eitaa logo
کانال متن و روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
40.1هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
3.3هزار ویدیو
367 فایل
﷽ جدیدترین اشعار،نوحه وروضه بامتن درکانال ما خوش آمدید 🌺 مدیریت وتبلیغات👇تبلیغ پزشکی نداریم @khadeem110 @majmazakerinee لینک کانال👆 https://eitaa.com/joinchat/272171029Cdda5575628 لینک گروه 👆 https://rubika.ir/maajmaozakerine کانال ما درروبیکا👆
مشاهده در ایتا
دانلود
1_163788469.mp3
2.09M
‏ننگتان یک پیام قرآنی ست شاهدم سید خراسانی ست مورها! ادخلوا مساکنکم کشورِ ما پر از سلیمانی ست شاعر : @majmaozakerine
|⇦• ذکر توسل زیبا ویژۀ ایام فاطمیه و شهادت حضرت صدیقۀ طاهره زهرایِ مرضیه سلام الله علیها تقدیم به روح شهدا و جانباختگان حادثۀ سقوط هواپیمای مسافربری با نوایِ گرم حاج محمود کریمی •✾• ┅═•┄◉⊰↭⊱◉•┄═┅ 【توجه】: جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد. ┅═•┄◉⊰↭⊱◉•┄═┅ اگر بال و پرم بخشند بی زهرا نمی خواهم وگر جان و سرم بخشند بی زهرا نمی خواهم اگر روز قیامت از عطش جانم به لب آید شرابِ کوثرم بخشند بی زهرا نمی خواهم اگر آبِ بقا ریزند بی حیدر نمی نوشم وگر چشم ترم بخشند بی زهرا نمی خواهم اگر سلمان شوم بی مهر زهرا نامسلمانم خلوصِ بوذرم بخشند بی زهرا نمی خواهم اگر چون نخل خشکی باشم و از روضۀ رضوان همه برگ و برم بخشند بی زهرا نمی خواهم اگر از کلّ سادات ملک بر قلّۀ گردون مقام برترم بخشند بی زهرا نمی خواهم اگر بر مسندِ شاهی به بام عرش بنشینم هزاران کشورم بخشند بی زهرا نمی خواهم اگر از کثرت اشگِ سحر در خلوت شب ها در دریا گوهرم بخشند بی زهرا نمی خواهم اگر دائم بمیرم وز نفس های مسیحایی روان بر پیکرم بخشند بی زهرا نمی خواهم اگر با جام خضر از چشمۀ آب بقا، هر دم حیات دیگرم بخشند بی زهرا نمی خواهم کی ام من «میثمم» عمری گدای کوی زهرایم و گر صد افسرم بخشند بی زهرا نمی خواهم شاعر :
|⇦• مدح و توسل ویژۀ ایام فاطمیه و شهادت حضرت صدیقۀ طاهره زهرایِ مرضیه سلام الله کیست زهرا آن‌ که ختم الانبیا را کوثر است چیست کوثر هدیۀ حق ، هستیِ پیغمبر است لیلةُ القدر خدا ، روحِ دو پهلوی رسول جان قرآن قلب دین رکن وجودِ حیدر است مادر سادات ، ناموس خدا ، کفو علی بانویِ هر دو سرا ، خاتونِ روز محشر است نام او کوثر بدان معنی که او دخت رسول مدح او اُمّ اَبیها کو نبی را مادر است هیچ‌کس جز او نپرورده به دامن دو امام دامن او مشرقِ دو مهرِ گردون پرور است گرچه نامی نامیش در پنج تن آمد علم در میان چارده معصوم زهرامحور است با وجود مریم و حوّا، خدیجه، آسیه از همه زنهای جنّت فاطمه بالاتر است دختری پروده چون زینب که در صبر و رضا صابران را پیشتاز و سالکان را رهبر است کیست زهرا لیلة القدری که قبر مخفیش کعبۀ کعبه، صفای مروه، روحِ مشعر است ماهِ رخسارش علی را وجه ربّ العالمین مصحف رویش محمّد را کتاب دیگر است هرکه راه او نپوید تا ابد گمراهیش هرکه خاک او نشد در حشر خاکش بر سر است کیست زهرا کفو بی‌کفو امیرالمؤمنین آنکه او را اوّلین مرد دو عالم همسر است کیست زهرا آنکه قبر مخفیش در قلب ماست کیست زهرا آنکه مهرش جانِ جان در پیکر است کیست زهرا آنکه در عالم در مزارش گم شده در درون تربتش پنهان جهاد اکبر است سینه و دست و جبینش بوسه گاه مصطفی حجره اش معراج بابا، بیت، بیت داور است روی مستورش سماوات العلی را آفتاب قبر پنهانش به کلّ خلق سایه‌گستر است نسل او روییده همچون گل در اقطاع زمین دامنش چون آسمان هر لاله‌اش یک اختر است بی سبب نبود اگر امّ ابیها خوانیش مکتب ختم رسل پاینده از این دختر است یا محمّد احترامش کن، در آغوشش بگیر کوثر است این، کوثر است این، کوثر است این، کوثر است ملک داور مرتفع، بیتی که زهرا بانویش قلب احمد ژرف دریایی که اینش گوهر است قبلۀ جان نبی باب الولای فاطمه است بی سبب نبود که چشم انبیا بر این در است تازیانه خوردن و پاسِ علی را داشتن در فضیلت فتح احزاب است و بدر و خیبر است فاطمه تنها ولی تنها طرفدار علیست خانۀ او حجرۀ او بستر او سنگر است ای در و دیوار شاهد باش فردا ، فاطمه مادر اوّل شهید از عترت پیغمبر است ای غلاف تیغ شرمی دست ، دست فاطمه است تو نمی دانی که این دست خدا را یاور است ضربۀ دستی که از آن گوشواره بشکند چون کند با صورتی کز برگ گل نازکتر است باورم ناید که زهرا پشت در افتد ز پا کوثر مولاست این یا مرغ بی بال و پر است در وفای فاطمه این بس که تا روز وفات روی سیلی خورده اش مخفی ز چشم شوهر است فاطمه داغ پدر دیده‌ست، دلجویی ببین تازیانه تسلیت، گل، شعله‌های آذر است شاعر :
|⇦• زمزمه و ذکرِ توسل ویژۀ ایام فاطمیه و شهادت حضرت صدیقۀ طاهره زهرایِ مرضیه سلام الله علیها تقدیم به روح شهید والامقام سردار دلها و یاران باوفایش با نوایِ گرم سید رضا نریمانی ┅═•┄⊰↭⊱•┄═┅ ای در و دیوار شاهد باش فردا ، فاطمه مادر اوّل شهید از عترت پیغمبر است ای غلاف تیغ شرمی دست، دستِ فاطمه است تو نمی دانی که این دستِ خدا را یاور است ضربۀ دستی که از آن گوشواره بشکند چون کند با صورتی کز برگ گل نازکتر است باورم ناید که زهرا پشت در افتد ز پا کوثرِ مولاست این یا مرغ بی بال و پر است در وفای فاطمه این بس که تا روز وفات رویِ سیلی خورده اش مخفی ز چشم شوهر است فاطمه داغ پدر دیده‌ست ، دلجویی ببین تازیانه تسلیت، گل، شعله‌های آذر است شاعر : وای .. مادرم مادرم مادرم زهرا، الانِ كه تو خونه غوغا شه الانِ كه قد علی تاشه ببین كه دارن در و هل میدن الانِ كه با یه لگد وا شه زهرا ، بگو میخوای كنار من باشی زهرا ، خدا كنه از رو زمین پاشی زهرا ، بگو كه حال بچه‌مون خوبه زهرا ، نگو علی بعیده بابا شی بمیرم ، چه آتیشی شده به پا الهی ، ریحانۀ باغِ خدا نسوزه ، تو ازدحام شعله‌ها رفته جلویِ چشمایِ من از هوش نشد آتیش با اشکایِ من خاموش وای ، خدایا تو آتیش و دود وای ، هجوم تازیونه بود وای ، ریحانۀ من شد کبود «وای ، یا فاطمه یا فاطمه» تا اومد زهرا میون شعله‌ها صدا زد جونم فدایِ مرتضی بالا رفت تموم تازیونه‌ها مدینه شد دنیایی از درد ای وای یه کوچه و چهل تا نامرد ای وای وای ، مادر تو کوچه چی کشید وای ، دنبال حیدر می‌ دوید وای ، شکر خدا زینب ندید «وای ، یا فاطمه یا فاطمه» ندارم با دست بسته فاطمه به غیر از یه قلب خسته فاطمه غرورم خیلی شکسته فاطمه سخته برام زهرا رو خاکا باشی یه یاعلی بگو تو از جا پاشی وای ، تا گفتی یا اباالحسن وای ، مقابل چشای من وای ، تو رو تو کوچه میزدن «وای ، یا فاطمه یا فاطمه» @majmaozakerine
. ┄┅┅❅💠❅┅┅┄ ای همسر سردار جهان، مادر عباس وی دامـن تـو مهـد ادب‌ پـرور عباس در بیت علـی آمده! هـمسنگر عباس خوانده است تو را مادر خود خواهر عباس ام‌الشهـدا ، فاطمه ی دوم حیدر هم فاطمه ی دوم و هم زینب دیگر تو چشمه ی فیض از نفس پنج امامی تو فاطمه ی بیت شـه عـرش‌ مقـامی تو همسر تنهـا وصـی خیرالانامی تو مـادر والا گهـر خـون و قیامی جوشـد ادب و فضـل ز آیات کلامت پیوسته ز هفتاد و دو تن باد سلامت شک نیست به این رتبه که حیدر به تو نازد زینب کـه بـود عصمـت داور به تو نازد تـا روز جــزا آل پیمبــر بــه تـو نازد عبـاس تـو در عـرصه ی محشر به تو نازد کی مثل تو ای خاک رهت هم سر و هم جان یک روزه دهد چـار پسر در ره جانان؟ ای سوخته در شعلـه ی مصباح هدایت ای مادر جود و کرم و فضل و عنایت خشنـود ز رفتـار تـو زهـرای ولایت جان همه خوبان جهـان باد فـدایت! با آن همه قدر و شرف و جاه و عزیزی کـردی بـه بنـی‌فاطمـه اظهـار کنیزی عون تـو شـده در صف عـاشور فدایی عثمان تو بگرفت ز خون رنگ خدایی تا دادن جـان، جعفر تو بود ولایی عباس تو از روز ازل کـرب‌وبـلایی چون حرمت زهرا به تو شد واجب عینی گشتنـد عزیـزان تـو هرچار، حسینی تـو ام‌ بنینـی نــه! تـو ام‌الشهـدایی پیوسته به ثاراللَه و از خویش جدایی دلباختـه ی جلـوه ی مصبــاح هــدایی بیش از پسران گریه کنِ خون خدایی ای بوسه ی خورشید به خاک کف پایت حق است کند فاطمه پیوسته دعایت دادی بـه ره شمـس ولا چـار قمـر را دور پسـر فاطمــه گـردانـده پسـر را در ماتم‌شان ریخته بس اشک بصر را آتـش زده از گریه دل اهـل‌ نظـر را از بس که در امواج بلا یار حسینی بـا داغ پسرهـات عــزادار حسینی یک روزه به دل داغ روی داغ تو دیدی چون فاطمه یـا فاطمه از غصه خمیدی بر گرد همـان چـار مزاری که کشیدی از داغ حسین‌بـن‌علـی جامـه دریـدی با آن کـه دلت خون ز غم چار جوان بود چشمت به حسین‌بن‌علی اشک‌فشان بود بـا داغ چهـار اختــر تابنده جبینت گفتـی کــه نخـوانند دگر ام‌بنینت آتش نزند کس به دل زار و حزینت ای لشکر ماتم به یسـار و به یمینت خون خوردی و نالیدی و از پای فتادی تـا جـان بـه سـر گریه ی پیوسته نهادی روزی که تو رفتی و جهان غرق عزا بود تابـوت تـو بـر دوش عزیـزان خدا بود با داغ تو خـون بـر جگر اهـل ولا بود عباس تو ای مـادر عبـاس! کجا بود؟ ای کاش که چون عون، کنارت پسری بود از جعفر و عثمـان عزیـزت خبری بود ای قبله ی دل تـربت بی‌شمـع و چـراغت ای داغ پس از داغ دوبـاره روی داغـت ای چارگل خفته به خون، حاصل باغت باشـد کـه بیایـم بـه مدینه به سراغت با آن که شدم زائر بی‌صبر و قرارت نگذاشت عدو گل بفشانم به مزارت یا فاطمه خون دلـم از دیـده روان است قبر تو عیان است عیان است عیان است چشم همـه بـر تربت پاکت نگران است آن فاطمه قبرش ز چه از خلق نهان است؟ از اشک، مگـر خاک بقیع تو بشویم آن تربت پنهان شده را بلکه بجویم هرچند که خون جگرت بود روانه دیگـر بدنت دفـن نگـردید شبانه بر بازوی و پهلـوت ندیدنـد نشانه ای کوه غم چار جوانت روی شانه بر «میثم» دل‌ سوخته کن اشک، عنایت تا خـون دل خـویش کنـد وقف عزایت ┄┅┅❅💠❅┅┅┄ .
ای همه جا یار رسول‌خدا محـرم اسـرار رسول‌خدا عاشق و دلـدادۀ ختـم رسـل! پارۀ دل در قـدمت شاخـه گل کفـر ز اسـلام تـو انـدر ستوه کفۀ ایمان تو سنگین چو کوه وصل نبـی را همـه‌جـا طالبی حامــی اســلام ابــوطالـبی قـدر تـو برتـر ز تمـام قریش نجـل تـو آقـا و امـام قـریش حامی جان بـر کف پیغمبـری جان به فدایت که اباالحیدری قلب محبـان علـی مشهـدت پشت نبی گرم شد از اشهدت حضرت صادق، شه دنیا و دین حجـت حـق، کعبـۀ اهـل‌یقین گفت ز هـر مؤمـن یکتـاپرست کفۀ ایمـان تـو سنگین‌تر است صلـب تـو بایـد که علی پرورد حجــت حــی ازلــی پــرورد صلب تو دریا و علی گوهـرش خواجـۀ لـولاک، ثنـاگستــرش یـار و طرفــدار محمّــد تویی شـاخص انصـار محمّــد تویی رفتـن تـو غـربت اسـلام شـد روز محمّـد ز غمـت شـام شـد داشت پیمبر ز غمت حال حزن سال وفات تو شدی سال حزن روح خدایـی بـه تـن پـاک تو لاله ایمـان دمـد از خـاک تـو صدق و خلوص تو قبول خداست زائـر قبـر تـو رسـول خـداست قلب نبی سوخت بـه یـاد غمت اشک علـی ریختــه در ماتمت ســلام مخصـوص خـداوند تو بر تو و بـر همسـر و فرزنـد تو جز تـو که بـر خـدا ولی پرورد؟ جعفـر طیــار و علـی پــرورد؟ نسل عقیلت شهدای حسین مسلمت اولین فدای حسین تا که سحر صبح شود روز شام بر تـو و ابنـاء تـو بـادا سـلام 🥀🥀🥀
ای اشک چشم ما همه وقف عزای تو دل‌های دوستان همه صحن و سرای تو چشمم سوی مدینه دلم جانب بقیع گرم زیارت حرم با صفای تو از لحظه‌ای که خاک لحد بر تو چیده شد خاک بقیع نه!دل ما گشت جای تو آیا در بقیع شبی باز می‌شود تا در کنار قبر تو گریم برای تو؟ بردند دست‌بسته تو را سوی قتلگاه با آنکه بود عرش خدا جای پای تو ای صد مسیح زندۀ ذکر شبانه‌ات خاموش شد چگونه صدای دعای تو آخر ز زهر کین جگرت پاره پاره شد ای پاره‌های دل، گُل بزم عزای تو تشییع شد چو پیکر پاک تو تا بقیع می‌کرد گریه ختم رسل در قفای تو چون شمع، آب شد بدنت از شرار زهر ای جان عالمی همه بادا فدای تو تنها نه «میثم»...از غم و اندوه و غربتت آگه کسی نگشت به غیر از خدای تو 🔸شاعر: ________________________ @majmaozakerine
@majmaozakerine کعبه محروم شد ز دیدارت یابن زهرا خدانگهدارت کربلا می‌روی و یا کوفه؟ یا به شام اوفتد سر و کارت؟ چه شود ای امام جود و کرم یک نگاه دگر کنی به حرم ای ز جام بلا شده سرمست دست و دل شسته از هرآنچه‌که‌هست چه شتابان روی به دیدنِ دوست جای گل سر گرفته‌ای سر دست از حریمت برون شدی مولا عازم حج خون شدی مولا هشتِ ذیحجه مردم عالم همه رو آورند سوی حرم تو دل شب ز بیت امن خدا سر به صحرا نهی قدم به قدم کعبه تا صبح ناله سر می‌کرد پسر فاطمه مرو برگرد کعبه با سوز و اشک و ناله و آه بر نمی‌دارد از تو چشم نگاه سفر تیر و نیزه و عطـش است طفل شش ماهه را مبر همراه از سفیدی حنجرش پیداست این پسر ذبح سیدالشهداست نظری کن به غنچه یاست ثمر سرخ باغ احساست اصغرت را بگیر از مادر بسپارش به دست عباست چون صدایت زند جوابش ده از سرشک دو دیده آبش ده ناله‌ای بر لب سلاله توست که شبیه صدای ناله توست ساربان را بگو که تند مرو آخر این کودک سه ساله توست قدری آرام ای هدی‌خوانان! کمی آهسته ای شتربانان! ناقه‌ها ذکر یا حسین به لب کوه‌ها ناله می‌زنند امشب نخل‌ها خم شدند و می‌گویند السلام علیک یا زینب غم مخور ای فدای چشم ترت! هیجده محرمند دور سرت کاش خورشید واژگون می‌شد از تن کعبه جان برون می‌شد کاش از اشک دیده حجّاج آب زمزم تمام خون می‌شد کعبه ساکت مباش واویلا گریه کن بهر لاله لیلا ای سکینه دگر چه غم داری؟ اشک از دیدگان مکن جاری که محوّل شده است بر عباس مشک سقایی و علمداری بر سماعش دو دست بالا کن هر چه دانی دعا به سقا کن ناله دیگر به‌سر نمی‌گردد این شبِ غم، سحر نمی‌گردد این مسافر که دل به همره اوست می‌رود، لیک برنمی‌گردد عالمی گشته محو اجلالش چشم «میثم» بوَد به دنبالش 🔸شاعر: _____________@majmaozakerine_____
حوادثی است که قلبِ .. و توسل ویژۀ روزهای پایانی ماه صفر و شهادت پیامبر اکرم صلوات الله علیه به نفس حاج حنیف طاهری ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ حوادثی است که قلبِ مدینه میلرزد مدینه چون دل اُمت به سینه میلرزد سپاهِ شب شده مستِ تصرف خورشید نسیم شعله شد و در فضا شراره کشید تمام وسعتِ ملک خدا شبِ تار است چه روی داده که خورشید هم عزادار است زِ کوه و دشت و بیایان خدا خدا شنوم ز جن و انس و ملک وا محمدا شنوم اجل دریده گریبانُ و اشک افشاند امینِ وحی خداوند نوحه میخواند پیام میرسد از خشت خشتِ خانۀ وحی که منقطع شده از آسمان ترانه ی وحی برونِ خانه اجل گشته گرم اذنِ دخول درون خانه چکد خونِ دل زِ چشم بتول الا الا ملک الموت ! ماتم آوردی زِ آسمان به زمین یک جهان غم آوردی زدیدن رخ تو گشته رنگ فاطمه زرد چه سخت حلقه به در می زنی،نزن برگرد! چگونه می کنی ای پیک مرگ دقّ الباب؟ که آسمان به سر خاکیان شده ست خراب برو به سینۀ حیدر شرر نزن دیگر به جانِ فاطمه سوگند! در نزن دیگر عقب بایست! بگیر احترام این در را برو یتیم مکن دختر پیمبر را برو که طعنه بر این باب، دیو و دد نزند به باب خانۀ توحید ، کس لگد نزند پیمبرُ و علی و فاطمه کنار هم اند تو ایستاده و این هر سه اشکبارِ هم اند نبی زخون دل خویش چهره می شوید درون خانه ی دربسته با علی گوید: که یا علی بنشین با تو راز دارم من به سینه شعله ی سوز و گداز دارم من پس از رسول مقامت زکینه غصب شود فراز منبر من دشمن تو نصب شود خدای ، امر به صبرت کند در این اندوه جواب داد علی: من مقاومم چون کوه دوباره گفت پیمبر که ای امام مبین شوی به شهر مدینه غریب و خانه نشین فلک زغربتِ تو آه می کشد زِ نَهاد به باب خانه ات آتش زنند از بیداد جواب داد : همانا به صبر می کوشم به حفظ دین خود این جام زهر می نوشم رسول گفت چو کردی تحمل آن همه را به پیشِ چشم تو سیلی زنند فاطمه را تو ایستاده و با چشم خود نگاه کنی درون سینه ی خود حبس سوز و آه کنی در آن میانه علی سخت در خروش آمد کشید ناله و خون در دلش به جوش آمد اگرچه بود وجودش پر از شراره ی خشم به روی فاطمه چشمی گشودُ گفت به چشم! شاعر :
متن روضه مجمع الذاکرین(ع): |⇦•آه سلمان چقدر دلگیرم.. / و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها ویژۀ ایام فاطمیه _ کربلایی حسین رجبیه•ೋ ●•┄༻↷◈↶༺┄•● ای خدا منتظر زمزمۀ یا رب تو وی اجابت شده مجذوب دعای شب تو خانۀ خشت و گلت کعبۀ عرش الرحمان از ازل تا به ابد دور سرت گشته زمان چادر عصمتت از پردۀ اسرار قِدَم زده بر پیرهنت دست توسل آدم دختر ختم رُسل مادر پیغمبرها سایه‌ات روزِ ازل بر سر پیغمبرها مهر تو داد گِل حضرت آدم را روح نام تو روز ازل حک شده بر کشتی نوح پلۀ تختِ تو پیشانی عرش ازلی‌ست تو فقط کفو علی هستی و کفو تو علی ست قنبر درگه تو رتبۀ آدم دارد فضه‌ات معجزۀ حضرتِ مریم دارد ای خدا گفته سلام و صلواتت هر دم کیستی تو که پدر گفت فدایت گردم؟ اولین مطلع حُسن ازلی کیست؟- تویی رکن ارکان علی و، رکن علی کیست؟- تویی هرچه گفتیم و نگفتیم از آن اولایی تو همان فاطمه‌ای فاطمۀ زهرایی چار بانوی بهشتند ارادت‌مندت هشت تن حامل عرش ازلی پابندت دست تو دست خداوند تعالاست مگر که بر آن خم شده و بوسه زده پیغمبر؟ روح گهوارۀ فرزند تو را جنباند آسمان گردد و دستاس تو را گرداند چهره بر خاک سر کوی تو آورده نیاز کرده پرواز به هنگام نماز تو نماز خلق ناگشته، در آغوش خدا بودی تو نه خدا، نه ز خداوند جدا بودی تو سرور عالم بر همسریَت فخر کند پدرت احمد بر مادریَت فخر کند تو همان سیب بهشتی که خداوندِ وَدود شب معراج به پیغمبر خود هدیه نمود چه به خلقُ چه به خویُ چه به خَلقُ چه سرشت تو بهشتی تو بهشتی تو بهشتی تو بهشت در صف حشر تو امید گنهکارانی دوزخ و نار به فرمان تو، تو سلطانی حکم، حکم تو و فرمانِ تو فرمان خداست عفو، عفو تو و غفران تو غفران خداست این ندا می‌رسد از جانب ذاتِ الله فاطمه حاجت خود را ز خداوند بخواه تو بگو تا که ببندیم در دوزخ را تو بگو تا که کنیم گل شرر دوزخ را تو بگو تا که عذاب از همگان برداریم دوزخی ها را در گلشن فردوس آریم من خدایم ولی امروز خدایی با توست حکم آغاز ز تو حکم نهایی با توست تو بگو دشمنتان را به سوی نار کشم تو بخواه از من تا ناز گهنکار کشم تو بگو تا همگان را به حسینت بخشم تو بگو تا همه را بر حسنینت بخشم در کنارِ پدر و شوهر و مام و پسرت تو روی سوی جنان خلق به دنبال سرت بر سر دست تو یک پیرهن خونین است همه گویند که اسباب شفاعت این است دوزخ و نار در آن روز بوَد پابستت دست عباس علمدار به روی دستت چشم یک خلق گنه‌کار به سوی دستت پیکر پاک دو شش ماهه به روی دستت همه در وحشت میزان و حسابند و کتاب همه گویند که یا فاطمه ما را دریاب! پیش رویت سر خونین اباعبدالله تویی و حنجر خونین اباعبدالله همه را رنگ ز رخسار پریده آن روز همه گریند به رگ‌های بریده آن روز تا که از شانۀ خود کوهِ گنه بردارند چشم بر خون گلوی علی اصغر دارند بر شفاعت نگه نور دو عینت کافی‌ست نخی از پیرهن سرخ حسینت کافی ست گرچه بر دامن لطفت همه را دست رس است بدن له شدۀ محسن شش ماهه بس است همه از هم بگریزند و تو در اوج جلال کنی از لطف و کرم شیعۀ خود را دنبال عفو بر خاک ره شیعۀ تو سر فکند چادر خاکی تو، سایه به محشر فکند بس که از چادر خاکیت کرم می بارد قاتلت هم به تو امید شفاعت دارد به شرار جگر و ناله و سوزت سوگند به مناجات شب و گریۀ روزت سوگند که به آن جانی غدار محبت نکنی قاتلت را به صف حشر شفاعت نکنی ظلم و جور ستم بی‌عددش یادت هست جای دست و ضربات لگدش یادت هست یاد داری که چگونه حسنت می لرزید؟ نفس شوهر خیبر شکنت می لرزید خاطرت هست که سوزاند دل مولا را خاطرت هست که می گفت بزن زهرا را خاطرت هست که از درد به خود پیچیدی؟ خاطرت هست که داغ پسرت را دیدی؟ شاعر : |⇦•آه سلمان چقدر دلگیرم.. / و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها ویژۀ ایام فاطمیه _ کربلایی حسین رجبیه •ೋ ●•┄༻↷◈↶༺┄•● تابِ تب نای ناله نیست مرا جان ندارم به مرگ بسپارم منعم از گریه کرده اند ولی کم نشد اشک هایِ بسیارم آه سلمان چقدر دلگیرم بی قرارم عجیب بی تابم صورتم درد میکند سلمان مدتی هست که نمی خوابم آه سلمان تو محرم مایی گوش کن ماجرایِ دردِ مرا باز شد بابِ زن زدن وقتی بست تقدیر دستِ مرد مرا آه سلمان تو که خبر داری گرچه بسیار دیده ام صدمه دست بر معجرم نبردم چون همه نابود میشدن همه آه سلمان قبول داری که حق ما اینهمه عذاب نبود بازوی من نمی شکست اگر دورِ دست علی طناب نبود آه سلمان چه روزِ سختی بود عشق آن روز مُرد در کوچه رازِ دستار بستنم این است به سرم ضربه خورد در کوچه .. آه سلمان هنوز در عمرت طعم سیلی چشیده ای یا نه!؟ استخوان شکسته داشته ای؟! دردِ پهلو کشیده ای یا نه!؟ آه قنفذ چه بی ادب شده بود سخنش نیش دار بود و درشت دومی یک لگد به در کوبید پسرِ سوم علی را کشت آه این روزها به رویِ علی طعنه شمشیر میکشد سلمان تا که نام مغیره می آید بازویم تیر م
|⇦• زمزمه و ذکرِ توسل ویژۀ ایام فاطمیه و شهادت حضرت صدیقۀ طاهره زهرایِ مرضیه سلام الله علیها تقدیم به روح شهید والامقام سردار دلها و یاران باوفایش با نوایِ گرم سید رضا نریمانی ┅═•┄⊰↭⊱•┄═┅ ای در و دیوار شاهد باش فردا ، فاطمه مادر اوّل شهید از عترت پیغمبر است ای غلاف تیغ شرمی دست، دستِ فاطمه است تو نمی دانی که این دستِ خدا را یاور است ضربۀ دستی که از آن گوشواره بشکند چون کند با صورتی کز برگ گل نازکتر است باورم ناید که زهرا پشت در افتد ز پا کوثرِ مولاست این یا مرغ بی بال و پر است در وفای فاطمه این بس که تا روز وفات رویِ سیلی خورده اش مخفی ز چشم شوهر است فاطمه داغ پدر دیده‌ست ، دلجویی ببین تازیانه تسلیت، گل، شعله‌های آذر است شاعر : وای .. مادرم مادرم مادرم زهرا، الانِ كه تو خونه غوغا شه الانِ كه قد علی تاشه ببین كه دارن در و هل میدن الانِ كه با یه لگد وا شه زهرا ، بگو میخوای كنار من باشی زهرا ، خدا كنه از رو زمین پاشی زهرا ، بگو كه حال بچه‌مون خوبه زهرا ، نگو علی بعیده بابا شی بمیرم ، چه آتیشی شده به پا الهی ، ریحانۀ باغِ خدا نسوزه ، تو ازدحام شعله‌ها رفته جلویِ چشمایِ من از هوش نشد آتیش با اشکایِ من خاموش وای ، خدایا تو آتیش و دود وای ، هجوم تازیونه بود وای ، ریحانۀ من شد کبود «وای ، یا فاطمه یا فاطمه» تا اومد زهرا میون شعله‌ها صدا زد جونم فدایِ مرتضی بالا رفت تموم تازیونه‌ها مدینه شد دنیایی از درد ای وای یه کوچه و چهل تا نامرد ای وای وای ، مادر تو کوچه چی کشید وای ، دنبال حیدر می‌ دوید وای ، شکر خدا زینب ندید «وای ، یا فاطمه یا فاطمه» ندارم با دست بسته فاطمه به غیر از یه قلب خسته فاطمه غرورم خیلی شکسته فاطمه سخته برام زهرا رو خاکا باشی یه یاعلی بگو تو از جا پاشی وای ، تا گفتی یا اباالحسن وای ، مقابل چشای من وای ، تو رو تو کوچه میزدن «وای ، یا فاطمه یا فاطمه» @majmaozakerine
کعبه محروم شد ز دیدارت یابن زهرا خدانگهدارت کربلا می‌روی و یا کوفه؟ یا به شام اوفتد سر و کارت؟ چه شود ای امام جود و کرم یک نگاه دگر کنی به حرم ای ز جام بلا شده سرمست دست و دل شسته از هرآنچه‌که‌هست چه شتابان روی به دیدنِ دوست جای گل سر گرفته‌ای سر دست از حریمت برون شدی مولا عازم حج خون شدی مولا هشتِ ذیحجه مردم عالم همه رو آورند سوی حرم تو دل شب ز بیت امن خدا سر به صحرا نهی قدم به قدم کعبه تا صبح ناله سر می‌کرد پسر فاطمه مرو برگرد کعبه با سوز و اشک و ناله و آه بر نمی‌دارد از تو چشم نگاه سفر تیر و نیزه و عطـش است طفل شش ماهه را مبر همراه از سفیدی حنجرش پیداست این پسر ذبح سیدالشهداست نظری کن به غنچه یاست ثمر سرخ باغ احساست اصغرت را بگیر از مادر بسپارش به دست عباست چون صدایت زند جوابش ده از سرشک دو دیده آبش ده ناله‌ای بر لب سلاله توست که شبیه صدای ناله توست ساربان را بگو که تند مرو آخر این کودک سه ساله توست قدری آرام ای هدی‌خوانان! کمی آهسته ای شتربانان! ناقه‌ها ذکر یا حسین به لب کوه‌ها ناله می‌زنند امشب نخل‌ها خم شدند و می‌گویند السلام علیک یا زینب غم مخور ای فدای چشم ترت! هیجده محرمند دور سرت کاش خورشید واژگون می‌شد از تن کعبه جان برون می‌شد کاش از اشک دیده حجّاج آب زمزم تمام خون می‌شد کعبه ساکت مباش واویلا گریه کن بهر لاله لیلا ای سکینه دگر چه غم داری؟ اشک از دیدگان مکن جاری که محوّل شده است بر عباس مشک سقایی و علمداری بر سماعش دو دست بالا کن هر چه دانی دعا به سقا کن ناله دیگر به‌سر نمی‌گردد این شبِ غم، سحر نمی‌گردد این مسافر که دل به همره اوست می‌رود، لیک برنمی‌گردد عالمی گشته محو اجلالش چشم «میثم» بوَد به دنبالش 🔸شاعر: _______________________
. دیده بستی پا سوی قبله کشیدی وای من  تا نمردم چشم خود را باز کن زهرای من   من به احزاب و احد یک دم نلرزیدم ولی تا تو افتادی ز پا لرزید دست و پای من کاش جانم با نفس از سینه می‌آمد برون کاش می‌مردم مدینه نیست دیگر جای من روزها لب بسته از فریاد و می‌سوزم خموش حبس در دل گشته حتی ناله ی شب‌های من قنفذ بیدادگر جان مرا از من گرفت  تو زمین خوردی و از هم شد جدا اعضای من آفتاب طلعتت از ابر سیلی شد سیاه  زین مصیبت تیره شد در چشم من دنیای من در عزای تو تمامی عمر من شد احتضار با فراق تو شده هر شب، شب احیای من تو به خود از درد پیچیدی و نگشودی لبی تا نیاید از جگر یک لحظه واویلای من   حیف باغ آرزوهای مرا آتش زدند  رفت از کف غنچه ی من لاله ی حمرای من مرحبا میثم که در اشعار تو پیدا بود غصه ی ناگفته و غم‌های ناپیدای من ..........................................................
بخدای منان به تمام قرآن به جلال احمد به مقام حیدر به کمال زهرا به وقار زینب به شبیر وشبر به بهشت وکوثر به قتال حمزه به نبرد مالک به صفای سلمان به خلوص بوذر به حقیقت دین به تمام ایمان به حبیب ومیثم به بلال وقنبر که علیست مولا که علیست سرور که علیست هادی که علیست رهبر که علیست ظاهر که علیست باطن که علیست آدم که علیست خاتم چه خوش است عمری شب وروز دائم زعلی بگویم زعلی بخوانم به علی ببالم به علی بنازم زعلی بخواهم زعلی ستانم که علیست عشقم که علیست عمرم که علیست قلبم که علیست جانم گرازاو نگویم گرازاو نخوانم به چه کارآید سخن و زبانم به فدای حیدر من ودودمانم من و خاندانم من و دوستانم که علیست مظهر بخدای کعبه که علیست یاور به رسول اکرم چه شوند خصمم چه شوند یارم چه برند هستم چه دهند کامم به علی مطیعم به علی مریدم به علی محبم به علی غلامم بوداو حیاتم بود او مماتم بوداو امیرم بوداو امامم بوداو رکوعم بوداو سجودم بوداو قعودم بوداو قیامم به علی سپاسم به علی ثنایم به علی درودم به علی سلامم به جلال داور که زکوی حیدر به دیار دیگر نروم مسلم علی ای صلاتم علی ای زکاتم علی ای صیامم علی ای نمازم به رُخت بخندم به سویت بپویم به رهت بمیرم به غمت بنازم به توافتخارم به تواعتبارم زتوسربلندم زتوسرفرازم که تویی دعایم که تویی ثنایم که تویی امیدم که تویی نیازم اگرم نخواهی اگرم نخوانی اگرم برانی به که دل ببازم به ولایت تو به محبت تو زشرار دوزخ نبود مرا غم تو طبیب فردی تودوای دردی تو یگانه مردی تو گره گشایی توخدا خصالی توخدا جمالی تو خدا جلالی تو خدانمایی توولی داور تووصی احمد توابوالائمه توامام مایی زمَلک نکوتر زبشر فراتر به فدات گردم تومگر خدایی ؟ به لباس انسان به جلال منان نه ازاین برونی نه ازآن جدایی به نوای قنبر به زبان میثم ز تو میزند دم زتو میزند دم
طبع و سخن و لوح و قلم گشته گهربار در مدح گل باغ علی، میثم تمار آن شیردل بیشه سر سبز ولایت آن عاشق و دل باخته مکتب ایثار در چرغ کمال علوی، اختر دانش بر باب علوم نبوی، صاحب اسرار پرسید از آن شیفته آل محمد فخر دو جهان، شیر خدا حیدر کرار کای دوست! چه حالی است تو را گر ز ره کین در راه ولایت ببَرندت به سرِ دار؟ هم دست تو، هم پای تو از تیغ شود قطع آرند زبان از دهنت فرقه اشرار گفتا که اگر دادن جانم به ره توست جانم به فدای تو! به هر لحظه دو صد بار گویند که در کوفه حبیب‌بن‌مظاهر برخورد به او خنده‌زنان بر سر بازار فرمود که ای یار علی! در همه احوال بینم که در این راه کشی محنت بسیار در پاسخ او میثم تمار چنین گفت: ای پور مظاهر! زهی از دولت بیدار! بینم که ز خون سر تو چهره شود سرخ در راه حسین‌بن‌علی، رهبر احرار مردم سخن هر دو شنیدند ولی حیف لبخند تمسخر زده با حالت انکار چندی نگذشت از سخن آن دو که دیدند صدق سخن هر دو نفر گشت پدیدار میثم ز سر دار بلا سر به در آورد چون ماه فروزنده ز آغوش شب تار دو پا و دو دستش ز بدن، قطع و زبانش گویا به ثنای علی و عترت اطهار فریاد زد: ای مردم! دانید علی کیست؟ احمد چو علی هست و علی، احمد مختار دانید علی کیست؟ همان کس که به فرداست مهرش ثمر جنت و بغضش شرر نار دانید علی کیست؟ علی، جان رسول است قرآن محمد به فصاحت کند اقرار دانید علی کیست؟ علی محور توحید دانید علی کیست؟ علی نقطه پرگار بالله! که با طاعت کونین نباشد بر خصم علی جز شرر نار، سزاوار از منطق او کاخ ستم شد متزلزل گفتی که مگر خطبه مولا شده تکرار می‌رفت که در کوفه فتد شور قیامت وز تخت شود زاده مرجانه نگون‌سار با خشم رسیدند و بریدند زبانش کز پیش از این ظلم، علی بود خبردار بعد از سه شب و روز از این وقعه جان‌سوز زد نیزه به پهلوش عبیداللَّـه غدار در راه علی کشته شدن آرزویش بود جان داد شجاعانه در این ره به سرِ دار نگذشت مگر اندکی از کشتن میثم تا واقعه کرب و بلا گشت پدیدار شد نوبت جان‌بازی فرزند مظاهر ماه اسدی، آن اسد بیشه پیکار از یوسف زهرا بگرفت اذن شهادت چون صاعقه زد بر جگر لشکر کفار پوشید ز جان دیده و کوشید به صد جهد تا نقش زمین گشت به خاک قدم یار گردید ز خون سر او سرخ، محاسن آن سان که به او گفته بُدی میثم تمار افسوس! که شد پیکر آن حافظ قرآن آزرده چو برگ گلی از نیش دو صد خار قاتل سر نورانی او برد به کوفه گرداند چو خورشید به هر کوچه و بازار می‌رفت به هر ره‌گذر و کوی و بیابان طفلی پی آن قاتل و آن سر به دل زار قاتل به تحیر شد و پرسید از آن طفل آیی ز چه همراه من؟ ای طفل دل‌افکار! آن کودک دل سوخته در پاسخ او گفت: این است سر باب من، ای جانی خون‌خوار! این حافظ قرآن و حمایت‌گر دین است کُشتی ز چه او را به هوای دو سه دینار فرزند حبیب! ای گل گلزار مظاهر! فریاد مزن؛ سوز دل خویش نگه دار دیدی تو سر پاک پدر لیک ندیدی طشت زر و چوب ستم و لعل گهربار کن گریه بر آن سر که شکستند به چوبش نفرین به یزید و به چنین شیوه و رفتار کن گریه بر آن سر که به چشمان پر از اشک در بین عدو عترت خود دید گرفتار «میثم»! جگر شیعه در این آتش غم سوخت هر مصرع اشعار تو شد یک شرر نار
حضرت معصومه ای دختر و خواهرت ولایت آیینۀ مادر ولایت بر ارض و سما ملیکه در قم آرام دل امام هفتم معصومه به کینه و به عصمت افتاده به خاکِ پات عفّت در کوی تو زنده، جان مرده بر خاک تو عرش سجده برده گفتند و شنیده‌اند ز آغاز کز قم به جنان دری شود باز حاجت نبود مرا بر آن در قم باشدم از بهشت بهتر قم قبلۀ خازن بهشت است اینجا سخن از بهشت، زشت است قم شهر مقدّس قیام است قم خانۀ یازده امام است قم شهر مدینه تو بتولش صحنین تو مسجد الرسولش قم تربت پاک پیکر توست اینجا حرم مطهّر توست گر فاطمه دفن شد شبانه نبود ز حریم او نشانه کی گفته نهان ز ماست آن قبر من یافته‌ام کجاست آن قبر آن قبر که در مدینه شد گم پیدا شده در مدینۀ قم مریم به برت اگر نشیند این منظره را مسیح بیند سازد به سلام سرو و قد خم اوّل به تو بعد از آن به مریم روزی که به قم قدم نهادی قم را شرف مدینه دادی آن روز قرار از ملک رفت ذکر صلوات بر فلک رفت تابید چو موکبت ز صحرا شهر از تو شنید بوی زهرا در خاک رهت ز عجز و ناله می‌ریخت سرشک همچو لاله با گریۀ شوق و شاخۀ گل برد اند به ناقه‌ات توسّل دل بود که بود محفل تو غم گشت به دور محمل تو آن پیر که سیّد زمان بود رویش همه را چراغ جان بود گردید به گرد کاروانت شد، پای برهنه ساربانت بردند تو را به گریه هودج تا خانۀ موسی ابن خزرج از شوق تو ای بتول دوّم قم داد ندا به مردم قم کای مردم قم به پای خیزید از هر در و بام گل بریزید آذین به بهشت قم ببندید ناموس خدا مرا پسندید قم شام نبود تا که در آن دشنام دهد کسی به میهمان قم شام نبود تا که از سنگ گردد رخ میهمان ز خون رنگ قم کوفه نبود تا که خواهر بیند سر نی سر برادر حاشا که قم این جفا پذیرد مهمان به خرابه‌ جای گیرد بستند به گرد میهمان صف قم با صلوات و شام با کف قم مهمان را عزیز خواند کی دخت ورا کنیز خواند؟ "میثم" همه عمر آنچه را گفت در مدح و مصیبت شما گفت 🔸شاعر: ____________________________