#امام_حسن_عسکری_ع_مدح
اى آفتاب مهر تو روشنگر وجود
در پیشگاه حکم تو ذرات، در سجود
اى میر عسکرى لقب، اى فاطمى نسب
آن را که نیست مهر تو از زندگى چه سود؟
علمت محیط، بر همه ذرات کائنات
فیضت نصیب، بر همه در غیب و در شهود
تاریخ تابناک حیاتت، گر اندک است
بر دفتر مفاخر اسلامیان فزود
عیسى دمى و پرتو رأى منیر تو
زنگار کفر از دل نصرانیان زدود
این افتخار گشته نصیبت که از شرف
در خانۀ تو مصلح کل دیده برگشود
اى قبلۀ مراد که در برکة السّباع
شیران به پیش پاى تو آرند سر فرود
قربان دیدهاى که به بزم تو فاش دید
جاى قدوم عیسى و موسى و شیث و هود
قرآن ناطقى تو و قرآن پاک را
الحق مفسّرى، ز تو شایستهتر نبود
دشمن بدین کلام ستاید تو را که نیست
در روزگار، چون تو به فضل و کمال و جود
شادى به نزد مردم غمدیده نارواست
جانها فداى لعل لبت کاین سخن سرود
مدح شما، ز عهدۀ مردم برون بود
اى خاندان پاک، که یزدانتان ستود
از نعمت ولاى شما خاندان وحى
منّت نهاد بر همگان، خالق ودود...
مرحوم استاد #سیدرضا_مؤید
#امام_حسن_عسکری_ع_مدح_و_ولادت
با کریمان فقط تعالی هست
راه پرواز ایده آلی هست
من گدای چهارده نورم
بر سرم سایهی موالی هست
تا دمی که حسن حسن گویم
مطمئناً ره کمالی هست
برسانید زیر پای نگار
روی دوشم شکسته بالی هست
وقت لطف کریم سامراست
شاکرم این دو دستِ خالی هست
در میان سبوی مولایم
هر صفت از می جلالی هست
وقت الطاف بی کران آمد
پدر صاحب الزمان آمد
ذکر لب را ابامحمد کن
کوچههای غریب را رد کن
سامرا میرسی، توسل کن
دل خود را بر این مقید کن
این حرم منزل ولی خداست
با وضو باش و رفت و آمد کن
بنشین در میان صحنِ حسن
عاشقانه نظر به گنبد کن
جامعه را بخوان به چشم ترت
یاد الطاف شاه مشهد کن
خوب که بی قرار یار شدی
قصد بوسه زدن به مرقد کن
امشب احوال خوش تری دارم
شوق دیدار عسکری دارم
از ازل بودهام گرفتارش
سائل لطف ناب و بسیارش
نه فقط سنگ دل، ازین دوری
کعبهی حق شدهست تب دارش
غیر زندان و خلوت و غربت
نیست آگاه، کس ز اسرارش
مانده در جای جای آن زندان
نور آیات و صوت اذکارش
حرف تقوا و زهد او که شود
دشمنش هم شود طرفدارش
با نگاهش شدند آخر سر
شیرهای درنده بیمارش
دلم امشب اگر که آباد است
دل صاحبْ زمانمان شاد است
معتکفهای کنج محرابیم
بی قراران روی مهتابیم
از غم دوری گل نرجس
سالها خیره سوی سردابیم
عیدها میرسند اما ما
تا ظهور نگار بی تابیم
هر شب از داغ این غم اعظم
با دو چشم پُر آب میخوابیم
ما رعایای در به در شده ایم
که به فکر وصال اربابیم
علت این فراق از سوی ماست
خودمان بر فراق اسبابیم
حقّ انوارِ صاحبِ امشب
برسان صاحبَ الزمان یا رب!
#محمدجواد_شیرازی
#امام_حسن_عسکری_ع_مدح_و_ولادت
وقتی رسد ز میکده بار طعام ما
کم مانده عطر باده بگیرد کلام ما
عکس تو در پیالهی ما نقش بسته است
ساقی نگیر خرده به شُرب مدام ما
از دست تو رسید شراب طهورمان
باقیست جای دست تو بر روی جام ما
جز تو کسی به حاجت ما اعتنا نکرد
جز تو کسی نداد جواب سلام ما
مست توئیم در همهی طول زندگی
هستی تو حُسن مطلع و حُسن ختام ما
پیداست رد پای تو حتی میان شعر
نامت چه خوش نشسته در ابیات خام ما
سامان دهد مگر قلم خواجه باز هم
بر شعر نوسروده، ولی ناتمام ما
"هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریدهی عالم دوام ما"
این شعرها به اذن خدا حرف میزنند
آری هنوز قافیهها حرف میزنند
سرداب سامرای تو بیت الحرام ما
هر بوسه بر ضریح تو شد استلام ما
ما نذر کردهایم که قربانیات شویم
آقا بگو که سر ببُرند از کدام ما؟
یک شب اگر بدون ولایت سحر کنیم
شیری که خوردهایم ز مادر، حرام ما
مهرت به غیر شیعه نصیب کسی نشد
این عشق را سند زده زهرا به نام ما
جز خانهی کریم که جایی نداشتیم
پُر شد همیشه خانهات از ازدحام ما
از برکت نگاه تو ما رزق میخوریم
ذکر حَسَن حَسَن نمک هر طعام ما
در خاک کوی تو اثر از کامیابی است
از تربتت به کام و، دو عالم به کام ما
بد دردی است هجر حرم؛ مرهمی بده
در دست توست نسخهای از التیام ما
وقت طواف مرقد شش گوشهات رسد
یکباره عطر کرببلا بر مشام ما
اقبالمان بلند، که هستیم خادمت
حسرت برند حور و ملک بر مقام ما
از حُرمت تو روز جزا حفظ میشود
در پیش دیدگان همه احترام ما
از حب قیمتیِ تو قیمت گرفتهایم
با نوکری تو همه عزت گرفتهایم
ای حجت ملائکه مولای جبرییل
آیینهی نمونه و مولود بی بدیل
گهواره احتیاج نداری چرا که هست
هر لحظه بالشِ سر تو بال جبرییل
حاجت به دست آمده از شوق بستهاند
حور و فرشته بر پر قنداقهات دخیل
دلبستهی نگاهت اهالی آسمان
بر خلقت زمین و زمان بودهای دلیل
کوثرنشانی و همهی عمر تشنهی_
یک بوسه بر قدوم تو لبهای سلسبیل
لبخند عاشقانهی دنیا! نهفته است
صدها رمان تازه در آن خندهی طویل
جز تو کسی که لایق نام حسن نبود
چشمت جمیل، خال جمیل، ابرویت جمیل
پیغمبران به دیدن تو صف کشیدهاند
یحیی و هود، یوسف و نوح، آدم و خلیل
در قِدمت نجابت تو شک نمیکنیم
هستی شبیه مادر خود فاطمه، اصیل
تنها نصیب توست که قائم بپروری
دیگر پدر سراغ نداریم از این قبیل
عیدی بیا به این همه دلهای غمزده
آقای خوب من! خبر از مهدیات بده
#علیرضا_خاکساری
#امام_حسن_عسکری_ع_مدح_و_ولادت
#مسمط #صلوات
بر او سلام که شایستۀ سلام است او
که از سلالۀ ابن الرضا، بِنام است او
که هاشمی نسب و فاطمی مرام است او
که یادگار برومند ده امام است او
به شهر سامره مصداق فیض عام است او
به نور و جلوۀ رخسار ماه او، صلوات
جمال گلشن توحید را تبسم اوست
مسیح عترت اطهار را تجسم اوست
کلیم با شجر طور در تکلم، اوست
که دومین حسن، ابن الرضای سوم اوست
ز حادثات جهان، جانپناه مردم اوست
به هرکه راه برد در پناه او، صلوات
خدای خوانده به حُسن جمال خود، حَسنش
ستارۀ سحری، خوشهچين انجمنش
شفای دیدۀ یعقوب، بوی پیرهنش
که دیده ماه فلک، گل بریزد از دهنش؟
شمیم وحی خدا میتراود از سخنش
به عطر و رایحۀ دلبخواه او، صلوات
ستارگان همه شب شمع محفلش هستند
فرشتگان به ادب در مقابلش هستند
موالیان خداجوی سائلش هستند
معاشران همه محو فضائلش هستند
به آیه آیۀ قرآن که در دلش هستند
شدهست سورۀ قرآن گواه او، صلوات
نگاه او، به گل تازه چیده میماند
شمیم او، به گلاب چکیده میماند
لبش، به غنچۀ شبنم ندیده میماند
قدش، به سرو ز نور آفریده میماند
دلش به پاکی صبح و سپیده میماند
به سجدۀ سحر و صبحگاه او صلوات
امام گفت که یکرنگ باش و یکرو باش
برای سنجش اعمال خود ترازو باش
برای خدمت و ایثار دست و بازو باش
مباش در پی شهرت ولی خداجو باش
همیشه یاد خدا و عنایت او باش
به اوج و منزلت دیدگاه او، صلوات
کسی که مهر و محبت مرام مهدی اوست
کسی که قسط و عدالت پیام مهدی اوست
کسی که فتح و ظفر در قیام مهدی اوست
کسی که ختم امامت به نام مهدی اوست
سلامت دو جهان، در سلام مهدی اوست
به جذبههای بدیع نگاه او، صلوات
استاد #محمدجواد_غفورزاده
#امام_حسن_عسکری_ع_مدح_و_مناجات
قصد، قصد زیارت است اما
مانده اول دلم کجا برود
حال و روز مرا هرآنکس دید
گفت باید به کربلا برود
-نجف و کربلا- دلم لرزید
-مشهد و کاظمین- خوب آمد
یازده بار استخاره زد دل من
تا بفهمد به سامرا برود
ابتدای مسیر، الله است
انتهایش بقیة الله است
سامرا وعدهگاه آخر ماست
جاده باید به انتها برود
همه یک روح و یک بدن هستید
پس تمام شما حَسَن هستید
دل من با تو سامرایی شد
تا به دیدار مجتبی برود
تو بقیع پر از مخاطرهای
کربلایی و در محاصرهای
یا که باید جگر به زهر دهی
یا سرت روی نیزهها برود
دل به غم هرچه مبتلا میشد
پیش تو سُرَ مَن رَءا می شد
بعد تو بار غم گرفته به دوش
دل که تا ساء من رءا برود...
#محسن_ناصحی
#امام_حسن_عسکری_ع_مدح
محاصرهست ولی جای هیچ دلهره نیست
که نور لَم یَزَلی قابل محاصره نیست
تنش اگرچه به ظاهر اسیر سامره است
نسیم عطر حضورش اسیر سامره نیست
کدام بند و اسارت؟ که دست فضل کسی
چنین به میمنهی روزگار و میسره نیست
بگو به بحث بیایند اهل شایعه را
اگر که در دلشان ترسی از مناظره نیست
به زور حیله و تحریم و شایعه، کارِ
کسی که کار دلش با خداست یکسره نیست
کسی که درس گرفت از امام یازدهم
به وقت حصر، گریزنده از مخاطره نیست
کسی که درس گرفت از امام یازدهم
به وقت جنگ در اندیشهی مذاکره نیست
کسی که شیفتهی زرق و برق سامری است
مرام او که مرام امام سامره نیست
به حج نرفت و سفارش به اربعین فرمود
چنین گشوده به سوی ظهور، پنجره نیست
چقدر درس گرفتیم از او ولی افسوس
هنوز سیرهی او نام هیچ کنگره نیست
#علی_سلیمیان
#حضرت_عبدالعظیم علیهالسلام
#چارپاره
🔹عطر سیب🔹
صبح صادق که میدمد دل من
سر خوش از بادۀ حضور شود
از تماشای جلوهزار پگاه
مثل آیینه غرق نور شود
نغمۀ آسمانی توحید
میشود در فضا طنینانداز
میپرد باز پلک دل که: خدا
کرده درهای آسمان را باز
میوزد از مناره عطر اذان
سمتِ این بارگاه نورانی
دل من با فرشتگان خدا
میپرد در فضای روحانی
به نماز ایستاده مُلک و مَلَک
اقتدا میکنم به حضرت او
جانم از شوق دوست سرشار است
دلم از گرمی محبّت او
آسمان و زمین به وقت قنوت
با من «أمّن یجیب» میخواند
فارغ از خویش و فارغ از عالم
دل من از حبیب میخواند
بیشتر از همیشه صحن و رواق
از شمیم حبیب سرشار است
حرمش بوی کربلا دارد
بسکه از عطر سیب سرشار است
رنگ و بوی حسین را دارد
فطرت پاک او اگر حسنیست
از فروزنده گوهرش پیداست
که تبار عقیق او یمنیست...
در مدارش به گردش آوردهست
آفتاب وِلا سه اختر را
قدر او، حُرمت دگر بخشید
«حمزه» و «طاهر» و «مطهّر» را
از سه خورشید، نور میگیرد
حرم با شکوه این وادی
حجّت هشتم و امام نهم
وز عنایات حضرت هادی
طائر پر شکستۀ دل من
شده عمری کبوتر حرمش
مهرش از جان ما مبادا دور
وز دل ما جدا مباد غمش
#محمدعلی_مجاهدی
#حضرت_عبدالعظیم علیهالسلام
#مسمط
🔹سیّدُ الکریم🔹
ای آفتاب فاطمه، در شهر ری مقیم
ری طور اهل دل، تو در آن موسی کلیم
صحنت مطاف جان، حرمت جنّة النّعیم
عبد عظیم خالق بخشندۀ عظیم...
صَلّی عَلی جَلالِکَ یا سَیّدُ الکریم
ای مهرت آفتاب درخشان هر دلی
فرزند فاطمه، خلف مرتضی علی
مرآت جان به نور جمال تو منجلی...
تو کیستی که گفته ولی اللّهت، ولی
ای رتبهات به نزد ولیّ خدا عظیم
ای از زمین ری جلواتت بر آسمان
نام تو چون ائمّۀ اطهار جاودان...
آورده سر فرود به خاک تو آسمان
هر بامداد و شامگهان بر مشام جان
بوی بهشت آورد از تربتت نسیم
تو سیّد الکریم و کرامت تبار تو...
دامان سبز ری شده باغ و بهار تو
بار علوم ریخته از شاخسار تو
باشد بهشت قرب الهی مزار تو
با مهر تو ز آتش دوزخ مرا چه بیم!
بوی حسین میدمد از خاک این مزار
یا کربلا به دامن ری گشته آشکار...
قبر تو کعبۀ دل خوبانِ روزگار
جدّ مطهّر تو قسیم بهشت و نار
مهر تو نیز جنّت و قهرت بود جحیم...
صحن مطهّرت به زمین عرش دیگر است...
همسایۀ تو زادۀ موسی بن جعفر است
جاری ز چشمههای علوم تو کوثر است
تا قبّۀ طلات به ری سایهگستر است
بر ری سزد که رشک برد جنّةُ النّعیم...
...در شهر ری غریبی و با خلق آشنا
از ما همه تضّرع و عجز، از تو اعتنا
زیبد امام عصرِ تو گوید تو را ثنا
با جملۀ مبارک «اَنتَ ولُّینا»
خطّ تو خطّ نور و صراط تو مستقیم...
#غلامرضا_سازگار
رباعیات ولادت امام عسگری (ع)
تبسم
جبریل چوبلبلی ترنم کرده است
گوئی که زشوق دست و پا گم کرده است
می گفت که درباغ امام هادی
بر غنچه ی خود گلی تبسم کرده است
شکوه حیدری
گفتند شکوه حیدری را نگرید
آئینه ی حسن و دلبری رانگرید
گفتم که شکوه در کدام آینه است؟
گفتند امام عسکری رانگرید
حسن جمال
ازمقدم تو شاد دل ما همه است
ازحسن جمالت همه جا زمزمه است
فرزند دهم امامی و در جنت
خشنود زیمن مقدمت فاطمه است
#سید_هاشم_وفایی
میلاد امام حسن عسکری علیه السلام
چمن آرا
امشب دوباره نور خدا جلوه می کند
انوار دوست درهمه جا جلوه می کند
وقتی که می رسدچمن آرای ما ز راه
درپیش چشم اهل ولا جلوه می کند
مه خوشه چین خرمن حسن رخش شود
هر لحظه ای که دلبر ما جلوه می کند
بر روی دست هادی دین گر نظرکنی
آئینه دار نور خدا جلوه می کند
او درمدینه پای به دنیا نهاده است
اما فروغ او همه جا جلوه می کند
آمد امام عسکری وپیش روی او
گل دربهار عشق کجا جلوه می کند
دانی چرا مدینه صفای دگر گرفت
با او چو باغ غرق صفا جلوه می کند
شهر مدینه روشن از او شدکه چهره اش
همچون مهی به اوج سما جلوه می کند
ای رهروان راه ولایت چه غم ز راه
ره با حضور راهنما جلوه می کند
اکنون خبرکنید گدایان عشق را
زیرا محیط جود وسخا جلوه می کند
هرکس که جام عشق به دستش گرفت گفت
درپیش چشم آب بقا جلوه می کند
مارا امید لطف وشفاعت از اوبود
وقتی که او به روز جزا جلوه می کند
تا او دعا کند به ظهور عزیز خویش
هرسو هزار دست دعا جلوه می کند
باغی پراز صفاست «وفایی» به سینه اش
درهر دلی که مهر ووفا جلوه می کند
#سید_هاشم_وفایی
#ولادت_امام_عسکری
دل به دریا زد و کنایه به ماه
پرده وا کرد از آن رخ دل خواه
خالق این جمال زیبا کیست؟
وحده لا اله الا الله
یک جهان لطف در کرشمه ی ناز
یک جهان مِهر در پگاهِ نگاه
پسر هادی است و او را هست
دخترِ شاهِ روم، خاطر خواه
آمدم جان دهم برایش،کاش!
بنوازد مرا به تیر نگاه
نرسد دست ما به ساحت او
قدرِ او عرش و قدّ ما کوتاه
چه بگویم به مدح آیه ی نور
من که هستم اسیرِ نفسِ سیاه
«آفتاب از پی اش هراسان است
او گل آفتاب گردان است»
چشم ها، رشکِ چشمه ی حیوان
مردمک، مردمش بلا گردان
زلف، تو در تو و شِکن به شِکن
هر شکنجش شکنجه ی دشمن
قوسِ ابرو، قیاسِ اعجازش
قابِ قوْسِیْن، چشمْ اندازش
خالِ مشکین، خصالِ احمدیش
خویِ خوبان، دمِ محمدیش
نفَسش نفْس آیه ی هستی
نظرش نذر سایه ی هستی
وَجَناتش نجابت وجدان
حرکاتش حکایت ایمان
دست و پا متصل به خیر و کرم
چشم و دل متصل به جود و نعم
«آفتاب از پی اش هراسان است
او گل آفتاب گردان است»
سخنش عطر وحی را دارد
کلماتی خدا نما دارد
فیض در بوسی حریمش را
خضر و عیسی جدا جدا دارد
کعبه از فیض دیدنش جا ماند
غیبت این قَدْر خونْ بها دارد
دستِ حاجت نشان دهد بر دوست
هرکه سودای سامرا دارد
دل عشاق از تجلی شوق
شادیِ "سُرَّ مَن رَءاٰ" دارد
حسنِ عسکری که حُسن رخش
یک جهان حُسن کبریا دارد
«آفتاب از پی اش هراسان است
او گل آفتاب گردان است»
قامتش اعتدالِ عدلِ خداست
قَدرِ او تا همیشه ناپیداست
در زمانی که تیغ سرکش خصم
بی محابا به شیعیان برخاست
جوشن از صبر و حلم و تقوا داشت
با تقیّه سپاه را آراست
تا مبادا که شیعه ی علوی
خدشه بیند از آنکه اهل جفاست
خونِ دل خورد و حفظِ وحدت کرد
اگر از شیعه مکتبی برجاست
در خلاف مسیر اگر برویم
اختلاف است و این رویّه خطاست
آنچه آن مقتدا کند حق است
آنچه آن دل ربا کند زیباست
نام ابن الرضا سزاوارش
نورِ چشم است و نورِ چشم رضاست
«آفتاب از پی اش هراسان است
او گل آفتاب گردان است»
ماه رویت که آشکار آید
مِهر بر بامِ روزگار آید
مو که از رو کنار می ریزی
آیه ی لیل و النهار آید
در شبانگاه شانه ات شاهد
به تماشای آبشار آید
ناز کن تا جهان نیاز شود
ناز تو یک جهان به کار آید
نامه با چند خط نوشتی که*
شیعه ات با تقیّه بار آید
بعد تو نیز شیعه صبر کند
با غم مهدی ات کنار آید
شب هجران اگر چه سخت بُوَد
راحتی نیز بر مدار آید
می رسد آن زمان که یار رسد
روز پایان انتظار آید
علیِ دیگر از کنار حرم
تکیه بر رکنِ مستجار آید
تا زند ریشه ی ستمگر را
دست بر تیغ ذوالفقار آید
هر کجا رو کند به وصف رخش
از لب خلق این شعار آید
«آفتاب از پی اش هراسان است
او گل آفتاب گردان است»
#سید_روح_الله_موید
پی نوشت: در تاریخ دارد که حضرت جهت حفظ تقیه و در امان بودن دوستان به خط های مختلف نامه کتابت می فرمودند.
یاحضرت عبدالعظیم حسنی (ع)
درآستان باصفایش پرنعیمم
همچون کبوترکنج ایوانش مقیمم
درملک ری ازسفره اش گشتم نمک گیر
عبد عبید حضرت عبدالعظیمم
ابوذررییس میرزایی (بهار)