eitaa logo
💕سردارشهیدمحمودکاوه💕
1.5هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2.8هزار ویدیو
113 فایل
✨کاوه:فرزندکردستان ،معجزه انقلاب✨ 🌷امام خامنه ای:"محمود"زمان انقلاب شاگردمابودولی حالااستادماشد🌷 الفتی با خاک پاوه داشتیم🌹 مثل گل محمود کاوه داشتیم🌹 نی نوایی از دم محزون اوست🌹 خاک کردستان رهین خون اوست🌹 ارتباط باادمین کانال👇👇 @fadak335
مشاهده در ایتا
دانلود
عملیات ویژه🌷 قسمت ۸۴ ◀️آفتاب🌞کاملابالاآمده بودوگرمای تابستان شرایط راسخت می کرد😰فقط دعامیکردم🤲نیروهای پشتیبان برسندوباخودشان آب بیاورند.روحیه خوب نیروهاازنگرانی هایم کاسته بود☺️داخل سد🌊هم خبری نبودوصدایی ازانجابه گوش👂نمی رسیدگاهی نقاط سیاه رنگی درتاسیسات رفت وآمدمی کردندوگویاعملیات پاکسازی بدون هیچ مانعی ادامه داشت.حدودیازده ظهربودکه نفس نفس زنان خودش راازتپه⛰بالاکشید.خستگی شب🌒گذشته ودوندگی های ازصبح تاظهرتاثیرخودش راگذاشته بودوتوان جسمی اصغرمحراب به حداقل رسیده بود😢کسی ازاوتوقع نداشت که بایک دبه پرآب بالابیاید ولی همان قمقمه پرآب اوبه دادهمه رسید🙏 هرکدام درحدیک جرعه کوچک آب نوشیدیم وجانی تازه گرفتیم.😄 ادامه دارد.... 📚خاطرات جاوید 📝سیدعلیرضامیری @mahmodkaveh
عملیات ویژه🌷 قسمت۸۷ ◀️دلم نمی آمداصغررابیدارکنم ولی چاره ای نبود.کمرم راخم کردم تابرفشاربادغلبه کنم وخودم رابه رساندم.اوبه محض اطلاع ازرسیدن ستون گفت:جوادزودبچه هاروجمع کن بریم پایین سد.خودش هم دوان دوان به سمت نیروهای تازه رسیده رفت.گویاهماهنگ شده بودکه آنهاجایگزین ماروی ارتفاع شوندوماهم پایین برویم.آنهادوان دوان بالامی آمدندوماهم کشان کشان خودمان راپایین می کشیدیم😢بعضی هاهم تحملشان تمام شده بودوقمقمه های نیروهای جدیدرامی گرفتندوسرمی کشیدند😔 پایین ارتفاع حامدرادیدم که باتویوتای استیشن خودش رابه سدرسانده بود.بامشت روی کاپوت کوبیدم ودادزدم حامداین چه کارییه؟😳چرااین زبون بسته روراه انداختی آوردی اینجا؟😡درحالی که می خندید😁 سرش راتاکمرازشیشه داده بیرون گفت؛دیدم مال بیت الماله آوردم تامعصیتی کرده باشم، راستش بابام گفته روزی چندتاگناه کن تاشهیدنشی😍😍.... ادامه دارد.... 📚خاطرات جاوید 📝سیدعلیرضامیری @mahmodkaveh
ماهی کبابی🐟 قسمت۱۰۱ 🔸نیروهادونفردونفری روی پشت بام هامستقرشدندوماموریت آنهانگهبانی ازنقطه چین ایجادشده شهربود.آن روزمدیریت وشجاعت رابه خوبی تجربه کردم،ولی جای خالی آشفته بازارخیلی خوب حس می شد.آن روزمانگهبانی می دادیم البته درمقابل دشمنانی نامرئی😱روبه خانه هایی ایستاده بودیم که لحظه ای کودکی باچشمان معصومش مارانگاه👀می کردودقیقه ای بعدسرلوله قناسه ای پیشانی ماراهدف می گرفت😔 دشمن روی مامسلط بود😱 وباپنهان شدن پشت مردم کرد وزن وبچه های بی گناه عرض اندام می کرد. ادامه دارد.... 📚خاطرات جاوید ✍سیدعلیرضامیری @mahmodkaveh
ماهی کبابی🐟 قسمت۱۰۲ ◀️هراطاق یاآلونکی که درمقابل ماقرارداشت می توانست مردیازن تیراندازی رادرتاریکی خودداشته باشدکه باآرامش وخیالی آسوده،یکی ازماراکه درروشنایی روز درمقابلش ایستاده بودیم نشانه رفته باشد. مردانه خودش راسپربلای همه کرده بود وبه تک تک نیروهاسرمی زد. هرازگاهی صدای فریادی،خبرازدرخون غلطیدن پاسداری رامی داد😔که درجدال سدبوکان بدون هیچ تلفاتی پیروزمیدان شده بود.تاغروب غم انگیزآن شب چهارده گلوله قناسه،چهارده جمجمه رادریده وپیکرهرشهیددست به دست تاسپاه مشایعت می شد.😢 ادامه دارد.... 📚خاطرات جاوید ✍سیدعلیرضامیری @mahmodkaveh
🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸 🌸خاطرات بیادماندنی✨این قسمت : 🥀بخشی ازحکایت آن روز" جانگداز" 🌷روزتشییع پیکرمطهرشهید کاوه من لابلای جمعیت گریه کنان هراسان وسردرگم بودم . 🌸به فلکه آب رسیدم حاج آقای موحدی فرمانده سپاه سخنرانی می کرد. ازدحام جمعیت، شور وحال عزا فضای مثال زدنی حاکم، سخنرانی راکم اهمیت نشان می داد ، تراکم جمعیت بدنبال پیکر شهید و بی توجهی عموم به هرچیزی جز توجه به تابوت مزین به پرچم سه رنگ گلباران شده جمهوری اسلامی ایران نشان از داغ عمیقی بر دل ها بود، گویی که سخنران هم رشته کلام راازدست داده بود. 🌸ولوله جمعیت،از صدای شیون یاران وشاگردان کاوه ودسته های سینه زن در هر گوشه ای، قیامتی برپا شده بود. صدها کفش، دمپایی ،چفیه، کلاه و،،،،، زیرپا افتاده بود، ناگهان صبیه شیرخوارشهیدکه مقنعه مشکی بسرداشت بالای دست تبلیغاتچی جلوی چشمها به آسمان بلند شد و بدست حاج آقاموحدی داده شد. فضا کاملاعوض شد. عزاداران وشیون کنان ومرثیه سراها سکوت کردند. آهنگ عزاتبدیل شد به صدای جمعی های های گریه مردم، یکدست ویک صدا خیابان امام رضا (ع) راپر کرده بود. 🌷حواسهاهمه به نازدانه شهیدتمرکز یافته. گویی (بلاتشبیه) به علی اصغر امام حسین (ع)نظر انداخته ایم! و بیادعلی اصغر امام حسین علیه السلام می گریستیم. لحظاتی کوتاه فقط گریه بود وگریه، حاجی موحدی حرف تازه ای برای گفتن نداشت. 🌷 دوباره فریادگریه های حضارهمانند موج بلند شد. دوستان نزدیک کاوه چنان ازخود بیخودشده بودند، می ترسیدم روح ازکالبدشان خارج شود. 🌸 ازبردن نامشان امتناع می کنم؛ آنهامثل کسانی که همه هستی شان راازدست داده اند درچشمم می آمدند.(این تعبیر غلطم بود.چراکه دوستان نزدیک شهیدکاوه رامومنین راسخی میدیدم که ازکوه محکمتر ند)!! 🌷 یک مصداق آشکاررا هیچگاه فراموش نمیکنم، 🌷ناله های -علی-اصغر- بودکه دادمی زد «کمرمان شکست» 🌷 ؟ 🌷-مان-خراب-شد؛!! 🌱در آن لحظه دلم بیشتر شکست به محراب نگاه میکردم ومی گریستم . 🌴 اما بعداز شهادت شهید خدای کاوه بوده و هست . گرچه خلا وکاوه ها تاابداحساس میشود اما خداوند متعال ،راه پرفروغش راحفظ کرده و می کند. . 🌸والعاقبه للمتقین 🌸🕊🕊 «آقا محمود شهادتت مبارک باد» 🌸راوی خاطره حامدی فر مشهد الرضا (ع ) بمناسبت 11شهریور سالگرد شهادت سردار کردستان محمودکاوه فرمانده لشگر ویژه شهدا
عملیات ویژه قسمت ۶۴ آفتاب🌞کاملابالاآمده بودوگرمای تابستان شرایط راسخت می کرد😰فقط دعامیکردم🤲نیروهای پشتیبان برسند وباخودشان آب بیاورند. روحیه خوب نیروهاازنگرانی هایم کاسته بود☺️داخل سد🌊هم خبری نبودوصدایی ازانجابه گوش👂نمی رسیدگاهی نقاط سیاه رنگی درتاسیسات رفت وآمدمی کردندوگویاعملیات پاکسازی بدون هیچ مانعی ادامه داشت. حدودیازده ظهربودکه نفس نفس زنان خودش راازتپه⛰بالاکشید. خستگی شب🌒گذشته ودوندگی های ازصبح تاظهرتاثیرخودش راگذاشته بودوتوان جسمی اصغرمحراب به حداقل رسیده بود😢کسی ازاوتوقع نداشت که بایک دبه پرآب بالابیاید ولی همان قمقمه پرآب اوبه دادهمه رسید🙏 هرکدام درحدیک جرعه کوچک آب نوشیدیم وجانی تازه گرفتیم.😄 ادامه دارد.... 📚خاطرات جاوید 📝سیدعلیرضامیری @mahmodkaveh
🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸 🌸خاطرات بیادماندنی✨این قسمت : 🥀بخشی ازحکایت آن روز" جانگداز" 🌷روزتشییع پیکرمطهرشهید کاوه من لابلای جمعیت گریه کنان هراسان وسردرگم بودم . 🌸به فلکه آب رسیدم حاج آقای موحدی فرمانده سپاه سخنرانی می کرد.ازدحام جمعیت وشورعزا فضای مثال زدنی حاکم؛ سخنرانی راکم اهمیت نشان می داد ، تراکم جمعیت بدنبال پیکر شهید و بی توجهی عموم به هرچیزی بجز توجه به تابوت مزین به پرچم سه رنگ جمهوری اسلامی ایران وگلباران شده گویی که سخنران هم رشته کلام راازدست داده بود. 🌸ولوله جمعیت، صدای شیون یاران وشاگردان کاوه، دسته های سینه زن در هر گوشه ای، قیامتی برپا بود. صدها کفش، دمپایی ،چفیه، کلاه و،،،، زیرپا افتاده بود، ناگهان صبیه شیرخوارشهیدکه مقنعه مشکی بسرداشت بالای دست تبلیغاتچی جلوی چشمها نمایان شدو بدست حاج آقاموحدی داده شد. فضا کاملاعوض شد. عزاداران وشیون کنان ومرثیه سراها سکوت کردند. آهنگ عزاتبدیل شد به صدای جمعی های های گریه های مردم بطوریکدست ویک صدا. 🌷حواسهاهمه به نازدانه شهیدتمرکز یافت. گویی که (بلاتشبیه) به علی اصغر امام حسین (ع)نظر انداخته و بیادعلی اصغر امام حسین علیه السلام می گریستیم. لحظه ای فقط گریه بود وگریه حاجی موحدی حرف تازه ای برای گفتن نداشت. 🌷 دوباره فریادگریه های حضاربلند شد. دوستان نزدیک کاوه چنان ازخود بیخودشده بودند که می ترسیدم روح ازکالبدشان خارج شود. 🌸 ازبردن نامشان امتناع می کنم؛ آنهامثل کسانی که همه هستی شان راازدست داده اند بچشمم می آمدند.(این تعبیر غلطم بود.چراکه دوستان نزدیک شهیدکاوه رامومنین راسخی میدیدم که ازکوه محکمتر ند)!! 🌷 فقط یک مصداق آشکار 🌷فریادهای -علی-اصغر- بودکه دادمی زد کمرمان شکست. 🌷 ؟ 🌷-مان-خراب-شد؛!! 🌱در آن لحظه دلم بیشتر شکست به محراب نگاه میکردم ومی گریستم . 🌴 اما بعداز شهادت شهید خدای کاوه بوده و هست . گرچه خلا وکاوه ها تاابداحساس میشود اما خداوند متعال ،راه پرفروغش راحفظ کرده و می کند. . 🌸والعاقبه للمتقین 🌸🕊🕊 🌸راوی خاطره حامدی فر مشهد الرضا (ع )