#شب_دوم_محرم
صدای خنده از یک سو صدای آه از یک سو
طلوع شمس از یک سو هلال ماه از یک سو
به پای شیر مردان خستگی راه از یک سو
به دریا خیرگی مادری ناگاه از یک سو
علم را بر زمین کوبید ساقی اینچنین باشد
که تا محشر فقط حیدر امیرالمومنین باشد
جوانان بنی هاشم به گرد محمل زینب
به هیبت مثل حیدر از همان آب و گل زینب
همه هستند تا که غم نیاید بر دل زینب
صدا آمد که جان ما چه دارد قابل زینب؟
دل ارباب ما قرص است با مردان و شیرانش
وزیر شاه ساقی و بنی هاشم به فرمانش
عجب حالی عجب شوری عجب دریای زیبایی
عجب آرامشی دارد..رباب و صوت لالایی
پر از گل گشته این صحرا،چه گل هایی چه گل هایی
جوانانی علی صولت و خانم های زهرایی
تمام دشت حیران حسین و کاروان او
فدای کاروان او فدای خاندان او
به زینب دست بسته…حالِ آواره نمی آید
به زینب حالت اندوه و بیچاره نمی آید
کبودی داشتن بر جسم و رخساره نمی آید
به این خانم که اصلا معجر پاره نمی آید
محال است از دل زینب که آه سرد برخیزد
ز کوه صبر او حتی نشان درد برخیزد
الهی چشم نامحرم نیوفتد بر حجاب او
حجابش جای خود اصلا نیوفتد بر نقاب او
کسی هرگز نخواهد دید چشمان پر آب او
نخواهد دید هرگز ناله ی بس کن رباب او
قسم خورده که تا اخر کنار یار می ماند
کما اینکه تمام ماجرا را خوب می داند
حسینش را تن عریان به روی خاک خواهد دید
علی اکبرش را با تنی صدچاک خواهد دید
به پای دختری خار و خس و خاشاک خواهد دید
ربابش را فقط افسرده و غم ناک خواهد دید
ولیکن دم نخواهد زد چرا که استوار است او
شبیه رافت مولا شبیه ذوالفقار است او
میان خیمه ها باید ببیند غارت معجر
بماند بی پناه و بی کس و بی یار وبی یاور
حسینش را ببیند بر زمین اما بدون سر
خدا صبرش دهد وقتی که بیند نیزه ی اصغر
به دوشش می کشد این بار را خانم به تنهایی
نمی بیند ولی چشمش به غیر از اوج زیبایی
#ارمان_صائمی
#امام_حسین__ع__روضه
ماجرای کربلا یک گوشه از شام بلاست
پیش روی قافله سرها به روی نیزه هاست
دختر شیر خدا بر ناقه ی عریان سوار
هلهله بر روی بام و در میان کوچه هاست
خودنمایی کرده بر نیزه سر شش ماهه ای
مادرش پشت سر نی خیره بر سر نیزه هاست
با لباس پاره و لب های عطشان دختری
ناله میزد در خرابه عمه بابایم کجاست
دست آن شامی که دیشب زیر چشمانش نشست
چشمهایش تیره دیده یا نگینش آشناست ؟
در کنار آن سرِ از تن جدا خاموش شد
سهم او مرگی غریب و قطعه ای از بوریاست
آیه ی تطهیر را در زیر پا انداختید
خارجی گفتن به زینب غربتی بی انتهاست
پیش چشم خیس زینب میخورد هر ثانیه
خیزران بر کنج لبهایی که در طشت طلاست
سجاد احمدیان
امام حسین (ع)
روضه
#حضرت_عباس__ع__روضه
دستهایت یک طرف افتاده پیکر یکطرف
بینم اعضای تو اما هر یکی در یکطرف
پیکرت پاچیده شد اما سرت پاچیده تر
بر لبم آورده جان تن یکطرف سر یکطرف
بار سنگینی ست بر دل داغ یک لشگر ولی
داغ لشگر یکطرف داغ برادر یکطرف
با خبر گشتم که دیگر بی برادر گشته ام
تا که دیدم شد روانه تیرها بر یکطرف
یاد ایامی که میدیدند همدوش حسین
یکطرف عباس ره میرفت و اکبر یکطرف
بر لب آبم ولی آتش بجانم میزند
کام خشکت یکطرف لبهای اصغر یکطرف
شرم بی آبی و بی آب آوری در یکطرف
شرح مرگت ای برادر نزد خواهر یکطرف
حیدر توکلی
حضرت عباس (ع)
روضه
#امام_حسین__ع__مناجات
نیست از پرچم سرخت علمی بالاتر
نیست از کرببلا هیچ کجا زیباتر
کعبه مشتاق طواف است به شش گوشه ی تو
کعبه والاست-وَ شش گوشهء تو والا تر
در کنار تو برای دل ما هم جا هست
به خداوند قسم نیست ز تو آقاتر
ای مسلمان شده ات راهب نصرانی ها
ای مسیح سرت از روح خدا عیسی تر
آتش سینهء سوزان کسی نیست هنوز
از شرار نفس زینب تو کبری تر
دست تقدیر تو را غربت بی همتا کرد
و نشد ظهر دهم از تو کسی تنها تر
و بعید است ببیند به خودش چشم فرات
از هلال کمر تو کمری را تا تر
چشم خوب است که از داغ تو دریا باشد
من که می خواهمش از داغ شما دریاتر
جان از آن تازه جوانی که ز خونش بنوشت
مرگ در کام من از شهد عسل احلی تر
رفت در حسرت خاک قدمش چشم رکاب
آمد از سرو اذان گوی حرم رعنا تر
وحید محمدی
امام حسین (ع)
مناجات
#حضرت_عباس__ع__روضه
اسب آرام خویش را زین کرد، عشق سوزاند تار و پودش را
باز شد یک دریچه از آفاق، تا مهیا کند صعودش را
رد یک کهکشان خون آلود، تا کنار فرات جاری شد
چشم صحرا قدم قدم ترکید، تا تماشا کند سجودش را
ناگهان از درخت، انار افتاد، خون تمام کویر را برداشت
خودکشی کرد بی گمان از شرم، تا نبیند تن کبودش را
گریه می کرد نینوا یک ریز، سینه می زد ورق ورق تاریخ...
کل آفاق در زمین می سوخت، تا تصوّر کند نبودش را
ماه افسرده هی قدم می زد، روی شن زار طاقت دریا...
جذر و مد بود و یورش امواج، بشکند ناگهان حدودش را...
اول شعر مرد باران بود، آخر شعر تشنه لب جان داد
پس از آن روز آسمان خشکید، پس گرفت از زمانه جودش را
قار قار کلاغ مشکی پوش، خبر از اتّفاق بد می داد...
تا گذشت از کنار ارگ بم، لرزه انداخت غم، وجودش را
شاعر : سید مهدی نژاد هاشمی
حضرت عباس (ع)
روضه
#امام_سجاد__ع__روضه
اگر چه غم به دامن داشت، باور را به هم می ریخت
به یک خطبه اساس جبهه شر را به هم می ریخت
جوابش تیزتر از تیغ و طعنش سخت تر از سنگ
که با آیات قرآن خصم کوثر را به هم می ریخت
عدو می خواست او را با اذان ساکت کند اما
فقط با چند جمله کاخ و منبر را به هم می ریخت
على بود اسم و رسمش، گر پدر رخصت به او می داد
به خشم حیدری آماج لشکر را به هم می ریخت
غل و زنجیر و آتش، تازیانه، تهمت و تحقیر
مگر این دشمنیها پور حیدر را به هم می ریخت؟
امام آل طه بود و مثل جدش ابراهیم
میان شعله گل می کرد و آذر را به هم می ریخت
چه صبری داشت بالای سر نعش پدر وقتی
به غیر از بوریا هرچیز ، پیکر را به هم می ریخت
سلاح گریه اش سیلی به جان ابرها انداخت
عیار اشک او بازار گوهر را به هم می ریخت
حسن زینلی مقدم
امام سجاد (ع)
روضه
#امام_سجاد__ع__روضه
با عمه اش به پای حسین گریه میکند
در سجده هم برای حسین گریه میکند
سجاد آل عشق و امام بکاست او
هر لحظه در هوای حسین گریه می کند
هشتاد درصد از لحظات غمش شده
وقف حسین و جای حسین گریه می کند
با خاطرات نیزه و سر لطمه می زند
با یاد آن عبای حسین گریه می کند
ای ریز ریز من چه قدر مختصر شدی
تو قصه های چشم منی، غصه سر شدی
یعقوب اگر به جای من زار و خسته بود
یعقوب اگر به جای من دلشکسته بود
یعقوب اگر نظاره به گودال کرده بود
بار سفر به سوی خداوند بسته بود
بابای من به زیر سم اسب رفته بود
اعضای اطهرش ز مفاصل گسسته بود
کشتی اسرعی که مسیر نجات بود
پهلو شکسته غمزده در خون نشسته بود
آنقدر نیزه خورد که چشمش سپید شد
با یک لب ترک زده، تشنه شهید شد
کشتی شکست خورده به طوفان ، حسین من
تفسیر نام لولو و مرجان ، حسین من
ای پاره های سوره ی انسان ، حسین من
کردی مرا تو پاره گریبان ، حسین من
دارد برای کار خودش توبه می کند
چوبی که خورد بر لب و دندان ، حسین من
گفتم به نیزه دار ، سر روی نیزه را
اینقدر روی دست ، نرقصان حسین من
دیگر بس است حضرت زهرا ز دست رفت
دیگر بس است زینب کبری ز دست رفت
شاعر : جعفر ابوالفتحی
امام سجاد (ع)
روضه
#عبدالله_ابن_الحسن__ع__روضه
دارم از سوی خیمه می آیم
از هو الهوی خیمه می آیم
خیمه از نور تو لبالب بود
خیمه در جلوه های زینب بود
خیمه انگار خیمه رب بود
لیله القدر خیمه! زینب بود
خیمه یکباره طور سینا شد
هر که در خیمه بود موسا شد
ناگهان جلوه تو ماتم کرد
بیقرار تجلیاتم کرد
دیدمت که غریب و تنهایی
مصطفا و علی و زهرایی
حس نمودم عمو که فکر منی
بیقرار برادرت حسنی
حس نمودم که سخت بی تابم
حس نمودم که تشنه آبم
حس نمودم که من حسن شده ام
مثل بابا پر از محن شده ام
نور ممسوس ذات گردیدم
سفره دار صفات گردیدم
ای عمو از چه بی پر و بالی
تک و تنها میان گودالی
از چه گودال ، گود تر شده است
بدنت مثل رهگذر شده است
زخمهایت چه بیشماره شدند
رخت هایت چه پاره پاره شدند
وای عبایت بگو کجاست عمو
آن طرف روی نیزه هاست عمو
کشتی دلشکسته مادر
اینقدر دست و پا نزن آخر
دست و پا میزنی که سجده کنی
هی صدا میزنی که سجده کنی
شمر اینجا چه می کند ای وای
ی و سروپا چه می کند ای وای
حرمله آمده چکار کند
آمده باز افتخار کند؟
چقدر سنگ توی گودال است
چقدر سنگ این چه منوال است
خوب شد خواهرت در اینجا نیست
پیکرت زیر سنگ پیدا نیست
ای عموی غریب من پا شو
راهی خیمه های زنها شو
من مگر مرده ام عزیز خدا
من فدای تو می شوم حالا
شاعر:رحمان نوازنی
عبدالله ابن الحسن (ع)
روضه
#امام_حسین__ع__مناجات
جنت من کربلای تو حسین
در دلم مهر و ولای تو حسین
هستم ای نور دو چشم فاطمه
عبد بی قدر و بهای تو حسین
از کرامات خدا گردیده است
شاملم لطف و عطای تو حسین
از طفولیت بود مولای من
بر لبم شور و نوای تو حسین
شکرلله با نگاه مادرت
گشته ام من آشنای تو حسین
باشد از الطاف حی کردگار
در سرم حال و هوای تو حسین
در تمام عمر خود مولای من
بودهام تحت لوای تو حسین
هرچه دارم ای گل زهرا نسب
باشد از لطف و دعای تو حسین
من که بیمار تو هستم ،آمدم
بر در دارالشفای تو حسین
بر در لطف تو ای خون خدا
آمده خیل گدای تو حسین
مایه ی آرامش هر زائرت
مرقد و صحن و سرای تو حسین
بس که در نزد خدا هستی عزیز
شد رضای حق رضای تو حسین
شامل خلق جهان تا روز حشر
رحمت بی انتهای تو حسین
شد بهشت شیعیان مرتضی
محفل و بزم عزای تو حسین
هستی خود را فدا کردی که شد
خون بهای تو خدای تو حسین
یاد آن مظلومی و تنهایی آن
جان ما گردد فدای تو حسین
خون نموده قلب زهرا مادرت
دشمنان بی حیای تو حسین
خون جگر شد خواهر مظلومه با
گریه های بی صدای تو حسین
از میان قتلگاه تو ،هنوز
می رسد بر جان صدای تو حسین
خواهر مظلومه ی تو دیده است
پیکر در خون شنای تو حسین
خون پاک اصغر شش ماهه آن
شد شها رمز بقای تو حسین
زد شرر بر جان من آقای من
آتش بر خیمه های تو حسین
برده شد از کربلا تا شهر شام
آن سر از تن جدای تو حسین
من (رضایم) تا دم آخر بود
بر لبم مدح و ثنای تو حسین
رضا یعقوبیان
امام حسین (ع)
مناجات
#حضرت_علی_اصغر__ع__روضه
تیر سه شعبه شعبه آمد و حلقم دریده شد
منّت مکش پدر که گلویم بریده شد
دانی ز چیست؟ در بغلت خنده میکنم
هر چند غنچه ی تو به یکباره چیده شد
وقتی که تیر خورد به حلقوم کوچکم
خون گلو به صورت طفلت چکیده شد
چون که دمای شیر بوَد مثل خون، پدر
کردم خیال شیر به سینه رسیده شد
بابا مرا به پشت حرم دفن می کنی
هنگام دفن، قامت مادر خمیده شد
یکروز بعد، موقع تقسیم سر که شد
رنگ از رخ رباب دوباره پریده شد
وقتی که نیزه خورد به اعضای کوچکم
یک لحظه یک صدای ضعیفی شنیده شد
دیدند چون که پوست گره خورده بر سرم
مانند جوجه ای سر طفلت کشیده شد
****
محمود اسدی شائق
حضرت علی اصغر (ع)
روضه
#امام_حسین_مناجات
ای چارهسازِ مردم عالم، حسین جان
آرامِ قلبهای پُر از غم، حسین جان
بابِ نجات مردم درمانده از گناه
شرط قبول توبهی آدم، حسین جان
خواندیم آیهآیه غمت را و سوختیم
تفسیر سرخ سورهی مریم، حسین جان
فرصت کم است! روزی چشم مرا بده
آقای گریههای دمادم، حسین جان
جانِ تمام مرثیهخوانان فدای تو
ای شور روضههای محرم، حسین جان
در پای روضههای تو جانْ نذر کوچکی است
ما را ببخش بابت این کم، حسین جان
**
افتادهای میانهی گودال روی خاک
تسبیح دانهدانهی درهم، حسین جان
بر روی نیزههای غریبی چه میکنی؟!
خورشید نسلهای مکرم، حسین جان
#حسن_شیرزاد
#شب_اول_محرم
#ورود_به_محرم
دارد میان کربلا، اندوه اعظم می شود
دست همه سینه زنان ِروضه پرچم می شود
زهرا لباس مشکیِ ما را خودش اندازه زد
عشق است! نوکر وارد ماه محرم می شود
کوچه خیابان های شهر ما سیاهش بهتر است
اینجا بدون تکیه هایش شهر ماتم می شود
دیوارهای خانه را عمداً کتیبه می زنم
هرجا حسینیه شود پس کربلا هم می شود
در زیر دِینِ بانی روضه نمی ماند حسین
صد بار برکت می کند، هر درهمی کم می شود
با هر هزاران درد بی درمان شفایت می دهد
هر استکان چای که در هیئتش دم می شود
بوی غذای نذری اش، صد مرده زنده می کند
اینجا گدای بین صف، عیسی بن مریم می شود
ارباب ما سینه زنان، کرببلایش را خرید
قولی که از ما هم گرفت، امروز محکم می شود
مرد است و پای وعده اش می ایستد سر می دهد
بر قلّهء سرنیزه ها، اما مگر خم می شود؟!
مسلم سر دارالعماره داد می زد یاحسین؛
کوفه میا که پیکر تو نامنظم می شود
#رضا_دین_پرور