#صبحتبخیرمولایمن
بی آمدنت
صبح ما روشن نشود!
✨بیا و بتاب
ای آفتاب عالم تاب...
#اللهمعجللولیکالفرج
#روزتونمهدوی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽به مناسبت هفته دفاع مقدس
#استاد_پناهیان
❗️ یک عمر یعنی ۱۸ سال...
زندگی فرایندی است برای فهمیدن...
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#اسارت
#شام
#غزل
دید با چشم خود چهل منزل، اشکِ پنهانِ چشم زینب را
کاروانی که با خودش می برد، تشنگی را و خشکیِ لب را
دست و پاها اسیر سلسله بود، شمرِ ملعون امیرِ قافله بود
یک علی(ع) مانده بود غرق غضب! چه کند غیرتِ لبالب را؟!
بچّه ها خسته، پابرهنه، نحیف! زخم شد دستهای کوچکشان
بسکه بر خارها زمین خوردند، گریه کردند تا سحر شب را
روی هر نیزه یک سرِ مظلوم، قاتل جانِ کاروان می شد
تا که با خود تکان تکان میداد، باد موهای نامرتّب را
ناقه ها در کمالِ عریانی، بی کجاوه بدون محمل بود
ساربان ها مقابل نیزه، آب دادند هر چه مرکب را
خسته از راه آمدند امّا، دورشان ازدحام و هلهله بود
همۂ شهر را خبر کردند، تا تماشا کنند زینب را!
#حضرت_رقیه
دائم چهل منزل بلا بر ما رسیده
خواندم نمازم را نشسته، قد خمیده
جای نوازش کردنِ دستان بابا
شعله، میان گیسویم شانه کشیده
هجران دلبر، قد کمانی ساخت من را
از ناقه، ضعف و تشنگی انداخت من را
طوری کتک خوردم دو چشمم تار گشته
حق داشت عمه، لحظه ای نشناخت من را
درد کف پا، خسته ام کرده حسابی
دارم میان پهلویم دردِ حسابی
گفتم نکش اینگونه از سر چادرم را
دادِ مرا دشمن در آورده حسابی
آخر چرا رحمی به چشمِ تر نداری؟!
پایم شکسته، از چه رو باور نداری؟!
من دخترم، خیلی پر و بالم نحیف است
نامرد... اصلا تو خودت دختر نداری؟
با که بگویم این همه داغ گران را
با که بگویم حرفِ مرد بد دهان را
بر ما اهانت شد میان کوچه هایش
ویران کند حق خانه های عَسقلان را
خیلی بدم می آید از اشرار، خیلی
از ازدحامِ شامی و انظار، خیلی
دروازه ی ساعات، ساعاتِ بدی بود
سختی کشیدم بر سر بازار، خیلی
از چه بگویم،! از ستم یا ناسزا یا...
از سنگ و خاکستر ز بام خانه آیا؟
غصه شده در سینه ام با که بگویم
حرف از کنیزی می زنند این جا خدایا
طاقت ندارم بیش از این بابا کجایی؟!
من چشم بگذارم به آغوشم بیایی؟!
بار سفر بستم بیا آماده ام من
پایان بده بر این چهل منزل جدایی
یا بنت الحسین(س)
من از شهری که باشد مرکز اشرار می ترسم
از این تاریکی ویرانه ی غمبار می ترسم
ز یاد من نرفته ضربه ی سیلیِ زجر دون
از اینکه آن شود در شام هم تکرار می ترسم
بمیرم، عمه زینب مو سپید وقد کمان گشته
از اینکه عمه جان من شود بیمار می ترسم
مرا با دیگران بردند ودر هر کوی گرداندند
هنوزم از نگاه مردم بازار می ترسم
سر بابا ز نی کرده جدا ، از پیش ما بردند
ز توهین عدو بر رأس آن دلدار می ترسم
به روُیا دیدم اورا سرنهادم روی زانویش
خوشم در خواب، از اینکه شوم بیدار می ترسم
سر بابا خرابه آمده از بهر دیدارم
زحال عمه ام از بعد این دیدار می ترسم
شعر:اسماعیل تقوایی
دل غمگینم
دل گرفتهام
دل بیتابم
دل تنگم
دل سوختهام
دل پریشونم
دل هراسونم
دل بیقرارم را چه کنم؟؟
حسین جان قبول ...
ما آدم ها عاشقی بلد نیستیم!!
اما تو خودت خوب میدانی
هر سال اربعین یتیمان مهدی فاطمه
با کولهباری از دعا برای فرج فرزندت
راهی جاده عاشقی میشدند ...
نگرانیم ارباب عالم خودت رحمی کن!!
▪️دردسری شده سفر کربلای ما
▫️اللهم عجل لولیک الفرج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌙﷽🏴
🎥بہ قولت عمل ڪن حاج قاسم🥀
تو آیین و مسلڪ ما دختر شهید رو تڪریم میڪنن ،مثل حاج قاسم دست نوازش میڪشن رو سرش
اما با حضرت رقیہ (س) در ڪربلا چہ ڪردن...😔😔😔
▪یہ خط روضہ...
اصلا رقیہ نہ!مثلا دختر خودت
یڪ شب میان ڪوچہ بماند چہ می شود؟!
معجر پـاره...
گوش و گوشـواره...
تازیــانہ...
ڪنـج خـرابہ...
😭💔😭💔😭
🙏دلتون شڪست التماس دعا 🙏
#رقیہ_خاتون
#حاج_قاسم
#دختر_شهید
#ما_ملت_امام_حسینیم
4_5879826540509791373.mp3
1.87M
حاج حسن خلج
#رقیه
@majmaozakerine
متن روضه شهادت حضرت رقیه (س) - ای باد صبا یکی یه دونه دخترم -
🔴حاج حسن خلج
@majmaozakerine
ای باد صبا یکی یه دونه دخترم
ای باد صبا من از بابام بی خبرم
ای باد صبا اگه ببینم بابامو
میگم بابایی گمشده سنجاق سرم
اگه خدا قسمت کنه بازم بابامو ببینم
ناز می کنم براش میرم روی زانوهاش میشنم
اگه زانویی باشه حالا
اگه خدا قسمت کنه بازم بابامو ببینم
ناز می کنم براش میرم روی زانوهاش میشنم
شبا می گردم توی خواب
دنبال بابام همیشه
نمی دونم زیارتش برا چی تعبیر نمیشه
آه من پری بودم دلبری بودم
حالا جام روی خاکه بیابونه
آه نیمه جان در دشت
اون شبی که افتادم گم شدم ،
آه نیمه جان در دشت رنگ و روم برگشت
لاله دارم بر موی پریشون موی پریشون
ای باد صبا غم بسته راه گلومو
+من دیدم شماهم دیدی بچه کوچولو بابا ومادرشم که با هم دعواشون بشه اینقد وحشت میکنه کاری باهم ندارنا باهم دارن دعوا می کنن ،
-اون گوشه کز می کنه می ترسه
ای باد صبا غم بسته راه گلومو
ای باد صبا غم بسته راه صدامو
تو این هیاهو گم کرده ام دست وپامو
ای باد صبا
ای باد صبا یه حسرتی رو دلمه
وقتی که می رفت نشد ببوسم بابامو
وقتی که می رفت نشد ببوسم بابامو
خانم زینب دید
+روضه خون داره روضه می خونه توهم سرت رو زانوته داری گریه میکنی تو عالم خودتی گوش میدی وگریه میکنی یه وقتایی ام صدای روضه خون قطع شد یه چند ثانیه ای صبر میکنی میگی داره مکث میکنه نفس میگیره شعرش یادش بیاد ولی وقتی دیدی طولانی شد سرت وبلند میکنی ببینی چه خبر شد؟چرا نمی خونه؟روضه خونه خرابه داشت روضه می خوند یه وقت دیدن صداش قطع شد دیگه صداش نمی یاد بی بی زینب اومد سراغش دید داره جبران مافات میکنه لباشو گذاشته رو لبای بابا
-توی مدینه بروبیا یی داشت بابا
لباس نو و گوشواره می خرید برام
از بسکه بودم بر سر دوش عمو جون
ای باد صبا به خاک نمی رسید پاهام
+اما!!
ولی حالا همه دارن منو به هم نشون میدن
ولی حالا همه دارن به من اشاره میکنن
منو بهم نشون میدن قلبمو پاره می کنن
وقتی میون کوچه ها بابا
وقتی میون کوچه ها می ترسیدم می لرزیدم
گوشواره هامو تو گوشه یه دختره شامی دیدم
هدایت شده از کانال متن و روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
4_5996974157215041357.mp3
7.05M
🖤#سینه_زنی_حضرت_رقیه_س
💔#آقای_میرداماد
نگفتی من دلدارم رفتی
نگفتی دختر دارم رفتی
بدون اینکه بار غم رو
از رو دلم برداری رفتی
حالا من بدون تو کجا برم
حالا من بدون تو چیکار کنم
اونقدر گریه میکنم که نیمه شب
از خواب ناز سرتو بیدار کنم
اااه اااه اااه دلم بابا
اااه اااه اااه سرم بابا
از بس زدنم کمرم بابا
یادم نمیره دشمن میگفت
بالای نی دیدی باباتو
روی نیزه دیدم چشمات وا بود
هیچکی نبود ببنده چشماتو
میدیدی که بچه هات تو دست و پا
میدیدی که بچه هات تو آتیشن
میدیدی رو خوارهای بیابونا
دارن دخترات رو بابا میکشن
اااه اااه اااه دویدم من
اااه اااه اااه بریدم من
دندون شکستت رو دیدم من
اااه اااه اااه دلم بابا
اااه اااه اااه سرم بابا
از بس زدنم کمرم بابا
ندیدی ما رو روی ناقه
دیدم رها شد موهات در باد
سرم رو پای عمه بود که
از روی نیزه سر تو افتاد
کاش میشد سرتو رو بغل کنم
کاش میشد سرتو رو رها کنه
بابا کی دلش اومد که اینجوری
رگهای گردنت رو جدا کنه
واای واای واای سرت خونی
واای واای واای سرم خونی
💔هدیه به خانم فاطمه معصومه سلام الله علیها (صلوات)💔
@majmaozakerine
❣﷽❣
◼️#سینه_زنی_امام_سجاد_ع
▪️#اسارت
◼️🎤#آقای_میرداماد
▪️#پیشنهادم 👌👌
◼️امان امان از شام
▪️الشام از الشام
◼️از طعنه و دشنام
▪️الشام الشام
⚫️بالامظلوم واویلا
⚫️به ابالعطشان واویلا
گلهای وحی را پرپر که دیده
به گلشن طائر بی سر که دیده
تب و داغ و غل و زنجیرو دشنام
گلوی خشک و چشم تر که دیده
سوار ناقه با بازوی بسته
زمین افتادن خواهر چه سخته
◼️امان امان از شام
▪️الشام از الشام
◼️از طعنه و دشنام
▪️الشام الشام
⚫️بالامظلوم واویلا
⚫️به ابالعطشان واویلا
به رخسار هلال اول ماه
خدایا 17 اختر که دیده
به روی یاس ها جای سفیدی
ز سیلی رنگ نیلوفر که دیده
نشان سنگ بر بالای نیزه
سر پاک علی اکبر که دیده
چهل منزل به همراه سکینه
سر عباس آب آور که دیده
◼️امان امان از شام
▪️الشام از الشام
◼️از طعنه و دشنام
▪️الشام الشام
⚫️بالامظلوم واویلا
⚫️به ابالعطشان واویلا
🌹هدیه به حضرت معصومه سلام الله علیها (صلوات)🌹
کانال روضه دفتری👇👇
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
❣﷽❣
🌾 #سینه_زنی_حضرت_زینب_س
🍁#آقای_میرداماد
🌾#پیشنهادم 👌👌
🌾یا اخا المظلوم
🍁زینب برات بمیره
سالار من ، برادر بی کفنم
یک سال ونیم
برای تو سینه میزنم
مگه میشه بره ز خاطرم
با اشک و آه رفتی مسافرم
سپردمت به خاک قتلگاه
که با سرت برم
🌾یا اخا المظلوم
🍁زینب برات بمیره
سالار من ، خرابه شام یادته
جسارت و ، اون همه دشنام یادته
محتضرم مثل رقیه جون
برا منم یکم قرآن بخون
میخوام ببوسم لباتو حسین
به جای خیزرون
🌾یا اخا المظلوم
🍁زینب برات بمیره
*این بند آخرش داره با عباس حرف میزنه،آخرین حرفای زینب با عباسه*
عباس من ، برادر آب آورم
غریبگی نکن
آخه داداش من خواهرم
چرا شدی رفیق نیمه راه
بعد تو شد روز و شبم سیاه
*عباس بگم برات*
تو رفتی و مونس من شده
یه دنیا اشک و آه
🌾یا اخا المظلوم
🍁زینب برات بمیره
امان از دل زینب
🌹هدیه به حضرت معصومه سلام الله علیها (صلوات)🌹
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
روضه و توسل جانسوز و حکایت زیبا _ ویژۀ ایامِ اربعین _ سید مهدی میرداماد
🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴
*یه مرتبه زینب نگاه کرد دید یه دختری داره از علقمه میاد، یه مرتبه نگاه کرد دید یه دختری"بگم چه جوری می اومد؟" یه مشک آبو بغل گرفته،آی حسین،اومد جلو گودال قتلگاه،یه مرتبه صدا زد:بابا،بابا... "دیدی دختر چه زبونی می گیره؟"صدا زد:بابا شنیدم کشتنت،شنیدم با لب تشنه سر از بدنت جدا کردن، بابا شنیدم بهت آب ندادن، بابا پاشو ببین برات آب آوردم،تا این صحنه رو زینب دید،صدا زد: همه ی زن و بچه ها بیان،همه رو جمع کرد،اومدن دنبال این دختر،جمع شدن توی قتلگاه، همه دارن گریه می کنند، همه دور گودال حلقه زدن، یکی خاک تو صورتش میزنه،یکی زیر چادرش موهاشو پریشون میکنه، یکی ناله میزنه،یه وقت دیدن زینب اومد وسط گودال نشست، صدا زد:حالا میخوام براتون روضه بخونم"مگه میشه روز اربعین زینب روضه خون نباشه؟"گفت: حالا همه ساکت باشید، بذارید خودم روضه بخونم، آخه خودم دیدم*
همین جا لاله ام را سر بریدن
ملائک از گلویش بوسه چیدن
*خودم دیدن همه دور داداشم حلقه زدن، خودم دیدم نیزه دار داره با نیزه میزنه، خودم دیدم یکی با خنجر میزنه، خودم دیدم یکی با شمشیر میزنه.اونی که صدای من رو بلند کرد،دیدم اونایی که شمشیر ندارن، دیدم دامناشون رو پر از سنگ کردن، همه داداشمو با سنگ میزنن، همین جا، دستم رو گذاشتم رو سرم، فریاد زدم: "وامحمدا...واحسینا..." همین جا بود دیدم مادرم فاطمه اومد، کنار بدن عزیزم نماز خوند....
این اشکارو قدرش رو بدون، بمال به این دست و صورتت، این دستت اگه خالیِ،اگه چیزی در محضر اینا نداری،نگی گنهکارم،نکی من کجا حسین کجا؟
حاج رحیم ارباب که از اساتید آیت الله بروجردی بوده،گفت: یه روز دیدم دو تا جوان اومدن دم در مسجد ایستادن، ظاهر خیلی خوبی نداشتن، یکیشون گفت:فلانی اینجا امشب غذا میدن بیا بریم بخوریم، اون یکی گفت: نه بابا اینا هیئت دارن اگه بری توشون باید مثل خودشون بشی،باید سینه بزنی، دوساعت طول میکشه، گفت:حالا بیا بریم ما که کاری نداریم.میگه: این دوتا جوان اومدن، من هواشون رو داشتم، عقب مجلس نشستن، همه دارن گریه میکنن،ضجه میزنن،این دو تا جوان مسخره می کنند، می خندیدن،یعنی چی این سینه زنی؟یعنی چی این گریه؟... میگه:بارها اومدن از جام بلندشم برم اینا رو بندازم بیرون یا تذکر بدم بهشون،باز با خودم گفتم ،خود حضرت زهرا شاید ناراحت بشه،میگه:گذشت،فرداش دیدم این دوتا جوان که دیروز مسخره می کردند و می خندیدن، اول مجلس، هنوز منبری شروع نشده اومدن دو زانو جلو منبر نشستن هی گریه می کنند،هی تو سر خودشون میزنن،ماندم خدایا چی شده؟کشیدمشون کنار گفتم:اون از خنده ی دیشب شما،این از گریه ی امروز شما،چی شده یه شبِ زیر و رو شدید؟ گفت: فلانی دیشب که از اینجا رفتیم خونه، هر دوتای ما با هم این خواب رو دیدیم،خواب دیدیم صحرای محشره، مارو به عنوان گنهکار گرفتن،دست و پامون رو زنجیر کردن،بستن دارن میبرن سمت آتش،هی التماس ،آقا تو رو بخدا مارو رها کنید، بذارید برگردیم عمل خوب انجام میدیم،گفت: نه اگه میخواستید تا حالا انجام میدادید، میگه ما رو نزدیک آتیش کردن، این داغی آتش به صورت ما می خورد، یه مرتبه دیدیم یه خانمی صداش رو بلند کرد گفت: صبر کنید، یه بی بی اومد، اینارو رها کنید، اینها مال من هستند، اینها آزاد شده ی من هستند، ملک ها مارو رها کردند، گفتیم: بی بی جان ما که یه دونه عمل خوب توی نامه ی عملمون نداریم، چرا مارو آزاد کردید؟ قصه چیه؟ گفت: یادتون هست دیشب اومدید هیئت؟گفت: یادتون رفتید زیر زمین شام خوردید؟ گفت یادتون توی راه پله ها می اومدید بالا،دیدید دو سه تا استکان نبلکی رو زمین ِ،گفتید اینهارو برداریم پای اینها بهش نخوره بشکنه؟ شما به اندازه ی یه جابجایی استکان نبلکی به گردن من حق دارید، به همون اندازه من دستت رو می گیرم...
"بی بی جان می خوای بگم اینا چند ساله سینه زن حسینند؟ بی بی میخوای بگم اینا عمرشون، هستی شون برا حسینِ؟ می خوای بگم این نوکرا دو ماه محرم صفر همه چیزشون رو میذارن کنار،فقط توی حسینیه ها دنبال گریه کردن هستند؟ مگه میشه بی بی مارو نگاه نکنه،مگه میشه بی بی مارو رها کنه؟
🖤 #امام_حسین (علیه السلام) فرمودند:
🌴 مَنْ نَفَّسَ کرْبَةَ مُؤْمِن فَرَّجَ اللهُ عَنْهُ کرْبَ الدُّنْیا وَ الاْخِرَةِ.
🍃 هرکس گره ای از مشکلات مؤمنی باز کند و مشکلش را برطرف نماید ، خداوند متعال مشکلات دنیا و آخرت او را اصلاح می نماید.
📒 بحارالأنوار، ج۷۵، ص۱۲۱.
📔مستدرك الوسائل، ج۱۲، ص۴۱۶.
💌 پیام معنوی | تنها راه جهنمی شدن
↬🍃🆔 @shababozahra
─┅─═🍃🌹🍃═─┅─
روضه خانگی - حضرت زینب(س) - 249.mp3
12.8M
🎙او میدوید و من میدویدم...
🔻روضه #حضرت_زینب (سلام الله علیه )
👤حاج مهدی #سماواتی
YEKNET.IR - zamine - shahadat imam sajjad - 1399.06.23 - amir kermanshahi.mp3
12.22M
میگم کربـــ💫ــلا
میگن که راه ها بستهست...😭😭😭
💔
میگم امام رضــ💫ـــا(ع)
میگن رواقا بستهست...😭😭😭
التماس دعا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
السلام علیک یا ابا عبدالله
babolharam Narimani.mp3
8.43M
مناجات امام زمان
#شب_سوم
سیدرضانریمانی
@majmaozakerine
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_رقیه_س_شهادت
#مجتبی_شکریان
▶️
پر از اشکم پر از شوقم پر از دردم پر از آهم
من امشب هیچ کس را غیر بابایم نمی خواهم
من آن گنجم که در ویرانه ای کردند مستورم
منم یاقوت سرخی که نگینِ خاتمِ شاهم
به آتش می کشم این شهر را با آه سوزانم
پدر جان سربلندت می کنم با عمر کوتاهم
تنت در بین گودال و سرت کنج تنور افتاد
بیا آغوش من ای یوسف افتاده در چاهم
کجا بودی که همراهت عمویم را نیاوردی
دلم می خواست برگردید بالای سرم با هم
به دستم سلسله دارم به پایم آبله دارم
بغل کن دخترت را خسته ام من،خسته از راهم
برای خود نمی نالم، به حال عمه می سوزم
اگر چه زخم دارم،درد را راندم زِ درگاهم
شبی از ناقه افتادم بماند که چه شد اما
دگر پاهای من بابا نمی آیند همراهم...