eitaa logo
کانال شهدایی 《 ماهِ من 》
10.8هزار دنبال‌کننده
20.7هزار عکس
7.5هزار ویدیو
235 فایل
http://eitaa.com/joinchat/235732993Ccf74aef49e گروه مرتبط با کانال http://eitaa.com/joinchat/2080702475Cc7d18b84c1 بالاتر از نگاه منے آه "ماه مـــن " دستم نمےرسد بہ بلنداے چیدنتـــ اے شہید ... ڪاش باتو همراه شوم دمے ...لحظہ اے «کپی آزاد» @mobham_027
مشاهده در ایتا
دانلود
: ☘ زمانی که ظهور کند زمین چنان برکات و گنج‌هایش را خارج میکند که دیگر فقیری یافت نمیشود که به آن صدقه دهند 📚بحار؛52:338 🌹تعجیل در ظهور صلوات
🏴🏴🏴 ▪️طوفان زدگان غیبت را امیدی نیست جز کشتی حسین (علیه السلام)، تا رسیدن به ساحل نجات (علیه السلام)...
🔴 أَیْنَ الطّالِبُ بِدَمِ الْمَقْتُولِ بِکَرْبَلاءَ   💠 امام صادق علیه السلام فرمودند: 🔺«آنگاه که اصحاب امام حسین علیه السلام شهید شدند و ایشان تنها ماند، فرشتگان بسوی خدا ضجّه زدند و گریه کردند و گفتند: 🔸پروردگارا! با حسین علیه السلام پسر پیغمبرت، چنین رفتار کنند؟ ✔️پس خداوند نور حضرت قائم (عجل الله تعالي فرجه) را به آن ها عرضه کرد و فرمود: 🚩«با انتقام او را میگیرم» 📚 اصول کافی ج ١ ص ٤٦٥ 🏴
7.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
همنشین اهل‌بیت خواهی شد؛ اگر چشم‌به‌راه شان باشی! امشب آرزویم همین است، مرا ببر به زیر گنبد حسین (ع) مرا به جایی ببر که هر شب، شب آرزوهاست...🙏 [ ]
❤️ #یا_ابا_صالح_المهدی❤️ بوی گلها عالمی را مست وحيران ميكند، ديدن #مهدی هزاران درد، درمان ميكند، مدعی گويد كه بايك گل نميگردد بهار، ما #گلی داريم كه عالم را گلستان ميكند. 🌹اَللّهُمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَـرَج 🌹
❣ #سلام_امام_زمانم ❣ تاگفتم السلام علیڪم دلمـ💔شکست نام #مهدی بنـدِ دلم را، زِهم گُسَسْت ای اسم #اعظمت بہ زبانم عَلَی الدَّوام ماجاءَ غَیرُ اِسمُڪَ فی مُنتَهی الکلام✋ #اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🌴حافـظ ڪجای ڪاری!؟ فالـت غلـط درآمــد... 🌴گفتی..."غمـت سرآیـد" ایڹ عمـرمڹ سرآمـــــد... ... ولــــے نیامـد... 🌴الـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ الفرج
🍀 برچهره ی همچو ماه «»🌸صلوات🍀 بر جذبه هر نگاه «»🌸صلوات🍀 ما را نَبُود چو هدیه ای درخور او بفرست به پیشگاه«»🌸صلوات🍀 اللهم صلعلی محمد 🍀وآل محمد🍀 وعجل فرجهم🌸 💐
کانال شهدایی 《 ماهِ من 》
🌹🕊💐🥀💐🕊🌹 باران تازه قطع شده بود. از پنجره اتاقش به خیابان نگاه می‌کرد. جوی‌ها لبریز شده و آب در خیابان‌ها و کوچه‌ها سرازیر شده بود. پشت میز نشست. پرونده‌ای را که مطالعه می‌کرد بست. در اتاق زده شد و نور الله وارد اتاق شد. هول کرده بود. بلند شد و گفت: چه شده نور الله؟ نور الله پیشانی اش را پانسمان کرده بود. با هول و ولا گفت: سیل آمده سیل! سریع گوشی تلفن را برداشت. چند دقیقه بعد گروه‌های امداد به سرپرستی به سوی محله مستضعف نشینی که گرفتار سیل شده بود راهی شدند. تمامی محله را آب پوشانده بود. حجم آب لحظه به لحظه بیشتر می‌شد. مردم هراسان و با شتاب به کمک مردمی که خانه هایشان گرفتار سیل شده بود می‌آمدند. آب در بیشتر نقاط تا کمر مردم بالا آمده بود. سقف بعضی خانه‌ها هوار شده بود روی سرشان و تیرک‌های چوبی شان بیرون زده بود. گل و لای و فشار شدید آب گروه‌های امدادی را اذیت می‌کرد. پرجنب و جوش به این طرف و آنطرف حرکت می‌کرد و به امدادگر‌ها دستور می‌داد. چند رشته طناب از اینطرف خیابان به آنطرف کشیده شد. و چند نفر دیگر در حالی که فشار آب می‌خواست آن‌ها را ببرد طناب را گرفتند و خود را به سختی به آنطرف خیابان رساندند. چند زن و کودک روی بامی رفته بودند و هوار می‌کشیدند. نیرو‌های امدادی با سعی و تقلا به کمک سیل زدگانی که وسایل ناچیزشان را از زیر گل و لای بیرون می‌کشیدند شتافتند. به خانه‌ای رسید که پیرزنی در حیاطش فریاد می‌کشید. در را هل داد. آب تا بالای زانوانش رسیده بود. پیرزن به سر و صورت می‌زد. گفت: چه شده مادر جان؟ کسی زیر آوار مانده؟ پیرزن که انگار جانی تازه گرفته بود با گریه و زاری گفت: قربانت بروم پسرم … خانه و زندگی ام زیر آب مانده کمکم کن! چند نفر به کمک آمدند. آن‌ها وسایل خانه را با زحمت بیرون می‌کشیدند و روی بام و گوشه حیاط می‌گذاشتند. پیرزن گفت: جهیزیه دخترم توی زیرزمین مانده. با بدبختی جمعش کرده ام. رو به احمد و هاشم کرد و گفت: یا الله زود جلوی در سد درست کنید! احمد و هاشم سدی از خاک جلوی در خانه درست کردند. راه آب بسته شد. به کوچه دوید. وانت آتش نشانی را پیدا کرد و به طرف خانه پیرزن آورد. چند لحظه بعد شیلنگ پمپ در زیرزمین فرو رفت و آب مکیده شد. پمپ کار می‌کرد و آب زیرزمین لحظه به لحظه کم می‌شد. غرق گل و لای شده بود. پیرزن گفت: خیر ببینی پسرم… یکی مثل تو کمکم می‌کند آنوقت ذلیل شده از صبح تا حالا پیدایش نیست. مگر دستم بهش نرسد… فرش خیس و سنگین شده را با زحمت به حیاط آورد. اگر دستم به شهردار برسد حقش را کف دستش می‌گذارم. چند ساعت بعد جلوی سیل بطور کامل گرفته شد. پمپ را خاموش کرد و پیرزن هنوز دعایش می‌کرد. گروه‌های امدادی پتو و پوشاک و غذا بین سیل زده‌ها تقسیم می‌کردند. رو به پیرزن گفت: خب مادر جان با من امری ندارید؟ پیرزن گریه کنان دست رو به آسمان بلند کرد و گفت: پسرم ان شاء الله خیر از جوانی ات ببینی. برو پسرم دست علی به همراهت. خدا از تو راضی باشد. خدا بگویم این را چه کند. کاش یک جو از غیرت و مردانگی تو را داشت. از خانه بیرون رفت. پیرزن همچنان او را دعا می‌کرد و را نفرین! @mahman11
سلام مهدی جان💚 🌸چه خوش است اگر بمیــرم به رهِ ولای ✨سـَـر و جــان بَهــا نَــدارد که کنم فَدای 🌸همـہ نَقــدِ، هستـی خـود بِدهَـم بہ ✨که یکی دَقیـقہ بینَــم رُخِ دلگشـــای _⛅ @mahman11
❣ 💥تاگفتم السلام علیڪم دلمـ💔شکست ⭐ نام بنـدِ دلم را، زِهم گُسَسْت 💥ای اسم بہ زبانم عَلَی الدَّوام ⭐ماجاءَ غَیرُ اِسمُڪَ فی منتهی الکلام 💙 الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَـ الْفَرَج 💙 🌤 🤲 @mahman11
سلام بر غربت و مظلومیتِ پهلوانان بلندی‌های غرب سلام بر زین الدین‌ها بر و ... @mahman11