|⇦•دواى درد بى تابى...
#روضه و توسل ویژۀ شهادت باب الحوائج حضرت امام موسی ابن جعفر علیه السلام به نفس حاج آرمین غلامی
……مرثیه و روضه موسي ابن جعفر.علیه السلام..
درچاله ای مخوف به زندان فتاده ای
شلاق برسروبدنت بی هوا نشست
مقتل نوشته ساق دوپای توخردشد
شلاق آمدوبه روی دست وپا نشست
مقتل نوشته بین سیه چال بوده ای
آن درد مشت روی سرت تا کجا نشست
مردک رسیدو پهلوی توبالگدشکست
حتمالگدبه پهلوی تو بی هوا نشست
آقاتمام پیکره توغرق خون شده
برصورت توسیلی آن بی حیانشست
آن بی حیا که دست به گیسوی تو زده
باضرب تازیانه به جسم شمانشست
مقتل نوشته پای شریفت شکسته شد
هردم به ساق پای توشلاق ها نشست
افطاره روزه ات همه شب .تازیانه بود
بغضی غریب در دل بی همنوانشست
بازهره کینه عاقبت ازپانشسته ای
برگوشه ی لبان تو زهرجفا نشست
*علی بن محمد نوفَلی میگه : وقتی هارون الرشید مأمور فرستاد دنبال موسی بن جعفر آقا مشغول نماز بود.
نوشتن بیست و یک نفر آقا رو دوره کردن یکی عمامه از سرش انداخت، یکی سجاده از زیر پاش می کشید، چنان آقا با صورت به زمین افتاد محاسنش به خون خضاب شد، مگه چهجوری انداختند روی زمین؟ دیدن شروع کرده به گریه کردن، هارون صدا زد: یا موسی! براچی داری گریه میکنی؟ شماها آستانه تحملتون بالاست؟! فرمود: برا خودم گریه نمیکنم، یادِ مصیبتای جدم ابی عبدالله افتادم...
عجب دنیايی است، عجب رسمیه، هرکس تو این عالم باب الحوائج شده وقتی میری نگاه میکنی میبینی اونایی که به مقام باب الحوائجی رسیدن، اونهایی بودن که بد جوری دست و پازدن، اونهایی بودن جون دادنشون فرق میکرد با بقیه...
یه باب الحوائج علی اصغر بود، ابی عبدالله دید این بچه داره سخت دست و پا میزنه، خنجر رو برداشت گوشه ی قنداق رو پاره کرد گفت: حالا دست و پا بزن... یه باب الحوائج اینجوری دست و پا زده...
یه باب الحوائج هم کنار نهر علقمه، ابی عبدالله تا رسید، نوشتن: دید عباس هی میخواد پاهاش روجمعکنه، امام اومده بالا سرش، خجالت میکشه جلوی ابی عبدالله پا نشده، نوشتن:"اِرْتَجَحُ جَسَدَه" دیدن از خجالت بدن عباس داره میلرزه... یه باب الحوائج هم اینجوری بود....
اما من بمیرم برا اون آقایی که تو قعر سیاه چال هرچی اومد دست و پاش رو تکون بده این غل و زنجیر اجازه نداد...*
هربلایی سرم آمد کفنم دست نخورد
وقت تشییع تنم پیروهنم پاره نشد
ساق من خم شده اما تن من کامل بود
قدر انگشت بریده بدنم دست نخورد
صَلی اللّه عَلیک یا مَظلوم
صَلی اللّه عَلیک یا سَیدنَا الْعَطشان
صَلی الّله عَلیک یا سَیِدنَا العُریان
گریه زیاد کردم روضه زیاد خوندم
پشت سرت خیلی وَ اِن یَکاد خوندم
وَاِنْ یَکادُ الَّذِینَ کَفَروا
نیزه فرو شد به تنت
وَاِنْ یَکادُ الَّذِینَ کَفَروا
خودت بگو از کفنت
ــــــــــــــــ
#اللّٰهُمَّعَجِّللِوَلیِّڪالفَرَج
#حاج آرمین غلامی
#روضه_امام_موسی_الکاظم_علیه_السلام
┅═┄⊰༻↭
شهرداری جدید:
|⇦•یافت آن گُل را ولی...
#روضه و توسل ویژۀ شهادت باب الحوائج حضرت امام موسی ابن جعفر علیه السلام به نفس حاج آرمین غلامی•✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
بذار این روضه رو برات یه کم باز کنم"وَالسَّاقِ الْمَرْضُوضِ" این عبارت رو که آوردن برا موسی بن جعفر از "رَضَضَ" میاد، جایی به کار میبرن که خُرد بخواد بشه، له بخواد بشه، آخه استخونهای پای آقارو خُرد کردن... دو جا دیگه برا اهل بیت این عبارت رو به کار بردن، یه بارش رو اون نانجیب برا معاویه نوشت: وقتی اومدم پشت در، در آتیش گرفت چنان با لگد به در زدم صدای خُرد شدن استخونای زهرا شنیده شد... اینجا یه نفرافتخار کرد
اما توکربلا ده نفر با افتخار وقتی برگشتن توکاخ معاویه گفتن: امیر! اومدیم ازت جایزه بگیریم، گفت: مگه چیکار کردید شما؟ گفتن: "نَحنُ رَضَضنَا الصَّدر" ما اسبامون رو نعل تازه زدیم، چنان تو گودال تاختیم دیگه چیزی از بدن ابی عبدالله نموند...
بدن موسی بن جعفر رو اینطوری به خواری و ذلت میخواستن تشییع کنن، نانجیبا بدن رو روی تخته پاره گذاشتن، از یه طرف سر آقا آویزان، از یه طرف پاها از این تخت آویزان... اما وقتی شیعیان فهمیدن آقاشون رو به شهادت رسوندن همه همدیگه روخبر کردن، بدن روگذاشتن تو بازار "سُوق الرَیاحِین" هدفشون این بود بدن آقارو بذارن سران شیعیه بیان ببینن بگن : ماکاری نکردیم ببینید نه جای خفگی روبدنشه، نهجای شکنجه است.
قبل از شهادت حضرت هم اینکار رو کردن همه رو جمعکردن، حضرت تو نفسای آخر فرمود گول اینارو نخورید اینا من رو مسموم کردن... حضرت روشنگری کرد.
اینجام هدفشون این بود، بیان مردم یه نگاه بکنن برن، اما دسته دسته اومدن اینقدر گُل روی این بدن ریختن، قیمتی ترین کفن هارو برا حضرت آوردن. اینقدر گُل ریختن بدن پنهان شد.
یه بدن دیگه هم من سراغ دارم پنهان شده بود، زینب اومد کنار بدن نشست، هی شمشیر شکسته هارو کنار زد، نیزه شکسته هارو عقب زد، سنگارو عقب زد...*
یافت آن گُل را ولی پرپرشده
پاره پاره پیکری بی سر شده
گفت: آیا یوسف زهرا تویی؟
آنکه من گمکرده ام تویی؟
17.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
♻️ صحنه های آخرالزمانی جدید از زلزله در ترکیه
الهی عظم البلاء...
🔺برای دیدن کانال مجنون کرمانشاهی عضو کانال شوید🔻@majnon1396
#معارف_حسینی
#امام_کاظم_علیه_السلام
◼️ قدردانی حضرت موسی بن جعفر "علیهماالسلام" از روضهخوانِ سیدالشهداء "علیهالسلام"...
منصور دوانیقی ملعون یک روز به مناسبتی، حضرت موسی بن جعفر "علیهماالسلام" را با اکراه به قصر خود دعوت کرد. وقتی که حضرت تشریف آوردند و جلوس فرمودند، پادشاهان و امیران و سربازان میآمدند و تهنیت میگفتند و هدایا و تحفههای خود را پیشکش ایشان میکردند.
خادم منصور هم بالای سر موسی بن جعفر "علیهماالسّلام" بود و هر چه میآوردند را صورت مینوشت.
🔻آخرین نفری که آمد پیرمردی کهن سال بود که عرض کرد:
یَا ابْنَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ إِنَّنِی رَجُلٌ صُعْلُوکٌ لَا مَالَ لِی أُتْحِفُکَ وَ لَکِنْ أُتْحِفُکَ بِثَلَاثَةِ أَبْیَاتٍ قَالَهَا جَدِّی فِی جَدِّکَ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ علیه السلام.
▪️ای فرزند دختر رسول خدا! من مرد تهیدستی هستم که مالی ندارم که تحفه دهم، تحفه من سه بیت شعر است که جدّ من، درباره جدّ شما حسین بن علی علیهالسلام سروده است:
عَجِبْتُ لِمَصْقُولٍ عَلَاکَ فِرِنْدُهُ/یَوْمَ الْهِیَاجِ وَ قَدْ عَلَاکَ غُبَارٌ
▪️تعجب میکنم از برق شمشیرها که در روز تشنگی بر بالای سر تو بودند و غباری بر فرازت بلند شده بود.
وَ لِأَسْهُمٍ نَفَذَتْکَ دُونَ حَرَائِر/ یَدْعُونَ و جَدَّکَ وَ الدُّمُوعُ غِزَارٌ
▪️از تیرهایی که در مقابل زنان آزاده بر تو نفوذ میکردند و آنها با اشکهای جاری جدّت رسول خدا "صلیاللهعلیهوآله" را میخواندند.
أَلَّا تَغَضْغَضَتِ السِّهَامُ وَ عَاقَهَا / عَنْ جِسْمِکَ الْإِجْلَالُ وَ الْإِکْبَارُ
▪️چگونه آن تیرها نشکستند!؟ و چرا بزرگواری و عظمت تو مانع از آنها نشد!؟
حضرت موسی بن جعفر "علیهمالسلام" فرمودند:
قَبِلْتُ هَدِیَّتَکَ اجْلِسْ بَارَکَ اللَّهُ فِیکَ
🔹هدیه تو را پذیرفتم، بنشین، خدا تو را برکت دهد!
سپس سر خویش را به سمت خادم بلند نموده و فرمودند: پیش امیرت برو و صورت این اموال را به او نشان بده و بپرس میخواهد آنها را چه کند.
خادم رفت و برگشت و خبر آورد که امیرالمؤمنین (منصور دوانیقی ملعون) میگوید:
همه آنها هدیه ای از طرف من به ایشان باشد، هر چه میخواهند با آنها بکنند.
امام علیه السّلام به پیرمرد فرمودند:
اقْبِضْ جَمِیعَ هَذَاالْمَالِ فَهُوَ هِبَةٌ مِنِّی لَکَ
▪️همه اینها را بردار، هدیه ای از طرف من به توست.
📚المناقب ج ۳ ص ۴۳۲
5.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عبد¹¹⁸:
#دیوانگی
سر در دارالمجانین حک گشته این چنین
قول هو الله احد یعنی امیرالمومنین🍇🔗
🆔|@majnon1396
ذکر_مصیبت_معصوم_نهم
(سوگنامۀاشتهاردی)
آمدن طبیب به بالین امام کاظم (ع) و حرکت جنازه
روایت شده، در ساعات آخر عمر امام کاظم (ع) پزشکی به بالین امام آوردند، پزشک به آن حضرت گفت: «حالا شما چطور است؟».
حضرت توجه به او نکرد، چون او زیاد اصرار کرد، حضرت زردی کف دستش را به او نشان داد (که نشانه مسمومیت آن حضرت به وسیله زهر بود) فرمود: بیماری من این است.
پزشک نزد مأمورین بازگشت و گفت: سوگند به خدا و (امام) از شما نسبت به زهری که به او داده اید آگاهتر است، پس از آن، آن حضرت از دنیا رفت.
راوی گوید: پس از آن، جنازه آن مظلوم غریب را روی تابوت نهاده و از زندان بیرون آوردند، شخصی پیشاپیش جنازه فریاد می زد:
هذا اِمامُ الرَّفَضَهِ فَاعْرِفوُهُ.
: «این پیشوای رافضیان است او را بشناسید».
جنازه را به بازار بردند و در آنجا به زمین گذاردند، و اعلام کردند که این موسی بن جعفر (ع) است که به مرگ خدائی از دنیا رفته است، بیائید و بر او نظر کنید، مردم می آمدند و جنازه را می دیدند... (1)
به نقل شیخ حُرّ عاملی در اثباه الهداه، سندی بن شاهک دستور داد جنازه را روی جِسْر (پُل) بغداد گذاشتند و به مردم اعلام کرد که موسی بن جعفر (ع) به مرگ خدائی از دنیا رفته است، مردم بر آن حضرت نگاه می کردند و اثر جراحت در او نمی دیدند، روایت شده: یکی از مخلصین از شیعه در آن هنگام کنار جنازه آمد و شنید می گویند: موسی بن جعفر (ع) کشته نشده بلکه به مرگ خدائی از دنیا رفته است، به حاضران گفت: من این موضوع را از خود امام کاظم (ع) می پرسم، گفتند: او از دنیا رفته، چگونه تو را از حال خود آگاه سازد؟، او نزدیک جنازه آمد و گفت: «ای فرزند پیغمبر، تو راستگو و پدرت راستگو است، به ما خبر بده آیا تو را کشته اند یا خود از دنیا رفته ای؟».
امام لب به سخن گشود و سه بار فرمود:
قَتْلاً قَتْلاً قَتْلاً. «مرا کشته اند...». (2)
1- انوار البهّیه محدّث قمی ص209-212- عیون اخبار الرضا ج1 ص108- کمال الدین ج1 ص118.
2- اثباه الهداه شرح حال امام کاظم (ع)