eitaa logo
💕سردارشهیدمحمودکاوه💕
1.6هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
3.1هزار ویدیو
125 فایل
✨کاوه:فرزندکردستان ،معجزه انقلاب✨ 🌷امام خامنه ای:"محمود"زمان انقلاب شاگردمابودولی حالااستادماشد🌷 الفتی با خاک پاوه داشتیم🌹 مثل گل محمود کاوه داشتیم🌹 نی نوایی از دم محزون اوست🌹 خاک کردستان رهین خون اوست🌹 ارتباط باادمین کانال👇👇 @fadak335
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸تروریست‌ها😱 شنیده بودن 🦋 می‌خواد از سر یک گردنه رد بشه. حتی ماشینش🚖 رو هم می‌دونستن چیه اما دلشو نداشتن که برن کمین کنن.😒 آخر سر باهم سر اینکه کی بره سر راه🦋 رو بگیره دعواشون می‌شه🙈 و روی همدیگه اسلحه🔫 می‌کشن ،😳 اینو خودشون تو اعترافاتشون گفته بودن.😍 @mahmodkaveh
🦋🌷🦋🌷🦋🌷🦋🌷🦋🌷 🔷 سال 63 یک شایعه پیچید که عراق و ضد انقلاب😱 تو حملاتی که داشتن، کاوه فرمانده کار کشته سپاه کردستان رو شهید کردن.🕊 کم کم شایعه قوت گرفت و ضد انقلاب😱 از زن ومرد ریختن تو بازارها و خیابان‌ها به جشن و پایکوبی که کشته شده و عراقی‌ها😱 هم که با دومشون گردو می‌شکستن، جشن عمومی گرفتن. 😳جریان که به خود 🦋 رسید، حسابی زخم و زار بود😢 و مجروح. به زحمت از جای خود بلند شد لباس پوشید و گفت: بریم بیرون ببینیم چه خبره.😳 با چندتا بسیجی بلند شد و رفت دید بله! بازار غلغله است و شهر شلوغ، یک نفر اومد بهش شیرینی تعارف کرد 😍، پرسید بابت چی؟ گفت: مرده! بفرما دهنت رو شیرین کن، خنده هم بکن! رفت وسط بازار شهر وایساد صداشو بلند کرد و گفت: 🔸 ایهاالناس گوش کنید برید به ارباب هاتون😱 بگید کاوه🦋 هنوز زنده است، نفس می‌کشه و تا با خاک یکسانتون نکنه ول کن شما نمیشه! جماعت ضد انقلاب🙀 از ترس سرشون‌و بالا نیاوردن که هیچ، نفس هم نکشیدن و از وحشت آب شدن رفتن تو زمین. @mahmodkaveh
🥀🥀🕊🥀🥀🕊🥀🥀🕊 🔸دست کرد توی جیبش و نامه ای📨 بیرون آورد. حکم فرماندهی سپاه سقز بود.😳 فکر کردم مال خودش است، با خودم گفتم: حتماً می خواد قول بگیره که پشتش باشم و باهاش کار کنم.🤔 حکم را داد دستم، دیدم اسم من توی آن نامه 📨نوشته شده. نگاهش کردم، پرسیدم: این حکم چیه؟😳 گفت: حکم فرماندهی سپاه سقز، برای تو گرفتمش، گفتم: خودت چی؟ گفت: از این به بعد من هم مسئول عملیاتم، اینم حکم.  بی اختیار زدم زیر خنده،😄 گفتم: 🦋 تو هم چه کارهایی می کنی ها!😔 اینجا همه می دونن که از تو شایسته تر و بهتر برای فرماندهی سپاه کس دیگه ای نیست. تنها چیزی که نمی توانستم قبول کنم همین یک مورد بود😒 که او بشود مسئول عملیات و من بشوم فرمانده. آنقدر اصرار کردم تا مجبور شد حکم ها را عوض کند.🌸 @mahmodkaveh
💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞 ❤️ آنروزها صداقت درعمق نگاهت رسوخ کرده بود. 🕊شهادت برپیشانی تو نوشته شده بود.🌹 🕊شهادت بانام توعجین شده بود🌹 آنروزهاعشق ❤️نام مستعارتوبود...💓 ...💓 🌸یادش باصلوات🌸 🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊 @mahmodkaveh
☘🍂☘🍂☘🍂☘🍂☘🍂 🔹 هر کسی چیزی گفت، تا اینکه نوبت به #محمود رسید. گزارشی از وضعیت منطقه داد، بعد خیلی جدی و محکم گفت: ما باید با ضد انقلاب🙀 برخورد قاطع داشته باشیم، باید ریشه شان را بکنیم. همه سراپا گوش بودند، گاهی لبخند می زدند و با بغل دستی شان پچ پچ می کردند.😒 نتیجه جلسه هم این شد که تا آخر دهه فجر کاری به کار ضد انقلاب🙀 نداشته باشیم. همین که جلسه تمام شد بچه ها دور صیاد را گرفتند.☺️ از طرز نگاهش معلوم بود خیلی از #کاوه خوشش❤️ آمده، همان طور که دست #کاوه را توی دستش گرفته بود، گفت: #آقا_محمود مواظب خودت باش! ما حالا حالا ها به تو احتیاج داریم.🙏💕 @mahmodkaveh
💓🍃💓🍃💓🍃💓🍃💓🍃 🌷 هدیه ازدواج🎁 در بحبوبه جنگ و درگیری‌های کردستان و درست زمانی که تصمیم قطعی خودش را مبنی بر حمله به خطوط نبرد عراق و درگیری همزمان با گروهک‌های تروریستی 😱کومه‌له و دمکرات گرفته بود فرصتی پیش آمد و رفتم پیشش، گفتم: «آقا وضعیت من را که می‌دانید، متاهل💓 شده‌ام و بالاخره تعهداتی دارم. از وقتی همسرم💞 را به ارومیه آورده‌ام دائما خودم درگیر عملیات‌های پی‌درپی شدم و این رسم همسرداری🌺 نیست بنده خدا، از ترس اینکه مبادا چه اتفاقی در عملیات بیفتد دچار وضع روحی خوبی نیست حداقل اجازه بدهید من مدت کمی در کنارش باشم.»😔 وقتی شنید ابتدا به دلیل شرایط بحرانی مخالفت کرد، اما با زحمت مدت کمی مرخصی گرفتم. یک روز به من و چند تا از بچه‌ها گفت آماده بشوید برویم داخل شهر گشتی بزنیم؛ 😳امری که خیلی کم اتفاق می‌افتاد، با همان لباس فرم که از او سبز بود و از ما خاکی. البته بیشتر هدفش این بود که برخورد مردم را متوجه شود. چند نفری راه افتادیم داخل شهر تا اینکه به یک مغازه عطرفروشی رسیدیم و وارد مغازه شد و بعد از سلام و علیک از مرد فروشنده سراغ عطرهای مشهوری را گرفت و خریداری کرد.😳 ما مانده بودیم که اهل عطر نبود و وقت خود را دائم در جبهه و درگیری می‌گذراند، چرا چنین عطرهایی خرید؟🤔 پس از آنکه فروشنده هر دو عطر را برایش بسته بندی و تزیین کرد🎁 آمد پیش من و عطرها را داد و گفت: «این هدیه از طرف من به شما و همسرتان است.😄 به ایشان بگویید ما را حلال کنند که در این مدت بابت مسائل عملیات‌ها و دوری از تو سختی و مرارت کشیده است.»😔  الان که دارم این خاطرات را بازگو می‌کنم بغض کردم وگریه‌ام گرفته.😢 هنوزم که هنوزه، پس از گذشت این همه سال من و همسرم آن شیشه‌های عطر که هدیه🎁 بود را نگه داشته‌ایم. راوی: جواد نظام‌پور @mahmodkaveh