#اسارت #شام
#مجلس_یزید
نگاهش را به چشمت دوخت زینب
ز چشمان تو صبر آموخت زینب
به لبهای تو میزد چوب، بوسه
به پیش چشم تو میسوخت زینب
فدای ذکر یارب یارب تو
چه اشکی دارد امشب زینب تو
به لب آورده جان کاروان را
به هر چوبی که میزد بر لب تو
تمام روضه آن شب بر ملا بود
گمانم کربلا در کربلا بود
بمیرم بوسههای خیزرانی
فقط یک روضۀ طشت طلا بود
#یوسف_رحیمی
#اسارت #شام
فلک!با عترت خیر البشر،لختی مدارا کن
مدارا کن به آل الله و شرم از روی زهراکن
ره شام استدر پیشوهزاران محنتاندر پی
بهاهلالبیترحمی،ایفلکدر کوهوصحراکن
شب تاریک و مرکب ناقۀ عریان، به آرامی
بران اشتر؛ نگویم مهد زرّینْشان، مهیّا کن
شب اَرطفلی ز پشتناقه بر رویزمین افتد
بهآرامیبگیرشدستوبیرونخارش از پا کن
فلک! آن شب که خرگاه ولایت را زدی آتش
دوکودکازمیانگمشد،بگرد،ای چرخ! پیدا کن
شود مهرومهتگم،ایفلکازمشرق و مغرب
بجوی این ماهرویان و دل زینب، تسلّا کن
بهصحرا امّکلثوم استوزینبهردو در گَردش
توهمباایندوخاتون،جستوجودرخاروخاراکن
گمانم زیر خاری هر دو جان دادند با خواری
به زیر خار، گلهای نبوّت را تماشا کن
#صبوری_خراسانی
#اسارت #شام
لبهایمان کویر شد از بیست روز پیش
اهل حرم اسیر شد از بیست روز پیش
حرف از گرسنگی اگر آمد رقیه ات
با دست زجر سیر شد از بیست روز پیش
خوشحال بود زینب تو پیش تو ولی
پنجاه سال پیر شد از بیست روز پیش
گشته رباب بی پسر از بیست روز پیش
گشته سکینه بی پدر از بیست روز پیش
پردهنشین خانهی زهرا و مرتضی
با شمر گشته همسفر از بیست روز پیش
خیلی کتک زدند زنان را در این مسیر
عباس گشته خونجگر از بیست روز پیش
امروز در ناب به بازار آمده
صد حیف بی رکاب به بازار آمده
دست کبوتران حرم را قفس گرفت
سجاد با طناب به بازار آمده
چشمان شام خیره شده سمت خانمی
با قد خم رباب به بازار آمده
دروازه باز بود ولی حیف تنگ بود
بازار شام نه نه که بازار سنگ بود
با ضرب سنگ و چوب ز بازار رد شدند
از صبح تا غروب ز بازار رد شدند
اینقدر کاش نیزه بدوشان نایستند
در قسمت کنیز فروشان نایستند
دربین ازدحام چه آزار میدهند
رقاصههای شام چه آزار میدهند
داغ است و آتش است و کبودیست در مسیر
تازه محله های یهودیست در مسیر
ارکان عرش بر سر عالم خراب شد
وقتی رباب وارد بزم شراب شد
#وحید_عظیم_پور
#اسارت #شام
جمعی که خلق شد دو جهان از برایشان
دادند در خرابهی بیسقف، جایشان
آنان که بودشان به سر نُه سپهر، جای
مجروح از پیادهرَوی بود، پایشان
شخصی کنیز خواست از آن فرقهای که بود
جبریل، خادم درِ دولتسرایشان
آنان که بود بر سرشان مهر، سایبان
در آفتاب، سوخت رخ مهلقایشان
آنان که شُست قابلهشان ز آب سلسبیل
از تشنگی پرید رخ و رنگهایشان
جمعی که بانوی حرم کبریا بُدند
از نینوا به عرش برین شد، نوایشان
کردند نرم، سینهی جمعی که روز و شب
زهرا به روی سینه همیداد، جایشان
جمعی که بود پنجهی ایشان، گرهگشای
بستند دستها ز جفا از قفایشان
آن فرقهای که واسطهی رزق عالمند
دادند نان به رسم تصدّق، برایشان
«جودی»، به روزگار زند خیمهی شهی
از آن دمی که گشت گدای گدایشان
#جودی_خراسانی
#حضرت_زینب_اسارت
#اسارت #شام
دم دروازۀ ساعات خدا رحم كند
به دلِ عمه سادات خدا رحم كند
محملم پرده ندارد مددي يا ستّار
حاجتم وقت مناجات خدا رحم كند
چشم من تار شده ، يا تو به هم ريخته اي
گريه دار است ملاقات خدا رحم كند
كو علمدار حرم ؟ آبرويم در خطر است
وسط اين همه الوات خدا رحم كند
سَرِ بازار به انگشتْ نشانم دادند
رد شدم با چه مكافات خدا رحم كند
به همان خنجر كُنْدي كه تو را زَجْرَت داد
مي كند شِمْر مُباهات خدا رحم كند
سرت از نيزه زمين خورد دلم ريخت حسين
وای من کاش به لبهات ْ خدا رحم كند
نيزه نيزه شده از بس گلويِ پاره تو
گُم شدي بين جراحات خدا رحم كند
به حرم چون لبِ تو چوبِ حراجي زده اند
تا نميرم ز بليّات خدا رحم كند
چشم يك شهر به دنبال كنيز است حسين
تا كنم حفظ امانات خدا رحم كند
چانه مي زد سَرِ گهواره يكي پيش رباب
بهر تسكين مصيبات خدا رحم كند
#قاسم_نعمتی
#حضرت_زینب_اسارت
آهم زصحن سینه اگر پرکشیده است
اشکم به شوق دیدن رویت دویده است
بغضی گرفته سخت ره حنجر مرا
پیش سر بریده صدایم بریده است
مانند پیکرت که طپیده به خاک وخون
این دل میان داغ وغم وخون طپیده است
جز من که دیده ام سرخورشید را به نی
خورشید سربریده به نیزه که دیده است
زان حنجری که بوسه گه زینب تو بود
خون از رگ بریده به نیزه چکیده است
خواهم که بوسه ای بستانم ز روی تو
نیزه بلند و قامت زینب خمیده است
بایک نگاه خویش به طفلان توان ببخش
جان های کودکان تو بر لب رسیده است
یادآوری کند به من از عمر مادرم
هجده سری که بر روی نی خصم چیده است
آید صدای گریه ی زهرا به گوش من
هرجا رویم ناله ای از آن شهیده است
همچون «وفایی » است سفیر پیام ما
هرکس حدیث غربت مارا شنیده است
#سیدهاشم_وفایی
#اسارت #شام
#مجلس_یزید
سلام ای سر خونین، سر برادر من
سرت چهها که نیامد عزیز مادر من
لبی که بوسه بر آن میزدهست پیغمبر
یزید میزندش چوب، خاک بر سر من
صدای شیون و افغان به گوش میآید
صدای واابتا، نالهی برادر من
چه خوب شد سر عباسِ من نبود اینجا
ندید وضعِ سرِ تو، لباس و معجر من
یزید مست شد الباقیِ شرابش را
نریخت بر سر تو، بلکه ریخت بر سر من!
همین که حرف کنیزی ما وسط آمد
نشست دختر تو، رو گرفت خواهر من
زنی به طفل خودش شیر میدهد، ای وای
رباب زمزمه دارد، بخواب اصغر من
#امیر_عظیمی
#امام_حسین
#اسارت
#شام
وای از شام اسیران غم بی حد دیدند
خاک از بام به فرق سرشان پاشیدند
بر غم و غصه ی اولاد علی خندیدند
پای سرهای بریده همگی رقصیدند
بغض دیرینه ی خود را به علی نو کردند
بی حیاها همه ی قافله را هو کردند
پیش چشم اسرا چنگ و دف و تار زدند
کعب نی بر بدن عابد بیمار زدند
دختران را به سر کوچه و بازار زدند
سخت تر از همه در پیش علمدار زدند
دختر فاطمه را جا ملاعام دهند
دسته دسته به اسیران همه دشنام دهند
شامیان ظلم به ذریه ی زهرا کردند
خنده بر بی کسی زینب کبرا کردند
خون به قلب علی و احمد و زهرا کردند
اسرا را سر هر کوچه تماشا کردند
خون عباس سر نیزه بجوش آمده بود
دور ناموس خدا برده فروش آمده بود
#محمود_اسدی_شائق
#امام_حسین
#اسارت
#شام
ای دل! مگر نه خاتمه ماه محرّم است؟
«باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟»
گر ماجرای کوفه و کرببلا گذشت
«باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است؟»
گویا طلوع کرده به شام، آفتاب عشق
«کآشوب در تمامی ذرّات عالم است»
صبح ورود شام چنان تیره بُد کز آن
«کار جهان و خلق جهان، جمله درهم است»
سرهای کشتگان همه بر دوش نیزهها
«سرهای قدسیانهمه بر زانوی غم است»
آن محشری که کرد به پا چوب خیزران
«بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است»
رشک مَلَک خرابهنشین شد که «محتشم»
گفتا: «عزای اشرف اولاد آدم است»
▫️▫️▫️
ویرانه و دل شب و دردانه و پدر
آری؛ بساط عشق بهخوبی فراهم است
فردا سپیده، چشم در آن بزم تا گشود
بر گِرد شمع دید که پروانهای کم است
#محتشم_كاشانی
#جواد_هاشمی_تربت
#حضرت_زینب_اسارت
#اسارت #شام
کوفه که شهر علی بود چنان کرد به من!
وای از شام که بغض پدرم را دارند..
سرهرکوچه معطل شده ام،خسته شدم!
چشمشان کور! همه قصد تماشا دارند!
سر بازار که رفتیم سرم داد زدند...
ای ابالفضل بیا! نیت دعوا دارند!
جگرم سوخت زمانیکه رقیه میگفت
عمه جان!اینهمه دختر همه بابا دارند
دخترانی که پس پرده عصمت بودند..
بعد تو در وسط مجلس می جا دارند!
#سیدپوریا_هاشمی
جلسه همدلی مداحان
سخنران :استاد دانشمند
مدیر جلسه :حاج مهدی منصوری
پنجشنبه ۱۴۰۳/۰۵/۱۸ ساعت ۶ صبح
چهارراه عسگریه،خانه مداحان
#مصائب شهر شام و حضرت رقیه
#نوحه زمینه ، سنگین ، واحد ، شور
(به همه سبکها خوانده میشود)
#صفر۱۴۰۲
دوباره قِصه ی شام دوباره روضه ی جانکاه
امون از دل زینب رسیده قافله از راه
دوباره درد و بلا دوباره کینه و آزار
همه به رقص و شادی به بام و کوچه و بازار
امون از شام بلا شد دوباره کربلا
امون از دل زینب (۴)
واویلتا شهر شام پر از رنج و درد و بلاست
غم و غُصه ی زینب فراتر از کرببلاست
تهمت خارجی بر آل پیغمبر می زدند
بر لب او خیزرون به پیش خواهر می زدند
امون ای دل خدایا بسوز ای دل خدایا
امون از دل زینب
واویلتا زینب و این مجلس نامحرمان
تشت طلا و راسِ حسین زهرا در میان
قاری قرآن حسین پیش عدو قرآن نخوان
دشمنت با خیزرون میزنه بر لب عطشان
ای خدا بزم شراب دل زینب شد کباب
امون از دل زینب
غریبی و اسیری شد سهم دختر حیدر
از فراقِ حسینش هر لحظه میشه خونجگر
آخه زینب می بینه سرها رُو روی نیزه ها
امون از کوفه و شام خدا امون از کربلا
دل زینب شکسته. پای غمها نشسته
امون از دل زینب
ای دوصد لعن و نفرین بر آل بنی امیه
یهودیها می خندن به اشک بی بی رقیه
توی خرابه ی شام عمرش دیگه شده خزون
تا سر بابا رو دید رقیه از غم داده جون
رقیه ی سه ساله پر کشیده با ناله
امون از دل زینب
#کربلایی_مرتضی_شاهمندی
@mortaza110shahmandi. ایتا