eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
1.7هزار دنبال‌کننده
0 عکس
0 ویدیو
2 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
نه اینکه سوره ابوطالب است و آیه علی ست چنانکه قبل علی بوده مبتدای علی ست همین که لب به سخن باز می کند انگار هِجا هِجای نبی و صدا صدای علی ست به استناد حدیث٬ او‌ پدربزرگ همه است فقط به خاطر این که پدر برای علی ست به استناد به اصلاب شامخه،انگار دلیل پاکی او نیز در ازای علی ست پدر که جای خودش٬جنتش شده تضمین به روز حشر هر آنکس که آشنای علی ست بریده باد زبانش کسی که مُشرک گفت به آنکه حد پرستیدنش خدای علی ست رضایت پسرش در رضایت پدر است رضای حضرت حق هم که در رضای علی ست چنانکه بردن نامش گره گشای همه ست دعا به حق پدر هم گره گشای علی ست شب مَبیت به بستر، غدیر بر منبر علی به جای نبی و نبی به جای علی ست نگو بهشت که عرش است زیر نعلینش به روی دوش نبی چون که رد پای علی ست
میزان چو بیارند بر ایمان همه... ایمان تو هم رَوَد به میدان همه... ایمان تو کفه اش رَوَد زیرِ زمین بر عرش رَسَد کفهٔ میزان همه
ای همه جا یار رسول‌خدا محـرم اسـرار رسول‌خدا عاشق و دلـدادۀ ختـم رسـل! پارۀ دل در قـدمت شاخـه گل کفـر ز اسـلام تـو انـدر ستوه کفۀ ایمان تو سنگین چو کوه وصل نبـی را همـه‌جـا طالبی حامــی اســلام ابــوطالـبی قـدر تـو برتـر ز تمـام قریش نجـل تـو آقـا و امـام قـریش حامی جان بـر کف پیغمبـری جان به فدایت که اباالحیدری قلب محبـان علـی مشهـدت پشت نبی گرم شد از اشهدت حضرت صادق، شه دنیا و دین حجـت حـق، کعبـۀ اهـل‌یقین گفت ز هـر مؤمـن یکتـاپرست کفۀ ایمـان تـو سنگین‌تر است صلـب تـو بایـد که علی پرورد حجــت حــی ازلــی پــرورد صلب تو دریا و علی گوهـرش خواجـۀ لـولاک، ثنـاگستــرش یـار و طرفــدار محمّــد تویی شـاخص انصـار محمّــد تویی رفتـن تـو غـربت اسـلام شـد روز محمّـد ز غمـت شـام شـد داشت پیمبر ز غمت حال حزن سال وفات تو شدی سال حزن روح خدایـی بـه تـن پـاک تو لاله ایمـان دمـد از خـاک تـو صدق و خلوص تو قبول خداست زائـر قبـر تـو رسـول خـداست قلب نبی سوخت بـه یـاد غمت اشک علـی ریختــه در ماتمت ســلام مخصـوص خـداوند تو بر تو و بـر همسـر و فرزنـد تو جز تـو که بـر خـدا ولی پرورد؟ جعفـر طیــار و علـی پــرورد؟ نسل عقیلت شهدای حسین مسلمت اولین فدای حسین تا که سحر صبح شود روز شام بر تـو و ابنـاء تـو بـادا سـلام
انوار توحید است در جان ابوطالب شد کعبه زاده طفلِ دامان ِ ابوطالب این مرد بابای امیرالمومنین باشد طعنه زده بر خلق ایمان ابوطالب
کدام شعر به وصفش سر خطر دارد؟ به وصف او که خودش شعرهای تر دارد! تمام شعر جهان یک طرف، مقابل آن قصیده ای که مدال از پیامبر دارد بگو به قوم عرب مصرعی مشابه آن بیاورد هر کس دعوی هنر دارد به ارث برده علی از پدر دلیری را به وقت معرکه چون شیر اگر جگر دارد!  فضایلش را از فاطمه سوال کنید عروس خانه از این رازها خبر دارد کسی که گفته مسلمان نبود ابوطالب بیاورد سند معتبر اگر دارد به مدحت پدری که علی ست فرزندش سزاست کعبه ی شعرم شکاف بردارد! به حول محور او واژه واژه ی غزلم قدم برهنه به رسم طواف بردارد کسی که سینه ی اشعار کفر را بدرد اگر که تیغ بلیغ از غلاف بردارد به پای مصرع شعرش نمی رسد حتی جهان واژه اگر ائتلاف بردارد! 
کسی از شعر ، از توصیف از اندیشه آن سوتر کسی از دیگران برتر کسی دیگرتر از دیگر   کسی بشکوه ، همچو بوقبیس و صور و نور است او نفس گیر است وصف نام او صعب العبور است او   به جا مانده است در دوران هزاران رمز و راز از او سخن گفته است در لفافه تاریخ حجاز از او   به تکلیف ازل باید برون از وزن و از قالب تمام عمر بنویسم ابوطالب ابوطالب   ابوطالب که آرامش گرفت آرام از لحنش نمک گیر است دنیا تا ابد از سفره پهنش   برای زنگیان لبخندهایش حکم آزادی است کلید کعبه دور گردنش میراث اجدادی است   بخوان او را که طعم واژه هایش چون رطب باشد قلم در دست او چون رقص شمشیر عرب باشد   زمین نشناختش در آسمان پیچیده آوازش بخوان او را بخوان ابیات لامیه است اعجازش   دلش مانند آتش زیر خاکستر حرارت داشت که پنهان بر سر سجاده با توحید خلوت داشت   چه توحیدی که در اندیشه انسان نمی گنجد که ایمانش درون کفه میزان نمی گنجد   به قرآن از صمیم قلب بر این باورم مردم اگر ایمان او کفر است من هم کافرم مردم در آن دوران که دوران گرم انکار محمد بود ابوطالب به تنهایی هوادار محمد بود   به توصیف وجودش این سخن از مصطفی کافیست که در شعب ابوطالب ، ابوطالب مرا کافیست   زمینی نیست آغوشش پر از رمز و پر ازراز است چه دستی دارد او احمد نواز است و علی ساز است   خدایی که علی را با محمد آشنا کرده مساجد را در آغوش ابوطالب بنا کرده   به قرآن از صراط مستقیمش قبله بود آگاه به استقبال فرزندش ترک برداشت بیت الله   هلا شاعر هر آنجایی که غم شد بر دلت غالب بگو آهسته با خود یا علی ابن ابیطالب   تو سلطان نجف هستی ، پر از دُر کن جهانم را در ایوان طلایت از طلا پر کن دهانم را   خودت تقدیر شعرم را پر از شور و شعف بنویس برایت از پدر گفتم ، برایم یک نجف بنویس  
دردی پدر کشید و فراقی پسر کشید داغی پسر کشید و کفن بر پدر کشید گرچه یتیم بود پیمبر ، در این عزا از هرکه بود  درد ،  علی بیشتر کشید چشمش که بست حضرت عمران اهل بیت مولا به روی گونه او چشم تر کشید چل سال هی به گرد پیمبر طواف کرد چل سال روی سینه خود یک سپر کشید تا داشت جان برای نبی سینه چاک کرد تا داشت سر برای خدا دردسر کشید تا مرتضی به دوش پیمبر شود خلیل یک عمر منتظر روی دوشش تبر کشید در شِعبِ او سه سال پیمبر پناه داشت با هرچه داشت، او همه را زیر پر کشید مادر ، عروس ، همسر او فاطمه شدند با عشق ، نام  فاطمه‌ها را به زر کشید شیر آورد زنی که خودش  شیررزاده است  از اوست  نعره  شیرِخدا در خطر کشید شعرش حماسه بود علی را رجز به رزم عزمش بلند و جام بلا را به سر کشید تیغی بجای خویش و یکی هم بجای او  گر مرتضی به معرکه تیغ دوسر کشید او شد کفیل و ارث  شد از او سقایتش عباس اگر لباس کفیلی به بر کشید داغ پدر کشید علی و زمین نخورد داغی که  خورد بر جگرش  پشت در کشید آخر مدینه دید علی مو سفید شد وقتی که  وای فاطمه را از جگر کشید
نام تو به روی لب مکرر دارد در دل غم داغ تو پیمبر دارد یک لحظه به ایمان شما شک نکند هر کس که به دل ولای حیدر دارد
به اذن آن که باشدعقل،همچون عشق حیرانش ثنا گویم کسی را که خدا باشد ثناخوانش چسان توصیف مردی را کنم که ایزد منّان مُقدّر کرده او باشد پدر بر شاه مردانش همان والامقامی که به غیر از چارده معصوم خدا بر خیل خوبان جهان داده ست رُجحانش یگانه مؤمني که طبق قول حضرت باقر بُوَد سنگین تر از ایمان کُلّ خلق ؛ ایمانش چگونه جان پیغمبر نخوانم آن کسی را که کسی مثل علی عالی اعلاست جانانش به شُهرت مؤمن آل قریش و سیّد بَطحاست اگر چه داده است عبدالمُطلّب،نام،عِمرانش بنازم شهسواری را که وقت حفظ پیغمبر علی در سِنّ کم بوده ست با رغبت به فرمانش بُوَد نام عروس و همسرش با مادرش یکسان خدا اینسان به نور فاطمه کرده درخشانش به طعن خار از زیبایی گل کم نخواهد شد چه غم گر کافری او را بخواند نامسلمانش علی وقتی قسیم جنّت و نار است،بابایش بُوَد همسایه ی ختم رُسُل در باغ رضوانش همانطوری که از اوّل موحّد بود ابوطالب به اسلام حقیقی ختم شد بی شُبهه پایانش چه دردی داشت داغ رفتنش که در عزای او علی و مصطفی و فاطمه بودند گریانش علی هنگام غسل او دل دریایی اش می سوخت که می افتاد روی نعش بابا اشک چشمانش گمانم یاد چندین سال بعد افتاد که باید بشوید نیمه ی شب یاس را در بیت الاحزانش
پر از مدح محمد بود دیوان ابوطالب که غیر از او نبوده در در دل‌وجان ابوطالب اگر حتی تمام مکه با او دشمنی می‌کرد شبیه کوه محکم بود پیمان ابوطالب چنان دین زیر دِین جان‌فشانی‌های او مانده که می‌نامند ما را هم مسلمان ابوطالب کسی حتی اگر فکر جسارت بر نبی می‌کرد طرف می‌شد به برق تیغ برّان ابوطالب به دستان خودش پروردگار عشق پرورده‌ست گلی مثل علی را در گلستان ابوطالب بنی‌هاشم مسیر رستگاری را نمی‌پیمود اگر سکّان نمی‌شد تحت فرمان ابوطالب بدون‌شک بدل می‌شد به ویرانه تمام شهر نمی‌افتاد اگر در دست عمران ابوطالب پیام آورده جبریل امین از حق به پیغمبر؛ که "آتش دور باد از حول دامان ابوطالب" کرامت نسل اندر نسل ارث خانه‌اش می‌شد اگر می‌شد کسی یک‌بار مهمان ابوطالب پیمبر سفره‌ی او را نمک‌گیر خودش کرده چه بنویسیم ما از برکت نان ابوطالب تمام روزی یکسال خود را با خودش می‌برد اگر یک‌وعده می‌آمد سر خوان ابوطالب به یُمن مقدم پاک رسول مهربانی‌هاست که حتی شعب شد ملک سلیمان ابوطالب محمد جای خود را داشت، اما در همان دیدار بحیرا بعد از او مانده‌ست حیران ابوطالب علی سر نهانش بود و باید پرده برمی‌داشت شکاف کعبه از این راز پنهان ابوطالب اگر آن سال را پیغمبر "عام‌الحزن" نامیدند سبب این شد که سنگین بود هجران ابوطالب نه بویی برده از ایمان، نه بویی برده از اسلام مسلمانی که شک دارد به ایمان ابوطالب
خدا گر بار ایمان تو را سنجد سرِ مویی به میزان عمل، سالم نمی‌ماند ترازویی کنار حسن تو، جنات تجری تحته الانهار به مشتی سبزه می‌ماند که روئیده لب جویی قدت در روزگار شعب خم شد لحظه در لحظه ولی نگذاشتی از غم بیفتد خم بر ابرویی "علی ابن ابیطالب" علی نامش سه گام از تو عقب تر گام برمی‌دارد از روی ادب گویی تو چون اصحاب کهفی در مثل، تاریخ می‌گوید: از اسلامت نبرده هیچ موقع دشمنت بویی اگر اسلام باقی ماند سویی همتت بود و خدیجه ثروتش سویی، علی تیغ خمش سویی غزل را بی تعلل نذر سلطان ادب کردم مگر بخشد به من عیب قوافی را و پر گویی
این حرف‌های ناروا از ساحتت دور است وقتی که مثل نور اوصاف تو مشهور است انکار ایمان تو کسب‌وکار بعضی‌هاست جای تعجب نیست، ظلمت دشمن نور است از خاندان حقّی و حق مطلقاً با توست هرکس حقیقت را نمی‌بیند یقین کور است یک‌عمر پشتیبان دین بودی و با این حال نام تو در آیینه‌ی تاریخ مهجور است از فضل بسیار تو کمتر گفته شد، زیرا در سایه‌ی نور علی نور تو مستور است وقتی تو عمران هستی و فرزند تو موسی پس ارزش بیت تو آیا کمتر از طور است؟ با دست تو شد خانه‌ی دین خدا آباد با بودنت این بیت‌الاحزان، بیت معمور است شیرین‌تر از نام محمد بر زبانت نیست از مدح او دیوان اشعار تو پرشور است بعد از تو "عام‌الحزن" شد هرسال پیغمبر اما همیشه نزد او یاد تو مذکور است بی‌شک شفاعت می‌کند پیغمبر خاتم از هرکسی که در دوعالم با تو محشور است