eitaa logo
🎇تماشاگه راز🎇
119 دنبال‌کننده
679 عکس
265 ویدیو
33 فایل
مدعی خواست که آید به تماشاگه راز دست غیب آمد و بر سینۀ نامحرم زد حافظ غزل ۱۵۲ ایدی مدیر صفحه: @s_m_a57 @majaleezendegi
مشاهده در ایتا
دانلود
💢تفریح و‌تفرجی در گلستان الهی و همیشه بهار زندگی 📎یکی از شاخص‌ترین نکات برجسته در گلستان همواره سرسبز و پر ثمر جناب سعدی غنیمت دانستن و فرصت شمردن عمر و نیکی به هم بندگان خدا است. خیری کن ای فلان و غنیمت شمار عمر       زان پیشتر که بانگ بر آید فلان نماند 📎 گرچه فطرت پاک و سالم آدمی خیر رسانی را در می یابد اما تربیت ماهیت و ذات ناسالم که به غلط و در محیط مادی گرایانه و فرد محور رشد یافته انجام امور خیر و خدایی بسی دشوار و گاه غیر ممکن است. شمشیر نیک از آهن بد چون کند کسی؟         ناکس به تربیت نشود ای حکیم، کس 🖇نیکی و کرامت درباره دیگران قطعاً بازتاب خواهد داشت. وقتی افراد با طلسم محبت به یکدیگر نزدیک شوند، در هنگامه بلا و گرفتاری به یاری هم خواهند شتافت: هر که فریادرس روز مصیبت خواهد       گو در ایام سلامت به جوانمردی کوش 📎کار خیر ما باید منجر به رشد و پیشرفت آدم ها بشود.آیا سرازیر نمودن نهر زلال و جاری در شوره‌زار موجب رویش گلی خواهد شد!؟ فهم این که امر خیر را در کجا و چه کسی و چه چیزی هزینه کرد نیاز به بررسی زمینه ها،پیشینه ها و اهداف و انگیزه ها دارد.! زمین شوره سنبل بر نیارد             در او تخم عمل ضایع مگردان نکویی با بدان کردن چنان است      که بد کردن به جای نیک مردان 📎و نکته شاخص دیگر این که توقع خیر و نیکی از انسان دون پایه و فرومایه کاری بیهوده است و همین که آدمی از شر چنین فردی ایمن بماند، خود خیر است: امیدوار بود آدمی به خیر کسان            مرا به [خیر]تو امید نیست شر مرسان 🌱🌱🌱 📚منبع گلستان: در سیرت پادشاهان، حکایت2: 59 و حکایت ۴ :۶۲/در سیرت پادشاهان، حکایت4: 62/در فواید خاموشی، حکایت10: 131 🎆 مجال عیش سخنی از جنس زندگی ،صفحه زیست مومنانه را همراهی کنید. 🆔 @majaleezendegi
📃برگی از بوستان همواره سبز 🔰ناداری و دارایی! عقل، علم و عمل سه سرمایه گرانبها هستند که انسان با کاربرد و بهره برداری صحیح آنها راه تکامل و ارتقای معنوی و مادی خویش را هموار می سازد وخوشی و خوشبختی دنیا و شادمانی آخرتش را تامین می کند. شیخ شیرین سخن سعدی گوید: داروی تربیت از پیر طریقت* بستان کامی را بتر از علت نادانی نیست. ✅ و در گرانمایگی عمل گوید: سعدیا! گر چه سخندان و مصالح گویی به عمل کار برآید به سخندانی نیست بار درخت علم ندانم بجز عمل با علم اگر عمل نکنی شاخ بی بری مردان به سعی و رنج به جایی رسیده اند تو بی عمل کجا رسی ارنفس پروری نابرده رنج گنج میسر نمی شود مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد هر کو عمل نکرد و عنایت امید داشت دانه نکشت ابله و دخل انتظار داشت ✅و نیز می گوید: شب گور خواهی منور چو روز از اینجا چراغ عمل برفروز گروهی فراوان طمع ظن برند که گندم نیفشانده خرمن برند برِ آن خورد سعدی که بیخی نشاند کسی برد خرمن که تخمی نشاند (بوستان حکایت 22) 🔅🔅🔅 *پیر طریقت، انسان کامل را گویند که متوجه ارشاد انسان های مصمم در پیمودن مراتب سیر و سلوک آنها باشد. و عقل و علم و عمل را درهم تنیده است. 🌱🌱🌱 🎆 صفحه مجال عیش صمیمانه‌ای از جنس زندگی ،لطفا ما را همراهی فرمایید(کلیک)
⚡️اعتدال راز موفقیت انسان های رشد یافته نه چندان درشتی کن که از تو سیر شوند نه چندان نرمی کن که بر تو دلیر شوند شیخ مصلح الدین شیرازی 👈 مجال عیش فرصتی برای اندیشه و زیست آگاهانه 👉
1992399_991.mp3
زمان: حجم: 2.15M
🎇هرچه کنی به خودکنی بله! ⚡️جناب مصلح الدین در آورده است: با طایفهٔ بزرگان به کشتی‌در، نشسته بودم. زَورقی در پیِ ما غرق شد، دو برادر به گِردابی در افتادند. یکی از بزرگان گفت ملاح (ناخدا)را که: بگیر این هر دوان را که به هر یکی پنجاه دینارت دهم. ملّاح در آب افتاد و تا یکی را برهانید، آن دیگر هلاک شد.  گفتم: بقیّتِ عمرش نمانده بود، از این سبب در گرفتنِ او تأخیر کرد و در آن دگر تعجیل. ملاح بخندید و گفت: آنچه تو گفتی یقین است، و دگر میل خاطر من به رهانیدن این بیشتر بود که وقتی در بیابانی مانده بودم و مرا بر شتری نشاند، و از دست آن دگر تازیانه‌ای خورده‌ام در طفلی. گفتم: صَدَقَ اللهُ: مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِنَفْسِهِ و مَنْ أَساءَ فَعَلَیْهٰا. تا توانی درونِ کس مخراش کاندر این راه خارها باشد کارِ درویشِ مستمند بر آر که تو را نیز کارها باشد" 🌷لینک پیوستن به صفحه تماشاگه راز🌷
حکایتی از گلستان سعدی .mp3
زمان: حجم: 6.25M
سعدی در گلستان باب دوم در اخلاق درویشان حکایت سی و هشتم آورده است: 🔹فقیهی پدر را گفت: هیچ از این سخنانِ رنگینِ دلاویزِ متکلّمان در من اثر نمی‌کند، به حکمِ آن که نمی‌بینم مر ایشان را فعلی موافقِ گفتار. ترکِ دنیا به مردم آموزند خویشتن سیم و غَلّه اندوزند عالِمی را که گفت باشد و بس هر چه گوید نگیرد اندر کس عالم آن کس بود که بد نکند نه بگوید به خلق و خَود نکند اَتَأمُروُنَ النّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ اَنْفُسَکُمْ؟ عالِم که کامرانی و تن‌پروری کند او خویشتن گم است، که را رهبری کند؟ 🔹پدر گفت: ای پسر! به مجرّدِ خیالِ باطل نشاید روی از تربیتِ ناصحان بگردانیدن و علما را به ضَلالت منسوب کردن و در طلبِ عالمِ معصوم از فوایدِ علم محروم ماندن، همچو نابینایی که شبی در وَحَل افتاده بود و می‌گفت: آخِر، یکی از مسلمانان چراغی فرا راهِ من دارید. ▪️ زنی مازحه بشنید و گفت: تو که چراغ نبینی به چراغ چه بینی؟! همچنین مجلسِ وعظ چو کلبه بزّاز است؛ آنجا تا نقدی ندهی، بِضاعتی نستانی و اینجا تا ارادتی نیاری، سعادتی نبری. گفتِ عالِم به گوشِ جان بشنو ور نماند به گفتنش کردار باطل است آنچه مدّعی گوید: «خفته را خفته کی کند بیدار» مرد باید که گیرد اندر گوش ور نوشته است پند بر دیوار 👈لطفا صفحه تماشاگه راز را دنبال کنید🌷
  ⚡️در حکایتی از گلستان   می خوانیم: ▪️بر بالینِ تربتِ، یحیی، پیغامبر عَلَیْهِ‌السّلامُ، بودم در جامع دِمشق که یکی از ملوکِ عرب که به منسوب بود اتّفاقاً به زیارت آمد و نماز و دعا کرد و حاجت خواست. «درویش و غنی بندهٔ این خاک درند و آنان که غنی‌ترند محتاج‌ترند» ▪️آنگه مرا گفت: از آن جا که همّتِ درویشان است و صدقِ معاملت ایشان، خاطری همراه من کنید که از دشمنی صعب، اندیشناکم. ▪️گفتمش: بر رعیّتِ ضعیف رحمت کن تا از دشمنِ قوی زحمت نبینی. به بازوانِ توانا و قوّتِ سرِ دست خطاست پنجهٔ مسکینِ ناتوان بشکست نترسد آن که بر افتادگان نبخشاید؟ که گر ز پای در آید کسش نگیرد دست؟ هر آن که تخمِ بدی کشت و چشمِ نیکی داشت دِماغِ بیهده پخت و خیالِ باطل بست ز گوش پنبه برون آر و دادِ خلق بده وگر تو می‌ندهی داد، روزِ دادی هست! 👈لطفا در صفحه تماشاگه راز همراه ما باشید🌷
⚡️موقعیت های غیر ساکن از سعدی و ▪️خرقه پوشی در کاروان حجاز همراه ما بود، یکی از امرای عرب مر او را صد دینار بخشیده تا قربان کند. دزدان خفاجه ناگاه بر کاروان زدند و پاک ببردند. بازرگانان گریه و زاری کردن گرفتند و فریاد بی فایده خواندن گر تضرع کنی و گر فریاد دزد زر باز پس نخواهد داد ▪️مگر آن درویش صالح که بر قرار خویش مانده بود و تغیر در او نیامده. گفتم: مگر معلوم تو را دزد نبرد؟ گفت: بلی بردند، ولیکن مرا با آن الفتی چنان نبود که به وقت مفارقت خسته‌دلی باشد. نباید بستن اندر چیز و کس دل که دل برداشتن کاریست مشکل ▪️گفتم: مناسب حال من است این چه گفتی که مرا در عهد جوانی با جوانی اتفاق مخالطت بود و صدق مودّت تا به جایی که قبلهٔ چشمم جمال او بودی و سود سرمایهٔ عمرم وصال او. ناگهی پای وجودش به گل اجل فرو رفت و دود فراق از دودمانش بر آمد. روزها بر سر خاکش مجاورت کردم وز جمله که بر فراق او گفتم: کاش کآن روز که در پای تو شد خار اجل دست گیتی بزدی تیغ هلاکم بر سر بعد از مفارقت او عزم کردم و نیت جزم که بقیت زندگانی فرش هوس درنوردم و گرد مجالست نگردم. سود دریا نیک بودی گر نبودی بیم موج صحبت گل خوش بدی گر نیستی تشویش خار دوش چون طاووس می‌نازیدم اندر باغ وصل دیگر امروز از فراق یار می‌پیچم چو مار 📚گلستان همیشه خرم 📝پ ن: خرقه پوش: شخص زاهد و بی رغبت به امور دنیوی قربان: همان قربانی است که یکی از مناسک و آیین های دینی است خفاجه: قبیله ای از عرب های آن روز که مشهور به راهزنی بودند معلوم تو:چیزهای تو خسته دلی:احساس ناراحتی و اندوه و نگرانی گل اجل: کنایه از مرگ و مردن فرش هوس درنوردم: کنایه از کنار گذاشتن بساط عیش و نوش و هوسرانی 🔅در تماشاگه راز با ما همراه باشید
⚡️خداحافظ ای نازنین برگ تحویل می‌کند بار تودیع بر دل اِخْوان یارِ نادیده سیر، زود برفت دیر ننشست نازنین غادَرَ الْحِبُّ صُحْبةَ الْأَحباب فارَق‌َ الْخِلُّ عِشْرَةَ الْخُلّان ماهِ فرخنده، روی برپیچید و علیک السلامُ یا رمضان الوداع ای زمان طاعت و خیر مجلس ذکر و محفل مُهرِ فرمان ایزدی بر لب نفس در بند و دیو در زندان تا دگر با جهان آید بس بگردد به گونه گونه جهان بلبلی زار زار می‌نالید بر بهار، وقت خزان گفتم اندُه مبر که بازآید روز نوروز و لاله و ریحان گفت ترسم بقا نکند ورنه هر سال گل دمد بستان روز بسیار و خواهد بود تیر ماه و بهار و تابستان تا که در منزل بود سال دیگر که در خاک چندان از آدمی بخورد که شود خاک و آدمی، یکسان هردم از روزگار ما جزویست که گذر می‌کند چو برق یمان کوه اگر جزو جزو برگیرند متلاشی شود به دور زمان تا که دیگر آب حیات بازگردد به جوی رفته روان یارب آن دم که دم فرو بندد ملک الموت واقف کار جان پیش اهل سهلست تو نگه دار جوهر 📚قصیده شماره ۴۳ دیوان 📝پ ن: غادَرَ الْحِبُّ صُحبةَ الْأَحباب فارَقَ ‌الْخِلُّ عِشْرَةَ الْخُلّان غادَرَ: ترک کرد حِبّ: دوست صحبت: همراه بودن، همدم بودن أَحباب: دوستان فارَقَ: ترک کرد، رها کرد خِلّ: دوست همراه عِشْرَةَ: آمیزش و دوستی خُلّان: دوستان دوست، همراهی دوستان را ترک کرد دوست صمیمی، دوستی یاران را رها کرد 🔅تماشاگه راز ، آیینه زندگی ،باما همراه باشید.🌷
⚡️تک درخت های کویر بشریت 🎇 جامع و کاملا انسانی می‌نویسد و آنچه در ابیات و حکایاتش آمده همگی برخاسته از یک روزمره و قابل‌ادراک برای همه اشخاص است. ✔️جوهر اگر در خلاب افتد، همچنان نفیس است و غبار اگر به فلک رسد، همان خسیس. ✔️ استعداد بی تربیت دریغ است و تربیت نامستعد ضایع. ✔️خاکستر نسبی عالی دارد که آتش جوهر علویست ولیکن چون به نفس خود هنری ندارد، با خاک برابر است. ✔️ و قیمت شکر نه از نی است که آن خود خاصیت وی است. 🔅تماشاگه راز ، آیینه زندگی ،باما همراه باشید.🌷
⚡️ دنیاشناسی توانگری نه به مال است پیش اهل کمال. که مال تا لب گور است و بعد از آن من آنچه شرط بلاغ است با تو می‌گویم تو خواه از سخنم پند گیر و خواه . نصیحت همه عالم چو در قفس است به گوش مردم ، چو آب در غربال دل ای حکیم در این هَلاک مبند که نکردند بر جهان، عُقّال 👈تماشاگه راز ، آیینه زندگی ،باما همراه باشید.🌷
⚡️عطای کسی را بر لقای او بخشیدن درویشی را ضَرورتی پیش آمد. کسی گفت: فلانْ نعمتی دارد بی‌قیاس، اگر بر حاجتِ تو واقف گردد، همانا که در قَضایِ آن توقّف روا ندارد. گفت: من او را ندانم. گفت: مَنَت رهبری کنم. دستش گرفت تا به منزلِ آن شخص در‌آورد. یکی را دید لب فرو‌هشته و تند نشسته. برگشت و سخن نگفت. کسی گفتش: چه کردی؟ گفت: عطایِ او را به لِقایِ او بخشیدم. مَبَر حاجت به نزدیکِ تُرُش‌روی که از خوی بدش فرسوده گردی اگر گویی غمِ دل، با کسی گوی که از رویَش به نقدْ آسوده گردی 📖گلستان باب سوم 👈تماشاگه راز ، آیینه زندگی ،باما همراه باشید.🌷
🔅 در نگاه 📝ورقی از باب هشتم خشم بیش از حد گرفتن وحشت آرد و لطف بی وقت هیبت ببرد. نه چندان درشتی کن که از تو سیر گردند و نه چندان نرمی که بر تو دلیر شوند. درشتی و نرمی به هم در به است چو فاصد که جراح و مرهم نه است درشتی نه گیرد خردمند پیش نه سستی که ناقص کند قدر خویش نه مر خویشتن را فزونی نهد نه یکباره تن در مذلت دهد شبانی با پدر گفت: ای خردمند مرا تعلیم ده پیرانه یک پند بگفتا: نیکمردی کن نه چندان که گردد خیره گرگ تیز دندان 📝پ ن : ⚡️قاعده و اصل مهم در همراهی و رفاقت و روابط «اعتدال» است. ☑️آدمی ممکن است در شرایط گوناگون حالت های گوناگون داشته باشد توقع و انتظار نیز باید متعادل باشد. ☑️کلید و رمز رفتار معتدل ارتباط عاقلانه و به دور از سخت گیری ها و مداراهای بی منطق است. ☑️قدر و منزلت آدمی در اقتدار و عزت مندی اوست و به تعبیر خودمانی نه سواری می دهد و نه بر گرده دیگران سوار می شود. 👈تماشاگه راز ، آیینه زندگی ،باما همراه باشید.🌷