eitaa logo
، اشعارمجنون کرمانشاهی(حاج آرمین غلامی)
628 دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
4هزار ویدیو
934 فایل
اشعار ناب آیینی اثرشاعر ومداح اهل بیت (ع)حاج آرمین غلامی متخلص به (مجنون کرمانشاهی) شاعر۱۱/کتاب شعرآیینی،عاشقانه(فارسی،کردی)
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم علیه‌السلام 🔹مجنون کرمانشاهی به هوای تو،به لب نغمه یارب شده است بی‌جهت نیست که دل، مست توزینب شده است وه چه گویم من از آن ذات که ممسوسِ خداست زینب است و صفتش ، جلوه مخصوصِ خداست وجنات وحرکات و سکناتش مولا مادرش خدیجه بوده‌ست مگر یا زهرا؟ زینب است، خُلقِ عظیمش سرِ احسان دارد ازقدومش چقدر فاطمه مهمان دارد قمروشمس شداز دیدن رویش سرمست بلبلان ازقدمش قدح گرفتن به دست روی رخساره زاعجاز، قمر می‌گردد تا به خورشید بگوید نرو، برمی‌گردد زینب آمدبه جهان جلوۀ کوثر آمد سرّ لولاک، از اول گل حیدر آمد آمدوعطر حضورش به هوا پیجیده است نفس پنج تن آل عبا پیچیده است ذاتش آیینه در آیینه چو حیدرگشته زینب است،از شب معراجِ خودش برگشته... با نقاب آمدنش پیش همه دیدنی است به اباالفضل که همچوفاطمه دیدنی است کیست زینب دخترسروِ خرامانِ بهشت حرف حق را قلم مجنون این شهر نوشت: « دخترشاه جهان کیست به غیر اززینب که به مژگان شکند خنده به هرواژه ی لب خاک پایش که در دست نسیم افتاده سمت و سو داده به تحریر، منه آزاده کربلا ازقدم نام شمانام گرفت تشنه گان معرفت ازمی توجام گرفت أشهدُ أنّ... به این زن، ولی باید گفت دراذان نام تورا،بعدِ علی باید گفت جلوی چشم پدر، رد شدنش دیدن داشت وه گل باغ محمّد شدنش دیدن داشت سحر آوردجهان عطر و، شمیم صلوات می‌وزد بر سر این خانه نسیم صلوات رحمت واسعه ای ، تشنۀ الطافِ تو دشت دشت از چشمۀ چشمان تو پر برمی‌گشت کیست زینب، که چوزهرا شده از کل جهات باز هم بر گل رخساره ی زینب صلوات خالقت وه،به تنت جامۀ احسان دیده‌ست مادری بودن تو بر چه کسی پوشیده‌ست؟... می‌شود صیدغمت جلوه میدان زینب باز شد برغمت آغوش بیابان زینب دیدی آن‌گونه که شد دشت پر از هرسخنت کربلا رنگ گرفت از نفس پیرهنت ذات تو گرچه خلاصه شدۀ پنج تن است زیبا دشت پر از عطر حسین و حسن است بیشتر ریخت بهم ،حال دلت قاسم بود کشت یکباره تورا داغ بنی‌هاشم بود منه (مجنون)همه شب باغم تو صبح کنم نام توزینب کبرا(س)شده حک روی تنم 📝 (مجنون) ✅ سروده-شنبه13-آذر1400-کرمانشاه
بسم الله الرحمن الرحیم علیه‌السلام 🔹مجنون کرمانشاهی به هوای تو،به لب نغمه یارب شده است بی‌جهت نیست که دل، مست توزینب شده است وه چه گویم من از آن ذات که ممسوسِ خداست زینب است و صفتش ، جلوه مخصوصِ خداست وجنات وحرکات و سکناتش مولا مادرش خدیجه بوده‌ست مگر یا زهرا؟ زینب است، خُلقِ عظیمش سرِ احسان دارد ازقدومش چقدر فاطمه مهمان دارد قمروشمس شداز دیدن رویش سرمست بلبلان ازقدمش قدح گرفتن به دست روی رخساره زاعجاز، قمر می‌گردد تا به خورشید بگوید نرو، برمی‌گردد زینب آمدبه جهان جلوۀ کوثر آمد سرّ لولاک، از اول گل حیدر آمد آمدوعطر حضورش به هوا پیجیده است نفس پنج تن آل عبا پیچیده است ذاتش آیینه در آیینه چو حیدرگشته زینب است،از شب معراجِ خودش برگشته... با نقاب آمدنش پیش همه دیدنی است به اباالفضل که همچوفاطمه دیدنی است کیست زینب دخترسروِ خرامانِ بهشت حرف حق را قلم مجنون این شهر نوشت: « دخترشاه جهان کیست به غیر اززینب که به مژگان شکند خنده به هرواژه ی لب خاک پایش که در دست نسیم افتاده سمت و سو داده به تحریر، منه آزاده کربلا ازقدم نام شمانام گرفت تشنه گان معرفت ازمی توجام گرفت أشهدُ أنّ... به این زن، ولی باید گفت دراذان نام تورا،بعدِ علی باید گفت جلوی چشم پدر، رد شدنش دیدن داشت وه گل باغ محمّد شدنش دیدن داشت سحر آوردجهان عطر و، شمیم صلوات می‌وزد بر سر این خانه نسیم صلوات رحمت واسعه ای ، تشنۀ الطافِ تو دشت دشت از چشمۀ چشمان تو پر برمی‌گشت کیست زینب، که چوزهرا شده از کل جهات باز هم بر گل رخساره ی زینب صلوات خالقت وه،به تنت جامۀ احسان دیده‌ست مادری بودن تو بر چه کسی پوشیده‌ست؟... می‌شود صیدغمت جلوه میدان زینب باز شد برغمت آغوش بیابان زینب دیدی آن‌گونه که شد دشت پر از هرسخنت کربلا رنگ گرفت از نفس پیرهنت ذات تو گرچه خلاصه شدۀ پنج تن است زیبا دشت پر از عطر حسین و حسن است بیشتر ریخت بهم ،حال دلت قاسم بود کشت یکباره تورا داغ بنی‌هاشم بود منه (مجنون)همه شب باغم تو صبح کنم نام توزینب کبرا(س)شده حک روی تنم 📝 (مجنون) ✅ سروده-شنبه13-آذر1400-کرمانشاه
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐 # بسم الله الرحمن الرحیم جلوه زهرانما تا روز محشر زینب است همچو زهرای مطهر خوب و بهتر زینب است کیست این بانوطهارت را طهارت می دهد همچوزهرای مطهر، نام اطهرزینب است میکند گهگاه نام اوتجلی درجهان عشق بازی درمیان طفل و مادر زینب است مادرش همواره رهبر در میان مردم است بعدمولایش حسین دلدارورهبر زینب است هر کجا که رفت نامش درجهان شدآشکار چون به آن معنی است که اصل پیمبر زینب است کیست او دخت علی مرتضی وفاطمه است عشق زهرا، درجهان ثانی حیدر زینب است خواهم از دست علی از فاطمه روزی گرفت ساقی کوثر علی و دخت کوثر زینب است خلقت نورانی اش، ماقبل خلقت بوده است جلوه کرده در جهان ،معنای علت بوده است افتخاری نیست بالاتر برای فاطمه زینبش امدجهان باهردعای فاطمه زینب از، بدو تولد با خدا محشور بود رزق زینب بین آغوش توزهرا نور بود نزد بابایش مقدم بوده او بر کارها فاطمه بوسیده دست دخترش را بارها کیست زینب سرّ حق درسینه های حیدر است عکس وجه الله در آیینه های حیدر است روشنایی جنان حق، به نور زینب است ذکر تسبیح خدا،دربحر طور زینب است قبل هرکس مادرش پا می گذارد در بهشت وا شودگر درب جنت با حضور زینب است قدسیان خدمتگزار مادرش گردیده اند صد ملک گویاکه مامور امور زینب است کیست تنهاعقل کل و هرچه جز او جهل کل فهم دنیا خود، ز فهم و ازشعور زینب است روزمحشر کور میگردد تمام چشم ها آن زمانی که فقط وقت عبور زینب است درجهان صاحب زمان ازعمه اش الگوگرفت آن زمان تاکه رسد،عصر ظهور زینب است نیست غیر از زینبش سنگ صبور ی برحسین پس حسین ابن علی سنگ صبور زینب است بین کوفه چون امیرالمومنینش بود ا و پایه اسلام شد تا اصل دینش بوداو خطبه های زینبی فصل الخطاب کوفه شد فاطمه چشم انتظار انقلاب کوفه شد در تمام لحظه ها اودر کنارحیدراست خطبه های زینبی چون ذوالفقار حیدراست یک تنه درکوفه از حیدر حمایت کرده بود هر چه را که داشته خرج ولایت کرده بود فتنه نمرود را زینب چنین خاموش کرد ابن مرجانه به کوفه خطبه اش را گوش کرد بنگرش،در کام دشمن فتنه ها را زهر کرد با تمام کوفیان او تا قیامت قهر کرد زینبی گرهرکه شدپس همره وهمراه ماست سوریه مانند خوزستان و کرمانشاه ماست راه زینب روشنی ،هر ره پیروزی است راه هر مردی مثال مهدی نوروزی است آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی) حضرت زینب (س) مدح تاریخ سروده-دوشنبه8-آبان-1400-کرمانشاه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
@majnon1396 حمد لله که مسلمان امام کاظمم نوکروعبد غلامان امام کاظمم بی نیازم ز جهانی که هم اکنون تا ابد بر سر سفره ی احسان امام کاظمم شده ازقوت وغذای تو جهان سیر شها طالب لقمه ای از نان امام کاظمم همه ی زندگی ام رابه تو مدیون شده ام چونکه من بر سر پیمان امام کاظمم پدرم بود نامت به من آموخت شبی عاشق بوسه به ایوان امام کاظمم اذن دیدار زیارت بده بر ماتوشبی عاشق گنبد جانان امام کاظمم روزگاریست که ننگ توام وغرق گنه هرکه ام جزء محبان امام کاظمم مهرت خودرا ز سرم کم مکن ای شاه کرم چون یتیمی زیتیمان امام کاظمم بخدامدح وثنایت همه جا، جار زنم یکی از نغمه سرایان امام کاظمم همه شب باغم توغرق سعادت هستم ذره ام ریزه خور خوان امام کاظمم کاش(مجنون) سحری طوف مزار تو کند زائر گنبد و ایوان امام کاظمم شعر :آرمین غلامی(مجنون)
@majnon1396 سروبستان نبی از دهنت خون میریخت درسیه چاله زاعضای تنت خون میریخت زیر آن مشت ولگدها به زمین افتادی زیریک تکه عبا ازبدنت خون میریخت میکشدجسم تورا سندی ملعون به زمین ازسروصورت وزنجیره تنت خون میریخت جگرت سوخت زخرمای به سم آلوده زسره رنگ عقیق یمنت خون میریخت ضرب شلاق ولگدپای توراخرد نمود ازدوساق سره زانوی تنت خون میریخت بخداپای ترک خرده دگر پانشود پامشوچونکه ازاین پاشدنت خون میریخت دم افطار غذایت شده شلاق ولگد دولبت پاره شد واز دهنت خون میریخت غل وزنجیرتنت راچقدرآزرده دم آخربه یقین از دهنت خون میریخت
@majnon1396 باضربه ای ،روح مسيحا برزمین خورد یوسف به زندان بلایا برزمین خورد چشم انتظار دیدن روی رضابود وقت سحر باضربت پابرزمین خورد این كشتى صبر و فرج ساحل ندارد با موجى از آنسوى دريا برزمین خورد فيض حضورت را کسی هرگزنفهمید به دست ملعون جسم مولا برزمین خورد عطر نفسهاي توپیچیده به زندان آن باغ جان بهره شكوفا برزمین خورد دربندافتاد ی تویاموسی ابن جعفر آن پرچم «انا فتحنا» برزمین خورد خون مى‏ چكد از ساق پایت بین زندان آن هفتمین دلداره زهرا برزمین خورد جان رضا از دوريت بر لب رسيده است (مجنون)ازاین درد وبلایابرزمین خورد 👉 🔹 🔹
@majnon1396 پشت زندان چه ازدحام شده ست كار مولای ما تمام شده ست تازیانه بدست قاتل بود رفته ازدست ماتمام وجود بین زندان هوای غم برپاست مردکی گرم پاي كوبى هاست جسربغداد بى سكون شده است جگرپاره،حوض خون شده است خردوگشته دوساق پاهایش ازسیه چاله آید آوایش گشته ارباب ماجگر پاره مى رود خون شبيه فـــوّاره درسیه چاله ها چه سرگشته ست درعزایت رضا برگشته ست غسلِ خون كرده ساق پاهایت لرزه دارد صدای آوایت مادری موى مي كَند برتو پسری ضجّه مى زنـدبرتو کنج زندان رسیده ، مـــادر تو تازیانه نشسته بر سر تو ! بین زندان صدا زدى ، مادر چه قدر دست و پا زدى ، مادر اگه این مصرعو گرفتی،حقشو ادا کن مادرش داره با نور عینش،موسی ابن جعفر حرف میزنه تاکه ، سيلي زدت دو عالم سوخت داره به موسی ابن جعفر میگه... تاکه ، سيلي زدت دو عالم سوخت تاکه مویت كشيد قلبم سوخت گیسوی مولا گرفت،انقده سیلی زد به صورت آقامون 😭😭 درعزا غش كنم ، ز حال رَوَم واای، ناله ات را هنوز مي شنوَم ناله ی غم زدل مِكش ، موسی پنجه بر خاك كَم بِكش ، موسی چی دارم میگم؟؟؟ خردگشته چرا دوپاهایت درسیه چاله آمدآوایت از تو دارد طلب ، دل پرخون كه به تو تكـــيه داده این ملعون ازتو عمّامه و ردا بُرده تازیان برتو،بی هواخورده تازیان بر سر تومیلرزد قاتلت بی هوا تورا میزد باسروصورت، شده نیلی خورده ای تازیان، گهی سیلی قتلگاه توگشته زندانت آمده ازمدینه مهمانت شیون وناله برتو کرده رضا برلبانش نشسته آه ونوا چه کند درعزای تو(مجنون) شده درماتم شمادلخون
@majnon1396 به روی دست غلامان بدنش رابردند به روی تخته ی در بود تنش را بردند جگرش دراثر زهرجفا بودکه سوخت عضو عضو بدنش زیربلابود که سوخت درودیوار برایش چه پریشان شده بود کنج زندان بلابی سر و سامان شده بود همدم و مونس وغمخوار ندارد چه کند کنج زندان بلا یارندارد چه کند اشگ میریخت ولی مجلس اغیار نرفت روضه میخواند ولی اوسر بازار نرفت کس به زندان به سرو صورت او سنگ نزد یا که بابغض به پیراهن او چنگ نزد خبری ازسر و از بزم می و جام نبود خاندانش بخدا در ملاء عام نبود وای من ضرب لگد حال سجودش نزدند بین زندان بلا بود و عمودش نزدند کنج زندان تن او بودولی چاک نشد لیک خونابه ازآن پیرهنش پاک نشد اوغریب است ولی هفت کفن داشت به تن ناله هاباید کنیم مابرحسین بی کفن گریه کن (مجنون)برای آن غریب کاظمین درعزای هفتمین مظلوم عالم گو حسین
@majnon1396 کنج زندان بین زنجیر سرت ریخت بهم درقفس بوده ای و بال و پرت ریخت بهم کی توان گفت کجا تکیه به دیوار زدی ضرب شلاق ولگدها کمرت ریخت بهم تشنه بودی وزدی سرفه ی خشکی توشها لخته ی خون لبت دور و برت ریخت بهم اثرات گریه ات نیمه ی شب بودبلند چند تاری مژه از پلک ترت ریخت بهم به عصا هست نیازش همه پیران جهان یاوری نیست ببیند پسرت ریخت بهم کودکی بیش نبودی به بره حضرت عشق سر پیری به سیه چال پرت ریخت بهم شد جراحات تنت لخته خونابه چرا زندگی تو به یاد پسرت ریخت بهم
@majnon1396 درهوای زدنت بد دهنی آمده بود مردک پست پی هر زدنی آمده بود به رویِ ساقِ ترک خورده بلندم میکرد تازیانه پیِ هر پا شدنی آمده بود کارما دل به سوی جذبِ خدا ساختن است سوی ماها نظر قلب زنی آمده بود کنج زندان مردکی بودکه دشنامم داد ناسزابود که باهرسخنی آمده بود بس موی سرمن مردک ملعونه کشید موی آشفته به هر آمدنی آمده بود لنگه دربخدا زیرتنم جای گرفت درعزایم دلِ هر سینه زنی آمده بود
@majnon1396 آنکه باشدهمچو خورشید درخشان کاظم است تشنه ماییم وشمیم عطر باران کاظم است رزق وروزی مرا داده خدابالطف او صدچوحاتم ریزه خوارلطف خوان کاظم است مینشینم گوشه ی صحن وسرای کاظمین هردل آواره مست خاندان کاظم است زائران دخترش زائربه زهرامیشوند هردلی ممنون از این لطف عیان کاظم است تاغذای منزل ماها غذای حضرتی ست این جماعت هم براین خوان میهمان کاظم است عزت کشور همه ایل وتبارش بوده اند در حقیقت شاه جمهوری ایران کاظم است نسل این آقا در ایران پادشاهی میکنند حضرت سیدعلی خودیک نشان کاظم است نیستم اهل وقوف وبنده ام دراین سرا امر، امر توست آقا، چونکه سلطان کاظم است میشود ابتر بدون حب تو اسلام ما دین هر کس پای خود الگوی ایمان کاظم است پیر ماتنها ز اولاد امامان بود وبس پیش شانت در مقام آن شاه وسلطان کاظم است توکشاندی قبله ام را سوی مشهد، در عوض_ الگوی اول برآن شاه خراسان کاظم است بردرت (مجنونم) وباب الحوائج بوده ای این گداروزی خور ازآن لطف وخوان کاظم است
@majnon1396 گشته بپاعزای.کاظم آل علی(ع) کرده دلم هوای .کاظم آل علی باشدبه دل ولای،،کاظم آل علی(ع) هستی ما فدای،،کاظم آل علی(ع) غصه ندارم اگر.زدنیابی نصیبم خوشم هستم گدای،كاظم آل علی(ع) توعشق کم نظیری،همچوعلی!توشیری! عمری شدم گدای.کاظم آل علی(ع) ولایت تومولا .سرمایه ی من شده دل شده مبتلای،کاظم آل علی(ع) اگربه عشقت این سر،جدا شود ز پیکر شودفقط برای،،کاظم آل علی(ع) ،شکر کنم خدارا.شدم گدای موسی دارم به سر هوای،،،کاظم آل علی(ع) (مجنون)اگر به محشر،،تنهاشدی غم مخور به لب بزن ندای،،کاظم آل علی(ع)
@majnon1396 درچاله ای مخوف به زندان فتاده ای شلاق برسروبدنت بی هوا نشست مقتل نوشته ساق دوپای توخردشد شلاق آمدوبه روی دست وپا نشست مقتل نوشته بین سیه چال بوده ای آن درد مشت روی سرت تا کجا نشست مردک رسیدو پهلوی توبالگدشکست حتمالگدبه پهلوی تو بی هوا نشست آقاتمام پیکره توغرق خون شده برصورت توسیلی آن بی حیانشست آن بی حیا که دست به گیسوی تو زده باضرب تازیانه به جسم شمانشست مقتل نوشته پای شریفت شکسته شد هردم به ساق پای توشلاق ها نشست افطاره روزه ات همه شب .تازیانه بود بغضی غریب در دل بی همنوانشست بازهره کینه عاقبت ازپانشسته ای برگوشه ی لبان تو زهرجفا نشست
@majnon1396 یک روز در این کنج قفس بال وپری بود ازمُشتِ پری گوشه ی زندان اثری بود ازشادی وامید وشعف نیست خبرها یک روزازاین شاخه ی امّید ثمری بود ای بادصبا دردِ دلم راتوشنیدی زیرابه سیه چال ، صبا را گذری بود ای باد صبا گر گذر ت بود، به زندان دیدی ز من و دردِ دل من خبری بود یک روز رهابودم ودر گوشه گلزار آن روز بجز مرگ، نجاتِ دگری بود باضرب لگد بود به دیدار من آمد در سینه دگر یک نفس مختصری بود شدبال و پرم در قفس اینگونه شکسته زیرا به قفس بودم وبشکسته پری بود
@majnon1396 باضرب تازیانه سرم راشکسته اند با پا وبالگدکمرم راشکسته اند دست دعای من وسط این قفس شکست گویا تمام بال و پرم راشکسته اند زندانی ام میانه ی این چاه لعنتی باضربه های مشت سرم راشکسته اند خورد وخوراک من بخداتازیانه شد جسمم تنم سرم سپرم راشکسته اند مقتل نوشته بر تن تو نیزه ای نخورد آقالباس وپیرهنت را کسی نبرد مقتل نوشته که سرت از تن جدا نگشت مظلوم بوده ای کفنت بوریا نگشت مقتل نوشته که بدنت زیر و رو نشد زندان نشین شدی و سرت جا به جا نگشت بر روی پل رهاشده جسمت سه روز وشب سر نیزه ای به سقف دهانت رها نگشت آقا تنت نشسته به روی پلی سه روز آید زپیکرت بخدا ناله ها وسوز
@majnon1396 برای حضرت کاظم هوا غم انگیز است بهار عمر من آقا شبیه پائیز است 🔷🔸 دلم هوای تو کرده هوای غربت تو دوباره کاسه صبرم ز غصه لبریز است 🔶🔹 قسم به حضرت کاظم کسی که در سینه ولایت تو ندارد فقیر و بی چیز است 🔷🔸 به یاد آن جگرپاره پاره ات آقا گدابرای عزاداریت سحر خیز است 🔶🔹 به عالمی نفروشم غم تویا کاظم عزای برای غمت قیمتی ترین چیز است 🔷🔸 شنیده ام که به زندان تورنجها دیدی برای کشتنت آقا کسی گلاویز است 🔶🔹 تورابه ضربه ی پاولگد زده هر شب امام زاده ی عالم به کنج دهلیز است 🔷🔸 یگانه دلبرعالم میان یک قفس است غریب خسته دل عالمین چه بی نفس است 🔶🔹
@majnon1396 غروب بود وکه از پشت به ضرب پا افتاد دمی که باسرو صورت جمال شاه افتاد تمام ساق دوپاهای اوشکسته شده و لشکری که به سمت تنش به راه افتاد نگاش سمت کسی بود و بر زمین می‌خورد پناه اهل جهان بود و بی‌پناه افتاد مزن به صورت اوضرب سیلی ای ملعون مسیرسیلی سندی به روی ماه افتاد میان گودی زندان کسی دعا می‌کرد که عقده های دلش را به سجده وا می‌کرد نوشته‌اند که ساق دوپای تو بشکست که این خودش طلب اوج روضه را می‌کرد مسیرسیلی وشلاق گرفت اطرافش چه صحنه‌ای، به دل زاره او چه‌ها می‌کرد ولی امید به این داشت تا رهابشود چقدر بابت این امر یا خدا می‌کرد ببین تمام امیدش گرفت رنگ خزان برای کشتن اوزهردست و پا می‌کرد چقدر روضه‌ی زندان وتازیان سخت است و کاش سندی ملعون تورا رها می‌کرد هنوز میرسدازبین این سیه چاله صدای ناله ی اوکه، خداخدامیکرد
@majnon1396 شنیده ام که سیه چال قتلگاه توشد ستون گوشه ی دیوار تکیه گاه توشد شکستگیِّ دوپا ازدویدنت حاکی ست تمام صورت و مویِ های پیکرت خاکی ست به زهرکینه به زندان خلاص گردیدی توناسزا زیهودی بی حیا دیدی همانکه گوشه ی زندان به کشتنت دل بست به ضربه های لگد ساق پای توبشکست صدایِ خنده اش آید، صدایِ خنده ی او صدای بد دهنی کردنِ زننده ی او نوای هلهله و بانگِ آن یهودی بود تنت به زیرلگدها چنین شده نابود چنان اراذل و اوباش میانه زندان برای کشتنت آمدیهودی دوران
زندانیم ،درگوشه ای احساس غربت می کنم راهی ندارم ایخدا من هر چه همت می کنم ازضربه های تازیان ،ساق سره پایم شکست ازناله ام با این درودیوار صحبت می کنم حال مرابدمیکند ،باناسزاگویی خود سندی مگو دیگربس است ،دارم رعایت می کنم اینجارفیق من شده،شلاقهای مردکی خواهی بزن زیراکه من، با تو رفاقت می کنم از زهرسندی لعین،آخر فتادم من زپا من این سیه چال تورا دارم رعایت می کنم زندان سندی عاقبت ، انداختم آخر زپا یارب به الطافت درت،عرض ارادت می کنم (مجنون)به دست مردکی،شلاق بود وتازیان این پیکرم درهرسحر،با اورفاقت میکند 👉 @majnon1396 🔹 🔹
@majnon1396 آنقدرضربه مزن چونکه سرم درد گرفت سر شب تابه سحر چشم ترم دردگرفت نشد آزاد دگر از قفس این جسم وتنم دوصد افسوس که این بال وپرم درد گرفت دخترانت همگی چشم به راهم هستند سوی آنان همه ی این نظرم دردگرفت عجبی نیست که چیزی زتنم باقی نیست بنگراین زانو و ساق و کمرم درد گرفت وای برتخته ی در جسم مرا میبردند رفتنم بودتماشا، بصرم دردگرفت
@majnon1396 غروب بود و یهودی دوباره برمیگشت گمان کنم که صدایت ضعیف تر میگشت شنیده ام به تنت زخم های کاری بود که زخم تازه اگر بود بی اثر میگشت به زیر دست حرامی و درسیه چالی شکافِ زخمِ تنت باز و بازتر میگشت به زیر چکمه وضرب لگد خودت دیدی که ضربتش همه شلاق بودو بر میگشت غروب بود و تنت در میان زندان بودِ زهجر روی تومعصومه بیِ پدر میگشت
   حوروقلمان وملک گرم پناهت یارباب عشق  بازی حسین  اندر نگاهت یارباب   عفّت وحجب وحیا درسایه سارلطف توست پرچم اسلام از چادر سیاهت یارباب    عزت و آزادگی مدیون  صبرت بوده است عفّت حُجب و حیا مدیون راهت یارباب   روضه ای برپا شده هرجا بنامت تا ابد عالمی محتاج تسبیح و گواهت یارباب    بهره منداست از همان صوت حزینت عالمی هرکجا اسباب گریه سوز و آهت یارباب    سوختی ازدوری طفل صغیر وکوچکت عرش اعلای خداشد پایگاهت یارباب   گشته ویران کاخ ظلم شامیان  با همّتت بود ه پیرو ملتّی پیش سپاهت یارباب   باد آن دستی بریده  بست دستان تورا این اسارت رفتنت شددلبخواهت یارباب   آن گلوی پاره ی اصغرتورا آواره کرد خاک قبر اصغرت شدسجده گاهت یارباب  
بسم الله الرحمن الرحیم ۹۹_با باتوشروع سال ما،باب الحوائج گریان توهستم شها،باب الحوائج مهرت به روی سینه ها،باب الحوائج نالیده ام من زین عزا،باب الحوائج سال نواست ودیده ام داردتمنا گریان توگردیده ،ای شمس دل آرا شور عبادات منی،درسال تحویل نور سماوات منی،درسال تحویل معنی حاجات منی درسال تحویل اوج مباهات منی درسال تخویل عمری به عشقت قلب خود راپروراندم بر ما نظر کردی و از عشق تو خواندم باب الحوائج خانه ات آباده آباد کاره منه وامانده بازم بر تو افتاد ازدست دل،ازدست دیده آه و فریاد دنیای بی توداده مولاعقل بر باد هرگزنکردم برگناهم اعترافی آیاشودگردم شبیه بُشر حافی خلوت نشین بزم عرفان با خدایی روح مناجات شبانه در دعایی وقت عبادت مست ذکر ربنایی درسجده هایت از همه عالم جدایی زندانیان مشتاق ذکر یا مجیرت در کنج بالانشین هستی و شدعالم اسیرت موسای طورشیعیان تونوربودی در کنج زندان ها میان طور بودی دُرّ  ولایت هستی و مستور بودی عمر زاهل خانواده دور بودی گویا رضا دلتنگ دیدار تو باشد یک عمرمعصومه هوادارتوباشد در دل خیال آمدن هایت نباشد حرفی دگر اندرسخن هایت نباشد حتی رمق در پا شدن هایت نباشد شکوه براین بر هم زدن هایت نباشد یک گوشه غرق جلوه های دوست مانده از توفقط یک استخوان و پوست مانده دلخسته ای مولا از آن زندان سندی دربندی ،ای آقا از آن زندان سندی خون شد دل طاهااز آن زندان سندی خون می چکد از پا از آن زندان سندی گشتی اسیردشمن پست یهودی بنشسته بر رخساره تودست یهودی قاتل به زندان ظلم ها تکرار می کرد با ضرب سیلی روزه ات افطار می کرد آزاره تو آن مرد بی مقدار می کرد باضرب پا جسم تورا بیدار می کرد سندی شاهک آمدوبی هردلیلی باتازیانه می زند گاهی به سیلی باضرب پا ملعون تنت را جا به جا کرد آنقدرمیزدبرتنت تاکه رها کرد حاجات خود رابا زدنهایش روا کرد افتاد ی وچشمان تو یاد رضا کرد گفتی رضا جانم ببین بابا چه حالی است بابا بیا جای تو ومعصومه خالی است باتازیانه برتن محبوب میزد ای زهر خورده برتنت مضروب میزد قاتل تو را با تکه ای از چوب میزد درکنج زندان، تورا ای خوب میزد درکنج زندان بر زمین مانده تن تو امانشدغارت دگرپیراهن تو دربین صحرابی کفن جدشمابود در بین گرما پاره تن جدشمابود آقابدون پیرهن جدشمابود محو خدای خودشدن جدشمابود امشب عزادار شهید کاظمینم آغازسال نو، پریشان حسینم هرگزکسی با مرکب از رویت نرفته دست کسی هرگز به گیسویت نرفته سرنیزه ها مابین پهلویت نرفته هرگزسه شعبه روی بازویت نرفته گریان شدی بر قامتی که بر زمین خورد درعلقمه ساقی،عمود آهنین خورد
@majnon1396 نوای حضرت کاظم دم مفاتیح است همیشه ذکرتوبر،دانه های تسبیح است برای خلق بشر، آفریده شد ذاتش کسی نبوده به زندان کند ملاقاتش میان خلق خدا کس نبوده همچون او که ناله های سحر نغمه ی مناجاتش نوابه هر سخنش بود،شد کلیم الله کسی که بوده به زندان سرای میقاتش اسیرسلسله بودو اسیرزنجیراست فرشته ها همه مخمور در خراباتش شکسته ساق دوپایش ویاکه افتاده کسی که می گذرد فوق عرش اوقاتش برای کشتن او سندی آمده امشب چنین که گشته هویدا تمامی ذاتش
@majnon1396 باشد به زندان بلا موسی بن جعفر شد کشته از زهر جفا موسی بن جعفر از بس ستم ها دیده از سندی شاهک پر زد از این دار فنا موسی بن جعفر مجنون کرمانشاهی *** از زندگانی گردیده ام سیر از ظلم ظالم گردیده ام پیر یا رب کن خلاص مرا ز زندان که باشد تنم در غل و زنجیر مجنون کرمانشاهی *** سائل کوی توام موسی بن جعفر عاشق روی تو ام موسی بن جعفر تویی سلطان و منم بنده ی تو مست از آن بوی تو ام موسی بن جعفر مجنون کرمانشاهی *** ای هفتمین مولای دین موسی بن جعفر پور امیر المومنین موسی بن جعفر ای آنکه شد بهرت لقب باب الحوائج باشی شه اهل یقین موسی بن جعفر مجنون کرمانشاهی *** به رخسارم نشسته تازیانه ز سیلی بر رُخم مانده نشانه کسی هرگز ملاقاتم نیامد ولی آید عدو با تازیانه مجنون کرمانشاهی *** ای غریب کاظمین موسای کاظم ای امیر عالمین موسای کاظم سالها در حبس هارون بوده ای وارث خون حسین موسای کاظم مجنون کرمانشاهی *** شب دل واپسی لاله باشد دل معصومه غرق ناله باشد بگو آید رضا تشییع پیکر که شد پاره جگر موسی بن جعفر مجنون کرمانشاهی *** در کُند و زنجیر موسی بن جعفر گردیده اسیر موسی بن جعفر از ظلم اعدا در جسر بغداد گشته زمین گیر موسی بن جعفر مجنون کرمانشاهی *** گویا شهادت نامه موسی به امضا می رسد آه و فغان شیعیان تا عرش اعلا می رسد موسی بن جعفر ای خدا، شد کشته از زهر جفا از جسر بغداد گویا آوای زهرا می رسد مجنون کرمانشاهی *** اگر نیایی رضا به وقت مردن من دگر نبینی طرز جان کندن من بیا تو این دم آخر به بالین سرم بیا ببین همچو گل فسردن من مجنون کرمانشاهی *** بلبل به چمن غزل سرایت کاظم مستانه از آن عشق و ولایت کاظم با شور و فغان چنین به آوا کوید من سینه زنم بهر عزایت کاظم مجنون کرمانشاهی *** دل را ز کاظم و عشق او شیدا کنم خشنود تو با اشک دل زهرا کنم خواهی که روی به بارگاهش ای دل با سینه زنی قیامتی بر پا کن مجنون کرمانشاهی *** آنکس که ره عاشقی آغاز نمود با یاد و خیال دوست پرواز نمود بر خانه کاظم چو زند دست توسل مولا ز کرم در به رویش باز نمود مجنون کرمانشاهی *** کاظمین ای گلشن موسی بن جعفر جامه حق بر تن موسی بن جعفر غرق دریای گناهم ای حرم دست ما ودامن موسی بن جعفر مجن کرمانشاهی *** یوسف زندانی زهرا امام کاظم است سرو ناز گلشن طاها امام کاظم است زیر زنجیر گران جان را فدا بنموده ای بر حسین بن علی تو اقتدا بنوده ای مجنون کرمانشاهی *** زند سندی به رویش وحشیانه به جسمش مانده جای تازیانه تن موسی بن جعفر جای خون است به پا و گردنش زنجیر دون است مجنون کرمانشاهی *** رضا جسم پدر دارد در آغوش شده معصومه از بهرش سیه پوش به یاد غربت موسی بن جعفر زند شیعه به روی سینه و سر
@majnon1396 روی خاروخس زندان بدنت افتاده زیرپای مردکی بود تنت افتاده میکندملعون جسارت برتو ونام علی بین این هم همه‌ها، پر زدنت افتاده گوکه این معرکه‌ها بین سیه چال ز چیست دست آن مرد یهود پیروهنت افتاده آن یهودی به امید زدنت آمده بود زیرشلاق، عقیق یمنت افتاده پیکرت روی زمین بود و تنت ریخت بهم زیرشلاق جسارت بدنت افتاده
بسم الله الرحمن الرحیم ۹۹_با باتویاموسی ابن جعفرسال ما،آمد زراه اول سال است، بی جیره مواجب آمدم شدشروع سال ما درسوگ شاه کاظمین باز هم درماتمت من بی جوانب آمدم سال مابانام یاموسی ابن جعفرآمده دستِ خالی در پی لطفی مناسب آمدم سال نو،آنچه صلاحِ ماست آن را لطف کن درهوای گریه ات، بی قُوتِ غالب آمدم اول سال است باگریه،دلم معواگرفت عذر خواهم من اگر جزوِ اجانب آمدم پایِ ما امسال هم در خیمۀ تو آمده عذرخواهم گرچه من،سوی توکاتب آمدم اول است این خانه تکانی ها خوش است چون گدایی بردرت با این مراتب آمدم درسیه چاله تورامحبوس کرده ظالمی درعزای توپی درک مطالب آمدم بین زندان بودی وسندی تورا میزدچه بد درهوای گریه ام ،باهرمراتب آمدم کیستی موسی ابن جعفر،صاحب عالم تویی آه من محروم از دیدارِ صاحب آمدم
بسم الله الرحمن الرحیم ۹۹_با باتوشروع سال ما،باب الحوائج گریان توهستم شها،باب الحوائج مهرت به روی سینه ها،باب الحوائج نالیده ام من زین عزا،باب الحوائج سال نواست ودیده ام داردتمنا گریان توگردیده ،ای شمس دل آرا شور عبادات منی،درسال تحویل نور سماوات منی،درسال تحویل معنی حاجات منی درسال تحویل اوج مباهات منی درسال تخویل عمری به عشقت قلب خود راپروراندم بر ما نظر کردی و از عشق تو خواندم باب الحوائج خانه ات آباده آباد کاره منه وامانده بازم بر تو افتاد ازدست دل،ازدست دیده آه و فریاد دنیای بی توداده مولاعقل بر باد هرگزنکردم برگناهم اعترافی آیاشودگردم شبیه بُشر حافی خلوت نشین بزم عرفان با خدایی روح مناجات شبانه در دعایی وقت عبادت مست ذکر ربنایی درسجده هایت از همه عالم جدایی زندانیان مشتاق ذکر یا مجیرت در کنج بالانشین هستی و شدعالم اسیرت موسای طورشیعیان تونوربودی در کنج زندان ها میان طور بودی دُرّ  ولایت هستی و مستور بودی عمر زاهل خانواده دور بودی گویا رضا دلتنگ دیدار تو باشد یک عمرمعصومه هوادارتوباشد در دل خیال آمدن هایت نباشد حرفی دگر اندرسخن هایت نباشد حتی رمق در پا شدن هایت نباشد شکوه براین بر هم زدن هایت نباشد یک گوشه غرق جلوه های دوست مانده از توفقط یک استخوان و پوست مانده دلخسته ای مولا از آن زندان سندی دربندی ،ای آقا از آن زندان سندی خون شد دل طاهااز آن زندان سندی خون می چکد از پا از آن زندان سندی گشتی اسیردشمن پست یهودی بنشسته بر رخساره تودست یهودی قاتل به زندان ظلم ها تکرار می کرد با ضرب سیلی روزه ات افطار می کرد آزاره تو آن مرد بی مقدار می کرد باضرب پا جسم تورا بیدار می کرد سندی شاهک آمدوبی هردلیلی باتازیانه می زند گاهی به سیلی باضرب پا ملعون تنت را جا به جا کرد آنقدرمیزدبرتنت تاکه رها کرد حاجات خود رابا زدنهایش روا کرد افتاد ی وچشمان تو یاد رضا کرد گفتی رضا جانم ببین بابا چه حالی است بابا بیا جای تو ومعصومه خالی است باتازیانه برتن محبوب میزد ای زهر خورده برتنت مضروب میزد قاتل تو را با تکه ای از چوب میزد درکنج زندان، تورا ای خوب میزد درکنج زندان بر زمین مانده تن تو امانشدغارت دگرپیراهن تو دربین صحرابی کفن جدشمابود در بین گرما پاره تن جدشمابود آقابدون پیرهن جدشمابود محو خدای خودشدن جدشمابود امشب عزادار شهید کاظمینم آغازسال نو، پریشان حسینم هرگزکسی با مرکب از رویت نرفته دست کسی هرگز به گیسویت نرفته سرنیزه ها مابین پهلویت نرفته هرگزسه شعبه روی بازویت نرفته گریان شدی بر قامتی که بر زمین خورد درعلقمه ساقی،عمود آهنین خورد