eitaa logo
، اشعارمجنون کرمانشاهی(حاج آرمین غلامی)
626 دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
3.9هزار ویدیو
933 فایل
اشعار ناب آیینی اثرشاعر ومداح اهل بیت (ع)حاج آرمین غلامی متخلص به (مجنون کرمانشاهی) شاعر۱۱/کتاب شعرآیینی،عاشقانه(فارسی،کردی)
مشاهده در ایتا
دانلود
عاشقانه زائرت مست مدام این در است آرزودر حدّ یک عرض ِسلام این در است در خیالم بارها-گرده حرم پرمیزنم عاشقانه یک به یک در ازدحام این در است در طوافت می دوَم درگوشه ای ازصحن تو هرچه دارم آبرو از احترام این در است مرغ جانم گوشه ای از شوق٬ پرپر می زند دور گنبد؛ بر فراز پشت بام این در است آیهٔ «وٱلکاظمینَ ٱلغَیظ» باشدبه شانت ای حبیب هرچه دارد نوکرانت زین مقام این در است حضرت باب ٱلحوائج جانم بقربانت شود افتخارم نوکری برگرده نام این در است بارها موسی ابن جعفر برده ام نام تورا زخم های من اسیره التیام این در است نام من (مجنون) بود اندر حرم حالم خوش است دیده گانم عاشق نام امام این در است
عاشقانه زائرت مست مدام این در است آرزودر حدّ یک عرض ِسلام این در است در خیالم بارها-گرده حرم پرمیزنم عاشقانه یک به یک در ازدحام این در است در طوافت می دوَم درگوشه ای ازصحن تو هرچه دارم آبرو از احترام این در است مرغ جانم گوشه ای از شوق٬ پرپر می زند دور گنبد؛ بر فراز پشت بام این در است آیهٔ «وٱلکاظمینَ ٱلغَیظ» باشدبه شانت ای حبیب هرچه دارد نوکرانت زین مقام این در است حضرت باب ٱلحوائج جانم بقربانت شود افتخارم نوکری برگرده نام این در است بارها موسی ابن جعفر برده ام نام تورا زخم های من اسیره التیام این در است نام من (مجنون) بود اندر حرم حالم خوش است دیده گانم عاشق نام امام این در است
♦️ من از بیگانگان هرگز ننالم که با من هرچه کرد آن آشنا کرد... 🔻عاقبت ننگین علی بن اسماعیل، برادرزاده آقا موسی بن جعفر علیهماالسلام🔻 سبب دست گیری آقا موسی بن جعفر "علیهماالسّلام" این بود که: هارون الرشید ملعون فرزندش امین را برای تربیت به جعفر بن محمّد بن اشعث سپرده بود، یحیی بن خالد برمکی بر او حسد برد و گفت: اگر خلافت به امین برسد، موقعیت من و فرزندانم در دستگاه خلافت از بین خواهد رفت. روزی به اشخاص مورد اعتماد خود گفت: می‌توانید مردی از آل أبی طالب را به من معرفی کنید که وضع مالی اش خوب نباشد و بتواند چیزهایی را که احتیاج دارم به من بگوید؟ علی بن اسماعیل بن جعفر بن محمّد را به او نشان دادند. یحیی برای او پول فرستاد. حضرت کاظم علیه السّلام نیز با او انس داشتند و به او کمک مالی می‌کردند و گاهی اسرار خود را کاملاً با او در میان می‌گذاشتند. یحیی بن خالد نوشت که او را بیاورند. خبر رفتن او به امام کاظم علیه السّلام رسید؛ او را خواستند و فرمودند: برادر زاده! کجا می‌خواهی بروی؟ عرض کرد: به بغداد. فرمودند: چکار داری؟ عرض کرد: قرض دارم دستم تنگ است. فرمودند: خودم قرضت را پرداخت می‌کنم و کارهایت را روبراه می‌کنم. ولی او توجهی نکرد. حضرت به او فرمودند: برادر زاده! مراقب باش فرزندان مرا یتیم نکنی، بعد امر کردند سیصد دینار و چهار هزار درهم به او بدهند. وقتی از مقابل ایشان برخاست و رفت، ابا الحسن علیه السلام به کسانی که در آن جا حضور داشتند فرمودند: به خدا قسم که بر جان من سعایت خواهد کرد و فرزندانم را یتیم می‌کند. گفتند: فدایتان شویم! با این که این چیزها را در مورد او می‌دانید، باز هم به او پول می‌دهید و کمک می‌کنید! فرمودند: پدرم از پدرانش از قول رسول الله صلی الله علیه و آله برایم نقل کرد: وقتی خویشاوندی رابطه اش را از خویشاوند دیگر قطع کند، و آن دیگری با او مجدداً رابطه ایجاد کند، خداوند رشته حیات آن خویشاوند اول را قطع می‌کند. علی بن اسماعیل رفت و پیش یحیی بن خالد رسید، یحیی اخبار موسی بن جعفر را از او بیرون کشید و به اطلاع هارون الرشید رساند و چیزهایی هم از خود اضافه کرد و به هارون گفت: از شرق و غرب برای او پول می‌آورند و چند اتاق مخصوص پول در خانه اش دارد. مدتی پیش باغستانی را به سی هزار دینار خرید و نام آن را یسیره گذاشت، وقتی پول را آماده کرد، صاحب باغ گفت: من این سکه‌ها را نمی خواهم، من فقط سکه‌های با فلان خصوصیت را می‌گیرم. او هم دستور داد آن پول را برگردانند و سی هزار دینار از همان سکه‌هایی که او خواسته بود برایش بیاورند. یحیی همه این حرف‌ها را برای رشید بازگو کرد. هارون الرشید دستور داد دویست هزار درهم بدهند و پرداخت آن را به یکی از نواحی حکومت حواله کرد، خودش استان‌های شرقی را انتخاب کرد. و پیک هایش را فرستاد تا پول را تحویل بگیرند. روزی علی بن اسماعیل وارد مستراح شد و ناگهان ناله ای سر داد و تمام روده هایش بیرون آمد و روی زمین افتاد. هر چه کردند روده هایش را برگردانند، نتوانستند و در همان حال باقی ماند. در حال جان دادن بود که پول‌ها را آوردند؛ گفت: وقتی دارم می‌میرم، این پول‌ها به چه کارم می‌آید!؟ هارون الرشید در همان سال به حج رفت و ابتدا به زیارت قبر پیغمبر صلّی الله علیه و آله رفت و عرض کرد: یا رسول الله! من به جهت کاری که می‌خواهم بکنم از تو عذر می‌خواهم؛ من می‌خواهم موسی بن جعفر را زندانی کنم، او قصد دارد بین امت تو تفرقه و خون ریزی راه بیاندازد. سپس دستور دست گیری را صادر کرد و امام را در مسجد گرفتند و پیش او آوردند و در زنجیر کردند. 📚 الغیبة شیخ طوسی: ص٢٢ 📚الارشاد شیخ مفید ص۶۴۴
◼️ به فدای آن امامی که تاوانِ گناهِ شیعیان را به جان خرید... از امام موسى بن جعفر(علیهماالسلام) نقل شده است که فرمودند: إِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ غَضِبَ عَلَى الشِّيعَةِ فَخَيَّرَنِي نَفْسِي أَوْ هُمْ فَوَقَيْتُهُمْ وَ اللَّهِ بِنَفْسِی ▪️خداوند عزوجل بر شيعیان غضب كرد، پس مرا مخير ساخت كه يا من و يا آنها فدا شويم، به خدا من با دادن جان خودم ايشان را حفظ كردم. 📚الكافی، ج‏۱، ص۶۴۶ 🔹تاریخ اینگونه وضعیت امام(علیه السلام) را شرح می دهد که؛ لا یَزالُ یَنتَقِلُ مِن سِجنٍ اِلَی سِجنِ ▪️آن حضرت همواره از زندانی به زندان دیگر منتقل می شد. 📚مناقب ابن شهر آشوب، ج۴، ص۴۳۲
◼️ به فدای آن امامی که تاوانِ گناهِ شیعیان را به جان خرید... از امام موسى بن جعفر(علیهماالسلام) نقل شده است که فرمودند: إِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ غَضِبَ عَلَى الشِّيعَةِ فَخَيَّرَنِي نَفْسِي أَوْ هُمْ فَوَقَيْتُهُمْ وَ اللَّهِ بِنَفْسِی ▪️خداوند عزوجل بر شيعیان غضب كرد، پس مرا مخير ساخت كه يا من و يا آنها فدا شويم، به خدا من با دادن جان خودم ايشان را حفظ كردم. 📚الكافی، ج‏۱، ص۶۴۶ 🔹تاریخ اینگونه وضعیت امام(علیه السلام) را شرح می دهد که؛ لا یَزالُ یَنتَقِلُ مِن سِجنٍ اِلَی سِجنِ ▪️آن حضرت همواره از زندانی به زندان دیگر منتقل می شد. 📚مناقب ابن شهر آشوب، ج۴، ص۴۳۲ @manbarmajma
◼️ قدردانی حضرت موسی بن جعفر "علیهماالسلام" از روضه‌خوانِ سیدالشهداء "علیه‌السلام"... منصور دوانیقی ملعون یک روز به مناسبتی، حضرت موسی بن جعفر "علیهماالسلام" را با اکراه به قصر خود دعوت‌ کرد. وقتی که حضرت تشریف آوردند و جلوس فرمودند، پادشاهان و امیران و سربازان می‌آمدند و تهنیت می‌گفتند و هدایا و تحفه‌های خود را پیشکش ایشان می‌کردند. خادم منصور هم بالای سر موسی بن جعفر "علیهماالسّلام" بود و هر چه می‌آوردند را صورت می‌نوشت. 🔻آخرین نفری که آمد پیرمردی کهن سال بود که عرض کرد: یَا ابْنَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ إِنَّنِی رَجُلٌ صُعْلُوکٌ لَا مَالَ لِی أُتْحِفُکَ وَ لَکِنْ أُتْحِفُکَ بِثَلَاثَةِ أَبْیَاتٍ قَالَهَا جَدِّی فِی جَدِّکَ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ علیه السلام. ▪️ای فرزند دختر رسول خدا! من مرد تهیدستی هستم که مالی ندارم که تحفه دهم، تحفه من سه بیت شعر است که جدّ من، درباره جدّ شما حسین بن علی علیه‌السلام سروده است: عَجِبْتُ لِمَصْقُولٍ عَلَاکَ فِرِنْدُهُ/یَوْمَ الْهِیَاجِ وَ قَدْ عَلَاکَ غُبَارٌ ▪️تعجب می‌کنم از برق شمشیرها که در روز تشنگی بر بالای سر تو بودند و غباری بر فرازت بلند شده بود. وَ لِأَسْهُمٍ نَفَذَتْکَ دُونَ حَرَائِر/ یَدْعُونَ و جَدَّکَ وَ الدُّمُوعُ غِزَارٌ ▪️از تیرهایی که در مقابل زنان آزاده بر تو نفوذ می‌کردند و آن‌ها با اشک‌های جاری جدّت رسول خدا "صلی‌الله‌علیه‌وآله" را می‌خواندند. أَلَّا تَغَضْغَضَتِ السِّهَامُ وَ عَاقَهَا / عَنْ جِسْمِکَ الْإِجْلَالُ وَ الْإِکْبَارُ ▪️چگونه آن تیرها نشکستند!؟ و چرا بزرگواری و عظمت تو مانع از آن‌ها نشد!؟ حضرت موسی بن جعفر "علیهمالسلام" فرمودند: قَبِلْتُ هَدِیَّتَکَ اجْلِسْ بَارَکَ اللَّهُ فِیکَ 🔹هدیه تو را پذیرفتم، بنشین، خدا تو را برکت دهد! سپس سر خویش را به سمت خادم بلند نموده و فرمودند: پیش امیرت برو و صورت این اموال را به او نشان بده و بپرس می‌خواهد آن‌ها را چه کند. خادم رفت و برگشت و خبر آورد که امیرالمؤمنین (منصور دوانیقی ملعون) می‌گوید: همه آن‌ها هدیه ای از طرف من به ایشان باشد، هر چه می‌خواهند با آن‌ها بکنند. امام علیه السّلام به پیرمرد فرمودند: اقْبِضْ جَمِیعَ هَذَاالْمَالِ فَهُوَ هِبَةٌ مِنِّی لَکَ ▪️همه این‌ها را بردار، هدیه ای از طرف من به توست. 📚المناقب ج ۳ ص ۴۳۲
◼️ "باب الحوائج" ، حتّی از نگاه مخالفین... ابن حجر مکّی [عالم اهل تسنن که در رد شیعه کتاب نوشته است، وقتی در معرفی ائمه به امام موسی کاظم(علیه السلام) می رسد]، می‌گوید: يُدْعَى بِبَابِ قَضَاءِ حَوَائِجِ اَلْمُؤْمِنِينَ أَی مِنْ أَهْلِ السُّنَةِ ▪️اهل سنت از او به عنوان باب الحوائج یاد می کردند. و در عبارتی دیگر آمده است که: کَانَ مَعْرُوفَاً عِنْدَ أَهْلِ الْعَرَاقِ بِبَابِ قَضَاءِ الْحَوَائِجِ عِنْدَالله ▪️ موسی بن جعفر(علیه السلام) در عراق به باب الحوائج عندالله معروف بوده است. 📚الصّواعق المحرقه ابن حجر مکی، ج۲، ص۵۹۰
◼️ خدایا! دیگر مرا از این سیاهچال، نجات بده... در طی سالیان متمادی، حضرت موسي بن جعفر علیهماالسلام را از این زندان به زندانی دیگر منتقل میکردند تا اینکه امام "علیه‌السلام" را به زندان مخوف و تاریک "سِندی بن شاهک" ملعون منتقل کردند و تحت شکنجه های شدید آن لعین قرار گرفت. تا جایی که در پی این شکنجه ها، امام(علیه السلام) برای خلاصی از زندان، این دعا را می کردند: یَا سَیِّدِی! نَجِّنِی مِنْ حَبْسِ هَارُونَ وَ خَلِّصْنِی مِنْ یَدِهِ. یَا مُخَلِّصَ الشَّجَرِ مِنْ بَیْنِ رَمْلٍ وَ طِینٍ وَ مَاءٍ وَ یَا مُخَلِّصَ اللَّبَنِ مِنْ بَیْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ وَ یَا مُخَلِّصَ الْوَلَدِ مِنْ بَیْنِ مَشِیمَهٍ وَ رَحِمٍ وَ یَا مُخَلِّصَ النَّارِ مِنْ بَیْنِ الْحَدِیدِ وَ الْحَجَرِ وَ یَا مُخَلِّصَ الرُّوحِ مِنْ بَیْنِ الْأَحْشَاءِ وَ الْأَمْعَاءِ خَلِّصْنِی مِنْ یَدَیْ هَارُون ▪️ای مولای من! مرا از زندان هارون و از دست او نجات عنایت فرما. ای رویاننده ی درخت از بین شن و خاک و آب! و ای جاری کننده ی شیر از بین سرگین و خون! ای به دنیا آورنده فرزند از بین رحم و ای آزاد کننده آتش از بین آهن و سنگ و ای آزاد کننده روح از بین احشاء و اعضای بدن! مرا از دست هارون نجات عنایت فرما! تا اینکه امام(علیه السلام) سالیان سال، پس از تحمل این شکنجه ها به شهادت رسیدند. 📚بحارالأنوار ، ج۴۸، ص۲۲۰
◼️ غل و زنجیرهایی که استخوان‌های مبارک حضرت موسی بن جعفر "علیهماالسلام" را خُرد کرده‌ بود... در دو فراز از زیارتنامه های مأثور از اهلبیت "علیهم‌السلام" به مصیبت غل و زنجیرهایی که به حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام بسته بودند، اشاره شده است: 🔻در زیارتنامه ای که سید بن طاووس در "مصباح الزائر" نقل می‌کند، چنین آمده است: ... وَالمُعَذَّبِ فی قَعرِ السُّجونِ وَظُلَمِ المَطامِیرِ، ذی السّاقِ المَرضوضِ بِحِلَقِ القُیودِ ▪️سلام بر آن امامی که در قعر زندان‌ها و در تاریکی سیاهچال ها، او را عذاب می‌دادند و به واسطه غل و زنجیرها، ساقِ پایش خُرد شده بود. 📚مصباح الزائر ص٥٨٩ 🔻 و در زیارتنامه معروف به زیارت "ائمة المؤمنين" وقتی که به مصیبت حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام می‌رسد، اینگونه از آن حضرت یاد می‌کند: وَ مُکَبَّلٍ فِی السِّجْنِ قَدْ رُضَّتْ بِالْحَدِیدِ أَعْضَاؤُهُ... ▪️و آن امامی که در زندان‌ها، سر تا پایش در غل و زنجیر بود به گونه‌ای که آهن ها، استخوان‌ها و اعضای بدن مبارکش را خُرد کرده‌ بود... 📚المزار الکبیر ص ۹۴ 📚مصباح الزائر ص ۲۳۹ 🔳 "هدایة الکبری" نیز این مصیبت را چنین نقل می‌کند: هارون الرشید به سندی بن شاهک دستور داد تا در خانه‌اش، زندانی برای موسی بن جعفر علیهماالسلام فراهم سازد، و يُقيَّدُه بِثَلاثينَ رِطلاً مِن الحَديد، و َيلزُمه و يَضيقُ عَليه، و يَقفُلُ البابَ في وَجهِه و لَا يَدعَهُ يَخرج الّا لَلوُضوء ▪️ و امر کرد تا امام علیه‌السلام را در سی غل و زنجیر ببندد و بر او سخت گرفته و درب زندان را به روی او باز نکند مگر برای طهارت. 📚هداية الكبرى ص ٢٦٥
عاشقانه زائرت مست مدام این در است آرزودر حدّ یک عرض ِسلام این در است در خیالم بارها-گرده حرم پرمیزنم عاشقانه یک به یک در ازدحام این در است در طوافت می دوَم درگوشه ای ازصحن تو هرچه دارم آبرو از احترام این در است مرغ جانم گوشه ای از شوق٬ پرپر می زند دور گنبد؛ بر فراز پشت بام این در است آیهٔ «وٱلکاظمینَ ٱلغَیظ» باشدبه شانت ای حبیب هرچه دارد نوکرانت زین مقام این در است حضرت باب ٱلحوائج جانم بقربانت شود افتخارم نوکری برگرده نام این در است بارها موسی ابن جعفر برده ام نام تورا زخم های من اسیره التیام این در است نام من (مجنون) بود اندر حرم حالم خوش است دیده گانم عاشق نام امام این در است
🟢 حکایت اراذل اوباشی که آمده بودند إمام کاظم علیه‌السّلام را به قتل برسانند اما در مقابل آن حضرت به سجده افتادند... در روایت آمده است: زمانی هارون الرشید ملعون تصمیم گرفت که امام موسی بن جعفر علیه‌السّلام را به قتل برساند؛ کشتن ایشان را به هر یک از سربازان و سپه‌داران خود که پیشنهاد می‌کرد، هیچ کدام قبول نمی‌کردند. لذا نامه‌ای به کارگزاران خود در ممالک فرنگ نوشت که: اِلتَمِسُوا لی قَوماً لا یَعرفونَ اللهَ و رسولَه 🔻برایم عده‌ای را پیدا کنید که نه خدا را بشناسند و نه پیغمبری را. گروهی را فرستادند که از اسلام و زبان عربی هیچ چیز نمی‌دانستند و پنجاه نفری می‌شدند. وقتی نزد هارون رسیدند، به آن‌ها احترام نمود و از آن‌ها پرسید: پروردگار شما کیست؟ و پیامبرتان چه کسی است؟ گفتند: ما هرگز پروردگار و پیامبری نمی‌شناسیم. هارون الرشید آن‌ها را وارد خانه‌ای که امام علیه‌السّلام در آن جا زندانی بودند کرد تا إمام را بکشند و خودش از روزنه اتاق به تماشای آن‌ها نشست. فلَمّا رَأَوهُ رَمَوا أسلِحَتَهم و ارتعَدَتْ فَرائصَهم و خَرّوا سُجَّدًا یَبکونَ رَحمةً لَه 🔹 همین که چشم آنان به امام علیه‌السلام افتاد، سلاح‌های خود را انداختند و بدن‌هایشان به لرزه درآمد و به سجده افتادند و از روی مهر و عطوفتی که به امام علیه‌السلام پیدا کرده بودند، گریه می‌کردند. امام علیه السّلام دست بر سر آن‌ها کشیدند و به زبان خودشان با آن‌ها صحبت نمودند و آن‌ها نیز اشک می‌ریختند. وقتی هارون این صحنه را دید، ترسید فتنه‌ای بر پا شود؛ لذا بر سر وزیرش فریاد کشید که آن‌ها را بیرون بیاندازد. آن‌ها به جهت احترام به إمام علیه‌السلام عقب عقب رفتند و سوار بر اسب‌های خود شدند و بدون اجازه هارون به طرف شهرهای خویش راه افتادند. 📚بحارالانوار ج۴۸ ص۲۴۹
♦️ اعترافات علمای سنّی مذهب، به «باب‌الحوائج» بودنِ حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام... مکرّر علمای سنّی مذهب به «باب الحوائج» بودنِ حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام اقرار کرده‌اند؛ که به دو نمونه از آن اشاره می‌کنیم: 👈 ابن حجر مکّی، عالم سنّی مذهب در معرفی امامان شیعه، وقتی که به حضرت‌ موسی بن جعفر علیهماالسلام می‌رسد، می‌نویسد: يُدْعَى بِبَابِ قَضَاءِ حَوَائِجِ اَلْمُؤْمِنِينَ أَی مِنْ أَهْلِ السُّنَةِ 🔻اهل سنت از او به عنوان «باب الحوائج» یاد می‌کردند. و کَانَ مَعْرُوفَاً عِنْدَ أَهْلِ الْعَرَاقِ بِبَابِ قَضَاءِ الْحَوَائِجِ عِنْدَالله 🔻 موسی بن جعفر علیهماالسلام در عراق به باب الحوائج عندالله معروف بوده است. 📚الصّواعق المُحرقه، ابن حجر مکی، ج۲، ص۵۹۰ 👈 خطیب بغدادی، عالم سنّی مذهب نیز اعتراف میکند و می‌گوید: مَا هَمَّنِی أَمْرٌ فَقَصَدْتُ قَبْرَ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ علیه السّلام وَ تَوَسَّلْتُ بِهِ إِلَّا سَهَّلَ الله لِی مَا أُحِبُ. 🔻هیچ أمری مرا ناراحت نکرد ، إلا آنکه به نزد قبر موسی بن جعفر علیهماالسلام رفتم و به او متوسّل شدم و خداوند آنچه را دوست میداشتم ، برایم آسان نمود. 📚تاریخ بغداد ج۱ ص۱۲۰ ✍ در آستانِ تو‌ اَحدی نا امید نیست وقتی برای همه « باب الحوائجی »..
عاشقانه زائرت مست مدام این در است آرزودر حدّ یک عرض ِسلام این در است در خیالم بارها-گرده حرم پرمیزنم عاشقانه یک به یک در ازدحام این در است در طوافت می دوَم درگوشه ای ازصحن تو هرچه دارم آبرو از احترام این در است مرغ جانم گوشه ای از شوق٬ پرپر می زند دور گنبد؛ بر فراز پشت بام این در است آیهٔ «وٱلکاظمینَ ٱلغَیظ» باشدبه شانت ای حبیب هرچه دارد نوکرانت زین مقام این در است حضرت باب ٱلحوائج جانم بقربانت شود افتخارم نوکری برگرده نام این در است بارها موسی ابن جعفر برده ام نام تورا زخم های من اسیره التیام این در است نام من (مجنون) بود اندر حرم حالم خوش است دیده گانم عاشق نام امام این در است
عاشقانه زائرت مست مدام این در است آرزودر حدّ یک عرض ِسلام این در است در خیالم بارها-گرده حرم پرمیزنم عاشقانه یک به یک در ازدحام این در است در طوافت می دوَم درگوشه ای ازصحن تو هرچه دارم آبرو از احترام این در است مرغ جانم گوشه ای از شوق٬ پرپر می زند دور گنبد؛ بر فراز پشت بام این در است آیهٔ «وٱلکاظمینَ ٱلغَیظ» باشدبه شانت ای حبیب هرچه دارد نوکرانت زین مقام این در است حضرت باب ٱلحوائج جانم بقربانت شود افتخارم نوکری برگرده نام این در است بارها موسی ابن جعفر برده ام نام تورا زخم های من اسیره التیام این در است نام من (مجنون) بود اندر حرم حالم خوش است دیده گانم عاشق نام امام این در است