eitaa logo
مَه گُل
670 دنبال‌کننده
11.1هزار عکس
3.6هزار ویدیو
103 فایل
❤پاتوق دختران فرهیخته❤👧حرفهای نگفتنی نوجوانی و جوانی😄💅هنر و خلاقیت💇 📑اخبار دخترونه و...🎀 📣گل دخترا😍کانال رو به دوستانتون معرفی کنید @Mahgol31 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚠️❌ تذکر اثر داره نه فوراً، اما حتما‌ً 🧔🏻👱‍♂ باور می‌کنید تذکر آقایان مؤثرتره؟ چون اون خانم برای جلب توجه مردها خودشو به‌نمایش می‌ذاره و وقتی از همون مردها تذکر بشنوه خیلی مؤثرتر هست... 🔥 انجام گناه علنی مثل آتشی هست که دامن همه رو می‌گیره، اگر واقعاً می‌خواین نبینید این گناه‌هارو و گناه‌ها علنی نباشه تذکر بدید! هر گناهی البته.. ⚠️❌یک تذکر ساده بگید و برید شیراز
اشکنه ساده 🍲 مواد برای 6 نفر سیب زمینی متوسط ۲ عدد تخم مرغ گ ۲ عدد شنبلیله خشک ۲ قاشق غذاخوری آرد گندم ۱ قاشق سوپخوری رب گوجه فرنگی ۱ قاشق غذا خوری پر زرد چوبه و نمک به میزان لازم روغن به میزان لازم پیاز متوسط ۱ عدد 💢 ابتدا یک عدد پیاز متوسط را خرد کرده و درون قابلمه سرخ می کنیم تا طلایی شود،سپس شنبلیله ی خشک را که از قبل درون آب خیس کرده ایم را درون پیاز های طلایی شده میریزیم تا تفت بخورد،بعد آردمان را درون یک کاسه با آب حل میکنیم نباید آردمان درون آب گلوله گلوله شود باید با دست هم زد تا کاملا یکدست شود،حالا آرد رقیق شده مان را به پیاز و شنبلیه مان اضافه میکنیم باید حرارت شعله گازمان کم باشد وگرنه آرد رقیق شده مان میپزد و روی آب می ایستد،حالا نمک و زرد چوبه و رب گوجه را به آن می افزاییم،حالا یک کاسه ی متوسط آب به آن اضافه کرده و خوب هم میزنیم.سیب زمینی ها را پوست کرده و و به قطر یک و نیم سانت ورق ورق میکنیم و داخل مواد درون قابلمه میریزیم،حالا زیر شعله گاز را زیاد کرده و میگذاریم جوش بیاید و در قابلمه را میگذاریم تا سیب زمینی ها خوب بپزد،بعد از آنکه با چنگال از پخت سیب زمینی ها مطمئن شدید،دو عدد تخم مرغ را درون یک کاسه با چنگال خوب هم میزنید تا حالت چسبندگی آنها از بین برود و خوب رقیق شود بعد همینطور که مواد درون قابلمه در حال جوش زدن است تخم مرغ ها را آرام به آن اضافه کرده و سریع هم میزنیم تا کاملا یکدست شوند.حالا شعله گاز را کم کرده و پنج دقیقه کافیست که با حرارت ملایم بپزد. ⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﷽✨ 💖«أَلا بِذِكرِ اللَّهِ تَطمَئِنُّ القُلُوبُ» 🍃استادی می فرمود : این آیه معنایش ایـن نیست که با ذکر خدا دل آرام می گیرد ؛ این جمله یعنی خدا می گوید : ❤️جوری ساخته ام تو را که جز با یاد من آرام نگیری !!! تفاوت ظریفی است! اگر بیقراری ؛ اگر دلتنگی ؛ اگر دلگیری ؛ 💙گیر کار آنجاست که هزار یاد، جز یاد او، در دلت جولان می‌دهد !!! 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺🍀 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پاتو از روی آیات الهی بردار!.mp3
13.14M
‼️یه جوری میگن انقلاب اسلامی زمینه ساز ظهوره انگار خدا درباره انقلاب وحی نازل کرده، اصلا چه سند معتبری برای این انقلاب وجود داره؟ ⁉️کی گفته ولی فقیه نایب امام زمانه؟ این حرفا رو از خودشون درآوردن که مردم رو فریب بدن... ‼️من عاشق امام زمانم ولی این چیزا رو قبول ندارم... 🎙استادشجاعی 🎙استاد پناهیان @mahdimontazeremast
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شب ها آرامشی دارند از جنس خدا پروردگارت همواره با تو همراه است امشب از همان شب هایی است که برایت یک شب بخیر خدایی آرزو کردم شبتون آروووم🌸 ⁦⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷کسانی که در زندگی 🍃احساس آرامش میکنند 🌷لبخند را مشق خود میکنند 🍃امید را هر روز دعا میکنند 🌷عشق را یاد می دهند 🍃و محبت را فراموش نمیکنند 🌷آرامش را برایتان آرزو دارم روزتون رو با این طبیعت زیبا شروع کنید بسم الله الرحمن الرحیم الهی به امید تو 🍃🌹🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍️ صحبت‌های دلنشین حاج‌مهدی رسولی در مورد دهه هشتادی‌ها 🔸 کیا اینجا دهه هشتادین؟ بیانات مهم حضرت آقا درباره دهه هشتادی ها 🍃🌷🌷💐💐💐💐💐🌷🌷🍃 آینده روشن در دستان شماست .... https://eitaa.com/amr_vali @amr_vali
‼️آموزش قرائت قرآن برای دختران توسط استاد مرد 🔷س: با عرض سلام؛ استاد مرد برای آموزش تجوید و قرائت قرآن به دختران، گناه دارد؟ ✅ج: به طور کلی هم امام راحل و هم حضرت آقا منع کرده­‌اند که استاد آموزش قرائت به خانم­ها، مرد باشد؛ همچنین برای مسائل رزمی و نظامی هم منع کرده اند. به هر حال اینها موجب مفسده است. الحمدالله در کشور ما برای خانم­ها استاد وجود دارد. حالا یک وقت است یک سری نکات تجویدی یا انواع قرائتها و علوم قرآنی را تدریس می­کند، اگر مثل سایر دروس باشد و اگر رعایت مسائل شرعی شود، اشکالی ندارد. اما یک وقت هست که این خانم می­خواهد پیش استاد مرد با صوت قرآن بخواند، این است که منع شده و موجب مفسده خواهد شد. ⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دونات 🍩 💢این خمیر چندکارست برای دونات .پیتزا.پیراشکی.اشترودل.شیرمال.فتیر.دانمارکی کاربرد داره. اول خمیر مایه روباید عمل بیاریم. یعنی یک لیوان اب داغ داریم ابی که داغه اما دستمون رو نمیسوزونه .یک ق شکرو داخل اب ریخته و یک ق خمیرمایه رو روی اب میپاشیم. درب ظرف و میزاریم یک رب صبر میکنیم باید حباب و کف بزنه اگه نشد یا دمای اب کم و زیاد شده یا خمیر مایه کهنه . دوباره باید انجام بدید بعد کف وحباب زدن یک سوم لیوان روغن یک عدد تخم مرغ ۴ ق غ شکر رو اضافه میکنیم.شکر اگه زیاد باشه خمیرو سنگین و سفت میکنه . حالا ارد که اصلاااا مقدار دقیقی نداره رو کم کم اضافه کرده و باقاشق مخلوط میکنیم. انقد ارد میزنیم و مخلوط میکنیم تاخمیر سفت شه وباقاشق نشه همش زدحالا با دست ادامه میدیم خمیرو ورز میدیم و ارد میزنیم تا خمیر دیگه به دستمون نچسبه. ارد مقدار نداره باید به این روش اضافه کنید. بعد روی خمیر سلفون بکشید برای دوساعت در محیط استراحت میدیم. جاش خیلی گرم باشه ترش میکنه سرد باشه عمل نمیاد. بعد دوساعت حجمش زیادشده .پفش و بگیرید روی سطح کار ارد بپاشید خمیرو به قطر یک سانت باز کنید و کاتر بزنید. کاترم نداشتید مهم نیست به کمک درب دبه ماست یا ته ماسوره یا درب بطری اب کاتر بزنید. بعد خمیرها رو روی سطحی که ارد پاشی کردید با فاصله بچینید و روشو بپوشونید برای یک رب استراحت بدید. روغن داغ باشه و شناور حرارت متوسط.حرارت زیاد باشه به ظاهر میپزه اما داخلش خمیره. یکی یکی داخل روغن بزارید و باقاشق روغن روش بریزید بعد برگردونید اون طرفشم سرخ کنید. تا داغه داخل شکر بزنید. تزیین دلخواهه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😳 این قسمت: 🔈 معجزه صوت قرآن ببینید واکنش عجیب غیرمسلمانان نسبت به صوت قرآن رو👌(ترجمه زیر نویس شده است) @tadabbor_quran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رمان امنیتی شاخه زیتون 🌿 قسمت اول اول شخص مفرد ۱۳۹۴ اصفهان نمی‌دانم چقدر راه رفته‌ام. حتماً آنقدر که ابرها روی خورشید را بپوشانند و هوا بوی باران بگیرد. اصلاً یادم نیست کجا هستم. هوای بهاری هنوز کمی سوز دارد. دست‌هایم را دور خودم می‌پیچم و نفس عمیق می‌کشم. کاش همه سال اردیبهشت بود؛ با باران تند و کوتاه بهاری و سبزی تازه درخت‌ها. همیشه وقتی می خواهم درباره مسئله مهمی فکر کنم، راهم را می‌گیرم از کنار زاینده رود وانقدر راه می‌روم که به نتیجه برسم. الان اما، هنوز به نتیجه نرسیده‌ام. دیروز همان خانمی که هنوز اسمش را هم نمی‌دانم گفت با دوستانش صحبت کرده و رفتنم اشکالی ندارد. مثل همیشه در گلستان شهدا قرار داشتیم. آمد، مثل همیشه جدی و مهربان نشست و به حرف‌هایم گوش داد. به نگرانی هایم و دغدغه‌هایم. بعد هم گفت موضوع را هماهنگ کرده و مشکلی نیست. خودم دیگر فهمیده بودم نباید چیز اضافه‌ای بپرسم. آخر هم مثل همیشه، پیشانی‌ام را بوسید و رفت. اسم واقعی‌اش را نگفته است اما خودم اسمش را گذاشته‌ام لیلا. نمی‌دانم چرا اما حس می کنم این اسم هم به چهره و هم به اخلاقش می‌آید. نه خیلی مهربان است، نه خیلی جدی. با وجود کم حرف بودنش، دوست‌داشتنی‌ست و با اولین مکالمه‌ام با او احساس صمیمیت کردم و راحت توانستم برایش حرف بزنم. وزش باد تند شده است. حتماً می‌خواهد باران ببارد. چادرم را محکم‌تر می‌گیرم و سخت‌تر راه می‌روم؛ مخالف جهت باد. بروم؟ نروم؟ نمی‌دانم... چه بوی بارانی می‌آید... هنگام باریدن باران، زمان اجابت دعاست. باید وقتی باران شروع شد دعا کنم. رسیده ام به پل غدیر. راستی ساعت چند است؟ نمی‌دانم. دوست ندارم همراهم را از جیب دربیاورم، روشنش کنم و ساعت را ببینم. از پل بالا می‌روم و کنار نرده‌هایش می‌ایستم. تا چند دقیقه پیش هوا آفتابی بود و نور آفتاب باعث می‌شد موج‌های کوتاه زاینده رود بدرخشند، اما حالا هوا کاملا ابری‌ست و رنگ آب زاینده رود هم تیره شده. بارانِ کم جانی شروع به باریدن می‌کند. یکباره فکری به سرم می زند و از جا می‌جهم. می‌روم تا اولین ایستگاه اتوبوس و سوار اتوبوس‌های گلستان شهدا می‌شوم. باران به شیشه اتوبوس می‌خورد. هنوز شدید نشده‌است. نه... الان وقتش نشده. دعا را وقتی می کنم که زیر باران بایستم. همیشه همین طور است. موقع باریدن باران، اگر خانه عزیز باشم می‌روم به حیاطشان و زیر باران دعا می‌کنم. عزیز هم همیشه وقتی می‌بیند حرص خوردنش بابت سرما خوردن من فایده ندارد، می‌آید و یک ژاکت می اندازد روی شانه‌ام. اتوبوس به ایستگاه گلستان شهدا رسیده است. پیاده می‌شوم و به رسم همیشه، از روی جوی کنار پیاده‌رو می‌پرم. مثل همیشه، چادرم کمی به شمشادها گیر می‌کند. مثل همیشه می‌رسم جلوی در و وارد نشده اذن دخول می‌خوانم. پرچم‌های ایران سر مزار شهدا با باد تکان می‌خورند. نمی‌دانم به زیارت کدام یکی بروم. اول از همه، یک فاتحه ازشان طلب می‌کنم که برایم بخوانند. درستش این است. زنده باید برای مرده فاتحه بخواند. ادامه دارد ... ✍🏻نویسنده خانم فاطمه شکیبا ┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━┓ ┗━━─━━━━⊰✾✿✾⊱━┛
رمان امنیتی شاخه زیتون 🌿 قسمت دوم فقط راه می‌روم میانشان و یکی‌یکی نگاهشان می‌کنم. شهید بتول عسگری، شهید عبدالله میثمی، شهید اشرفی اصفهانی... راهم را کج می‌کنم به سمت قطعه مدافعان حرم. کسی در قطعه نیست. گل‌های کنار مزار شهید خیزاب تازه باز شده‌اند. تک‌تک شهدا را از نظر می‌گذرانم؛ از زنان شهید حج خونین سال 66 تا شهدای مدافع حرم فاطمیون و شهید شاهسنایی، مدافع امنیت. شهید علی نیسیانی... کنارش کمی مکث می‌کنم؛ نوشته یادبود مدافع حرم حسینی. از وقتی این سنگ را زده‌اند، برایم شده علامت سوال. تاریخ شهادتش سال 1383 را نشان می‌دهد. این طور که پیداست پیکرش هم برنگشته ایران که سنگ یادبود زده‌اند. سال هشتاد و سه هنوز داعش نبود که کسی بخواهد برود دفاع از حرم؛ پس... نمی‌دانم. از کنار شهید می‌گذرم. باران تندتر شده‌است. هوای بارانی را عمیق نفس می‌کشم و از سمت دیگر قطعه پایین می‌روم. قدم تند می‌کنم به سمت شهدای گمنام. به قطعه می‌رسم اما بالا نمی‌روم. همان پایین، برای شهید سیدحسین دوازده امامی دست تکان می‌دهم. راهم را ادامه می‌دهم تا برسم به زینب کمایی. از بزرگی زینب پانزده ساله و کوچکی منِ بیست و دو ساله خجالت می‌کشم. لبم را می‌گزم، التماس دعایی می‌گویم و می‌روم. به خودم که می‌آیم، دوباره برگشته‌ام نزدیک ورودی گلستان. چشمم می‌خورد به شهید زهره بنیانیان... شهید زهره بنیانیان... مقابل زهره می‌ایستم. قطرات آب از روی شیشه عکسش سر می‌خورند. انگار زهره گریه می‌کند. نمی‌دانم از چه؟ شاید از شوق نظر به وجه‌الله. راستی زهره هم رفته بود آلمان... اشتباه نکنم یک سال هم مانده بود اما آخر تاب نیاورد و رفت لبنان، آموزش نظامی دید و برگشت به کشورش. دوست دارم بپرسم چطور راضی شده برود؟ چه حسی داشته در بلاد غریب؟ هرچه بوده، جاذبه‌ای در این خاک زهره را صدا زده و کشانده همینجا. چیزی که زهره منتظرش بوده، در همین خاک پیدا می‌شده. تکیه می‌دهم به حصار باغچه کنار مزار و برای بار هزارم نوشته روی سنگ را می‌خوانم. بسم رب الشهدایش را، نام و نام خانوادگی شهید را، نام پدرش را... «پاسداری به خون خفته از انبوه پاسداران انقلاب اسلامی، خواهر شهیده...» و می‌رسم به تاریخ شهادتش؛ نهم اردیبهشت پنجاه و نُه... و امروز نهم اردیبهشت است! اصلاً یادم نبود. از شوق نفس در سینه‌ام حبس می‌شود. این که در سالگرد شهادت یک شهید، بدون اینکه خودت بخواهی کنار مزارش باشی، ظاهراً ساده است اما قطعا اتفاقی نیست. گردنم را کج می‌کنم و می‌پرسم: -خب، حتماً کارم داشتی دیگه؟ یا شایدم من کارت داشتم و تو وقت ملاقات دادی... راستی زهره، برم یا نرم؟ زهره ساکت است و باران تند. شاید هم صدای زهره بین صدای برخورد قطرات باران با سنگ مزارش گم شده است. گوش تیز می‌کنم. صدایی نمی‌شنوم. حتما گوش‌های من سنگین است. اگر دنیا و حواس دنیوی‌ام بگذارد، باید بتوانم صدایش را بشنوم. دستانم را باز می‌کنم تا قطرات باران رویشان بنشیند. بعد از چندثانیه، دستان ترم را می‌کشم به صورتم. باران رحمت خداست، تبرک است. رو به آسمان می‌کنم: -خدایا نظر تو چیه؟ باران یک لحظه شدید می شود و بعد کم‌کم لطیف‌تر می‌بارد. دیگر سراپا خیس شده‌ام. مهم نیست. دوباره به زهره نگاه می‌کنم که انگار ایستاده روبه‌رویم، با چادر و دستکش مشکی‌اش. تنگ رو گرفته و لبخند می‌زند. او هم خیس شده زیر باران. زهره‌ای که مقابلم ایستاده، مثل عکسش سیاه و سفید نیست. جان دارد. چشم هایش برق می‌زنند. حسرتی که در دلم است را بلند می‌گویم: -کاش وصیت‌نامه و یادداشت‌هات گم نمی‌شد. شاید اگه می‌خوندمشون می‌فهمیدم باید چکار کنم. زهره جواب نمی‌دهد. باران ملایم‌تر شده است. ابرها دیگر مثل قبل درهم تنیده نیستند. صدای زنی مرا به خود می‌آورد: -ببخشید خانم، باهاشون نسبتی دارید؟ دخترشونید؟ ادامه دارد ... ✍🏻نویسنده خانم فاطمه شکیبا ┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━┓ ┗━━─━━━━⊰✾✿✾⊱━┛
🔶🔹 🔆 کارهایی که برای بهبود گلودرد باید انجام دهید ! آب نمک غرغره کنید اسطوخودوس را دریابید آویشن گلویتان را نرم می‌کند سیر همه کاره است عسل فراموش‌تان نشود بخور بدهید جوشانده عناب را هم فراموش نکنید لعاب معجزه‌گر به‌دانه را دست کم نگیرید https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
خود را بـہ خدا بسپار، وقتے ڪـہ دلت تنگ است وقتے ڪـہ صداقت ها آلودہ بـہ صد رنگ است خود را بـہ خدا بسپار چون اوست ڪـہ بےرنگ است شبتون بخیر✨💫 ⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻 موضوع : خواستگار در نگاه والدین 💠 جهت مشاهده یا دانلود سایر قسمت‌های مجموعه کلیپ‌های مهارت‌های زندگی مشترک و تربیت فرزند به لینک زیر مراجعه کنید👇 https://shamiim.ir/Category/List 🍃🌹🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در چهارمین روز هفته دل جان بسپاریم به تلاوت آیة الکرسی ان شاالله حاجتتون روا بیماری از شما و خانواده به دور سلامتی و عافیت بر قرار باشد در پناه خدا باشید 🍃 ان شاءالله 🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸 💗الهی به امید تو💗 ⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
🌱حال خوب می‌خواهی؟ یاد بگیر روی پای خودت بایستی ، به خودت تکیه کنی ، همه کاره‌ی دنیای خودت باشی و از هیچکس توقعی نداشته باشی ! توقع داشتن از آدم‌ها جز اینکه باعث رنجش و مانع خودباوری‌ات باشد نتیجه‌ی دیگری ندارد ! سعی کن فقط روی خودت حساب کنی ... 🍃
چقدر جالب اخیرا داخل جمهوری باکو که ادعا تسلط بر بعضی از استان های ما داره، قهرمان کشتی شدیم و هم چنین داخل امارات که ادعا تسلط بر جزایر سه گانه ما داره قهرمان فوتبال ساحلی شدیم 😂 ‎‎‌‌‎‎
‼️نماز مسافر در مشهد 🔷س: اگر فردی برای زیارت حرم امام رضا(علیه‌الصلوة‌والسلام) مسافرت نماید و با آنکه میداند کمتر از ده روز در آنجا خواهد ماند ولی برای اینکه نمازش تمام باشد، قصد اقامت ده روز میکند، این کار او چه حکمی دارد؟ ✅ج: اگر می‌داند که در آنجا ده روز نمی‌ماند، قصد اقامت ده روز معنا و اثرى ندارد و بايد در آنجا نمازش را شکسته بخواند. ⁦(◕ᴗ◕✿)⁩⁦_________🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا