الله ١٠- قاسم ابن حسن ابن علی ابن ابوطالب رحمه الله ١١- عبدالله ابن حسن ابن علی ابن ابوطالب رحمه الله ١٢- عبدالرحمن ابن عقیل ابن ابوطالب رحمه الله ١٣- جعفر ابن عقیل ابن ابوطالب رحمه الله ١٤- عبدالله (اکبر) ابن عقیل ابن ابوطالب رحمه الله ١٥- عبدالله (اصغر) ابن عقیل ابن ابوطالب رحمه الله ١٦- عون ابن جعفر ابن ابوطالب (جعفر طیار) رحمه الله ١٧- عبدالله ابن مسلم ابن عقیل رحمه الله ١٨- حبیب ابن مظاهر رحمه الله ١٩- حجاج ابن مسروق جعفی رحمه الله ٢٠- حر ابن یزید ریاحی رحمه الله ٢١- حلاس ابن عمر راسبی رحمه الله ٢٢- حنظله ابن اسعد شبامی رحمه الله ٢٣- زاهر مولی عمرو ابن حمق رحمه الله ٢٤- زهیر ابن قین بجلی رحمه الله ٢٥- سالم ابن عمرو رحمه الله ٢٦- سعید ابن عبدالله حنفی رحمه الله ٢٧- سلمان ابن مضارب بجلی رحمه الله ٢٨- سوار ابن منعم رحمه الله ٢٩- سوید ابن عمرو خثعمی رحمه الله ٣٠- سیف ابن حارث ابن سریع جابری رحمه الله ٣١- سیف ابن مالک عبدی رحمه الله ٣٢- هفهاف ابن منهد راسبی رحمه الله ٣٣- ضرغامه ابن مالک رحمه الله ٣٤- عابس ابن ابی شبیب شاکری رحمه الله ٣٥- عامر ابن حسان ابن شریح طائی رحمه الله ٣٦- عامر ابن مسلم عبدی رحمه الله ٣٧- ابو ثمامه صائدی رحمه الله ٣٨- عبدالرحمن ابن عبدالله ارحبی رحمه الله ٣٩- عبدالرحمن ابن عبدربه انصاری خزرجی رحمه الله ٤٠- عبدالرحمن ابن عروه غفاری رحمه الله ٤١- عبدالله ابن عروه غفاری رحمه الله ٤٢- جبله ابن علی شیبانی رحمه الله ٤٣- جابر ابن حارث سلمانی رحمه الله ٤٤- جابر ابن حجاج تیمی رحمه الله ٤٥- جناده ابن کعب انصاری رحمه الله ٤٦- جندب ابن حجیر خولانی رحمه الله ٤٧- عبدالله ابن عمیر کلبی رحمه الله ٤٨- یزید ابن مغفل جعفی رحمه الله ٤٩- ابراهیم ابن حصین ازدی رحمه الله ٥٠- ابو عمرو نهشلی رحمه الله ٥١- اسلم ترکی رحمه الله ٥٢- عمار ابن حسان طائی رحمه الله ٥٣- عمرو ابن جناده انصاری رحمه الله ٥٤- عمرو ابن قرظه انصاری رحمه الله ٥٥- امیه ابن سعد طائی رحمه الله ٥٦- عون ابن عبدالله ابن جعفر رحمه الله ٥٧- انس ابن حارث کاهلی رحمه الله ٥٨- قاسط ابن زهیر تغلبی رحمه الله ٥٩- بریر ابن خضیر همدانی رحمه الله ٦٠- مالک ابن عبدالله جابری رحمه الله ٦١- مجمع ابن عبدالله عائذی رحمه الله ٦٢- محمد ابن عبدالله ابن جعفر رحمه الله ٦٣- مسعود ابن حجاج رحمه الله ٦٤- مسلم ابن عوسجه اسدی رحمه الله ٦٥- مسلم ابن کثیر ازدی رحمه الله ٦٦- یزید ابن ثبیت عبدی رحمه الله ٦٧- نافع ابن هلال رحمه الله ٦٨- نعیم ابن عجلان انصاری رحمه الله ٦٩- وهب ابن عبدالله کلبی رحمه الله ٧٠- منجح ابن سهم (غلام ابا عبدالله) رحمه الله ٧١- جون (غلام ابوذر غفاری) رحمه الله ٧٢- شوذب (غلام شاکر ابن عبدالله همدانی) رحمه الله https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
13.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 | به تو بدهکارم ✨تو همین حرم چه گره‌هایی که وا شدن ✨تو همین حرم چه کسایی سر به راه شدن ✨خیلی از اینجا مسافر کربلا شدن https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1‌‌‌‌‌‌🕊🕊🕊🕊🕊🕊
شب عاشوراهمه بچه‌ها رو جمع کرد و گفت حر وقتی توبه کرد امام بخشیدش و به جمع خودشون راهش داد بیایید امشب ما هم حر امام حسین بشیم، بعد گفت پوتین هاتون رو در بیارید بند پوتینش را گره زد و توش خاک ریخت و انداخت روی گردنش و پیاده توی بیابان شروع به عزاداری کرد.آن شب احمد زمزمه های داشت که تا آن موقع ندیده بودیم.... شهید🕊🌹 🌹🕊 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1🌹🕊
🔴 ملائک هم منتظر ظهور امام زمانند 🔹 وقتی حضرت ابراهیم از امتحان قربانی فرزند، سربلند بیرون آمد و خداوند قوچی را فرستاد تا در عَوَضِ اسماعیل ذبح کند، به خدا فرمود: «خدایا من در کجای این امتحان کوتاهی کردم که موفق نشدم فرزندم را قربانی کنم تا به اعظم مصیبت ها برسم؟» 🔹 خداوند در جوابش فرمود: ابراهیم! آیا خود را بیشتر دوست داری یا پیامبر آخرالزمان را؟ ابراهیم گفت: «پیامبر آخرالزمان» خداوند فرمود: فرزند خود را بیشتر دوست داری یا فرزند پیغمبر آخرالزمان را؟ ابراهیم گفت: «فرزند پیامبر را که سیّدالشهداست از اسماعیل خودم بیشتر دوست دارم» 🔹 آنگاه خداوند فرمود: ابراهیم! نه تو ظرفِ اعظم مَصائبی و نه بزرگترین مصیبتها، ذبح اسماعیل است بلکه ظرفِ اعظم مَصائب، رسول اکرم است و اعظم مصائب، مصیبت سیدالشهدا! 🔹 آری! ملائکه هم با بَلای امام، در حال سُلوکند و چشم به راه... روز عاشورا هزاران مَلَک برای یاری امام به زمین هبوط کردند اما وقتی رسیدند که حسین بن علی بر زمین و خانواده اش در اسارت! از این رو غبارآلود و عزادار کنار مزار حضرت وقوف کردند تا بعد از ظهور در رکاب منتقم آن حضرت باشند... https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1🌹🌹🌹🌹🌹
🔴 حتما ح بخوانید 😳😳👇👇👇👇 🔰ماجرای خواب مرحوم آیت الله هسته‌ای اصفهانی :* 🍁 من خیلی دوست داشتم که در عزای حضرت سیّدالشّهداء (ع) در مجلسی که موردنظر حضرت زهرا (س) است شرکت داشته باشم. لذا خیلی توسّل میکردم که به من بنمایاند کدام مجلس مورد توجّه ایشان است. خیلی به این موضوع پافشاری میکردم. 🍁 تا اینکه روزی حضرت را درخواب دیدم. از ایشان سؤال کردم که سیّدتی و مولاتی، اینهمه مجلس در عزای فرزند بزرگوار شما، سیّدالشّهداء (ع) وجود دارد، کدامیک از این مجالس مورد توجّه شماست؟ 🏴 فرمودند: هر جاییکه پرچم عزای حسین ما خورده باشد ما آن مجلس را دوست داریم و به آن مجلس توجّه داریم. 🍁 من دوباره پرسیدم، چون غرض من آن بود مجلس خاص الخاصّی که در نظر است بدانم. لذا پرسیدم که یا سیّدتی و مولاتی، کدامیک از این مجالس بیشتر مورد توجّه شماست؟ مجدّداً فرمودند: هرجایی که پرچم عزای حسین ما خورده شود ما آنجا را دوست داریم به آن هم توجّه داریم. 🍁 سه باره پرسیدم: سیّدتی و مولاتی، کدامیک بیشتر مورد توجّه شماست؟ باز فرمودند: هرجا که پرچم عزای حسین ما خورده باشد ما آنجا را دوست داریم و به آنجا توجّه داریم. امّا اینکه تو می‌پرسی - نام و آدرس یک مجلسی را دادند- و گفتند خود ما هم در این شرکت میکنیم، امّا هرجا که پرچم عزای حسین ما زده شود ما آنجا را دوست داریم و به آن توجّه داریم. مرحوم آقای هسته‌ای می‌گوید من وقتی ازخواب بیدار شدم آدرس آنجا را گرفتم، آن محل را نمی‌شناختم. رفتم و راهنمایی شدم. وقتی به آن محل وارد شدم، یک جوی آبی بود و خانمی سر جوی آب نشسته بود، داشت استکان می‌شست (هنوز آنموقع در تهران لوله‌کشی آب نبود). 🍁 نام آنشخص را که درخواب بمن گفته بودند سؤال کردم، گفت: خودم هستم. گفتم: آیا شما مجلس روضه دارید؟ گفت: بله داریم. نشان داد، انتهای یک کوچهٔ بن بستی یک پرچم سیاهی زده بودند، این پرچم آنقدر کهنه شده بود که سیاهی آن به سفیدی میزد. معلوم بود سالیان متمادیست این پرچم عزا اینجا زده میشود. گفتم: شما روضه خوان هم دارید؟ گفت: از کسی دعوت کرده بودیم، آمد وقتی دید کسی نیست ناراحت شد و رفت… 🍁 آقای هسته‌ای یک سخنران معتبر بود، عالم بود، فروتنی کرد و گفت: اجازه میدهید من به اینجا بیایم برای شما روضه بخوانم؟ آن خانم استقبال کرد و گفت: بفرمایید. گفت من وقتی وارد آن منزل شدم یک اتاق داشت، آنقدر آن منزل محقّر بود که من همانروز اوّل قصد قربت کردم که هیچ وجهی از آنجا نگیرم، فقط قربه الی الله بیایم و بروم. معلوم بود کسیکه این روضه را گرفته فقیر است. یک صندوقخانه‌ای داشت و چای هم میریخت از صندوقخانه می‌آورد، چند نفر از زنان همسایه هم می‌آمدند، گاهی یک بچّه می‌آمد چای را می‌آورد و میگذاشت. آن زن فقیر هم داخل صندوقخانه می‌نشست و گریه میکرد، همزمان با صدای گریهٔ او صدای گریهٔ دیگری را هم می‌شنیدم. تا دهه تمام شد… 🍁 جمعیّت زیادی هم نمی‌آمدند، فقط چند نفر زنهایی بودند که گاهی کم و زیاد میشدند، ولی روضه، زنانه بود. من هم اصلاً نمیخواستم وجهی بگیرم، لذا وقتی روز آخر از منبر آمدم عجله کردم که اصلاً من را صدا نزند بخواهد وجهی بدهد. دیدم آن زن در پشت سر من سرعت گرفت، مدام من را صدا میکرد. گفتم: ممنون هستم، خیر شما قبول، از شما بما رسیده است. تا بمن رسید و گفت: نه، شما باید این وجه را بگیرید. باز من اصرار کردم و او هم اصرار کرد، عاقبت بمن گفت: من از شما رِندتر هستم. از این سخن او تعجّب کردم که یعنی چه من از شما رندتر هستم؟! گفتم: منظور شما چیست؟ گفت: من یکسال بمنزل مردم میروم آنجا خدمتگزاری میکنم تا اینکه وجهی را فراهم کنم برای عزای سیّدالشّهداء (ع) صرف کنم. یکسال بمنزل مردم میروم و خدمتکاری میکنم، حالا شما میخواهید این پول را از من نگیرید؟ نمیشود!! 🍁 مرحوم آقای هسته‌ای می‌گوید: من خیلی تعجّب کردم، فکر این‌را نمیکردم واقعاً کسی اینطور باشد. اصلاً عظمت این زن من را شکست که این زن چقدر باعظمت بود. اگر کسی یکسال بمنزل مردم برود و خدمتکاری کند، با همهٔ سختی که اینکار دارد، مبلغی را پس‌انداز کند تا صرف این وادی کند. 🍁 عظمت این زن من را شکست و من از او این وجه را گرفتم. وقتی گرفتم، گفتم: سؤالی از شما دارم، گفت: بفرمایید. گفتم: شما در صندوقخانه گریه میکردید من صدای گریهٔ دیگری هم از صندوقخانه می‌شنیدم، او که بود؟ عروس شماست؟ دختر شماست…؟ گفت: مگر درخواب بشما نگفتند خود ما هم می‌آییم درمجلس شرکت میکنیم؟ دیدم عجب زنی!!! حتّی ازخواب من هم خبر دارد. من خیلی مبهوت شده بودم.عجب مجالسی، که ما از آن خبر نداریم. گفتم: خواهر، من سال آینده هم بیایم در اینجا روضه بخوانم؟ گفت: تشریف بیاورید. سال بعد رفتم و دیدم فوت کرده است… https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1‌‌‌‌‌‌🏴🏴🏴🏴🏴🏴
شهید محسن حججی میگفت: سعی کن یه جوری زندگی کنی که خدا عاشقت بشه چون اگه خدا عاشقت بشه خوب تو رو خریداری می کنه... چقدر منتظر بودیم تا یک نفر بیاید خیلی ساده و صمیمی برایمان بگوید‌، سبک زندگی مؤمنانه چه نتیجه‌ی باارزشی دارد. در هرصورت تو برنده ای! چون هم خدا رو از خودت راضی کردی و هم عاقبتت بخیر میشه، تمام مکتب ها و فرقه ها میان و فرمول ها و قوانین جذبشون رو ارائه میدن و میرن، انتهای همه اونها پوچی و دلزدگیه. بجز قانون طلایی آقا محسن که روی دستش نداریم و نخواهیم داشت... راستی ما براے رسیدن به امام زمـان "عج" از چۍ دل‌ڪندیم؟!💔👌 #
enc_16896972447180761697695.mp3
4.56M
🥀 محرم 😭 🍂 تشنه لب کربلا آب گذشت از سرم 🍂 دست یتیمی بکش رو سر دخترم .. 🎤 محمد حسین حدادیان 😭🤲 💔 کربلا 🕋 دلهاست... به کانال مَه گُل بپیوندید 👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1