هدایت شده از کانال متن و روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
1_1126161181.mp3
5.41M
📋گفتی بگو غماتو من گفتم
⬛️زمینه/ حاج محمدرضا بذری
⬛️ #شب_سوم_محرم_99
⬛️ هیئت یافاطمه الزهرا سلام الله علیها
گفتی بگو غماتو من گفتم
درد دلم رو با تو من گفتم
گفتن نداره موهای سوخته
هرچی بوده و براتو من گفتم
بابا خدا بد نده نگفتی که چی سرت اومده
بابا خدا بد نده کی با خیزرون به لبهات زده
بابا بمیرم برات
کنج خرابه چشمامو بستم
دیگه منو ببر خیلی خستم
اونقد که دیگه میدونم حتی
مییفته عروسک از دستم
بابا کبوده تنم برا گریه نفس نفس میزنم
بابا نگاه کن منم سرت رو بذار روی دامنم
بابا خدا بد نده نگفتی که چی سرت اومده
بابا خدا بد نده کی با خیزرون به لبهات زده
بابا بمیرم برات
خیلی غم تو این دختر خورده
دیدی که شدم امروز سر خورده
اون مجلس حروم آشوبم کرد
خیلی به منو عمم بر خورده
بابا عمومو میخوام اذیت شدم تو بازار شام
بابا بریده صدام رد سنگ و چوب روی دست و پام
بابا چی شد اون نگات خرابه نشین شدن بچه هات
بابا غمت توی چشات منو میکشه بمیرم برات
بابا بمیرم برات
شاعر: #محمد_اسداللهی
#
#شب_سوم_محرم_
#مرگ_بر_آمریکا
#انتقام_سخت
#حاج_محمد_رضا_بذری
@majmaozakerine
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین
📋جان فدای عزای محترمش
⬛️روضه/ حاج محمدرضا بذری
⬛️ #شب_سوم_محرم_99
⬛️ هیئت یافاطمه الزهرا سلام الله علیها
السلام علیک یا ابا عبدالله
جان فدای عزای محترمش
چه شکوهیست در بساط غمش
قَبرُهُ مَن قُلوُبُ مَن والا
آمدی روضه ،آمدی حَرمش
هر چه از دوست میرسد نیکوست
پس چه فرقی است در زیاد و کمش
دل اگر مَحرَم حسین نشد
بی تعارف ز سینه میکَنمَش
ای دَمش گرم زنده کَرده مرا
بعد هر روضه چای تازه دمش
دسته ها این همه علم دارند
کوری چشم منکر علمش
بُرده ما را به زیردِین حسین
با همین لطفهای پشت همش
ساربان هم به آرزوش رسید
همه ماتند مات این کرمش
اربعین از نجف به کرببلا
پر فیض است در قدم قدمش
ای به قربان خادم عَربو
ای به قربان زائر عَجمش
بهرحاجت همیشه زینب را
به ابوالفضل میدهم قسمش
علم افتاد با المدارش
مانده تنها حسین و قد خمش
آنکس که زد نقاب حلالش نمیکنم
خندید بی حساب حلالش نمیکنم
چشمم که گرم شد سپرش خورد بر سرم
فریاد زد نخواب! حلالش نمیکنم
از موی سر گرفت مرا و بلند کرد
میبرد با شتاب حلالش نمیکنم
حتی به اسب لعنتیش خوب آب داد
بر ما نداد آب حلالش نمیکنم
خیلی مرا کنار رباب و سرت زده
جان تو و رباب حلالش نمیکنم
او زیر سایه از وسط ظهر تا غروب
من زیر آفتاب! حلالش نمیکنم
مارا خرابه ای دم بازار شام برد
ای خانه اش خراب!حلالش نمیکنم
درسفره غریبی ما نان خشک بود
برسفره اش کباب حلالش نمیکنم
حرف کنیز آمد و ترسید خواهرم
شد حرف انتخاب حلالش نمیکنم
هرجور بود بی ادبی کرد با سرت
با چوب و با شراب حلالش نمیکنم
بمیرم برات بابا
که تشنه لب اومدی
روزام خوب نمیبینم
گذاشتی شب اومدی
بمیرم چقدر شکسته شدی
چقد زخمی گونت شبیه منه
چقد صورتت بهم ریخته و
اینا آثار از نیزه افتادنه
شاید خرابه جای خوبی نباشه اما
اینجا که بهتر از اون کنج تنوره بابا
ببین سوخته معجرم
شکسته گل سرم
تو زجر و حلال نکن
منم از شمر نمیگذرم
یه جوری منو زدن بی هوا
چنان زد که چشمام دیگه تار میدید
تا گفتم نزن سرم داد زدو
هولم داد و موهامو بابا بد کشید
خیلی دلم گرفته فکری به حال من کن
ای بی کفن بمونو دخترتو کفن کن
لباسای تنم پاره توی موهام پر خاره
کتک خوردم همش گفتم یتیمی دردسر داره
دارم میمیرم از سر درد
چه دادی زد سرم نامرد
توی دستاش هرچی بود
به سمت صورتم پرت کرد
چه صورتی چه گونه ای
نه عزتی نه خونه ای
تنم کبود دلم شکست
زخم منو کسی نبست
چشام بارونی مثل تو پیشونی خونی مثل تو
خرابه جایی خوبی نیست واسه مهمونی مثل تو
خرابه بالشتش از خشته
به خاک تیره آغشته
توی خیلی خاکی اما واسه دخترت زشته
شاید هنوز گرسنه ای شاید هنوز تشنه ای
هرشب سرت دست یکی انگشترت دست یکی
نه واسم بال و پر مونده نه مویی روی سر مونده
ببین بعد از چهل منزل چی از ما چند نفر مونده
برامون ننگه این کارا
بریم تو بزم می خوارا
غرور عمه جونم رو شکوندن توی بازارا
چی شده این لب و دهن تنت کجاست ای بی کفن
گریه کنم از غربتت من له ترم یا صورتت
داداش علی یکم نوازشم کن
با دیدنم غم میگیری میدونم
داداش علی چادر نمازم کجاست
میخوام مثل عمه نماز بخونم
داداش علی پاهام یکم ببخشید
اگه بگم باز دلت آشوب میشه
دل نگرون نشه فقط چندتا خار
داداش زخمامو اگه بوس کنی خوب میشه
داداش علی تنهامو بی حوصله
خواهرامم یه گوشه ای افتادن
میشه باهم بریم دم خرابه
شاید بخاطر تو بازیم دادن
سه سالمه دست به دیوار میگیرم
سه سالمه ولی قدم خم شده
یه چی میگم عمه جون نفهمه
داداش علی خیلی گرسنم شده
اگه بابام اومد و من نبودم
بهش بگو دلم براش پر میزد
بهش بگو دیگه این رسمش نبود
باید یه شب به دخترش سر میزد
بهش نگو که معجرم سوخته
بهش نگو گوشوارمو کشیدن
بهش نگو نبودی هی کتک خورد
بهش نگو چادرمو کشیدن
ولی داداش اگه عمو رو دیدی
بگو که خیلی غصه خورد و نبودی
چشم تو دور دیدن و مارو زدن
جات خالی بود محله ی یهودی
یه چیزی رو بابا خودش میدونه
با گریه توی بزم می نگاه کرد
وقتی یکی سکینه رو نشون داد
خودش برای خواهرم دعا کرد
#
#حاج_محمد_رضا_بذری
#
#شب_سوم_محرم_
#روضه_حضرت_رقیه_سلام_الله
هدایت شده از کانال متن و روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
1_1126140147.mp3
23.82M
روضه حضرت رقیه
حاج محمد بذری
@majmaozakerine
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین
#زبانحال_حضرت_رقیه_س_با
#سر_بریده_پدر_در_خرابه_شام
در کنجِ یه ویرونه نوری می درخشه
گویی فرود اومد شهابِ آسِمونی
دختر گرفته راسِ بابا رو به دامن
چن تا ترک روی لب و چن تا پیشونی
داره میگه این بوده بابا آرزویم _
شونه زنی با لای انگشتات به مویم
دَس که نداری لااقل پس بوسه ای زن
"ردِِّ طنابِ مونده" بر زیرِ گلویم
دیشب توو خوابم اومدی بابا چه زیبا
دَستی کشیدی زخمِ رویم ناز کردی
بس که گره افتاده بود هر تارِ مویم
با نرمیِ دسّات اونا رو باز کردی
اصلاً خودم دیدم در آغوشم کشیدی
امشب چرا بابا حسین "بی دسّ و پایی"
دیدم که با دسات تو لُپّامو کشیدی
آخه! مگه در "جسم و سر" میشه جدایی؟
تو اومدی و عمّه جونم پیشمون بود
اما دلش از دردِ این ویرونه خون بود
داش پیشتون مینالید از رنجِ اسارت
پاهاش همه زخمیِ تیغِ خیزرون بود
خواب دیده ام محکم منو کردی در آغوش
با نازِ بوسه خونِ لبهام و چشیدی
امشب کجا قایم نمودی "دست و پا تو"
بابا نکنه از رقیه دل بریدی؟!
#هستی_محرابی
#زبانحال_حضرت_رقیه_س_با
#سر_بریده_پدر_در_خرابه_شام
در کنجِ یه ویرونه نوری می درخشه
گویی فرود اومد شهابِ آسِمونی
دختر گرفته راسِ بابا رو به دامن
چن تا ترک روی لب و چن تا پیشونی
داره میگه این بوده بابا آرزویم _
شونه زنی با لای انگشتات به مویم
دَس که نداری لااقل پس بوسه ای زن
"ردِِّ طنابِ مونده" بر زیرِ گلویم
دیشب توو خوابم اومدی بابا چه زیبا
دَستی کشیدی زخمِ رویم ناز کردی
بس که گره افتاده بود هر تارِ مویم
با نرمیِ دسّات اونا رو باز کردی
اصلاً خودم دیدم در آغوشم کشیدی
امشب چرا بابا حسین "بی دسّ و پایی"
دیدم که با دسات تو لُپّامو کشیدی
آخه! مگه در "جسم و سر" میشه جدایی؟
تو اومدی و عمّه جونم پیشمون بود
اما دلش از دردِ این ویرونه خون بود
داش پیشتون مینالید از رنجِ اسارت
پاهاش همه زخمیِ تیغِ خیزرون بود
خواب دیده ام محکم منو کردی در آغوش
با نازِ بوسه خونِ لبهام و چشیدی
امشب کجا قایم نمودی "دست و پا تو"
بابا نکنه از رقیه دل بریدی؟!
#هستی_محرابی
هدایت شده از کانال متن و روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
#نذر_سه_ساله_امام_حسین_ع
گنجینه ی عشق است دلِ خونِ رقیه
عالم به فدای دلِ محزونِ رقیه (س)
دردانه ی بابا چو خودش بس که رئوف است
شد وردِ لبِ ما اَنا مجنونِ رقیه !
#هستی_محرابی
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹
دکلمه ای بسیار زیبا و جانسوزدروصف حضرت رقیه سلام الله علیها
#جناب_کربلایی_
#محمد_اصفهانی🎤👌
🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊
😭بر نیزهها از دور میدیدم سرت را
😭بابا! تو هم دیدی دو چشم دخترت را؟
😭چشمانم از داغ تو شد باغ شقایق
😭در خون رها وقتی که دیدم پیکرت را
😭ای کاش جای آن همه شمشیر و نیزه
😭یک بار میشد من ببوسم حنجرت را
😭بابا تو که گفتی به ما از گوشواره
😭همراه خود بردی چرا انگشترت را
😭با ضرب سیلی تا که افتادم ز ناقه
😭دیدم کبودیهای چشم مادرت را
😭یک روز بودم یاس باغ آرزویت
😭حالا بیا با خود ببر نیلوفرت را
یا حضرت رقیه سلام الله علیها
🖤💔💔🖤🖤💔💔🖤
😭😭😭😭😢😢😢😢
|⇦•کجا بودی ای سرِ زخمی..
#روضه و توسل به سه سالۀ حضرت اباعبدالله حضرت رقیه سلام الله علیها به نفس آقا سید مهدی حسینی •✾•
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
【توجه】:
جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد.
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
کجا بودی ای سرِ زخمی
کجا بودی صبحِ اُمیدم
کجا بودی من بدونِ تو
با گریه شب ها میخوابیدم ..
شاید من رو نشناسی ای بابا
آخه سنِ من خیلی رفت بالا
یه روز من رو پاهات ، الانم تو
بخواب رویِ پاهام لالا لالا ..
*مرحوم دربندی میگه پاهاشو دراز کرد سر رو گذاشت رو پاهاش*
لالایی چرا گردنت زخمه؟..
لالایی چرا صورتت زخمه؟..
لالایی نگو اینو میدونم
برا چی بابا رو لبت زخمه؟..
کجا دیدی دختری باشه
رو دستاشم یک سری باشه
کجا دیدی رو سر دختر
جلو باباش روسری باشه
*مگه بابات نامحرمه ؟.. نه عمه موهام کمی نامرتبه ..*
یادم رفته با دیدنش غم هام
یادم رفته شیرین زبونی هام
ان شالله بابامم یادش رفته
یه روزی بلند بود چقدر موهام
*من اگه محرم نبود اینو نمیگفتم به خود بی بی قسم..*
دیگه من موهامُ نمی بندم
واسه دندونامه نمی خندم
کجا بودی بابا تو راهِ شام
میدیدی که زخمامُ می بندم
نبودی من غصه ها خوردم
تو رفتی من ضربه ها خوردم
نبودی اون شب تک و تنها
کتک از اون بی حیا خوردم دیگه مردم
رقیه ات حالا خیلی غمگینه
به سختی جلو پاشو میبینه
صداش میکنن برنمیگرده
گوشام بعد از اون ضربه سنگینه
*عرض روضۀ منو التماسِ دعا .. دختربچه باباییِ .. سر وقتی اومد تو خرابه دست انداخت تو موهایِ سر بابا .. گفت عمه این موهایِ بابای منه؟.. دست انداخت به سر و صورت .. گفت عمه این سر و صورت بابایِ منه ؟.. اما یه وقت دید عمه عقب عقب رفت رقیه .. تا دستش خورد به لبایِ بابا گفت عمه این لبای بابای منه؟.. ( تعجب کرد.. ) دست انداخت به دندونای سر بریده .. کی چوب به لبات زده بابا .. غوغایی کرد تو خرابه دستاشو مشت کرد اینقدر زد تو دهن خودش .. لب و دهان خون آلود شد ..
هی گفت بابا بابا .. اینقدر گفت بابا یه وقت خانوم هرچی تکونش داد دید بچه صدا نمیزنه .. امام سجاد اومد جلو دست گذاشت رو قلبش گفت عمه کارش تموم شد عمه .. دیگه صدا نفسش بالا نمیاد عمه .. هی تکونش داد دید جواب نمیده .. آخ لباس و کنار زد دید همۀ صورتش غرقِ خونه ...*
هدایت شده از کانال متن و روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
4_5965053191472023603.mp3
2.91M
|⇦•کجا بودی ای سرِ زخمی..
#روضه و توسل به سه سالۀ حضرت اباعبدالله حضرت رقیه سلام الله علیها به نفس آقا سید مهدی حسینی •✾•
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
گر دُخترکی پیش پدر ناز کند
گِرِهِ کربُ بَلای همه را باز کند
@majmaozakerine
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین
سلام خانم خانما دیر اومدم میدونم
گریه نکن عزیزم دیگه پیشت میمونم
چه چادری داری چه روسری داری بابا
سلام خانم خانما دیر اومدم میدونم
گریه نکن عزیزم دیگه پیشت میمونم
بابایی فدات بشه چقدر کبود شدی
بابایی فدات بشه موهات سفید شده
بابایی فدات بشه چقدر کبود شدی
بابایی فدات بشه موهات سفید شده
دختر قشنگم و کیا کتک زدن
اینا واسه اینکه بابات شهید شده
حالا دست ندارم بغلت کنم خشگل بابا
کاش میشد روی پاهام بشینی منو ببخش
چه دختر خشگلی داشتم …
سلام بابایی جونم
ببخش اگه کلافم موی منو سوزوندن
نشد برات ببافم
الهی فدات بشم چقدر عوض شدی
جای چیه رو لبات که انقدر خونیه
بوی دود وخاکستر میاد گمون کنم
ایناهمه کار خیر ندیده خولیه
توروباچوب میزد یزید
سرت افتاد ازتو طشت زمین ربابم افتاد
اینا ناموس نمیفهمن ما کجا کنیزی کجا
همون جا عمه جون داد
توبزم می یکی منو نشون میداد
یزید سرو ...آه بابا 😭
#التماس_دعا
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین
#مرثیه
#شب_سوم
#حضرت_رقیه_س
گفتم نزن افتادم از پا باز هم زد
او را قسم دادم به زهرا باز هم زد
کودک زدن دارد مگر،صد بار گفتم
من که ندارم با تو دعوا باز هم زد
ناراحتم خیلی به بابا حرف بد زد
گفتم نگوید بد به بابا باز هم زد
او چکمه پایش بود و من پای برهنه
خون می چکید از هر دو تا پا باز هم زد
فریاد می زد بر سر من از سر قیض
گفتم خودم می آیم آقا،باز هم زد
از زجر بی زارم بدم می آید از او
چون حال من را دید،اما باز هم زد
با پا مرا هل داد خیلی وحشیانه
بر سر گرفتم دست ها را باز هم زد
گفتم بگو آخر خودت دختر نداری؟
بابا نبودی هیچ آیا؟باز هم زد
#حسن_کردی
صلی الله علیک یا اباعبدالله
😭😭😭😭😭😭😭😭
✅ روضة العلما
⚪️مرحوم حجةالاسلام والمسلمین حاج شیخ احمد کافی
🔘حضرت رقیه سلام الله علیها
زینب(س) سرپرست بچه ها بود. زینب (س) این همه غمی که دارد باید به همه کارها برسد. بی بی، تمام زنها و بچه ها را خواب کرد. حالا آمد خودش بخوابد.آی زن و مرد! زینب(ع) آمد روی خاکها بخوابد.
تا آمد بخوابد یک وقت دید گوشه خرابه در تاریکیها یک بچه بلند شده، هی می گوید: بابا! بابا! بابا!
ای خدا! چه کار کنم؟ با این همه زحمت من این زن و بچه را خواباندم، باز یکی یکی بیدار می شوند بلند شد آمد جلوببیند چه کسی است؟ دید رقیه است.
امروز برای امام حسین(ع) داد بزنید.
رقیه گفت: من بابایم را می خواهم، من پدرم را می خواهم، الان بابایم اینجا بود.
یک وقت دیدند غلامی آمد یک طبق هم در دستش است. یا الله! یا الله! این بچه دوید جلو روپوش را از روی طبق برداشت، دید سر بریده حسین(ع) است.
سر بابایش را به سینه چسباند. صدا زد: بابا! چه کسی مرا یتیم کرد؟ یک وقت دیدند این بچه دیگر ناله نمی کند. وقتی زیر بغل بچه را گرفتند دیدند رقیه جان داده است.
✍️ تحقیق ونگارش: سعید نسیمی
#روضة_العلما
#حضرت_رقیه سلام الله علیها
#شیخ_احمد_کافی
#سعید_نسیمی
#محرم_1401
✅ روضة العلما
⚪️مرحوم آیة الله حاج آقا مجتبی تهرانی
🔘 حضرت رقیه سلام الله علیها
حسین علیه السلام وقتی خداحافظی کرد که به میدان برود دختر سه ساله ای هم داشت که آمد و اظهار عطش کرد. من این را در مقاتل دیدم، معلوم میشود خیلی جگر پدر را سوزانده است. حسین علیه السلام جواب مثبت داد که می روم [شاید] برای تو آب بیاورم ...
وقتی خاندان حسین علیه السلام به قتلگاه آمدند زینب علیها سلام بود سکینه علیها سلام هم بود و این بچه هم همراه آن ها بود زینب علیها سلام دست خود را روی چشمان او گذاشت یک وقت نبیند...
... این دختر هنگامی که در خرابه شام از خواب بیدار شد و بهانه بابا گرفت، یزید لعنة الله علیه دستور داد سر حسین علیه السلام را در ظرفی قرار دادند و پوششی روی آن کشیدند. گفت این را برای دختر ببرید. نگاه کنید خباثت چه می کند: طفل سه-چهار ساله، آن هم دختر بچه، در دل شب؛ کارش منشأ خباثت است.
وقتی روپوش را برداشت، نگاهی کرد و گفت این سر کیست؟ گفتند سر پدرت حسین علیه السلام است. با دست های کوچکش سر را بر داشت در حالی که مواظب بود از دستش نیفتد. چه بسا سر را به سینه اش گذاشته بود. گفت ای پدر چه کسی تو را به خون سرت خضاب کرده؟ چه کسی رگ های گردنت را بریده است؟چه کسی مرا در کودکی یتیم کرد؟
✍️ تحقیق و نگارش: سعید نسیمی
#روضة_العلما
#حضرت_رقیه علیها سلام
#حاج_آقا_مجتبی_تهرانی
#سعید_نسیمی
#محرم_1401
@majmaozakerine
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین
✅ روضة الشهدا
🟢 مناسب برای گریز حضرت رقیه سلام الله علیها
⚪️ آن مرد آمد
🔘 روایت همسر شهید مدافع حرم زکریا شیری زمانی از رزمندگان تیپ ۸۲ سپاه صاحب الامر(عج) قزوین
فاطمه چهار ساله خیلی بی تابی می کرد.
چند وقت بعد از شهادت پدرش، عکس زکریا را برداشته بود و می گفت: «من فقط بابایم را می خواهم.»
خیلی برایم سخت می گذشت. سخت تر از هر لحظه دیگری. خصوصا که پیکر پدرش هم نیامده بود. چشم انتظاری خیلی سخت است...
فاطمه باور نمی کرد شهادت پدرش را.
با اینکه می دانست پدرش شهید شده، اما یک روز گفت: «مامان شاید بابا بیاید مگر نه؟»
گفتم: «نه عزیزم بابا شهید شده.»
چند وقت پیش که بی تابی می کرد شعری به او دادم. گفتم: «این شعر را حفظ کنی بابا می آید و تو می توانی برایش بخوانی.»
شعر ۶-۵ صفحه بود. چند روز بعد آمد گفت مامان شعر را حفظ کردم. گفتی حفظ کنی بابا می آید. انگار آتشم زدند. به خودم گفتم: «عجب حرفی زدم حالا جلوی بچه ام بدقول می شوم.» ناراحت بودم.
درست فردای همان روز یعنی پنج سال بعد از شهادت زکریا خبر دادند پیکرش دارد می آید. زدم زیر گریه. گفتم: «زکریا تا بودی هر چه خواستیم فراهم می کردی؛ الان هم نگذاشتی پیش دخترمان بدقول شوم.»
فاطمه بالاخره پیکر پدر را دید و شعرش را برای او خواند.
✍️ تحقیق و نگارش: فاطمه نسیمی
#روضة_الشهدا
#حضرت_رقیه سلام الله علیها
#شهید_زکریا_شیری
#فاطمه_نسیمی
#محرم_1401
@majmaozakerine
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین
✅ روضة الاصحاب
♦️نافع بن هلال جملی (بجلی)
از ياران امام على عليه السلام و يكى از پرتلاش ترین ياران امام حسين عليه السلام در كربلا بوده است.
هنگامى كه امام عليه السلام سخنرانىِ معروف خود را در شب عاشورا خطاب به يارانش ايراد كرد و فرمود:
«فإِنّي لا أرى المَوتَ إلّا شَهادَةً ، ولا الحَياةَ مَعَ الظّالِمينَ إلّا بَرَما»: من مرگ را چيزى جز سعادت و زندگى با ستمگران را چيزى جز ملال نمى دانم.
نافع پس از زهير بن قين از جا برخاست و گفت: به خدا سوگند ما از ديدار پروردگارمان (شهادت) ناخشنود نيستيم، و بر اساس نيّت ها و بصيرت هاى خود با دوستِ تو ، دوست و با دشمن تو ، دشمنيم .
همچنین نافِع بن هِلال در رساندن آب به خانواده امام عليه السلام نقش مؤثّرى داشت. وى حوالى شب عاشورا، پرچمدار گروهى بود كه مأموريت داشتند تا آب تهيّه كنند.۱
نافع تیر انداز ماهری بود نام خود را بر تيرهايش نوشته بود و روز عاشورا با همان نشان ها ، آنها را پرتاب مى كرد و رجز می خواند:
آنها را پرتاب مى كنم در حالى كه سوفارشان نشاندار است
و ترس از آنها، براى جان ، سودى ندارد .
سمّى اند و تند و تيز
و زمين را از خود ، پُر مى كنند.۲
وقتی تیرهایش تمام شد شمشیر کشید و حمله کرد در حالى كه چنين رجز می خواند:
من ، غلام يیمنی بجملى ام
دينم ، همان دينِ حسين بن على است
به سان جوانى قهرمان بر شما شمشیر مى زنم
و خداوند ، عملم را ختمِ به خير مى كند.۳
سپس احاطه اش کردند و آن قدر به او ضربه زدند تا بازوهايش شكست و اسير شمر ملعون و همراهانش شد. شمر او را نزد عمر بن سعد ملعون بُرد. عمر به او گفت: واى بر تو اى نافع ! چه چيز تو را وادار كرد كه اين كار را با خود بكنى ؟ نافع در حالى كه خون وى بر محاسنش جارى بود گفت: پروردگارم مى داند كه مقصودم چه بوده است. شمر هم شمشيرش را بر كشيد. نافع به او گفت: بدان كه به خدا سوگند اگر از مسلمانان بودى، بر تو گران مى آمد كه خدا را با خون هاى ما ديدار كنى. پس ستايش، خدايى را كه مرگ ما را به دست بدترينِ آفريدگانش قرار داد. سپس شمر، او را كُشت.۴
در «زيارت ناحيه مقدّسه» مى خوانيم:
«السَّلامُ عَلى نافِعِ بنِ هِلالِ بنِ نافِعٍ البَجَلِيِّ المُرادِيِّ».۵
✍️ تحقیق ونگارش: سعید نسیمی
📚 منابع:
۱.دانشنامه امام حسین،ج۶، ص ۳۷۳
۲و۴.تاريخ طبري : ج ۵، ص ۴۴۱
۳.المناقب ابن شهرآشوب : ج ۴، ص ۱۰۴
۵.بحارالانوار، ج ۴۵، ص۷۰
#روضة_الاصحاب
#نافع_بن_هلال علیه الرحمه
#سعید_نسیمی
#محرم۱۴۰۱
@majmaozakerine
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین
#داستان_واقعی
#کرامات_امام_حسین_ع
🔴لبخند امام حسين(ع) هر شب جمعه
💠عالم زاهد و وارسته، مرحوم شيخ حسين بن شيخ مشکور قدس سره فرمود:
🔆در عالم رؤيا ديدم در حرم مطهر حضرت اباعبدالله عليه السلام مشرف هستم و آن حضرت نيز در آنجا تشريف دارند. در اين اثناء يک نفر جوان عرب معدي (دهاتي) وارد حرم شد و با لبخند به آن حضرت سلام کرد و حضرت نيز با لبخند جوابش دادند.
🔆فرداي آن شب که شب جمعه بود، به حرم امام حسين عليه السلام مشرف شدم و در گوشه ي حرم توقف کردم.
🌸ناگهان آن جوان عرب معدي را که در خواب ديده بودم، وارد حرم شد و چون مقابل ضريح مقدس رسيد، با لبخند به آن حضرت سلام کرد! ولي حضرت سيدالشهداء عليه السلام را نديدم و مراقب آن جوان عرب بودم تا از حرم خارج شد.
🌸به دنبال او رفتم و سبب لبخندش را در هنگام سلام دادن به امام عليه السلام پرسيدم. و تفصيل خواب خود را نيز برايش نقل کردم و سپس گفتم: چه کرده اي که امام عليه السلام با لبخند به تو جواب مي دهند؟
🌸جوان گفت: من پدر و مادر پيري دارم و در چند فرسخي کربلا زندگي مي کنيم.
شبهاي جمعه که براي زيارت مي آمدم، يک هفته پدرم را سوار بر الاغ مي کردم و مي آوردم و يک هفته هم مادرم را مي آوردم.
🌸 تا اينکه شب جمعه اي نوبت پدرم بود، چون او را بر الاغ سوار کردم؛ مادرم گريه کرد و گفت: مرا هم بايد ببري! شايد تا هفته ي ديگر زنده نباشم!
🌸 به مادرم گفتم: امشب باران مي بارد و هوا سرد است و بردن دو نفر مشکل است. اما نپذيرفت! ناچار پدرم را سوار کردم و مادرم را بر دوش کشيدم و با زحمت بسيار آنها را به حرم امام حسين عليه السلام رسانيدم.
🌸چون در آن حالت همراه با پدر و مادرم وارد حرم شدم، حضرت سيدالشهداء عليه السلام را ديدم و سلام کردم. آن بزرگوار نيز به من لبخند زدند و جوابم را دادند و از آن وقت تا به حال، هر شب جمعه که به کربلا مشرف مي شوم، حضرت امام حسين عليه السلام را مي بينم و ايشان با تبسم جوابم را مي دهند.
📚کرامات الحسينيه ج
@majmaozakerine
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین
هدایت شده از کتیبه و پرچم باب الحرم
✅ شور حضرت رقیه سلام الله علیها
♦️ درد دل دختر شهید مدافع حرم با حضرت رقیه سلام الله علیها
🔻 کاری از محمد رسولی
1️⃣ بند اول
برا خودم میخونم/ شبای بی قراری
که من بابا ندارم/ تو هم بابا نداری
اگه موهای سر مادر من سفید شده
امید ما برای همیشه نا امید شده
اگه من یتیم شدم همه دلخوشیم اینه
که بابای من برا بابای تو شهید شده
قربون حرم کوچیک تو / زندگیمه فدای تار موت
روی پیشونی بابای من/ بوده همیشه اسم عموت
سیدتی یا رقیه خاتون
2️⃣ بند دوم
بابام بوده یکی از/نوکرای قدیمت
همه کسم فدای/ دفاع از حریمت
بخدا اگه سر از بدن ما جدا بشه
خونمونو بریزن سوریه کربلا بشه
همه خونوادمم فدا بشن برای تو
نمیذاریم دوباره حرم تو خرابه شه
ای فدای پدر و مادرت/جون منو پدر و مادرم
افتخاره شدم بچهء/ یک شهید مدافع حرم
سیدتی یا رقیه خاتون
3️⃣ بند سوم
جاي خالي بابام/غصه هر شبيه
رو قبر اون نوشتن/شهيد زينبيه
براي من چيزايي كه براي تو بود نشد
بعد بابا خونمون پره آتيش و دود نشد
پدرم رفته ولي كسي منو كتك نزد
صورت من كه مثه صورت تو كبود نشد
هركي براي تو شهيد بشه/تو قيامته كه حالش خوشه
كاش بشه براي تو جون بديم/غصه ي تو همه رو ميكشه
سيدتي يا رقيه خاتون
#حضرت_رقیه سلام الله علیها
#شور
#محمدرسولی