eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
1.7هزار دنبال‌کننده
0 عکس
0 ویدیو
2 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
ز چه رو دل نسپاریم بر این باورها که دخیل اند به دستان تو پیغمبرها کیست همچون تو که لب تشنۀ جامش باشند از همـان روز نـخـستیـن هـمه آب آورها باز هم کار دل ما به شما افتاده شکر لله که اسیریم به آقا ترها دست بالا ببر و باز هم انگور بخواه تا بگیریم ز دستان شما ساغرها ازدحام است سر کوی شما، اذن بده لااقل ما بنشینیم همین آخـرها هرکسی نام کسی برد و سرش بالا رفت ما که از لطف تو داریم سری در سرها ذره تا نام تـو را بــرد به خــورشید رسید هرکسی دور سرت گشت به توحید رسید بین چشمان شما نور خدا ریخته اند پنج تن را به سراپای شما ریخته اند شک نداریم که پیغمبر ثانی هستی “خلقا و خُـلقا” اگر طرح تو را ریخته اند از همان صبح نخستین ز اضافات گلت طرح ایجاد دل اهل بکا ریخته اند هرچه زیباست گرفتار سر زلف شماست نمک روی تو در منظره ها ریخته اند یک نفر از در این خانه نرفته نومید گرچه در راه شما خیل گدا ریخته اند روی پیشانی ما نام شما حک شده است روی پیشانی تو کرب و بلا ریخته اند چـقـدر نام دل آرای شمـا شیـریـن است شب جمعه حرم از بوی تو عطراگین است قد و بالای شما حال و هوایی دارد نوه ی فاطمه چه قدّ رسایی دارد تو اذان گفتی و داوود به شیدایی گفت: یا رب این کیست عجب زنگ صدایی دارد میروی زیر قدم های تو دل می ریزد یک حرم پشت سرت اشک و دعایی دارد قدری آهسته برو جز تو مگر این بابا که دگر پیر شده باز عصایی دارد همه دیدند پس از دوره شدن در میدان سر آن یال عقابت چه حنایی دارد قبل از آن که برسد پیش تنت خورد زمین کوه بر خاک بیفتد چه صدایی دارد بنویسید عمویی ز حرم زود رسید آن عمویی که سر دست عبایی دارد جمع کردند به هر شکل تن اکبر را چه بـسـازند پــریشـانی آن مادر را
بانگ اذان آید به گوش عیسی بزن ناقوس را لیلا برای تشنگان آورده اقیانوس را از نفخه های قدسی اش جان می‌تراود سنگ را برگوکه تا مطرب زند نقاره های طوس را ترسم که مهر کافری بر سینه ممهورم کنند ورنه به ذکرت واکنم این خرقه ی سالوس را "لایی که الا هوی او این جمله معنایی کند با طرفه چشمی عالمی را اکبر اللهی کند" شهزاده ی احمد نما اقرٱ و ربک میزند بر عرشیان و فرشیان تاج تملک میزند از هر چه غیر از چشم او مستغنی است و بی نیاز هرکس که بر زلف علی دست تمسک میزند گردیده لشگر مست او از لطف جام دست او بر قلب عشاقش نگر با غمزه ناوک میزند "لایی که الا هوی او این جمله معنایی کند با طرفه چشمی عالمی را اکبر اللهی کند" لایعقلان بزم او مجنون و شیدایی شدند صحرا به صحرا کو به کو چون قطره دریایی شدند گیسوی جعدش برده دل از دلبران روزگار مستان به زلف طارقش چون شانه همراهی شدند آنان که با دست علی می پر نمودند از جنون اناالیه راجعون خواندند و لیلایی شدند " لایی که الا هوی او این جمله معنایی کند با طرفه چشمی عالمی را اکبر اللهی کند"
غزل فریضه ی عشق است و از نوافل نیست بهشت با غزل مدح تو معادل نیست به موی تو شب و باروی توسحرکردم کسی که دل به تو نسپرده است بیدل نیست تو نور نافله های شب حسینی، پس بدون نور تو اصلا بهشت کامل نیست تمام خلق برایت اگرعقیقه شوند به تار موی تو سوگند باز قابل نیست به اعتقاد من از روح پاک محروم است به شأن عصمت تو هر کسی که قائل نیست رسیدی و به نگاهی دل ازهمه بردی تو ارث عصمت خود را ز فاطمه بردی دو چشم مست تو دُكّان كيمیاگری است به غمزه های نگاه تو ماه مشتری است فرشته های موکّل تو را طواف کنند که دستمزد طوافت حسین باوری است زهیرها همه پایین پای تو جمعند که کار خاک قدومت زهیر پروری است برای ساحت ابروی تو سر آوردم سرم فدا نشود حاصل سبک سری است شده است نام تو ذکرهمه رجز خوانها طنین نام علی مایه ی دلاوری است رجز بخوان که شود حشر و خلق برخیزند یلان ز چرخش تیغ تو زهره میریزند سبو و ساغر و مستی و جام و مینا...تو پیمبر و حسنین وعلی و زهرا...تو غلام ترکی و جُوْن تو آسمان و زمین تمام عالمیان بنده اند و آقا...تو به خاک پای تو افتاده، بید مجنونم و سرو خوش قد و بالای قوم لیلا تو تو مجتبای حسینی و راه بندانِ همیشگی سرکوچه و گذر با..تو تو صفحه صفحه ی نهج الفصاحه ای، پس حال بگو بهانه ی خلقت نبی شود یاتو!!؟؟ تو مس ذات خدايی تو مست توحيدی ميان كرببلا چون علی درخشیدی به پهنه ی گیتی پهن خوان تو باشد زمین زمین تو و آسمان تو باشد حسین را تو حدیث الست میخوانی حدیثها چه خوش است از زبان تو باشد عقیده دارم از اول، صدای مرد ظهور به لحن و لهجه و صوت اذان تو باشد به زیر قبه، سحر، غالبا دل مردم کنار شش گوشه میهمان تو باشد عقیق را لب تشنه به کام خود مگذار عقیق تشنه ی آب دهان تو باشد تمام کرببلا از تن تو سهمی برد تمام کرببلا پس از آن تو باشد عبای خود به زمین پهن کرده بابایت که ذره ذره خودش روضه خوان تو باشد کنار پیکر تو تا نداده بابا جان بلند شو پدرت را به خیمه برگردان
بدون عشق تمام وجودم افسرده است بدون عشق دلم مثل پیکری مرده است چه می شود که کریمان به داد من برسند؟ چرا که باغ دلم از گناه پژمرده است منم جوانم و بد جور بر زمین خوردم سرم به سنگ، سرِ خوابِ غفلتم خورده است نمی شود بشود عبد خانه ی ارباب به شاهزاده دلش را کسی که نسپرده است من آمدم که غلامش شوم ولی دیدم کریم بود و مرا تا خود خدا برده است خوشم نشسته به عرش دلم علی اکبر نشان عاشقی یار بر دلم خورده است نشسته ام که برای رضایت حیدر بخوانم از نوه ی فاطمه، علی اکبر اجازه هست که میخانه را بهم بزنم؟ دم از رسیدن مولود محترم بزنم؟ اجازه هست بیافتم به آستانه و بعد به زیر قبه و پایین پا قدم بزنم؟ همیشه کار من افتاده با علی اکبر چگونه حرف از این شاهزاده کم بزنم بدون دوست، مُخیر به آب لب نزنم کنار دوست ولی باده پشت هم بزنم غلام هستم و پس حق بده که در گوشم نشان حلقه ی ارباب ذوالکرم بزنم کسی که بوسه زده روز و شب به دست حسین به زیر پاش فقط بوسه می برم بزنم خصال و وصفِ کمالش محمدی است، علی جمال و نور هلالش محمدی است، علی اذان بگو که مسیحا شوی علی اکبر مسیح عالم بالا شوی علی اکبر رجز بخوان وسط کارزار تا این که دلیل بهجت لیلا شوی علی اکبر دعای ام بنین بوده که میان نبرد قرین حضرت سقا شوی علی اکبر رقابتی است که قبل از عمو بیایی و رکاب زینب کبری شوی علی اکبر بمان کنار پدر تا که نیرویش باشی عصای پیری بابا شوی علی اکبر از این نسیمِ گل یاس پهلویت پیداست شبیه حضرت زهرا شوی علی اکبر خودت کمک بده هر طور می شود به حسین درون سطح عبا جا شوی علی اکبر هنوز جای لبت بر لب پدر مانده ببین کنار تنت "...بَعْدَکَ الْعَفٰا" خوانده
علی زره که بپوشد همین که راه بیفتد عجیب نیست که دشمن به اشتباه بیفتد همین که اسم علی آمده است در دل میدان بس است تا گذر مرگ بر سپاه بیفتد علی اکبر لیلاست یا جوانی حیدر؟ که از جمال و جلالش شکوه ماه بیفتد جمال یوسف ما را هر آنکه دیده نوشته: رواست یوسف کنعان به قعر چاه بیفتد چه هیبتی! چه وقاری! که سوی این قد و قامت هرآنکه خیره شود از سرش کلاه بیفتد علی است، مثل علی می دهد پناه گدا را اگر به خانه ی او راه بی پناه بیفتد اگر موذن علی اکبر است، بَه چه نمازی ازین اذان به سرم شور لا اله بیفتد چه بهتر است که اول به شاهزاده بگویی به هر دلیلی اگر کار تو به شاه بیفتد به آسمان روی و کار آفتاب کنی، گر فقط به سوی تو از سمت او نگاه بیفتد جوان اگر به جوان حسین دل بسپارد دگر نمی شود اصلا پی گناه بیفتد تمام‌شب سر راهش نشسته ام به امیدی که راه شاهزاده براین عبد روسیاه بیفتد
میرویم از اذن گلدسته.. طرف آسمان گلدسته آفتابی تر است حال و هوا.. زیرهرسایبان گلدسته همه نعلین را درآوردیم همه در آستان گلدسته ناخودآگاه کربلا رفته هرکه شد میهمان گلدسته پسران روح پیکر پدرند جان آقا و جان گلدسته ازصدای موذن است اگر.. میرسد آب و نان گلدسته هرچه گلدسته درجهان برجاست زیر دین علی اکبر ماست حرف تطهیرشد تورا دیدم کعبه را حاجی شما دیدم به خدای نماز شب هایت.. درنماز شبت خدا دیدم با همان آیه ای که آقا خواند بین قاب تو مصطفی دیدم از نجف یک مدینه ساخته ای باتو یک بام و دوهوا دیدم سفره ات باز شد کمی بعدش کاسه در دست انبیا دیدم کربلا پشت کربلا رفتم کربلا پشت کربلا دیدم... تو نشسته به اوج دنیایی چون که پایین پای آقایی هرکه پایینتراست بالاتر هرکه مجنونترست لیلاتر  درمقام شهود خواهد شد نفس سوخته مسیحا تر به شجاعت حیا چه می آید هرکه حیدرتراست زهراتر کمی امشب نقاب را بردار تا که یوسف شود زلیخاتر تشنگی نیست تا زمانیکه شود از کام خشک،دریا.. تر هرچه گشتیم در قبیله نبود از تو در خلق و خلق غوغاتر باتو تکلیف خمس روشن شد پنج تن درتن تو یک تن شد به رسالت بکش نبوت را به امامت بکش ولایت را کیسه پر آمدی که طبق روال برسانی به شهرنعمت را تو امام جماعت شهری پدرت داده این نیابت را دست ما بند دامنت آقا به دعاها  بده اجابت را می‌سزد گربه دست تو بدهند کار پیغمبری امت را صف کشیدیم بهر دیدن تو دیرتر طی کن این مسافت را تا که باشیم محو رخسارت نام ما هم شود خریدارت   قدمت با ستون قیاس نداشت جز به عرش خدا تماس نداشت به گدایی خلق می افتد هرکه بر لطفت التماس نداشت قامتت برتر از قیامت هاست این کجا آن کجا؟جناس نداشت صورت هیچ کس ز پیغمبر مثل روی تو اقتباس نداشت نور بی نور تو سیاهی شد عشق بی عشق تو اساس نداشت آشنا و غریبه مهمانت پیش تو فرق عام و خاص نداشت ای شب هشتم محرم ها ماتم تو عیار ماتم ها بس که انگیزه بلا داری ذات مستغرق خدا داری کوچه ای پیش روت بازشده بین کوچه برو بیا داری صد و ده تا شدی و کافی نیست صدو ده تا شدی و جا داری از دهان تو لخته خون مانده پا نداری و رد پا داری پهلویت مانده است و هجده زخم چه گریزی ز نیزه ها داری جای خس خس صدا بزن ابتاه بی صدایی ولی صدا داری تا لبانت دگر زکار افتاد پدرت هم به احتضار افتاد
سلام ای ماه را جانان؛ سلام ای شاه را نائب سلام ای درد را درمان؛ سلام ای قلب را صاحب به مدحت کاری از دست غزل که برنمی‌آید چگونه وصف تو گویند شاعرها در این قالب تو قرآن حسینی که خدا تقدیم او کرده که در هر سوره نه؛ هر آیه داری سجده‌ای واجب ملائک در دلِ هفت‌آسمان تنها تو را دیدند فراوانند انجم؛ کیست غیر از روی تو ثاقب؟ گمانم صبح میلاد تو ای پیغمبر ثانی کسی ناقوس نشنیده؛ اذان می‌گفته هر راهب هنر زیباتر است آن‌گاه که خرج علی گردد بخوان مداح؛ بسم‌اله؛ بگو شاعر؛ بزن مطرب الا ای جارچی‌ها طبل بردارید که آمد علی ‌بن ‌حسین ‌بن‌ علی ‌بن ‌ابی‌طالب چه جذابیتی داری که عباس از طلوع صبح به نور روی تو مانده‌ست خیره تا دم مغرب تو از راه آمدی تا پشت حق باشی و حق با تو که از امروز می‌لرزد به خود هر ظالمِ غاصب میان معرکه شانه به شانه با اباالفضلی کدام ابله گمان کرده که بر این دو شود غالب تو برمی‌گردی ای شیرِ جوانان بنی‌هاشم تو رجعت می‌کنی با آن امام حاضرِ غائب
مسیح بود و اذانش به مرده جان می داد به هر شکسته پری شوق آسمان می داد اگر چه با رجزش عرش را تکان می داد زمان جنگ  به دشمن هم او  امان می داد به قلب معرکه می زد علی علی گویان که خاندان علی را چه باکی از طوفان حذر کنید که از نسل شیر کرار است علیِ اکبرِ لیلاست ،مرد پیکار است به حق که آینه ی مجتبی ست ،سردار است به چهره احمد و در هیبتش علمدار است شبیه نه خود پیغمبر است این آقا بنازمش نوه ی حیدر است این آقا چه کرده است که دنیا شده گرفتارش خوشا به خالق رویش ،خوشا به معمارش همیشه شامل ما بوده لطف بسیارش نبوده  است یلی در جهان جلودارش دوباره ولوله بر پاست،محشر آمده است به اهل خیمه بگویید اکبر آمده است
چنان دریایی از می که به یک ساغر نمیگنجد درون یک غزل توصیف آن دلبر نمیگنجد همان که گر بنا باشد نوشتن از کمالاتش فقط شرح دو ابرویش به صد دفتر نمی گنجد به اقلیم دلم اولاد زهرا پادشاهانند دو سلطان پس غلط باشد به یک کشور نمیگنجد دل هر کس به گیسوهای معشوقی گره خورده‌است مرا در دل به جز عشق علی اکبر نمیگنجد به روی سر در هر خانه نامش میخورد از شوق درون چارچوب خویش دیگر در نمیگنجد برای بوسه بر یاقوت لبهای علی اکبر ستون انگور داده گرچه در باور نمیگنجد درون کوزه شاید جا شود دریا ولی قطعا علی نور است و جز در جسم پیغمبر نمیگنجد اذان بوی خوشی دارد که از عطر دهان اوست که غیر از عطر خوش در نافه و عنبر نمیگنجد حرم رفتی ادب کن محضرش پایین پا بنشین که نوکر در سرش رفتن به بالاسر نمیگنجد
نگاه لطف سلیمان کجا و مویهء مور میان میکده مستی کنم به عشق حضور بریز باده برایم، بریز باده ز دور نشسته ام که کند ساقی از خرابه عبور شدم خراب زیارت یکی مرا ببرد یکی مرا حرم شاه کربلا ببرد اگر سبوی شکسته برات آوردم شمیم تربتی از کربلات آوردم ز گریهء سحر آب فرات آوردم مرا بخر که فقط سیئات آوردم کشیده در بغل خود مرا طواف حبیب مرا رسانده به یوسف، نخ کلاف حبیب نگاه من به غبار و به قاب شش گوشه است سلام دادم و اشکم جواب شش گوشه است به دست خالیم اینجا، شراب شش گوشه است مرا ببوس، دلم مست خواب شش گوشه است مگر ز ساغر ارباب، بهترش هم هست خراب بادهء او مست اکبرش هم هست دم ضریح شنیدم حسین گفت اکبر به پای او که رسیدم حسین گفت اکبر همینکه ناز کشیدم حسین گفت اکبر حسن نوشتم و دیدم حسین گفت اکبر بوی حسن طرف خانهء حسین آمد بیا برادر ریحانهء حسین آمد زمان آمدنش عرش، بیقراری کرد فضای خانهء ارباب را بهاری کرد دعای فاطمه را در مدینه جاری کرد کرم ز دست حسن داشت، سفره داری کرد ببین به صورت او جلوه هایی از ثقلین علی و احمد و زهرا و مجتبی و حسین شب علی شده مشکل گشا ابالفضل است طرف حساب فقیر و گدا ابالفضل است کسی که اینهمه هم شانه با ابالفضل است علیّ اکبر لیلاست یا ابالفضل است نگین درّ نجف را ببین در انگشتش همان که کرببلا را گرفته در مُشتش علی اذان خدا و علی صدای حسین علی کتاب خدا و علی دعای حسین موذنی که گرفته به دست عبای حسین پسر شده که بیفتد به روی پای حسین خدا کند نخورد چشم، قدّ و بالایش خدا کند که نیفتد پدر به پاهایش همینکه لختهء خون از روی دهان آمد حسین با سر زانو کشان کشان آمد صدای خندهء الوات شامیان آمد عقیله از حرم خود دوان دوان آمد شهید جمع شده زیر دست و پا ای وای... هزار تکّه علی ریخت در عبا ای وای...
خبر از عرش الهی به زمین می‌آید که به انگشتریِ عشق نگین می‌آید معنیِ سبزِ اجابت متجلی گردید آیِنه دارِ امامت متجلی گردید "عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد" با قدومش، همه‌ی نور عیان خواهد شد متجلی شده در صورتِ او پیغمبر در وجودش شده تکرار، دقیقا حیدر چِقَدَر خُلقِ کریمانه‌یِ او زهراییست کارِ او مثل پدر تا به ابد آقاییست مثلِ دریاست عطایش، علنی می‌بخشد به گدایانِ سَرایش، حسنی می‌بخشد او دلاور یلِ هاشم نسبِ دوران است مثلِ عباس عمویش،غضبش طوفان است شبِ تاریکِ غم و غصه، دگر سر آمد نوه‌ی حیدر و زهرا، علی اکبر آمد به خمِ ابرویِ او عرش و زمین دلداده بَرِکَت داده اذانش به موذن زاده متحیر شده‌اند از رُخِ زیباش، همه ای به قربان قد و قامت رعناش، همه او عصایِ پدرش بود، ولی تا افتاد به رویِ دوشِ حرم، سختیِ دنیا افتاد تا که دیدند علی رویِ زمین افتاده "همه گفتند حسین‌بن‌علی جان داده" گرچه بالای سرش آمده اما، دیگر... همه‌ جا پر شده از اکبرِ لیلا دیگر در کنارِ بدنِ او به پدر می‌خندند جگرش خون شده بر خونِ جگر می‌خندند
مِهر او فانوس‌ها را ماه تابان می‌کند شمع بزمش کار خورشید فروزان می‌کند این جوان خوش قد و بالا خود پیغمبر است روزبه را با گل لبخند، سلمان می‌کند ابرویش تشریح بسم‌الله رحمان رحیم بی‌سخن گفتن لبش تفسیر قرآن می‌کند از صنوبرها شکوه قامتش دل می‌برد خواب گندم‌زار را مویش پریشان می‌کند با دم عیسی اگر مردم مسیحی می‌شدند چهره‌ی اکبر مسیحی را مسلمان می‌کند هر که شعری گفت در وصفش ولی لیلا سرود “من گُلی دارم که عالم را گلستان می‌کند” یوسف اولاد خاتم بس که دارد منزلت خاتم شاهی در انگشت سلیمان می‌کند گرچه می‌دانیم “در بهداری قُرب حسین دردها را بیشتر عباس درمان می‌کند” اکبر لیلا هم اینجا دستگیری دیگر است از همان پایین پا بی‌وقفه احسان می‌کند دل بریدی از همه عالم برو پایینِ پا گریه کن چون او نظر بر چشم گریان می‌کند یاد آن ساعت که دیدند آسمانی‌ها حسین جان خود را در عبا تقدیم جانان