#_شهادت_مسلم_ع
#دورهء_محرم
#حضرت_مسلم_علیه_السلام
✅
آمدم کوفه ولی، بی توگرفتارِ شدم
بی تومن ساکن این دیارِ خونبارِ شدم
کوفه من، خسته و سَرگشته و بیمارِ شدم
من گرفتار دراین کوچه اغیارِ شدم
لَعنتُ اللّه به این مردم بی عهد و وفا
برعبیدالله وبرمردم، آن دوران ها
دگر آرام گرفته خنجرکوفه حسین
رنگِ اِحرام گرفته خنجرکوفه حسین
زِ سرم کام گرفته خنجرکوفه حسین
ختمِ انعام گرفته خنجرکوفه حسین
خنجراز راه رسید و به سَرَم تیغ نشست..
استخوان بدنم ازاثر ضربه شکست
باز هم رو به توام ، گریه کنان... بی تابم
کوفه ، ای یارمیا ، برتو حسین بیتابم
مردم کوفه حسین عهد و وفابشکستند
منتظرمانده ی مرگم، در شب مهتابم
آه دارم روی لب ،ذِکرِ ”حسین جان” گویم
خجلم ازتوحسین، سیه اگرشد رویم
دل چو ، مشغولِ توسل به محمد» شد و بعد...
اشک ، بینِ دیده و چَشمِ تَرَم سَد شد و بعد...
ابن مرجانه سرم کردجدا ،ردشد وبعد
سرم افتاد زتن وای حسین بد شد و بعد...
السّلام حضرتِ سلطان ، به فدایت پدرت
میکند مردم این شهرتورا دَر به دَرتَ
اشک میریخت ، کمی دردِ دلش وا میشد
بین هرگریه ی چنین ، طرحِ معمّا میشد
زیرِ لب بودمیا "کوفه " چه نجوا میشد...
سرمن به نیزه ها خوب تماشا میشد
چکنم وای که نام توحسین روی لب است
دل من مضطرب از آمدورفت زینب است
دم آخرشده و ، لحظه ی دیدار رسید
وقتِ دل دادنِ بَر حضرتِ دلدار رسید
راه را باز کن ای گُل ، به دَرَت خار رسید
یاحسین کوفه میا، آخر دیدار رسید
ابن مرجانه مراکشت وچو گل پژمردم
آخرین لحظه به لب نام قشنگت بردمِ
زیرتیغ ونیزه ها ، مرثیه خوانی میکرد
دیده اش از دلِ او خانه تکانی میکرد
ِاینچنین بودکمی یادِ جوانی میکرد
همه را بودکه با ناله روانی میکرد
یاحسین گفت به لب ، خواست که آرام شود
مثلِ یک مرغِ نشسته به سَرِ بام شود...
شده پرتاب تنش تا جگرش تیر کشید
صورتِش خورد زمین ، ناله ی تصویر کشید...
رفتنش دستِ قضا بود ، به تقدیر کشید
اوشهادت نامه همه بار به تعبیر کشید
زیرِ لب گفت: «حسین کوفه پرازنامردیست
غیرمن کسی حسین ،بفکر اولادتونیست
🔸 اشعار مجنون کرمانشاهی(آرمین غلامی):
#_شهادت_مسلم_ع
✅ #آرمین_غلامی
#مجنون_ڪرمانشاهی
@majnon1396
بسم الله الرحمن الرحیم
#عید_قربان
#غزل
#شعر_کوردی
عید قربان هاتیه ری له دره یزدان بکین
ومنای عشق خالق نفس وگیان قربان بکین
عید قربان هات و روژ ه امتحان بندگی
جور اسماعیل امشو روی له بر جانان بکین
عید قربان هات و روژ تابش مهریقین
له فروغه هریقین، گیانان پره ایمان بکین
عید قربان هات و روژشوق و روژ سرنوشت
دامن گل هر و اشک شوق گلباران بکین
عید قربان روژ عید و روژپیمان بستنه
وی چنین روژه وفا له عهد و له پیمان بکین
عید قربان جلوه ای و روژ تسلیم و رضاس
گیان ودل تسلیم امر حضرت جانان بکین
میزبان آفرینش میهمانی کردیه
و ره اخلاص امشو، گیان و دل مهمان بکین
له محیط بندگی و عشق وایمان ویقین
توشه ای آماده بهر برزخ و میزان بکین
وعذاوه حشر ایمن گشتیه ،امروژ اگه
ری و سمت آستان عترت و قرآن بکین
له چنین عید بزرگی وخداوند کریم
آرزوی وصل مهدی وشو هجران بکین
چوی منه (مجنون) ودریای ولایت پا بوکت
ساحل گیان امشوی لبریزله مرجان بکین
✅ #آرمین_غلامی
#مجنون_ڪرمانشاهی
#شعر_کوردی
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
❣﷽❣
🌴 *#هفت_شهر_عشق* 🌴
🏴 *همراه با کاروان از مدینه تا شام*🏴
#قسمت0⃣2⃣
ساعتى مى گذرد.
امام حسين(ع) نگاهش به خيمه زُهير مى افتد:
ــ آن خيمه كيست؟
ــ خيمه زُهير است.
ــ چه كسى پيام مرا به او مى رساند؟
ــ آقا! من آماده ام تا به خيمه اش بروم.
ــ خدا خيرت بدهد. برو و سلام مرا به او برسان و بگو كه فرزند پيامبر، تو را مى خواند.
فرستاده امام حركت مى كند. زُهير همراه همسرش سر سفره غذا نشسته است. مى خواهد اوّلين لقمه غذا را به دهان بگذارد كه اين صدا را مى شنود: "سلام اى زُهير! حسين تو را فرا مى خواند".108
همسر زُهير نگران است. چرا شوهرش جواب نمى دهد. دست زُهير مى لرزد. قلبش به تندى مى تپد. او در دو راهى رفتن و نرفتن مانده است كه كدام را انتخاب كند. عرق سرد بر پيشانى او مى نشيند.
اين همان لحظه اى است كه از آن مى ترسيد. اكنون همسر زُهير فرصت را غنيمت مى شمارد و با خواهش به او مى گويد:
""مرد، با تو هستم، چرا جواب نمى دهى؟ حسينِ فاطمه تو را مى خواند و تو سكوت كرده اى؟ برخيز! ديدن حسين كه ضرر ندارد. برخيز و مرد باش! مگر غربت او را نمى بينى".109
زُهير نمى داند كه چرا نمى تواند در مقابل سخنان همسرش چيزى بگويد. او به چشمان همسرش نگاه مى كند و اشكِ التماس را در قاب چشمان پاك او مى بيند. از روزى كه همسرش به خانه او آمده، چيزى از او درخواست نكرده است.
اين تنها خواسته همسر اوست. اكنون او در جواب همسرش مى گويد: "باشد، ديگر اين طور نگاهم نكن! دلم را به درد نياور! مى روم".
زُهير از جا برمى خيزد. گل لبخند را بر صورت همسرش مى بيند و مى رود، امّا نمى داند چه خواهد شد.
او فاصله بين خيمه ها را طى مى كند و ناگهان، امامِ مهربانى ها را مى بيند كه به استقبال او آمده و دست هاى خود را گشوده است... گرمى آغوش امام و يك دنيا آرامش!
لحظه اى كوتاه، نگاه چشمانش به نگاه امام گره مى خورد. نمى دانم اين نگاه با قلب زُهير چه مى كند.
به راستى، او چه ديد و چه شنيد و چه گفت؟ هيچ كس نمى داند. اكنون ديگر زُهير، حسينى مى شود.
نگاه كن! زُهير به سوى خيمه خود مى آيد. او منقلب است و اشك در چشم دارد. خدايا، در درون زُهير چه مى گذرد؟
به غلام خود مى گويد: "زود خيمه مرا برچين و وسايل سفرم را آماده كن. من مى خواهم همراه مولايم حسين بروم".
زُهير با خود زمزمه عشق دارد. او ديگر بى قرار است. شوق دارد و اشك مى ريزد.
همسر زُهير در گوشه اى ايستاده است و بى هيچ سخنى فقط شوهر را نظاره مى كند، امّا زُهير فقط در انديشه رفتن است. او ديگر هيچ كس را نمى بيند.
همسر زُهير خوشحال است، امّا در درون خود غوغايى دارد. ناگهان نگاه زُهير به همسرش مى افتد. نزد او مى آيد و مى گويد:
ــ تو برايم عزيز بودى و وفادار. ولى من به سفرى مى روم كه بازگشتى ندارد. عشقى مقدّس در وجودم كاشانه كرده است. براى همين مى خواهم تو را طلاق بدهم تا آزاد باشى و نزد خاندان خود بروى. تو ديگر مرا نخواهى ديد. من به سوى شهادت مى روم.110
ــ مى خواهى مرا طلاق بدهى؟ آن روز كه عشق حسين به سينه نداشتى اسير تو بودم. اكنون كه حسينى شده اى چرا اسير تو نباشم؟ چه زود همه چيز را فراموش كرده اى. اگر من نبودم، تو كى عاشق حسين مى شدى! حالا اين گونه پاداش مرا مى دهى؟ بگذار من هم با تو به اين سفر بيايم و كنيز زينب باشم.
زُهير به فكر فرو مى رود. آرى! اگر اشك همسرش نبود او هرگز حسينى نمى شد. سرانجام زُهير درخواست همسرش را قبول مى كند و هر دو به كاروان كربلا مى پيوندند.
آيا به امام حسين(ع) خواهيم رسيد؟
اين سوالى است كه ذهن مُنْذر را مشغول كرده است. او اهل كوفه است و از بيعت مردم كوفه با مسلم بن عقيل خبر دارد و اينك براى حج، به مكّه آمده است.
مُنْذر وقتى شنيد كه كاروان امام حسين(ع) مكّه را ترك كرده و او بى خبر مانده است، غمى بزرگ بر دلش نشست.
آرزوى او اين بود كه در ركاب امام خويش باشد. به همين دليل، اعمال حج خود را سريع انجام داد و همراه دوست خود عبدالله بن سليمان راه كوفه را در پيش گرفت.
#ادامه_دارد...
✨🌺 *الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج* 🌺✨
@majnon1396
جهت پیگیری داستان #عاشورایی #هفت_شهر_عشق به کانال #مجنون کرمانشاهی مراجعه نمائید.👆
❀🍃✿🍃❀🌴❤️🌴❀🍃✿🍃❀
@majnon1396
#اشعار
#شب_جمعه_شب_زیارتی_ارباب
#امام_حسین #مناجات_با_امام_حسین
گوشه ی چشم حسین، کار خدایی میکند
ﻟﻴﻠﺔ زلف خمش ،مارا هوایی میکند
عشق بازی جهان، از پیچ و تاب زلف اوست
ﻟﻴﻠت القدروثوابش، در حسابِ زلف اوست
آن صراطی که، زِ مو نازک تر است وپر زشین
در معاد عاشقان، يك تار مویت یاحسین
_آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)
بسم الله الرحمن الرحیم
#عید_قربان
#غزل
شهدای منا....
به یادت ای منا غم می سرایم
به یادکشته هایت لب گشایم
سخن از غربت این حاجیان است
زکشتار تمام عاشقان است
غم آنان غمی جانکاه باشد
از آن کمتر کسی آگاه باشد
کجا زائر چنین آزاربیند
کجا یعقوب داغ یاربیند
اگرچه در منابشکسته بال اند
چه کس میداند اینان در چه حال اند
خدا حجاج تویاور ندارند
که غربت را به خود باور ندارند
ببین حجاج اشک و آه دارند
چو حیدر سر در ون چاه دارند
به چشم مهدی ات خاری نشسته
زکشتاره منا قلبش شکسته
ازاین ماتم رخ اسلام نیلی ست
رخ دین ازچه آزرده ز سیلی ست
در این غم اشک های دیده جاریست
غم هرشیعه ای چشم انتظاریست
به حجاجت چرا این عرصه تنگ است
برای مسلمین این قصه ننگ است
مسلمانان شده مهدی فراموش
دم هل من معین آیدبه هر گوش
بیامهدی غم هجرتودارم
خبر از اشک پنهانت ندارم
ولی اندوه تو بر ما گران است
دعا گویت تمام شیعیان است
مناوکشت وکشتار.این چه ننگ است
برای عاشقان این عرصه تنگ است
هزاران لعن ونفرین برسعودی
هزاران بغض دیرین برسعودی
بیا مهدی بیا ای صاحب حج
مکن مولاتوبا(مجنون )خود لج
✅ #آرمین_غلامی
#مجنون_ڪرمانشاهی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
بسم الله الرحمن الرحیم
#عید_قربان
#غزل
عید قربانم خداگشته عزا
کشته شدیک عده حاجی در منا
اولین باری که کشتید بس نبود
قتل عام دومی کردی بپا
بی حیا این فاجعه دیگربس است
کی بود برحاجیان ظلمی روا
گوییا ازدور می آیدخبر
اهل عالم میرسد مولای مولا
باد و طوفان را بهانه کرده اند
قلب زهرا شدشکسته ای خدا
میرسدمهدی وگیرد انتقام
ازسعودیهای پست بی نوا
کاش (مجنون) حاجتش گردد روا
تاشود کشته درآن دشت منا
✅ #آرمین_غلامی
#مجنون_ڪرمانشاهی
#ذی_الحجه #
#شعر_قربان
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
هدایت شده از ، اشعارمجنون کرمانشاهی(حاج آرمین غلامی)
بسم الله الرحمن الرحیم
جهت تهیه کتاب کردی به سبکهای زنجیرزنی با این شماره تماس بگیرید
09189931179
هدایت شده از ، اشعارمجنون کرمانشاهی(حاج آرمین غلامی)
❣﷽❣
🌴 *#هفت_شهر_عشق* 🌴
🏴 *همراه با کاروان از مدینه تا شام*🏴
#قسمت0⃣2⃣
ساعتى مى گذرد.
امام حسين(ع) نگاهش به خيمه زُهير مى افتد:
ــ آن خيمه كيست؟
ــ خيمه زُهير است.
ــ چه كسى پيام مرا به او مى رساند؟
ــ آقا! من آماده ام تا به خيمه اش بروم.
ــ خدا خيرت بدهد. برو و سلام مرا به او برسان و بگو كه فرزند پيامبر، تو را مى خواند.
فرستاده امام حركت مى كند. زُهير همراه همسرش سر سفره غذا نشسته است. مى خواهد اوّلين لقمه غذا را به دهان بگذارد كه اين صدا را مى شنود: "سلام اى زُهير! حسين تو را فرا مى خواند".108
همسر زُهير نگران است. چرا شوهرش جواب نمى دهد. دست زُهير مى لرزد. قلبش به تندى مى تپد. او در دو راهى رفتن و نرفتن مانده است كه كدام را انتخاب كند. عرق سرد بر پيشانى او مى نشيند.
اين همان لحظه اى است كه از آن مى ترسيد. اكنون همسر زُهير فرصت را غنيمت مى شمارد و با خواهش به او مى گويد:
""مرد، با تو هستم، چرا جواب نمى دهى؟ حسينِ فاطمه تو را مى خواند و تو سكوت كرده اى؟ برخيز! ديدن حسين كه ضرر ندارد. برخيز و مرد باش! مگر غربت او را نمى بينى".109
زُهير نمى داند كه چرا نمى تواند در مقابل سخنان همسرش چيزى بگويد. او به چشمان همسرش نگاه مى كند و اشكِ التماس را در قاب چشمان پاك او مى بيند. از روزى كه همسرش به خانه او آمده، چيزى از او درخواست نكرده است.
اين تنها خواسته همسر اوست. اكنون او در جواب همسرش مى گويد: "باشد، ديگر اين طور نگاهم نكن! دلم را به درد نياور! مى روم".
زُهير از جا برمى خيزد. گل لبخند را بر صورت همسرش مى بيند و مى رود، امّا نمى داند چه خواهد شد.
او فاصله بين خيمه ها را طى مى كند و ناگهان، امامِ مهربانى ها را مى بيند كه به استقبال او آمده و دست هاى خود را گشوده است... گرمى آغوش امام و يك دنيا آرامش!
لحظه اى كوتاه، نگاه چشمانش به نگاه امام گره مى خورد. نمى دانم اين نگاه با قلب زُهير چه مى كند.
به راستى، او چه ديد و چه شنيد و چه گفت؟ هيچ كس نمى داند. اكنون ديگر زُهير، حسينى مى شود.
نگاه كن! زُهير به سوى خيمه خود مى آيد. او منقلب است و اشك در چشم دارد. خدايا، در درون زُهير چه مى گذرد؟
به غلام خود مى گويد: "زود خيمه مرا برچين و وسايل سفرم را آماده كن. من مى خواهم همراه مولايم حسين بروم".
زُهير با خود زمزمه عشق دارد. او ديگر بى قرار است. شوق دارد و اشك مى ريزد.
همسر زُهير در گوشه اى ايستاده است و بى هيچ سخنى فقط شوهر را نظاره مى كند، امّا زُهير فقط در انديشه رفتن است. او ديگر هيچ كس را نمى بيند.
همسر زُهير خوشحال است، امّا در درون خود غوغايى دارد. ناگهان نگاه زُهير به همسرش مى افتد. نزد او مى آيد و مى گويد:
ــ تو برايم عزيز بودى و وفادار. ولى من به سفرى مى روم كه بازگشتى ندارد. عشقى مقدّس در وجودم كاشانه كرده است. براى همين مى خواهم تو را طلاق بدهم تا آزاد باشى و نزد خاندان خود بروى. تو ديگر مرا نخواهى ديد. من به سوى شهادت مى روم.110
ــ مى خواهى مرا طلاق بدهى؟ آن روز كه عشق حسين به سينه نداشتى اسير تو بودم. اكنون كه حسينى شده اى چرا اسير تو نباشم؟ چه زود همه چيز را فراموش كرده اى. اگر من نبودم، تو كى عاشق حسين مى شدى! حالا اين گونه پاداش مرا مى دهى؟ بگذار من هم با تو به اين سفر بيايم و كنيز زينب باشم.
زُهير به فكر فرو مى رود. آرى! اگر اشك همسرش نبود او هرگز حسينى نمى شد. سرانجام زُهير درخواست همسرش را قبول مى كند و هر دو به كاروان كربلا مى پيوندند.
آيا به امام حسين(ع) خواهيم رسيد؟
اين سوالى است كه ذهن مُنْذر را مشغول كرده است. او اهل كوفه است و از بيعت مردم كوفه با مسلم بن عقيل خبر دارد و اينك براى حج، به مكّه آمده است.
مُنْذر وقتى شنيد كه كاروان امام حسين(ع) مكّه را ترك كرده و او بى خبر مانده است، غمى بزرگ بر دلش نشست.
آرزوى او اين بود كه در ركاب امام خويش باشد. به همين دليل، اعمال حج خود را سريع انجام داد و همراه دوست خود عبدالله بن سليمان راه كوفه را در پيش گرفت.
#ادامه_دارد...
✨🌺 *الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج* 🌺✨
@majnon1396
جهت پیگیری داستان #عاشورایی #هفت_شهر_عشق به کانال #مجنون کرمانشاهی مراجعه نمائید.👆
❀🍃✿🍃❀🌴❤️🌴❀🍃✿🍃❀
هدایت شده از ، اشعارمجنون کرمانشاهی(حاج آرمین غلامی)
بسم الله الرحمن الرحیم
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#عید_غدیر
#مثنوی
دگر میخانه جای هر کسی نیست
که این مستی ، از آن مستانگی نیست
می من ، از شراب عشق باشد
الهی این گلاب عشق باشد
به عشق یار خود ، سر می گذارم
می مستانگی در دست دارم
دل من ، بهر تو ، گردیده شیدا
شدم آواره اندر کوه صحرا
به سوی قبله ام ره می سپارم
که آید از ره آن زیبا نگارم
الا ای چرخ هستی ، محورتو
جمال عرشیان در باور تو
دلم خواهد که شیدائی نماید
علی(ع) در را به روی من گشاید
میان میکده دل پر گرفته
سراغ از ، ساقی کوثر گرفته
گل زنبق بُود وصف کمالت
گل لاله بُوَد شرح جمالت
دلم مشتاق روی یار باشد
فلک زائر به کوی یار باشد
ز عشقت سینه هامان ، چاک گردد
غروب غم ، ز دلها پاک گردد
دل آواره ام ، اَندر جنون است
به یاد روی تو ، در موج خون است
الا ای حضرت عشقم نظر کن
شبی سوی دل زارم سفر کن
شود مجنون به دیدار تو خندان
گُل عشق و صفایی ، ای علی (ع) جان
#آرمین_غلامی
#مجنون_ڪرمانشاهی
#شعر_
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@majnon1396
هدایت شده از ، اشعارمجنون کرمانشاهی(حاج آرمین غلامی)
بسم الله الرحمن الرحیم
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#عید_غدیر
#مثنوی
اولین نقش دو عالم یا علیست
اهل عالم اسم اعظم یا علیست
بر لب حور و ملک نام خداست
بعد حق نام علی مرتضی است
بر تر از ادراک هایی یاعلی
پاک تر از پاک های یا علی
بر تر از اوهام ها نامت علی
می کنم مستی من از جامت علی
آیت عظمای حق باشد علی
جلوه ی سیمای حق باشد علی
یا علی شمشیر فتح خیبری
تو امیر المو منینی حیدری
مدح تو از درک ما با لا تر است
وسف تو از هرچه گویم برتر است
عشق رب العالمین باشد علی
پیشوای مسلمین باشد علی
دلبر مایی دلم مدیون توست
این دل دریاییم جیهون توست
شد خدا مفتون رویت یا علی
عالمین مجنون کویت یا علی
کل عالم در یدفرمان توست
رزق میکاییل در دستان توست
بر درت دل خاکساری می کند
تا قیامت بی قراری میکند
عرشیان مشتاق آن بویت علی
آسمان وابسته بر مویت علی
کیست آن که جلوه ی نور جلیست
ساقی بزو الست مولا علیست
تو نخستین نقش دنیای علی
بر همه دنیا تو مولای علی
#آرمین_غلامی
#مجنون_ڪرمانشاهی
#شعر_
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@majnon1396
هدایت شده از ، اشعارمجنون کرمانشاهی(حاج آرمین غلامی)
عیدغدیر97-حاج آرمین غلامی-.amr
166.3K
بسم الله الرحمن الرحیم
مولودی عید غدیر
جمعه9شهریور-آستان امامزاده ابراهیم (ع) کرمانشاه
بانوای
#آرمین_غلامی
#مجنون_ڪرمانشاهی
@majnon1396
هدایت شده از ، اشعارمجنون کرمانشاهی(حاج آرمین غلامی)
عیدغدیر97-حاج آرمین غلامی........amr
385.7K
بسم الله الرحمن الرحیم
مولودی عید غدیر
جمعه9شهریور-آستان امامزاده ابراهیم (ع) کرمانشاه
بانوای
#آرمین_غلامی
#مجنون_ڪرمانشاهی
@majnon1396
هدایت شده از ، اشعارمجنون کرمانشاهی(حاج آرمین غلامی)
عیدغدیر97-حاج آرمین غلامی......amr
337.3K
بسم الله الرحمن الرحیم
مولودی عید غدیر
جمعه9شهریور-آستان امامزاده ابراهیم (ع) کرمانشاه
بانوای
#آرمین_غلامی
#مجنون_ڪرمانشاهی
@majnon1396
هدایت شده از ، اشعارمجنون کرمانشاهی(حاج آرمین غلامی)
عیدغدیر97-حاج آرمین غلامی.....amr
590.7K
بسم الله الرحمن الرحیم
مولودی عید غدیر
جمعه9شهریور-آستان امامزاده ابراهیم (ع) کرمانشاه
بانوای
#آرمین_غلامی
#مجنون_ڪرمانشاهی
@majnon1396
هدایت شده از ، اشعارمجنون کرمانشاهی(حاج آرمین غلامی)
عیدغدیر97-حاج آرمین غلامی...amr
295.8K
بسم الله الرحمن الرحیم
مولودی عید غدیر
جمعه9شهریور-آستان امامزاده ابراهیم (ع) کرمانشاه
بانوای
#آرمین_غلامی
#مجنون_ڪرمانشاهی
@majnon1396
هدایت شده از ، اشعارمجنون کرمانشاهی(حاج آرمین غلامی)
عیدغدیر97-حاج آرمین غلامی..amr
393.4K
بسم الله الرحمن الرحیم
مولودی عید غدیر
جمعه9شهریور-آستان امامزاده ابراهیم (ع) کرمانشاه
بانوای
#آرمین_غلامی
#مجنون_ڪرمانشاهی
@majnon1396
هدایت شده از ، اشعارمجنون کرمانشاهی(حاج آرمین غلامی)
عیدغدیر97-حاج آرمین غلامی.amr
292.2K
بسم الله الرحمن الرحیم
روایت جالب عید غدیر
جمعه9شهریور-آستان امامزاده ابراهیم (ع) کرمانشاه
بانوای
#آرمین_غلامی
#مجنون_ڪرمانشاهی
@majnon1396
هدایت شده از ، اشعارمجنون کرمانشاهی(حاج آرمین غلامی)
4_6048846281135096334.m4a
13.52M
🎵 #زیارت عاشورا -
-
- مداح
💠 #استاد_حاج آرمین غلامی_(مجنون)
#پیشنهاد_ویژه_دانلود
#برای_دیگران_بفرستید
-هییت امام مجتبی کرمانشاه