eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
1.7هزار دنبال‌کننده
1 عکس
0 ویدیو
2 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
. "آهسته می شوید یگانه همسرش را با آب زمزم آیه های کوثرش را آهسته می شوید غریب شهر یثرب پشت و پناه و تکیه گاه و یاورش را تنها کنار نیمه های پیکر خود می شوید امشب نیمه های دیگرش را آهسته می شوید مبادا خون بیاید آن یادگاریهای دیوار و درش را پی می برد آن دستهای مهربانش بی گوشواره بودن نیلوفرش را می گرید اما باز مخفی می نماید با آستینی بغضهای حنجرش را در خانه ی او پهلوی زهرا ورم کرد حق دارد او بالا نمی گیرد سرش را با گریه های دخترانه زینب آمد بوسد کبودی های روی مادرش را بر شانه های آفتابی اش گرفته مهتاب هجده ساله ییغمبرش را دور از نگاه آسمانها دفن می کرد در سرزمین های سئوالی همسرش را .
. شام وصال آمد و صبح وصال رفت از لانه ام کبوتر بشکسته بال رفت آن گل که نُه بهار ز یک نیم خنده اش  می برد از دلم غم و رنج و ملال رفت سوگند بر اذان و اقامه که یار من  با صورتی که بود شبیه بلال رفت دیدم که قامتش ز کمان هم کمان تر است آمد الف به خانه ی من مثل دال رفت دیدم به چشم خویش که بانوی قهرمان  با سینه ای که بود به رویش مدال رفت شاعر: .
. همین‌که روح زخمی‌ات، سبک شد از لباس‌ها زدند روی دست‌شان، مکاشفه شناس‌ها چه سایه‌های مبهمی نشسته زیر پلک تو چه کرده با ظرافتت، غرور ناسپاس‌ها به وقت غسل، هم‌چنان گوش تو زنگ می‌زند تو را رها نمی‌‌کند هنوز این تماس‌ها جان سه تا امام را به لب رسانده‌ای؛ مرو! توجّهی نمی‌‌کنی چرا به التماس‌ها؟ جز پر قو، چه بستری مطابق است با تنت؟ بیم خراش دارم از خواب تو روی یاس‌ها برو ولی حلال کن؛ جهان مزاحم تو شد به درک تو نمی‌‌رسد شعور آس‌و‌پاس‌ها خدا در بهشت را، محو کند نبینی‌اش مباد باز در دلت، زنده شود هراس‌ها به یاد قبر مخفی‌ات چو ابر گریه می‌کنم گاه که می‌روم سر مزار ناشناس‌ها تو درد و روضه نیستی؛ تو راز آفرینشی تو را زدند کافران، پرت شود حواس‌ها .
🏴 سلام الله علیها ۱۴۰۲ کیست این مادر که از پیغمبران هم برتر است قطره ای از وصف او، یس و نور و کوثر است مادر امثال ما، نه ! مادر پیغمبر است ... خوش به حال خانه‌ای که در دلش، این گوهر است عرش، هر شب ربنایش را تماشا می‌کند گردش تسبیح او، صدها گره وا می‌کند چادرش کافی است تا قومی مسلمانش شوند اولیاءالله می‌خواهند دربانش شوند هم گدایان آرزو دارند مهمانش شوند هم شهیدان آرزو دارند قربانش شوند ما چه می‌دانیم؟ پیغمبر به او فرموده است: فاطمه! گریه‌کنان ات را خدا بخشوده است گریه‌کن های شما، عمری اسیر کوچه‌اند بیست شب با پای دل، بین مسیر کوچه‌اند این جوانان، چون حسن، عمری است پیر کوچه‌اند فاطمیه نه ! تمام سال، گیر کوچه‌اند جُرم تو، حبّ علی بوده که بخشیده نشد دختر پیغمبری - چون تو - ستمدیده نشد من نمی‌دانم چه‌ها رفته‌است بر قلب امام روضه‌خوان می‌گفت مادر را غلامی زد؛ غلام !! جمله‌ای می‌گویم و رد می‌شوم؛ حرفم تمام ! شعله‌ از سویی و از آن سوی دیگر ازدحام آنچنان کوبید بر "در" که دل حیدر شکست از همانجا حرمت اولاد پیغمبر شکست موقع دفن است؛ دستان پیمبر را ببین ناگهان آغوش وا شد؛ عشق مادر را ببین تکیه‌گاه مرتضی! احوال حیدر را ببین ... در نماز دفن، چشم خیس دختر را ببین مرتضی الله اکبر گفت ... زینب گریه کرد ! یادش آمد پیکری در زیر مرکب ... گریه کرد .
. آه! افتاده علی از پا بدون فاطمه روزگارش سخت شد مولا بدون فاطمه فاطمه بود و علی احساس تنهایی نداشت رفت زهرا، شد علی تنها بدون فاطمه بعد زهرا این سوال خیلی از مردم شده زنده می‌ماند علی آیا بدون فاطمه؟ فاطمه، جان امیرالمومنین را حفظ کرد حفظ شد جان علی اما بدون فاطمه بیشتر از قبل مشتاق شهادت شد علی جای ماندن نیست این دنیا بدون فاطمه همتراز فاطمه دیگر نباشد در جهان پس علی مانده است بی‌همتا بدون فاطمه تا قیامت پرچم حیدر نمی‌افتد زمین راه زهرا طی شود حتی بدون فاطمه روزی همسایه‌ها از سوی زهرا می‌رسید رزقشان پس قطع شد حالا بدون فاطمه با کنیزش هم شبیه دخترش رفتار کرد داغ مادر دیده است اسما بدون فاطمه روز محشر گر شفاعت را کند از ما دریغ زار خواهد بود کار ما بدون فاطمه مادر سادات رفت و دخترش پنجاه سال پیر شد تا عصر عاشورا بدون فاطمه .
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها علیه السلام ز گيسُوانِ سرت يا ز پا شروع كنم ز جاي سيليِ آن بي حيا شروع كنم ؟ وَ يا ز پهلوي تو بي هوا شروع كنم كنار پيكر تو دست روي دست زنم كسي كه خانه شده بر سرش خراب منم چه خوب شد كه خودت رويِ سوخته شستي شكافِ گوشة ابروي سوخته شستي به احتياط دو پهلوي سوخته شستي گره به روي گرهِ مويِ سوخته شستي ولي هنوز عجب كار دارد اين بدنت چه گريه دار شده در تن تو پيرُهنت شبيه كعبه كنم ، فاطمه ، تنِ تو طواف ز شعله مويِ سرت تاب خورده مثل كلاف چگونه چينِ تنِ سوخته نمايم صاف رسيده دست علي عاقبت به جاي غلاف ز دستهاي يدالله ظرف آب افتاد به ياد چادر خاكي ابوتراب افتاد به پيش چشم يتيمان تنِ تو مي شويم من آخرين نفس این سيبِ سوخته مي بويم زِ زير پيرُهنت پيكر تو مي جويم شكايتت به پدر وقتِ دفن، مي گويم نگفتي عاقبت آمد چه بر سرت زهرا چه كرده داغيِ مسمار با پرت زهرا يتيم هاي تو را دورِ تو صدا كردم كبوتران حرم را ز غم رها كردم همينكه دخترت از پيكرت جدا كردم قسم به جان حسين ، ياد كربلا كردم پس از تو زخم دلِ دخترت نمك نزدند به دخترانِ عزادار تو كتك نزدند به كربلا همه بعد از بريدن سرها به خيمه حمله نمودند سوي دخترها چه تنگ شد وسط گير و دار؛ معبرها به دست لشگريان تكّه هایِ معجرها ميانِ تكِّه ی معجر چقدر گيسو بود تمام دختركان دستشان به پهلو بود       
. سلام اللّه علیها همه جایِ بدنت زخم نشسته چه کنم ؟! مثلِ قلبم پر وُ بالِ تو شکسته چه کنم ؟! ورمِ بازویِ تو قاتلِ جانم شده است فاتحِ بدرِ تو از پای نشسته چه کنم ؟! شده با روضه هماهنگ نفسهایِ علی نفسم بی تو شده تنگ و گسسته چه کنم؟! پایِ من ماندی و سیلی و لگد خوردی وای بی تو با زندگی و این دلِ خسته چه کنم ؟! تو به بخشیدن و لطف و کرم عادت داری آمده کم کفنی در دلِ بسته چه کنم ؟! لحظه‌یِ غسل و کفن یادِ حسین افتادم یک تن و نیزه و خنجر دسته دسته چه کنم ؟! پایِ تابوتِ نگارم العجل می‌گویم با فراقِ مهدی و دلِ شکسته چه کنم ؟! سلام_الله_علیها