eitaa logo
کانال متن و روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
40.1هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
3.3هزار ویدیو
367 فایل
﷽ جدیدترین اشعار،نوحه وروضه بامتن درکانال ما خوش آمدید 🌺 مدیریت وتبلیغات👇تبلیغ پزشکی نداریم @khadeem110 @majmazakerinee لینک کانال👆 https://eitaa.com/joinchat/272171029Cdda5575628 لینک گروه 👆 https://rubika.ir/maajmaozakerine کانال ما درروبیکا👆
مشاهده در ایتا
دانلود
علیه السلام خدا به طالع تان مُهر پادشاهی زد به سینه ی احدی دست رد نخواهی زد در آسمان سخاوت یگانه خورشیدی تمام زندگی ات را سه بار بخشیدی گدا ز کوی تو هرگز نرفته ناراضی عزیز فاطمه! از بس که دست و دل بازی مدینه شاهد حرفم؛ فقیر سرگشته همیشه دست پر از محضر تو برگشته به لطف خنده تان شام غم سحر گردد نشد که سائل تان ناامید برگردد خدا به شهد لبت مزه ی رطب داده کریم آل محمد تو را لقب داده تبسم نمکینت چقدر شیرین است! دوای درد یتیم و فقیر و مسکین است خوشا به حال گدایی که چون شما دارد در این حرم چقدر او برو بیا دارد به هر مسافر بی سر پناه جا دادی به دست عاطفه حتی به سگ غذا دادی گره گشایی ات از کار خَلق، ارث علی است مقام اولی جود و بخششت ازلی است به حج خانه ی دلبر چه ساده می رفتی همه سواره ولی تو، پیاده می رفتی شما ز بس که کریم و گره گشا بودی دل کویر به فکر پیاده ها بودی امام رأفت دوران بی مرامی ها نشسته ای سر یک سفره با جزامی ها خیال کن که منم یک جزامی ام آقا نیازمند نگاه و سلامی ام آقا چقدر مثل علی از زمانه رنجیدی سلام داده، جواب سلام نشنیدی! امام برهه ی تزویرهای بسیاری به وقت رفتن مسجد، زره به تن داری کریم شهر مدینه! غریب افتادم به جان مادرت آقا برس به فریادم خودت غریبی و با دردم آشنا هستی رفیق واقعی روزهای بی دستی فسم به حرمت این ماه حق نگاهی کن به دست خالی این مستحق نگاهی کن بگیر دست مرا، دست بسته ام آقا ضرر زدم به خودم، ورشکسته ام آقا دل از حساب قنوت تو سود می گیرد دعای دست رحیمت چه زود می گیرد برای مدح تو گویند شعر احساسی به واژه های « در » و « میخ » و « کوچه » حساسی چه شد غرور تو آقا شکست در کوچه ؟! بگیر دست مرا با خودت ببر کوچه... چه شد که بغض گلوگیر گوشه گیرت کرد؟ کدام حادثه اینگونه زود پیرت کرد؟ چگونه این همه غم در دل شما جا شد؟! بگو که عاقبت آن گوشواره پیدا شد؟؟
‍ 🍂🍂🍂🍂🍂 🥀🥀🥀 با تو ای دوست ، دلِ شیعه تصلیٰ دارد نامِ تو در دلِ اولادِ علی جا دارد پیکرِ پاکِ تو در مقتلِ خوبان رفته آتشِ کفر ، به دامانِ مسلمان رفته راه در رفتنِ دشمن بخدا باریک است قصه حالا به سرانجام خودش نزدیک است خونِ تو فاتحِ قدس است ، یقین دارم من قلبِ این قافله قرص است ، یقین دارم من آخرش کاخِ ستم را به زمین میکوبیم ذکر «یافاطمه » را روی نگین میکوبیم دینِ ما دینِ دلآراییِ سرداران است کودکِ کوچکمان جان به کفِ ایران است شیرقاسم! بخدا راهِ تو پا برجا هست و مهال است ، ز دشمن بکشد طوفان ، دست کافرِ عشق ز خونِ تو مسلمان گشته در نبودت همه ی شهر ، پریشان گشته قصه ی عشق ، سرانجام خوشی خواهد داشت بیشه ی شیعهْ یقین ، دیوکُشی خواهد داشت آن «شهادت» که بخود مردِ خدا میخواهد... آخرش خویش به پابوسیِ سردار آمد گفته بودی که تنت غرق جراحت باشد حرم زینب کبری بسلامت باشد پای ناموس علی جان خودت را دادی ای که با پای خودت بین خطر افتادی روحِ عشقی بخدا، دورِ نجف میگردی شیرِ بی باکی و اطرافِ هدف میگردی دستِ مقطوعِ تو ای دوست به خاک افتاده بین پیشانیِ ماهت دو سه چاک افتاده ختم این قصه چنین نیست ، خدا میداند پرچمت روی زمین نیست ، خدا میداند 🥀 🍂 اهل_ بیت (ع) #🎤حاج_ پیرزاده 🥀🥀🥀 @majmaozakerine
سلام ای نادر دوران خدیجه تلاقی زن و ایمان خدیجه سلام ای دُرّ یزدان سفته ی عشق سراسر آیه ی ناگفته ی عشق سلام ای سوره ی مستور بالا تو را حق پرورید از نور بالا خدیجه ای که در مرآت منظور تو با احمد شدی نور علی نور تو در بین عرب سر بودی اما زنی نامی و سرور بودی اما کمالت مال این دنیا نبوده غمت آمال این دنیا نبوده تو در دوران ثروتمند بودن تو در مستی قدرتمند بودن به دستان خدا محمل سپردی محمد را که دیدی دل سپردی تو دلداده شدی، دلداده تا او تجارت کردی ای بانو تو با او تو ثروت دادی و ثروت خریدی تو عزت دادی و عزت خریدی چه سودی کردی ای بانو چه سودی که حامی رسول وحی بودی اگر چه همسر پیغمبری تو میان همسران او سری تو مقامی داری اما فوق ادراک عروجی برتر از ادراک افلاک از این منظر فقط یکتا تو هستی خدیجه، مادر زهرا تو هستی تویی که اولین مومن به دینی از این رو با علی تو اولینی خدیجه مزد ایمان تو این شد که دامادت امیرالمومنین شد تو دوشادوش احمد رنج دیدی کنارش رنج ها را گنج دیدی تو فانیِ مرام مصطفایی تو سختی دیده ی راه خدایی تو ای تنهاترین همدم به خاتم چرا رخت سفر بستی ز عالم مگر تو بر نبی همسر نبودی مگر بر فاطمه مادر نبودی چرا ناگاه ای بانو شکستی چه شد در بستر رفتن نشستی تو در بستر پرستاری نداری دم رفتن کفن داری، نداری مخور غصه خدا دارد هوایت کفن از عرش می آید برایت کفن گفتم دلم لرزید یک آن غروب کربلا را دید یک آن زمینی مملو از ماه و ستاره بدن های شریف پاره پاره تنی غارت شده، ببریده حنجر بدون سر، بدون دست، بی سر سرش بر روی نی چون پاره قرآن بدن، پامالِ از سم ستوران لب تشنه چنین جان داده ارباب برهنه روی خاک افتاده ارباب در آن دم هاتفی خواند ای خدیجه حسینت بی کفن ماند ای خدیجه ✍
طی شده منزل به منزل در هوای سوختن نیست از ما هرکسی که نیست پای سوختن هرچه میخواهد بیاید!باز عزت با من است نوبتی باشد اگر اینبار نوبت با من است من زنم اما طلوع غیرتم با کربلاست برلبم انا فتحنا دارم اینجا کربلاست از شتر پایین میایم فکر بالا میکنم این بیابان را خودم عرش معلی  میکنم خیمه را برپا کنید ای مردهای کاروان گرچه خواهد شد همین جاها منای کاروان خیمه را برپا کنید امید برپا میشود خیمه خیمه خیمه ی توحید برپا میشود بار بگذارید بار نور برداریم ما مرد و زن پیر و جوان سرباز و سرداریم ما دین اگر امروز مرد احیای ان با زینب است مظهر تام و تمام صبر تنها زینب است دست بسته میشوم دست همه وا میکنم پابرهنه میشوم درراه غوغا میکنم میشوم درمان دین با زخمهای صورتم میدهم محرم که نامحرم نبیند قامتم به اسیری میروم آزادگی را جان دهم مجلس می میروم تا بر همه ایمان دهم "ما رایت" تا قیامت میشود ذکر لبم زینبم من زینبم من زینبم من زینبم
 کربلا یعنی نوای العطش  روی لب ها رد پای العطش  کربلا یعنی سرا پا سوختن  تشنه لب بین دو دریا سوختن  کربلا یعنی که سقای ادب  در کنار شط بیفتد تشنه لب  کربلا یعنی حضور فاطمه  پیش سقا در کنار علقمه  کربلا یعنی تبسم بر اجل  نزد قاسم مرگ احلی من عسل  کربلا یعنی علی اصغر شدن  تشنه بردوش پدر پرپر شدن  کربلا یعنی فغان و التهاب  خیره بر گهواره چشمان رباب  کربلا یعنی که رزم حیدری  اکبر آسا غرق خون جنگ آوری  کربلا یعنی وداع زینبین  پشت خیمه با گل زهرا حسین  کربلا یعنی حضور گرگها  بر خیام یوسف آل عبا  کربلایعنی یتیمان حسین  گریه در شام غریبان حسین  کربلا یعنی شرف در یک کلام  بر حسین وکربلای او سلام  السلام ای کعبه آمال ما  ای صفا و شور و عشق و حال ما  خاک تو دارالولای اهل دل  مروه و سعی و صفای اهل دل  کربلا بوی خدایی میدهد  عطر ناب آشنایی میدهد 
یک ستاره بی‌قرار ماه بود از مدینه تا خراسان راه بود تا که بعد هجر و داغی جان فزا فاطمه بیند گل روی رضا بعد عمری دوری و خون جگر عاقبت آماده شد بهر سفر نامه در دستش میان کاروان فاطمه با هیبت زهرا روان نامه‌اش بوی برادر می‌دهد راحتی بر جان خواهر می‌دهد سوی او با سینه‌ی غمدیده‌اش عکس و تصویر رضا در دیده‌اش دست تقدیر خدا در کار شد تا رسید او شهر قم، بیمار شد تا که خاک چادرش شد در فضا رشک جنت شد غبار کوچه‌ها کوچه‌های قم پر از احساس بود غرق بوی عود و عطر یاس بود آمد آن بانو سراپا احترام پیش او کردند مرد و زن قیام مرد و زن گفتند کوثر آمده دختر موسی بن جعفر آمده گل بیامد بر سرش از بام‌ها در پی‌اش بودند خاص و عام‌ها گرد شمع او همه پروانه‌اش خانه‌ی موسی شد آنجا خانه‌اش عاقبت روی برادر را ندید وقت مرگش در همان‌جا سر رسید روح پاکش شد جدا از پیکرش در جنان شد هم‌نشین مادرش تا که جسمش شد نهان در شهر قم قبر زهرا شد عیان در شهر قم آمد آن بانو ندید آزارها او کجا رفته سر بازارها خاک قم در رتبه‌ی افلاک بود چشم مردم پاک پاک پاک بود او کجا بازار شهر شامیان او کجا زینب کجا نامحرمان او کجا سیلی کجا معجر کجا آتش دامان یک دختر کجا او کجا راس برادر روی نی او کجا چشمان خواهر سوی نی سینه‌ی او گرچه پر درد و بلاست او خودش هم داغدار کربلاست
اي نور چشمان ترِ موسي بن جعفر هرگز نديدي غارت خلخال و معجر تو خواهر سلطاني و بس با كرامت هرجا گذر كردي ادا شد احترامت زينب مگر كه خواهر سلطان نبوده پس از چه رو حقش ادا اينسان نبوده اينجا كه مثل كوفه و شام بلا نيست در شهر قم ويرانه و طشت طلا نيست اينجا كسي بحث كنيزي را ندارد اينجا نگاهي قصد هيزي را ندارد اينجا شما را عالمانش هم غلامند از هر طرف بر تو درود و هم سلامند اينجا كسي دستش ندارد تازيانه غارت نگردد زيور آلات زنانه اينجا نداي غيرت ديني بلند است كِي پاسخِ ريش خضابي ، ريش خند است تو نهرِ حلق و ذبحِ حنجر را نديدي دستِ عدو ، موي برادر را نديدي تو پيكر با خاك يكسان ديدي آيا؟ جاي سُم مركب فراوان ديدي آيا؟ آيا دهاني پر سنان و تير ديدي يا كه امامي در غل و زنجير ديدي آري نديدي هر دم از بالاي محمل هجده سرِ بر نيزه را منزل به منزل تنها نصيب عمه شد درد اسيري اما پيامي داد با صبر و دليري تا پاي جان بايد ولايت را صَلا داد در هر زمان بايد نداي كربلا داد
آرام تر از عقلم و دیوانه‌تر از عشق آن خانه به دوشم، که درآورده سر از عشق آن قایقِ طوفان‌زده‌ در موجِ جنونم دیوانه‌ی لبخند کسی، در دلِ خونم اینجا چه خبرهاست که از خود خبری نیست؟ در سینه، چه سرّی است، که بر شانه، سری نیست؟ اینجا چه خبرهاست، که یاران همه رفتند؟ تا مسلخ خود، سرخوش و بی‌واهمه رفتند؟ رفتند بمیرند، در این عشق بمیرند رفتند بمیرند و همه روح پذیرند رفتند بمیرند و از این مرگ نترسند از خاک برآیند و در افلاک برقصند رفتند بمیرند و از این نفس ببُرّند کندند دل از خود، که حبیبند، که حرّند رفتند، نگویید به عاشق، به سلامت! مجنون نخورد هیچ، به جز سنگ ملامت کی می‌شود از عشق و جنون دم زد و آسود؟ از دلبر و دل دم زد و آواره‌ی خود بود؟ دلبسته‌ی معشوق، که دلخسته‌ی خود نیست دل‌داده‌ی دلدار، که دلبسته‌ی خود نیست مهمانی عشق، آن‌سوی دریاچه‌ی خون است آبادی لیلا، وسط دشت جنون است هر کس که در این راه، دلش رفت، سرش رفت سینا، پدرش پر زد و لیلا، پسرش رفت اینجا چه خبرهاست که از خود خبری نیست؟ در سینه، چه سرّی است، که بر شانه، سری نیست؟ ای عشق! نظر کن، که تو مقصود جهانی حکم است بمیریم، که تو زنده بمانی ای عشق! نظر کن، که در این خاک، چه کردی؟ با یوسف و آن پیرهن پاک، چه کردی؟ در بند و غریب است، ولی بیم ندارد سر می‌دهد، اما سرِ تسلیم ندارد می‌رفت و دلم رفت به دنبال نگاهش حالم، چقدَر خوب شد از حالِ نگاهش از حال نگاهش، سرِ حال آمده جانم وا کرده دلش، پنجره‌ای رو به جهانم من، غرقِِ غریبی که دلیرانه قدم زد در بندِ اسیری که امیرانه قدم زد در آن نظرِ آخرش، ای عشق! چه‌ها بود؟ گفت آن سرِ بر خاک: خدا بود، خدا بود
دید استکبار دیشب قدرت سِجّیل را سرنگون کرده سپاه ما سپاه فیل را خواب و رویای سپاه کفر را بر هم زدیم بیخ گوش دشمنان یک سیلی محکم زدیم گوشه‌ای از قدرت بی حّد ما شد جلوه گر یادِ تهرانی‌ مقدم زنده شد بارِ دگر "ما رَمَیتَ اِذ رَمَیتَ" این همان خشم خداست ملت ما اهل سازش نیست اهل کربلاست وای اگر دشمن بخواهد باز هم جولان دهد بی گمان این بار جور دیگری تاوان دهد رهبرم لب تر کند راهی میدان می شوم در دل میدان شبیه تیغ بُرّان می شوم لشکر اسلام باز از فتح خیبر آمده آه...دوران "بزن در رو" دگر سر آمده دید استکبار دیشب قدرت سجیل را موشک بعدی نشان رفته ست اسرائیل را
ای همه جا یار رسول‌خدا محـرم اسـرار رسول‌خدا عاشق و دلـدادۀ ختـم رسـل! پارۀ دل در قـدمت شاخـه گل کفـر ز اسـلام تـو انـدر ستوه کفۀ ایمان تو سنگین چو کوه وصل نبـی را همـه‌جـا طالبی حامــی اســلام ابــوطالـبی قـدر تـو برتـر ز تمـام قریش نجـل تـو آقـا و امـام قـریش حامی جان بـر کف پیغمبـری جان به فدایت که اباالحیدری قلب محبـان علـی مشهـدت پشت نبی گرم شد از اشهدت حضرت صادق، شه دنیا و دین حجـت حـق، کعبـۀ اهـل‌یقین گفت ز هـر مؤمـن یکتـاپرست کفۀ ایمـان تـو سنگین‌تر است صلـب تـو بایـد که علی پرورد حجــت حــی ازلــی پــرورد صلب تو دریا و علی گوهـرش خواجـۀ لـولاک، ثنـاگستــرش یـار و طرفــدار محمّــد تویی شـاخص انصـار محمّــد تویی رفتـن تـو غـربت اسـلام شـد روز محمّـد ز غمـت شـام شـد داشت پیمبر ز غمت حال حزن سال وفات تو شدی سال حزن روح خدایـی بـه تـن پـاک تو لاله ایمـان دمـد از خـاک تـو صدق و خلوص تو قبول خداست زائـر قبـر تـو رسـول خـداست قلب نبی سوخت بـه یـاد غمت اشک علـی ریختــه در ماتمت ســلام مخصـوص خـداوند تو بر تو و بـر همسـر و فرزنـد تو جز تـو که بـر خـدا ولی پرورد؟ جعفـر طیــار و علـی پــرورد؟ نسل عقیلت شهدای حسین مسلمت اولین فدای حسین تا که سحر صبح شود روز شام بر تـو و ابنـاء تـو بـادا سـلام 🥀🥀🥀
جدايي از مدينه باورم شد حرم غمخانة صاحب حرم شد همه حجاج زهرا بار بستند به اين رفتن دل عالم شكستند به ناقه مادري‌ و شير خواري شود آمادة اُشْتُر سواري تمام مشك ها پُر آب باشد كمي آرام ، اصغر خواب باشد كناري باغبان سرگرم لاله كند بابا كُشي نازِ سه ساله كناري نجمه مست روي قاسم زند شانه سر گيسوي قاسم تماشا مي كند با قلب شيدا قد و بالاي اكبر ، اُمِّ ليلا ولي يك سو همه تصوير اين شب شده وقت پريشاني زينب سر او بر سر دوش حسين است پناه او در آغوش حسين است شده ذكر لبش با چشم گريان عزيزم بي تو مي ميرم حسين جان نمام آرزوهايم تو هستي منم مجنون و ليلايم تو هستي همه شب روي سجاده نشينم الهي اي حسين داغت نبينم تمامي امانت هاي مادر ميان بسته پيچيدم برادر (( جواب سيد الشهدا )) دلم را آب كردي گريه كم كن مرا بي تاب كردي گريه كم كن شده وقت سفر اي نور ديده نشين بالاي محمل اي رشيده محارم دور محمل بي قرارت ابوفاضل بود چشم انتظارت يل ام البنين زانو گرفته علي اكبر به پاي ناقه رفته به روي معجر تو حرز بستم خودم تا آخرش پاي تو هستم همه رفتند اما غرق احساس پيامي آمد از مادر به عباس زمان حرفهاي آخرين شد وصيت خواني ام البنين شد صدا زد مي روي اي نور عينم ولي جان تو و جانِ حسينم برو اما بدان شير نبردي مبادا بي حسينم باز گردي بيا تا خوب من رويت ببوسم بلندي هاي ابرويت ببوسم به خلوت بوسه هايم درس دارد حيا كردم ، حسين مادر ندارد
بیا و بنده ی آلوده را ببخش امشب مرا به حقّ محمد خدا ببخش امشب محبتی کن و درهم خودت بخر ما را تو را قسم به علی یک نجف ببر ما را گرفته ام به لبم باز زمزمه یا ربّ مرا ببخش تو را جان فاطمه یا ربّ ببین که بی کسم و دست خالی آمده ام به احترام حسن محضر تو رو زده ام حسین گفتم و دیدم دل پریشان ریخت به رنگ خون خدا آیه آیه قرآن ریخت تو را به حقّ علی بن سید الشهدا به ما ببخش خدایا همیشه حال دعا دل شکسته ی ما را فقیر باقر کن مرا مدینه ببر عاشقانه زائر کن بجعفر بن محمد پر از نیازم کن مرا تو عاشق سجاده ی نمازم کن دل مرا تو کن امشب مقیم آل الله به حقّ حضرت موسی کلیم آل الله رضایتی به دل بی نوا بده امشب به حقّ نام رضا کربلا بده امشب ببین که یاد تو هستم بیا و یادم کن مرا گدای کرمخانه ی جوادم کن مسیر بندگی تو مسیر آزادی ست هدایتم به تو سوگند با خود هادی ست بیا بخر تو صدای پر از سکوتم را بخر تو یا حسن ع دوم قنوتم را دوباره در دل من با تو نیّت عهدی ست تمام حاجت من شوق دیدن مهدی عج ست خدای من پسر ثامن الحجج برسد عزیز فاطمه س در جمعه فرج برسد بیاید آنکه مرا برده آستان حرم به داد ما برسد با مدافعان حرم خدا مرا به خودت تا به ربّنا برسان مرا همین شب جمعه به کربلا برسان
امشب شب سقایی یعسوب دین است پیمانه ها دست امیرالمؤمنین است بر تشنه کامان حرم سقاست حیدر بر حضرت زهرا قسم آقاست حیدر او صورت انسانی الله باشد او کاشف الکرب رسول الله باشد او جلوه ربانی شب های قدر است او مشک بر دوش آمده، سقای بدر است او را تمام عرشیان تکریم کردند خیل ملائک بر علی تعظیم کردند امشب جنون آبها هم بی مثال است می نوشی از دست علی تنها حلال است پیداست قد و قامتش در دشت، صد شکر سقای حق با دست پُر برگشت، صد شکر روی سخن با آن امیر عالمین است تنها خجالت بهر سقای حسین است در علقمه عباس عمود آهنین خورد در خیمه زینب ناله کرد و بر زمین خورد
. داغت مرا همین دوشبه پیر کرده است دیدی عبا به پایِ علی گیر کرده است دیدی چقدر رویِ زمین خورد مرتضی دیدی چگونه جسمِ تو را بُرد مرتضی دیدی چگونه جان خودش را به خاک کرد دیشب علی توان خودش را به خاک کرد خانه خراب خانه تکانی نمی‌کند کاری به غیرِ فاتحه خوانی نمی‌کند قبرت مرا دوباره زمین‌گیر کرده است داغت مرا  همین دوشبه پیر کرده است نامحرمان که باز کنارِ تو آمدند دیدم برای نبشِ مزارِ تو آمدند با ذوالفقار همدم دردم علی رسید با دستمال زرد نبردم علی رسید گفتند او دوباره که برگشت دررَوید شیرخدا به معرکه برگشت دررَوید تا آمدم مقابلِ من هیچکس نبود اینبار هم مقابلِ من هیچکس نبود اما به جانِ فاطمه دیگر چه فایده حیدر شده‌است حیدرِ خیبر چه فایده رویم چقدر بعد تو تغییر کرده است داغت مرا همین دوشبه پیر کرده است جایِ طناب مانده بر این دست وایِ من دستم چگونه  چشم تورا بست وایِ من دَرهَم شکسته آه عزیزم حلال کن پشتم شکسته آه عزیزم حلال کن دیدی که خانواده‌ی من را نظر زدند این زندگیِ ساده‌ی من را نظر زدند توآمدی به خانه من حیف شد خراب گرمیِ آشیانه‌ی من حیف شد خراب یک خانه داشتم که همان قتلگاه شد شرمنده‌ام که گوشه‌ی چشمت سیاه شد بینِ یتیمهات علی گیر کرده است داغت مرا همین دوشبه پیر کرده است من ماندم و سکوتِ حسن آهِ زینبت بغض حسین اشکِ شبانگاهِ زینبت چادر نماز و معجر آتش گرفته‌ای دیوارِ خونی و در آتش گرفته‌ای گفتی حسین و حرف گلو را به زینبت من آمدم سپرده‌ام  او را به زینبت راحت بخواب آب کنار حسین هست زینب نرفته خواب کنار حسین هست پیش حسین دخترت از حال می‌رود با نیزه دار تا ته گودال می‌رود صبح آمده‌است و علی دیر کرده است .
علیه السلام ای همه جا یار رسول ‌خدا مَحرمِ اسرارِ رسول ‌خدا کُفر ز اسلام تو اندر ستوه کفه ی ایمان تو سنگین چو کوه وصل نبی را همه ‌جا طالبی حامی‌اسلام، ابوطالبی حامی‌جان بـر کف پیغمبری جان به فدایت، که اباالحیدری قلب مُحبّان علی، مشهدت پشت نبی گرم شد از أشهَدَت صُلب تو دریا و علی، گوهرش خواجه ی لولاک، ثناگُستَرَش رفتن تو غُربت اسلام شد روز محمّد ز غمت، شام شد داشت پیمبر ز غمت حالِ حُزن سال وفات تو شدی سال حزن روح خدایی بـه تن پاک تو لاله ایمان دمد از خاک تو صدق و خلوص تو قبول خداست زائر قبر تو رسول خداست قلب نبی سوخت بـه یاد غمت اشک علی ریخته در ماتمت سلام مخصوص خداوند تو بر تو و بر همسر و فرزند تو جز تو که بر خدا ولی پَروَرَد؟ جعفر طیار و علی پرورد؟ نسل عقیلت، شُهدای حسین مُسلم ات اولین فدای حسین تا که سحر صبح شود روز شام بر تو و ابناء تو بادا سلام
ما زالَتْ بَعْدَ اَبيها ص مُعَصَّبَةَ الرَّأْسِ ناحِلَةَ الْجِسْمِ مُنْهَدَّةَ الرُّكْنِ باكِيَةَ الْعَيْنِ مُحْتَرَقَهَ الْقَلْبِ يُغْشى عَلَيْها ساعَةً بَعْدَ ساعَةٍ.... در بین بستری و مداوا نمی شوی بانوی آسمانی من! پا نمی شوی!؟ برخیز ای شکوفه ی باغ بهاری ام برخیز ای توسلِ شب‌زنده‌داری ام برخیز و حال و روز مرا روبه راه کُن با چشم کَم سوی‌ات به علی هم نگاه کُن زهرِ بدونِ یارشدن را چشیده ام من کم محلی از همه ی شهر دیده‌ام تنها تو اعتنا به کلامم کُنی بس است جای تمام شهر سلامم کُنی بس است برخاستی و شد پُر خون جای پیکرت آلاله کاشتی وسط باغ بسترت خونابه را به ورطه ی سیلاب می کِشی این رختخواب را چِقَدَر آب می کِشی! مَرهَم به پیش زخم تنت سد نمی شود ردِّ غلافِ بازوی تو رد نمی شود دردت به جانِ من..،تو قنوتِ دُعا نگیر با دستِ بی تعادل خود رَبَّنا نگیر حجم غم تو در دل من بی حساب شد آن بانویِ رشیده‌ی من آبِ آب شد ثانیه های رفتن تو تند می شود دارد نفس نفس زدنت کُند می شود با سنگ،شیشه ی دل من را محک زدند آئینه ی مرا وسط کوچه چک زدند در کوچه..،خاک بوی لباس تو را گرفت آن تکّه‌گوشوارِ تو را مجتبی گرفت لطفاً بیا بمان و نرو یارِ غارِ من زهرا!نمی شود نَروی از کنارِ من!؟ مهتابِ من سری به دلِ شب نمی زنی!؟ شانه به زلف درهم زینب نمی زنی!؟ گیسوی پُر گره شده را غرق بوس کن زهرا بمان و زینبمان را عروس کن خانُم!دعای رفتَنَت از خانه زود بود خانُم!سه ماه آخرِ عمرت کبود بود آه اِی کتاب عشق که بندت گسسته شد آه ای کبوتری که پر تو شکسته شد لطفاً بمان و ترک نکن اهل لانه را بگذار روبه راه کنم وضع خانه را من آن دری که بر سر تو خورد..،می کَنم آن میخ کج که بر پر تو خورد..،می کَنم ای خانه دارِ عرش! سرت درد می کند جارو نزن‌..،تمام پرت درد می کند این آسیا ست گریه نموده به حال تو دستاسِ خانه سُرخ شد از شرمِ بال تو من دست هم به لقمه یِ امشب نمی زنم نانی که پخته‌ای بخدا لب نمی زنم دست از کفن بشوی و علی را کفن نکن این قدر خون به قلبِ حسین و حسن نکن بی تو حسین چشم به خوابی نمی بَرَد این تشنه! لب به کاسه ی آبی نمی برد باشد..،برو..،محل نده زهرا به اشک و آه باشد..،قرار و وعده ی ما بین قتلگاه بردیا محمدی
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم مثنوی ولایی و انقلابی تقدیم به شهدایِ مدافعِ وطن که همان مدافعانِ حرم هستند ببین به سازِ کدامین گروه می‌رقصی کَسِ مَصی شدی و کاسه‌لیسِ بی‌بی‌سی به رویِ هم‌وطنت می‌زنی چرا با مُشت به خاک و پرچمِ دین و ولا تو کردی پشت نگاهِ آن پدرِ داغ‌دیده را دیدی به آهِ مادرِ و خونِ شهید خندیدی صدایِ هلهله و سوت و کف کرَت کرده وَ سنگ و تیغ و لگد می‌زنی تو بر مردِ..... جهاد و زلزله و سیل و قحطی و کرونا همان که دستِ تو را می‌گرفت وقتِ بلا همان که خورد گلوله همان برادرِ تو که مُرد‌‌ تا نَرود زیرِ دستْ خواهرِ تو جنوب و غرب و حماسه چه زود یادت رفت حیا و عشق خلاصه چه زود یادت رفت عراق و سوریه و لیبی و یمن به کنار برهنگی نَشود در حرم لباسِ کار به گیسوانِ سپید و همان قدی که خمید‌‌ به آه و ناله‌یِ بابا به خونِ سرخِ شهید برایِ کشور و دین می‌دهم سرَم وَاللّه مدافعِ وطنم حافظِ حرم وَاللّه به وقتِ فتنه و بحران مسیرِ ایرانی همیشه بوده رَهِ قاسمِ سلیمانی به دستِ رویِ زمین مانده باز یک‌دستیم‌‌ همیشه گوش‌به‌فرمانِ رهبری هستیم به‌وقتِ فتحِ مبین می‌شویم عزرائیل وَ می‌شویم اَجلِ قطعیِ تو اسرائیل به ذوالفقار قسم باطل است سِحرِ یهود وَ می‌رود به سویِ مرگ و حذف آلِ سعود صدایِ منتقمِ تکسوار می‌آید بخوان دعایِ فرج بویِ یار می‌آید ۷:۲۰ 📃۱۴۰۱/۸/۲۷
شباي قدر گذشته و فرصتا داره مي گذره مثه يه چشم به هم زدن اين شبا داره ميگذره شباي قدر گذشته و تو حسرت لحظه هاشم نكنه كه بين خوبات از قلم افتاده باشم اگه كه بندتو هنوز نبخشيدي چيكار كنم اگه زبونم لال ز من دست كشيدي چيكار كنم شباي قدر گذشته و بارون حسرت مي بارم به اين شباي پيش رو خدا هنوز اميد دارم شباي قدر گذشته و تقديرمو رقم زدن ايشالا چند تا كربلا براي من قلم زدن ايشالا كه تو اين شبا حاجت من روا بشه با سقوط آل سعود راه مدينه وا بشه ايشالا شاملم شده نگاه لطف تو خدا روزيم بشه به دفعات زيارت امام رضا دارم ميون حاجتام يه آرزوي دلنشين به من يه كربلا بده پاي پياده اربعين كرببلا نزيكترين راه رسيدن به خداس راه شبيه حر شدن برا تموم بنده هاس شبهاي جمعه فاطمه با اضطراب و واهمه آيد به دشت كربلا .....
السلام ای چشمه ی فیض و سعادت السلام هشتمین نورِ خدا برجِ ولایت السلام السلام ای جلوه ی وَ الطُورِ سِنین السلام آیه های روشنِ طاها و یاسین السلام السلام ای ماهِ تابان کوکبِ اقبالِ ما آن طلوعِ آستانت قبله ی آمالِ ما بر مشامم می رسد هر لحظه بوی مشهدت جان به قربانِ تو و صحن و سرا و مرقدت زنده ایم از برکتِ مِهر ولایت یا رضا چشمِ ما روشن از آن گنبد طلایت یا رضا در بغل گیرم ضریحِ با صفایت یا رضا یک زیارت سهمِ من پایینِ پایت یا رضا فخرِ ما این بس تو باشی سید و مولای ما برکتِ دنیای ما و شافیِ عقبای ما ای امامِ نور و رحمت منبعِ فیضِ خدا گلشنِ مِهر و محبت مظهرِ جود و سخا تو به امرِ حق شدی راهی بسوی خاکِ طوس مقدمت بر چشمِ ما ای حضرتِ شمس الشموس اقتدارِ کشورِ ایران همه از نامِ توست روزیِ ایرانیان از سفره ی انعامِ توست گر چه گشته دارِ غربت منزل و ماوای تو شد ولی در قلبِ هر جان حقیقت جای تو
ما زالَتْ بَعْدَ اَبيها ص مُعَصَّبَةَ الرَّأْسِ ناحِلَةَ الْجِسْمِ مُنْهَدَّةَ الرُّكْنِ باكِيَةَ الْعَيْنِ مُحْتَرَقَهَ الْقَلْبِ يُغْشى عَلَيْها ساعَةً بَعْدَ ساعَةٍ.... در بین بستری و مداوا نمی شوی بانوی آسمانی من! پا نمی شوی!؟ برخیز ای شکوفه ی باغ بهاری ام برخیز ای توسلِ شب‌زنده‌داری ام برخیز و حال و روز مرا روبه راه کُن با چشم کَم سوی‌ات به علی هم نگاه کُن زهرِ بدونِ یارشدن را چشیده ام من کم محلی از همه ی شهر دیده‌ام تنها تو اعتنا به کلامم کُنی بس است جای تمام شهر سلامم کُنی بس است برخاستی و شد پُر خون جای پیکرت آلاله کاشتی وسط باغ بسترت خونابه را به ورطه ی سیلاب می کِشی این رختخواب را چِقَدَر آب می کِشی! مَرهَم به پیش زخم تنت سد نمی شود ردِّ غلافِ بازوی تو رد نمی شود دردت به جانِ من..،تو قنوتِ دُعا نگیر با دستِ بی تعادل خود رَبَّنا نگیر حجم غم تو در دل من بی حساب شد آن بانویِ رشیده‌ی من آبِ آب شد ثانیه های رفتن تو تند می شود دارد نفس نفس زدنت کُند می شود با سنگ،شیشه ی دل من را محک زدند آئینه ی مرا وسط کوچه چک زدند در کوچه..،خاک بوی لباس تو را گرفت آن تکّه‌گوشوارِ تو را مجتبی گرفت لطفاً بیا بمان و نرو یارِ غارِ من زهرا!نمی شود نَروی از کنارِ من!؟ مهتابِ من سری به دلِ شب نمی زنی!؟ شانه به زلف درهم زینب نمی زنی!؟ گیسوی پُر گره شده را غرق بوس کن زهرا بمان و زینبمان را عروس کن خانُم!دعای رفتَنَت از خانه زود بود خانُم!سه ماه آخرِ عمرت کبود بود آه اِی کتاب عشق که بندت گسسته شد آه ای کبوتری که پر تو شکسته شد لطفاً بمان و ترک نکن اهل لانه را بگذار روبه راه کنم وضع خانه را من آن دری که بر سر تو خورد..،می کَنم آن میخ کج که بر پر تو خورد..،می کَنم ای خانه دارِ عرش! سرت درد می کند جارو نزن‌..،تمام پرت درد می کند این آسیا ست گریه نموده به حال تو دستاسِ خانه سُرخ شد از شرمِ بال تو من دست هم به لقمه یِ امشب نمی زنم نانی که پخته‌ای بخدا لب نمی زنم دست از کفن بشوی و علی را کفن نکن این قدر خون به قلبِ حسین و حسن نکن بی تو حسین چشم به خوابی نمی بَرَد این تشنه! لب به کاسه ی آبی نمی برد باشد..،برو..،محل نده زهرا به اشک و آه باشد..،قرار و وعده ی ما بین قتلگاه بردیا محمدی
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم مثنویِ اشک     فاطمیه اشک یعنی مادری در کوچه‌ها شانه‌هایِ یک پدر جایِ عصا‌ اشک یعنی آفتابی در غروب بغضِ یک دردانه در حنجر  رُسوب اشک یعنی کوچه‌هایِ بی‌کسی کودکی مأنوس‌‌ با دلواپسی‌ اشک یعنی اضطراب و واهمه‌ ناله یعنی انقلاب و فاطمه اشک یعنی انقلابی در سجود صورتی در قابی از سیلی کبود اشک یعنی ضربه‌یِ سنگینِ مرگ سیلی و دیوار و روی وُ کویِ تنگ اشک یعنی هر قدم یک‌بار آه دردُدل با نخل و تنگستان و چاه‌‌ اشک یعنی غسل از رویِ لباس ارغوانی دیدنِ بازویِ یاس اشک یعنی داستانِ سایه‌بان‌ بیت‌الاحزانِ خراب و کودکان اشک یعنی آستینی بر دَهن نیمه‌شب غسل و کفن  بغضِ حسن اشک یعنی دربِ نیمه سوخته سینه‌ای با میخ بر در دوخته اشک یعنی کودکانی هاج‌ وُ واج‌ دست جایِ دیده می‌جوید سراج‌ اشک یعنی قبرِ بی شمع و چراغ اشتیاقِ دیدنِ یار و فراق اشک یعنی کوثری مخفی شده شستنِ آن پیکرِ زخمی شده اشک یعنی فاطمه  یعنی فدک ضربه‌ای در پاسخِ حقِّ نمک اشک یعنی مادری با چشمِ تار چادری خاکی و طفلی خانه‌دار اشک یعنی دختری زار وُ صبور غصّه و غم‌هایِ بیتی سوت وُ کور اشک را با فاطمیون دیده‌ام در میانِ لخته‌یِ خون دیده‌ام اشک یعنی آه شعر وُ ماهِ شور انتظارِ ماه در راهِ ظهور
علیهاالسلام 🔹آیات فتح و نصر🔹 در آیه‌های نور، مستور است زهرا نورٌ علی نورٌ علی نور است زهرا.. انوار «يَبْقى‏ وَجْهُ رَبِّک» را ببینید در سجده تعظیم ملائک را ببینید سیب بهشت از سدره و طوبا رسیده با رنگ و بوی جنة الاعلی رسیده.. در وصف این گل مصطفی گفته «فداها» هم یاس یاسین است و هم طوبای طاها.. روز ظهور زهرۀ زهرا رسیده آیات کوثر، روح بر طاها دمیده روح حدیث قدسی لولاک آمد یعنی دلیل خلقت افلاک آمد گهوارۀ او محورِ مهد زمین است گهواره جنبان، «رحمة للعالمین» است بالاترین تسبیح، تسبیحات زهراست تسبیح زهرا، «اُذْكُرُوا اللَّهَ كَثِيرا»ست آیات «سُبحانَ الَّذی اَسری»ست زهرا الله اکبر «آیت کبری»ست زهرا.. اوصاف کوثر منحصر در «إنما» نیست محدود در آیات نور و «هَل أتی» نیست بر فضل و علم و عصمتش قرآن گواه است یاسین و قدر و کوثر و فرقان گواه است اوصاف اسمائش همه حُسناست آری شأن علومش «عَلَّم الاَسما»ست آری.. او دختر و او همسر و او مادر کیست؟ نور دل و روح تن و تاج سر کیست؟ بنت النبی، زوج الوصی، امّ الامامة خَیرُ نِساءِ العالمینْ حَتَّی القیامة بالاتر از شأن امامت رتبۀ اوست یادآور نطق محمد خطبۀ اوست سرفصل آن محکم‌ترین فصل الخطاب است هر سطر آن تفسیری از ام الکتاب است توحید را با مد آه خود مدد داد اسلام را با خطبه‌اش عمر ابد داد تیغ بیانش ذوالفقار فتح دین است «انا فتحنا»ی امیرالمؤمنین است.. باید همه از سیرتش الگو بگیریم درس حیات طیبه از او بگیریم «الجار ثم الدار» را تفسیر کرده‌ست نور دعایش را چه عالمگیر کرده‌ست منصورۀ هفت آسمان زهراست زهرا نور زمین روح زمان زهراست زهرا ام ابیها مادر صلح و قیام است یک جلوه از خیر کثیر او امام است.. این ملت از شور حسینی برنگردد یک گام از راه خمینی برنگردد او رفت و عالم مملو از هنگامۀ اوست برنامۀ نهضت وصیت‌نامۀ اوست آنان که سربازانِ در گهواره بودند یک عمر خواب از چشم اهریمن ربودند سردار دل‌ها از همین سربازها بود سرمشق او از مکتب روح خدا بود اجر رشادت شد نشان ذوالفقارش آخر شهادت شد مدال افتخارش امروز ثاراللهیان خونخواه اویند آزادمردان رهروان راه اویند اکنون که گام دوم این انقلاب است ایران پس از یک چله، تیری پرشتاب است ما در مسیر قله‌های اقتداریم در گردباد فتنه کوهی استواریم کوهیم و هم‌دوش دماوندیم آری رودیم و در آغوش اروندیم آری ما شاهدان مشهد والفجر هشتیم یک گام از خط مقدم برنگشتیم باید در این دوران، جهانی گام برداشت در هر زمینه آسمانی گام برداشت در این ولایت آسمان هم خاکبوس است این ملک، زیر پرچم شمس الشموس است ما با شهادت افضل الاعمال داریم تا مطلع الفجرِ فرج چشم انتظاریم «در خاطرم شد زنده ياد فاطميون» جاى شهيدان حرم خالى‌ست اكنون.. ما پاسداران حریم اهل بیتیم در رجم شیطان ما رمیتَ اذ رمیتیم ایران اسلامی حریم اهل‌بیت است چشمش به دستان کریم اهل‌بیت است امروز امید اهل‌بیت این سرزمین است ایرانِ ما ملک امیرالمؤمنین است ما هم‌قسم با حاج قاسم ایستادیم مثل ابومهدی مقاوم ایستادیم قاری «قالوا رَبُّنَا اللهیم» آری «ثم استقاموا»، مرد این راهیم آری ما اربعینی‌ها سپاه قدس داریم از کربلا آهنگ راه قدس داریم آن قبلۀ دل، مسجد ذوقبلتین است تکبیرة الاحرام، لبیک حسین است برخیز سبحان الذی اسری بخوانیم مدح علی تا مسجدالاقصی بخوانیم ما فتح خیبر با علی در پیش داریم تا سجده بر بیت المقدس بی‌قراریم از «جاء نصرالله و الفتح» است پیدا پایان پذیرفته‌ست «أَمْهِلْهُمْ رُوَيْداً» امروز مرز کفر با اسلام، شام است یعنی که دیگر مهلت صهیون تمام است «والفجر» با زهرا «لیال عشر» داریم «والشمس» با خورشید، حشر و نشر داریم در سایه‌اش آیات فتح و نصر با ماست «والعصر» الطاف ولی‌عصر با ماست.. 📝
علیه‌السلام 🔹نشانی ظهورت پیداست🔹 آن صدایی که مرا سوی تماشا می‌خواند از فراموشیِ امروز به فردا می‌خواند آشنا بود صدا، لهجۀ زیبایی داشت گله از فاصله، از غربت و تنهایی داشت هم‌نفس با من از آهنگ فراقم می‌خواند داشت از گوشۀ ایران به عراقم می‌خواند یادم انداخت که آن سوی تماشا او هست می‌روم می‌روم از خویش به هر جا او هست جمکران بدرقه در بدرقه، تسبیح به دست سهله آغوش گشوده‌ست مفاتیح به دست رایحه رایحه با بوی خودش می‌خوانَد خانۀ دوست مرا سوی خودش می‌خوانَد خانۀ دوست که از دوست پر از خاطره است خانۀ دوست که نام دگرش سامره است آن اویسم که شبی راه قرن را گم کرد با دل ما تو چه کردی که وطن را گم کرد؟ وطن آن‌جاست برایم که پر از خویشتن است یعنی آن‌جا که در آن خانۀ محبوب من است سامرا! خانۀ محبوب من! از او چه خبر؟ از دل‌آرام من، از خوبِ من، از او چه خبر؟ ما همه غرق سکوتیم تو این‌بار بگو سامرا! طاقت ما طاق شد از یار بگو سایۀ روشنش آورده مرا تا اینجا بوی پیراهنش آورده مرا تا اینجا به اذانش، به قنوتش، به قیامش سوگند به رکوعش، به سجودش، به سلامش سوگند قَسَمت می‌دهم آری به همان راز و نیاز آخرین بار کجا در حرمت خواند نماز؟ آخرین مرتبه کی راهی میقات شده‌ست؟ آخرین بار کجا غرق مناجات شده‌ست؟ خسته از فاصله‌ام با منِ بی‌تاب بگو با من از گریۀ او در دل سرداب بگو سامرا! ای که بلندای شکوهت عرش است گرد و خاک قدمش روی کدامین فرش است؟ حرمت ساحل آرام‌ترین امواج است این گدا سامره‌ای نیست، ولی محتاج است از زمستان پیاپی به بهارم برسان بر لبم عرض سلام است به یارم برسان ما به تکرار دچاریم بگو با یارم غیر او چاره نداریم، بگو با یارم ـ رنگ و رو رفته شد آفاق، به دنیا برگرد ما نخواندیم دعای فرج اما برگرد آنچه را مانع دیدار شد از دیده بگیر جز تو ما از همه گفتیم، تو نشنیده بگیر تو فقط چارۀ هر دردی و برمی‌گردی وعدۀ بی برو برگردی و برمی‌گردی روزیِ باغچه آن روز نفس خواهد بود جای دل، آن‌چه شکسته‌ست، قفس خواهد بود از سر مأذنۀ کعبه اذان می‌خوانیم قبلۀ کج شده را سوی تو می‌چرخانیم هر کجا می‌نگرم ردّ عبورت پیداست کوچه در کوچه نشانی ظهورت پیداست تازه این اول قصه‌ست، حکایت باقی‌ست ما همه زنده بر آنیم که رجعت باقی‌ست می‌نویسم که شب تار سحر می‌گردد یک نفر مانده از این قوم که برمی‌گردد 📝