karimi-sh-5-93-alhadi-01.mp3
14.55M
روضه شب پنجم محرم الحرام
4_5832723406541293020.mp3
6.82M
🎧 شب پنجم محرم | روضه
🎤 #حاج_محمود_کریمی
📍هیئت رایة العباس(ع)
#️⃣ #محرم
10.mp3
5.48M
روضه شب پنجم
🔘 عموجونم توی گودال دیدم افتادی جون دادم...
🔈 #سیدمجید_بنی_فاطمه
هدایت شده از کانال متن روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
کامرانی:
🌹🌱صلوات دهه اول محرم به تعداد حروف ابجد🌱🌹
🌷روزاول ماه محرم:
بنام حضرت مسلم ابن عقیل
170بار صلوات
🚩🌴⚫
🌷روز دوم محرم:
بنام امام حسین(ع)
128 بار صلوات
🚩🌴⚫
🌷رورزسوم محرم:
بنام حضرت رقیه(س)
315 بار صلوات
🚩🌴⚫
🌷روز چهارم محرم:
بنام جناب حر و بچه های حضرت زینب
218 بار صلوات
🌴⚫🚩
🌷روز پنجم محرم:
به نام جناب زهیر و عبدالله ابن الحسن
222صلوات
🚩🌴⚫
🌷روز ششم محرم:
بنام جناب قاسم ابن الحسن(ع)
201 بار صلوات
🚩🌴⚫
🌷روز هفتم ماه محرم:
بنام حضرت علی اصغر(ع)
1401 بار صلوات
🚩🌴⚫
🌷روز هشتم ماه محرم:
بنام حضرت علی اکبر(ع)
333 بار صلوات
🚩🌴⚫
🌷روز نهم محرم:
حضرت ابالفضل(ع)
133 بار صلوات
⚫🌴🚩
🌷روز دهم محرم:
جناب امام حسین(ع)
128 بار صلوات
🚩🌴⚫
🌷59 بار صلوات به نیت تعجیل در فرج حضرت مهدی موعود(عج)
🚩🌴⚫
🌹🌱اللهم عجل لولیک الفرج🚩🚩
بسم الله الرحمن الرحيم
#حضرت_قاسم_بن_الحسن_ع_شهادت
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_ع_شهادت
#مهدی_شریف_زاده
▶️
شکر خدا با یا حسین جان و حسن جان
روضه شده برپا، حسین جان و حسن جان
فرش حسینیه شده بال ملائک
ذکر فرشته ها حسین جان و حسن جان
بر سر در قلب تمام ما نوشته
لا حُبُّکَ اِلا حسین جان و حسن جان
در هر دو عالم هم بگردی نیست هرگز
ذکری چنین زیبا، حسین جان و حسن جان
هر جا حسینیه شده فرقی ندارد
دم می دهد زهرا حسین جان و حسن جان
عبدالحسین هستیم و عبد مجتبائیم
دل می برد از ما حسین جان و حسن جان
دل شد حرم احساس تنهایی نکردیم
داده به ما گرما حسین جان و حسن جان
گریه برای هر کسی مکروه باشد
جز گریه بر اینها، حسین جان و حسن جان
از دست های فاطمه باید بگیرید
کرب و بلا را با حسین جان و حسن جان...
شب ششم
قاسم ابن الحسن
بیزره رفت به میدان که بگوید حسن است
ترسی از تیر ندارد زرهش پیرهن است...
دستخطی حسنی داشت که ثابت میکرد
سیزده سال، به دنبال حسینی شدن است!
جان سر دست گرفت و به دل میدان برد
خواست با عشق بگوید که عمو، جانِ من است
ناگهان از همه سو نعره کشیدند که آی...
تیرها! پَر بگشایید که او هم حسن است
نه فرات و نه زمین، هیچ کسی درک نکرد
راز این تشنه که آمادهٔ دریا شدن است...
#ایوب_پرندآور
#شب_ششم
شب ششم
قاسم ابن الحسن
پیچیده در تمامی این دشت آه تو
وای از صدای منقطع گاه گاه تو
وای از سر شکسته و وای از سم ستور
دارد چقدر مرثیه این قتلگاه تو
سبز است سبز مثل پگاهت غروب تو
سرخ است سرخ مثل غروبت پگاه تو
جوشن تر از زره رجز یا علی علی ست
دست علی و فاطمه ، پشت و پناه تو
رفتی بدون جوشن و عالم دوباره دید
خیبر شده تداعی این رزمگاه تو
بازو و سینه و سر و پاهاست لشکرت
افتاده تیر و نیزه به جان سپاه تو
بوی مدینه می وزد از باغ پیکرت
گل زخم های سینه و پهلو گواه تو
شاعر کجا و مرثیه ی سرخ و نیلی ات
دارم گریز می زنم از روی ماه تو_
آتش گرفته ایم بخوان با زبان چشم
جاریست روضه های حسن در نگاه تو
#هادی_قاسمی
#شب_ششم
بسمالله الرحمن الرحیم
#شب_ششم_محرم_حضرت_قاسم_ابنالحسن_علیهالسلام
باد وقتی که برآن حلقهیِ گیسو اُفتاد
دید در قلبِ حرم باز هیاهو اُفتاد
سیزده بار زمین بوسه زده پایش را
بسته بر بازویِ خود هدیهی بابایش را
بنویسید که خورشید نقابش شده ست
باز زانویِ ابالفضل رکابش شده است
به جُز این پیرهنش نیست نیازی هم نیست
زِره ای قدِ تنش نیست نیازی هم نیست
بگذارید رَوَد حوصلهاش سَر رفته
چه نیازی به زِره داشت به حیدر رفته
آنکه مانند علمدار جگر دارد اوست
آنکه شمشیرِ حسن را به کمر دارد اوست
رخصتی تا دهدش ، سمت عمو میآيد
چقدر بیرقِ عباس به او میآید
دلِ میدان زده و هیچ هماورد نبود
پیش او در دلِ این معرکه یک مرد نبود
رجزی خواند بدانند بلاغت دارد
شیر بر طرزِ کمین کردنش عادت دارد
شد جمل ، بالِ همه ریخت حسن را دیدند
یال و کوپال همه ریخت حسن را دیدند
اَزرقِ شامی اگر چار پسر آورده
چه خیالیست علی تیغِ دوسَر آورده
چون علی بین اُحُد مانده ولی چیزی نیست
چارصد یل اگر آید به علی چیزی نیست
اَزَرق این ضربهی شمشیر بخور چشمت کور
خاک از نعرهیِ یک شیر بخور چشمت کور
پنج تن آمده بودند که پَرها را زد
نیتِ پنج تن او کرده و سَرها را زد
تاکه هر ضربهیِ او زیرِ گلو میپیچید
زودتر از همه تکبیرِ عمو میپیچید
باد وقتی که بر آن حلقه یِ گیسو اُفتاد
سنگ باران شد و میدان به هیاهو اُفتاد
سنگ احساس ندارد که یتیمی سخت است
سنگ آنقدر به او خورد که از رو اُفتاد
نه توانی است به دست و نه رکابی است به پا
نیزهای خورد از این سو و از آن سو اُفتاد
به زمین خورد ولی زیرِ لبی زهرا گفت
راهِ یک نیزه همان لحظه به پهلو اُفتاد
سرِ نجمه به روی شانهی زینب ، غش کرد
تا که پُر شد حرم از هلهله بانو اُفتاد
آه از آن آه که در سینه مزاحم میدید
وای از آن پنجهیِ بی رحم که بر مو اُفتاد
قُوَتی داشت عمو حیف علیاکبر بُرد
بر سرش آمد و یکباره به زانو اُفتاد
عسل از کنج لبش ریخت ، سرش لشکر ریخت
وسطِ قائله انگار که کندو اُفتاد
کاش اینقدر نمیریخت بهم این لشکر
جای یک نعل همان وقت به ابرو اُفتاد
(حسن لطفی ۹۴/۰۷/۲۷)