|⇦•دواى درد بى تابى...
#روضه و توسل ویژۀ شهادت باب الحوائج حضرت امام موسی ابن جعفر علیه السلام به نفس حاج آرمین غلامی
……مرثیه و روضه موسي ابن جعفر.علیه السلام..
درچاله ای مخوف به زندان فتاده ای
شلاق برسروبدنت بی هوا نشست
مقتل نوشته ساق دوپای توخردشد
شلاق آمدوبه روی دست وپا نشست
مقتل نوشته بین سیه چال بوده ای
آن درد مشت روی سرت تا کجا نشست
مردک رسیدو پهلوی توبالگدشکست
حتمالگدبه پهلوی تو بی هوا نشست
آقاتمام پیکره توغرق خون شده
برصورت توسیلی آن بی حیانشست
آن بی حیا که دست به گیسوی تو زده
باضرب تازیانه به جسم شمانشست
مقتل نوشته پای شریفت شکسته شد
هردم به ساق پای توشلاق ها نشست
افطاره روزه ات همه شب .تازیانه بود
بغضی غریب در دل بی همنوانشست
بازهره کینه عاقبت ازپانشسته ای
برگوشه ی لبان تو زهرجفا نشست
*علی بن محمد نوفَلی میگه : وقتی هارون الرشید مأمور فرستاد دنبال موسی بن جعفر آقا مشغول نماز بود.
نوشتن بیست و یک نفر آقا رو دوره کردن یکی عمامه از سرش انداخت، یکی سجاده از زیر پاش می کشید، چنان آقا با صورت به زمین افتاد محاسنش به خون خضاب شد، مگه چهجوری انداختند روی زمین؟ دیدن شروع کرده به گریه کردن، هارون صدا زد: یا موسی! براچی داری گریه میکنی؟ شماها آستانه تحملتون بالاست؟! فرمود: برا خودم گریه نمیکنم، یادِ مصیبتای جدم ابی عبدالله افتادم...
عجب دنیايی است، عجب رسمیه، هرکس تو این عالم باب الحوائج شده وقتی میری نگاه میکنی میبینی اونایی که به مقام باب الحوائجی رسیدن، اونهایی بودن که بد جوری دست و پازدن، اونهایی بودن جون دادنشون فرق میکرد با بقیه...
یه باب الحوائج علی اصغر بود، ابی عبدالله دید این بچه داره سخت دست و پا میزنه، خنجر رو برداشت گوشه ی قنداق رو پاره کرد گفت: حالا دست و پا بزن... یه باب الحوائج اینجوری دست و پا زده...
یه باب الحوائج هم کنار نهر علقمه، ابی عبدالله تا رسید، نوشتن: دید عباس هی میخواد پاهاش روجمعکنه، امام اومده بالا سرش، خجالت میکشه جلوی ابی عبدالله پا نشده، نوشتن:"اِرْتَجَحُ جَسَدَه" دیدن از خجالت بدن عباس داره میلرزه... یه باب الحوائج هم اینجوری بود....
اما من بمیرم برا اون آقایی که تو قعر سیاه چال هرچی اومد دست و پاش رو تکون بده این غل و زنجیر اجازه نداد...*
هربلایی سرم آمد کفنم دست نخورد
وقت تشییع تنم پیروهنم پاره نشد
ساق من خم شده اما تن من کامل بود
قدر انگشت بریده بدنم دست نخورد
صَلی اللّه عَلیک یا مَظلوم
صَلی اللّه عَلیک یا سَیدنَا الْعَطشان
صَلی الّله عَلیک یا سَیِدنَا العُریان
گریه زیاد کردم روضه زیاد خوندم
پشت سرت خیلی وَ اِن یَکاد خوندم
وَاِنْ یَکادُ الَّذِینَ کَفَروا
نیزه فرو شد به تنت
وَاِنْ یَکادُ الَّذِینَ کَفَروا
خودت بگو از کفنت
ــــــــــــــــ
#اللّٰهُمَّعَجِّللِوَلیِّڪالفَرَج
#حاج آرمین غلامی
#روضه_امام_موسی_الکاظم_علیه_السلام
┅═┄⊰༻↭
شهرداری جدید:
|⇦•یافت آن گُل را ولی...
#روضه و توسل ویژۀ شهادت باب الحوائج حضرت امام موسی ابن جعفر علیه السلام به نفس حاج آرمین غلامی•✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
بذار این روضه رو برات یه کم باز کنم"وَالسَّاقِ الْمَرْضُوضِ" این عبارت رو که آوردن برا موسی بن جعفر از "رَضَضَ" میاد، جایی به کار میبرن که خُرد بخواد بشه، له بخواد بشه، آخه استخونهای پای آقارو خُرد کردن... دو جا دیگه برا اهل بیت این عبارت رو به کار بردن، یه بارش رو اون نانجیب برا معاویه نوشت: وقتی اومدم پشت در، در آتیش گرفت چنان با لگد به در زدم صدای خُرد شدن استخونای زهرا شنیده شد... اینجا یه نفرافتخار کرد
اما توکربلا ده نفر با افتخار وقتی برگشتن توکاخ معاویه گفتن: امیر! اومدیم ازت جایزه بگیریم، گفت: مگه چیکار کردید شما؟ گفتن: "نَحنُ رَضَضنَا الصَّدر" ما اسبامون رو نعل تازه زدیم، چنان تو گودال تاختیم دیگه چیزی از بدن ابی عبدالله نموند...
بدن موسی بن جعفر رو اینطوری به خواری و ذلت میخواستن تشییع کنن، نانجیبا بدن رو روی تخته پاره گذاشتن، از یه طرف سر آقا آویزان، از یه طرف پاها از این تخت آویزان... اما وقتی شیعیان فهمیدن آقاشون رو به شهادت رسوندن همه همدیگه روخبر کردن، بدن روگذاشتن تو بازار "سُوق الرَیاحِین" هدفشون این بود بدن آقارو بذارن سران شیعیه بیان ببینن بگن : ماکاری نکردیم ببینید نه جای خفگی روبدنشه، نهجای شکنجه است.
قبل از شهادت حضرت هم اینکار رو کردن همه رو جمعکردن، حضرت تو نفسای آخر فرمود گول اینارو نخورید اینا من رو مسموم کردن... حضرت روشنگری کرد.
اینجام هدفشون این بود، بیان مردم یه نگاه بکنن برن، اما دسته دسته اومدن اینقدر گُل روی این بدن ریختن، قیمتی ترین کفن هارو برا حضرت آوردن. اینقدر گُل ریختن بدن پنهان شد.
یه بدن دیگه هم من سراغ دارم پنهان شده بود، زینب اومد کنار بدن نشست، هی شمشیر شکسته هارو کنار زد، نیزه شکسته هارو عقب زد، سنگارو عقب زد...*
یافت آن گُل را ولی پرپرشده
پاره پاره پیکری بی سر شده
گفت: آیا یوسف زهرا تویی؟
آنکه من گمکرده ام تویی؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
♻️ صحنه های آخرالزمانی جدید از زلزله در ترکیه
الهی عظم البلاء...
🔺برای دیدن کانال مجنون کرمانشاهی عضو کانال شوید🔻@majnon1396
#معارف_حسینی
#امام_کاظم_علیه_السلام
◼️ قدردانی حضرت موسی بن جعفر "علیهماالسلام" از روضهخوانِ سیدالشهداء "علیهالسلام"...
منصور دوانیقی ملعون یک روز به مناسبتی، حضرت موسی بن جعفر "علیهماالسلام" را با اکراه به قصر خود دعوت کرد. وقتی که حضرت تشریف آوردند و جلوس فرمودند، پادشاهان و امیران و سربازان میآمدند و تهنیت میگفتند و هدایا و تحفههای خود را پیشکش ایشان میکردند.
خادم منصور هم بالای سر موسی بن جعفر "علیهماالسّلام" بود و هر چه میآوردند را صورت مینوشت.
🔻آخرین نفری که آمد پیرمردی کهن سال بود که عرض کرد:
یَا ابْنَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ إِنَّنِی رَجُلٌ صُعْلُوکٌ لَا مَالَ لِی أُتْحِفُکَ وَ لَکِنْ أُتْحِفُکَ بِثَلَاثَةِ أَبْیَاتٍ قَالَهَا جَدِّی فِی جَدِّکَ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ علیه السلام.
▪️ای فرزند دختر رسول خدا! من مرد تهیدستی هستم که مالی ندارم که تحفه دهم، تحفه من سه بیت شعر است که جدّ من، درباره جدّ شما حسین بن علی علیهالسلام سروده است:
عَجِبْتُ لِمَصْقُولٍ عَلَاکَ فِرِنْدُهُ/یَوْمَ الْهِیَاجِ وَ قَدْ عَلَاکَ غُبَارٌ
▪️تعجب میکنم از برق شمشیرها که در روز تشنگی بر بالای سر تو بودند و غباری بر فرازت بلند شده بود.
وَ لِأَسْهُمٍ نَفَذَتْکَ دُونَ حَرَائِر/ یَدْعُونَ و جَدَّکَ وَ الدُّمُوعُ غِزَارٌ
▪️از تیرهایی که در مقابل زنان آزاده بر تو نفوذ میکردند و آنها با اشکهای جاری جدّت رسول خدا "صلیاللهعلیهوآله" را میخواندند.
أَلَّا تَغَضْغَضَتِ السِّهَامُ وَ عَاقَهَا / عَنْ جِسْمِکَ الْإِجْلَالُ وَ الْإِکْبَارُ
▪️چگونه آن تیرها نشکستند!؟ و چرا بزرگواری و عظمت تو مانع از آنها نشد!؟
حضرت موسی بن جعفر "علیهمالسلام" فرمودند:
قَبِلْتُ هَدِیَّتَکَ اجْلِسْ بَارَکَ اللَّهُ فِیکَ
🔹هدیه تو را پذیرفتم، بنشین، خدا تو را برکت دهد!
سپس سر خویش را به سمت خادم بلند نموده و فرمودند: پیش امیرت برو و صورت این اموال را به او نشان بده و بپرس میخواهد آنها را چه کند.
خادم رفت و برگشت و خبر آورد که امیرالمؤمنین (منصور دوانیقی ملعون) میگوید:
همه آنها هدیه ای از طرف من به ایشان باشد، هر چه میخواهند با آنها بکنند.
امام علیه السّلام به پیرمرد فرمودند:
اقْبِضْ جَمِیعَ هَذَاالْمَالِ فَهُوَ هِبَةٌ مِنِّی لَکَ
▪️همه اینها را بردار، هدیه ای از طرف من به توست.
📚المناقب ج ۳ ص ۴۳۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عبد¹¹⁸:
#دیوانگی
سر در دارالمجانین حک گشته این چنین
قول هو الله احد یعنی امیرالمومنین🍇🔗
🆔|@majnon1396
ذکر_مصیبت_معصوم_نهم
(سوگنامۀاشتهاردی)
آمدن طبیب به بالین امام کاظم (ع) و حرکت جنازه
روایت شده، در ساعات آخر عمر امام کاظم (ع) پزشکی به بالین امام آوردند، پزشک به آن حضرت گفت: «حالا شما چطور است؟».
حضرت توجه به او نکرد، چون او زیاد اصرار کرد، حضرت زردی کف دستش را به او نشان داد (که نشانه مسمومیت آن حضرت به وسیله زهر بود) فرمود: بیماری من این است.
پزشک نزد مأمورین بازگشت و گفت: سوگند به خدا و (امام) از شما نسبت به زهری که به او داده اید آگاهتر است، پس از آن، آن حضرت از دنیا رفت.
راوی گوید: پس از آن، جنازه آن مظلوم غریب را روی تابوت نهاده و از زندان بیرون آوردند، شخصی پیشاپیش جنازه فریاد می زد:
هذا اِمامُ الرَّفَضَهِ فَاعْرِفوُهُ.
: «این پیشوای رافضیان است او را بشناسید».
جنازه را به بازار بردند و در آنجا به زمین گذاردند، و اعلام کردند که این موسی بن جعفر (ع) است که به مرگ خدائی از دنیا رفته است، بیائید و بر او نظر کنید، مردم می آمدند و جنازه را می دیدند... (1)
به نقل شیخ حُرّ عاملی در اثباه الهداه، سندی بن شاهک دستور داد جنازه را روی جِسْر (پُل) بغداد گذاشتند و به مردم اعلام کرد که موسی بن جعفر (ع) به مرگ خدائی از دنیا رفته است، مردم بر آن حضرت نگاه می کردند و اثر جراحت در او نمی دیدند، روایت شده: یکی از مخلصین از شیعه در آن هنگام کنار جنازه آمد و شنید می گویند: موسی بن جعفر (ع) کشته نشده بلکه به مرگ خدائی از دنیا رفته است، به حاضران گفت: من این موضوع را از خود امام کاظم (ع) می پرسم، گفتند: او از دنیا رفته، چگونه تو را از حال خود آگاه سازد؟، او نزدیک جنازه آمد و گفت: «ای فرزند پیغمبر، تو راستگو و پدرت راستگو است، به ما خبر بده آیا تو را کشته اند یا خود از دنیا رفته ای؟».
امام لب به سخن گشود و سه بار فرمود:
قَتْلاً قَتْلاً قَتْلاً. «مرا کشته اند...». (2)
1- انوار البهّیه محدّث قمی ص209-212- عیون اخبار الرضا ج1 ص108- کمال الدین ج1 ص118.
2- اثباه الهداه شرح حال امام کاظم (ع)
👆شهادت حضرت امام موسی ابن جعفر علیه السلام
کُنج سیاه چال غریبی عزیز داشت
پیری شکسته که جگری ریز ریز داشت
دلتنگیاش برایِ رضا سینه سوز بود
قلبی برای دخترکَش ناله خیز داشت
با دستهای بسته فقط ناسزا شنید
زخمِ زبانِ قاتلِ او نیشِ تیز داشت
دیشب صدای سرفهی او تا سحر كشيد
زنجیر بِینِ حلقهی خود یک مریض داشت
زنجیر را کشید کمی قد کشیده شد
این استخوانِ پا چِقَدر خُرده ریز داشت
او روی در شکسته و مادر به پشتِ در
تشییع او به روضهی زهرا گریز داشت
بر روی تخته پاره تنش گیر کرده بود
انگار لنگه در دو سه تا میخِ تیز داشت
اول مدینه بعد دلم کاخِ شام رفت
زندان هرآنچه داشت ویرانه نیز داشت
با گریه گفت عمه مرا میدهد نشان
نامحرمی که تکه کلامِ کنیز داشت...
سر بين طشت بود و حرامی کنارِ طشت
نامرد بِینِ دست شرابی غلیظ داشت
#شاعر:حسن لطفي
*ديدن دَرِ زندان باز شد ، چهار حَمّال روي يك تخته ي در،امام ما رو مي آوردند، با خودشون مي گفتند:چقدر اين بدن سنگينِ،اين همه سال تو زندان بوده،چقدر سنگين؟ روپوش رو كنار زدن ديدن غل و زنجير هنوز به دست و پاشه...جانِ عالم فداش...
جارچي كنارشون جار ميزد: رافضي ها! بياييد بدن امام خودتون رو ببريد،هي صدا مي زد: "هذا امام الرافضه" اين امام از دين خارج شده هاست...بدن رو روي پل گذاشتن،چند روز نگذاشتن دست بزنن...اما موقع كفن و دفن كردن، كفن هاي نفيس آوردن...اي بي كفن حسين....*
کیست این کشته که جان همه قربان تنش!
خاک صحرا کفن و خونِ گلو پیرهنش
نيزه را سرور من بسترِ راهت كردي
شام را غلغه ي صبحِ قيامت كردي
بر لب تشنه ات آن روز حکایت می کرد
خاتمی را که در انگشت شهادت کردی
اکبر و قاسم و عباس کجایند ، کجا
عشق چون این همه را بردی و غارت کردی؟
*اما موسي بن جعفر،هلاكِ عمو جانش اباالفضلِ...*
بر لب آبم و از داغ لبت می میرم
هر دم از غصه ي جانسوز تو آتش گیرم
دست من خورد به آبی که نصیب تو نشد
چشم من داد از آن آب روان تصویرم
حاج_آرمین غلامی
👆روضه و توسل به ساحت مقدس حضرت باب الحوائج امام موسی ابن جعفر علیه السلام
بسم الله الرحمن الرحیم
ایام شهادتِ باب الحوائج آقا موسی ابن جعفر .. آی گرفتارا ، آی مریض دارا ، آی اونایی که گره به کارتون خورده ، بسم الله ..
خاکِ رَهِ زائرت اَعاظِم
جانِ دو جهان امام کاظم
ارباب کمال زیرِ دینت
چشم همه سمتِ کاظمینت
عیسی زِ دم تو دم گرفته
جود از کف تو کرم گرفته
موسی به امیدِ نخلِ نورت
نعلین براورد به طورت
زنجیرِ تو حلقۀ وصالت
تا عشرِ خداست اتصالت
آبِ وضویِ تو اشک هایت
خون است روان زِ ساقِ پایت
*چهارده سالِ از این زندان به آن زندان، اما زندانِ آخر با زندان هایِ دیگه فرق داشت، یه ملعونی به نام سندی ابن شاهک زندان بانِ حضرتِ .. بسیار شقی و بی ادبِ .. هر بار با تازیانه واردِ زندان میشد .. یا امام رضا دارم روضۀ باباتُ میخونم .. حیا میکنم بگم با این آقا چه میکرد اما هر وقت بر میگشت میدیدن تازیانه خون آلوده .. یا موسی ابن جعفر .. با این که عیال واره اما ملاقاتی نداره .. _(چرا؟) آخه ممنوع الملاقاتِ .. یه وقت صدا میزنه پسرم، یه وقتایی هم صدا میزنه دخترم معصومه دلم برات تنگ شده .. میگه این زندانِ آخری تاریک بود، نمور بود حضرت با علم امامت شب و روزُ تشخیص میداد .. ای غریب آقام ..
پشتِ در زندانِ بغداد جمع شدن ، گفتن چی شده؟.. گفتن هارون نامه نوشته گفته موسی ابن جعفر رو آزاد کنید .. شیعیان جمع شدن .. یکی گفت موسی ابن جعفرُ ببینم رو پاهاش می افتم .. یکی گفت دستاشُ میبوسم، صورتشُ میبوسم .. آخ بمیرم یه وقت دیدن درِ زندانِ بغداد باز شد (ان شالله کاظمین ..) دیدن چهار تا حمال یه بدنِ بی جانیُ رو تختۀ در دارن میارن ، هی صدا میزنن «هذا امام رفض» این بدنِ امام شیعیانِ .. ظاهراً بدن حجمی نداره اما بازم سنگینه .. (بگم حاجت دارا ، گرفتارا صدا ناله شون بلند شه؟..) عباشُ کنار زدن دیدن هنوز تو غل و زنجیرِ .. کاش غربت به همین جا ختم میشد .. یا صاحب الزمان .. آوردنش گذاشتن رو جسرِ بغداد رها کردن و رفتن .. آی آقام ..
سلیمان پنجرۀ قصرُ باز کرد دید یه بدن غریب افتاده .. گفت بدنِ کیه کسی کاری نداره؟!گفتن سلیمان این بدنِ موسی ابن جعفرِ .. دیدن از قصر دوان دوان داره میاد این بدنِ پسر فاطمه ست .. زیرِ این بدنُ بگیرید بلند کنید .. هذا طیب ابن طیب .. این بدنِ پاک پسرِ پاکِ، محترمانه کفن آوردن دفنش کردن، همۀ روضه ها باید ختم به کربلا بشه، بریم کربلا ..چی گذشت به زینبِ کبری وقتی ببینه بدنِ بی سرِ برادر رو خاکِ کربلا ..
دیگر چه زینبی چه عزیزی چه خواهری
وقتی نمانده است برایش برادری
من مانده ام چگونه تو را غسل میدهند
وقتی نمانده است برایِ تو پیکری
در زیرِ سم اسب چه ها میکنی حسین
با تو چه کرده اند در این روزِ آخری
بنی اسد اومدن دیدن اَبدان غارت شده بدون سر رو خاکِ گرم کربلا .. بدنی که سر نداره، بدنی که غارت زده ست قابل شناسایی نیست .. یااباعبدالله، خدایا چه کنند اینا که بدن ها رو نمیشناسند .. یه وقت دیدن یه سوارِ آمد از مرکب پیاده شد، بنی اسد دست نگه دارید من این بدن ها رو خوب میشناسم .. این بدنِ بریرِ، این بدنِ ظهیرِ، این بدنِ حبیبِ .. یک یک بدن ها رو معرفی میکنه .. به یه بدن رسید دیدن زانوهاش بی رمق شد رو خاکا افتاد .. اقا این بدنِ کیه؟! فرمود زود برید بوریا بیارید .. آی بمیرم حصیر آوردن .. بدن که ارباً ارباست، هم زخم خورده با شمشیر و نیزه و سنگ هم با اسب از این بدن رد شدن .. چیزی باقی نمانده ، حضرت حصیر رو از زیرِ بدنِ ارباًاربا رد کرد ، بدنُ تو خانه ی قبر گذاشت .. ما مسلمونا یه رسمی داریم گونه راستُ رو خاک میزاریم اما عزیز فاطمه سر در بدن نداره .. بنی اسدی ها دیدن زین العابدین از خونۀقبر بیرون نمیاد اومد جلو سر رو جلو آورد دید آقا خم شده لب ها رو به رگ های بریده .. هرجا نشستی صدا بزن ای حسین ..
روضه_امام_موسی_الکاظم_علیه_السلام
حاج فرهاد میرزا پسر عباس میرزا ولیعهد فتحعلى شاه و عموى ناصرالدین شاه از دانشمندان نامى اسلام است در سال ۱۳۰۰ هجرى صحن و رواق و گنبد و تزئینات حرم و صحن مقدس حضرت موسى بن جعفر – علیهماالسلام – را به هزینه خود تعمیر نمود.
و بعضى به او اشکال کردند که شما از علما و مؤلف کتاب ((قمقام )) و کتاب ((جام جم )) و غیره مى باشید؛ چرا یکصد هزار تومان (یکصد هزار مثقال طلا) مصرف نمودید؟ پاسخ گفت : ثروتمندان در بانکها ذخیره مى گذارند و من در بانک حضرت موسى بن جعفر و حضرت جواد – علیهماالسلام – و در بانک حضرت حسین – علیه السلام – هم کتاب ((قمقام )) به حساب پس انداز گذاشتم .
در سال ۱۳۰۵ ه ش در تهران مریض شد و در وقت احتضار دید اکثر بزرگان در اطراف جمعند فرمان سکوت داد و گفت : از جمله وصایاى من این است که : پس از مرگم مرا غسل و کفن کنید و از تهران و شهرهاى دیگر تشییع نمایید به هر تشریفاتى که مایلید، مگر در کاظمین که رسیدید و در حجره شخصى اى که براى خود ساخته ام در صحن حضرت موسى بن جعفر – علیه السلام – دفن نمایید.
مؤ لف مجموعه علمى ، على فلسفى مى گوید: شاید از صد نفر از بزرگان منبرى شنیده ام که گفته اند: حاج فرهاد میرزا گفت : مى دانم تا بغداد براى من تشییع بى نظیرى خواهد شد ولى فرزندان من ! وقتى که نزدیک بغداد رسیدید جنازه مرا به روى تخته پاره اى بگذارید و چهار نفر حمال بردارند و بدون هیچ تشریفاتى بلکه بصورت یک نفر غریب دفنم کنید؛ چون از حضرت موسى کاظم خجالت مى کشم .
فرزندان به دستور او عمل کردند. یک دفعه دیدند از کاظمین جمعیت زیادى با عمارى و پرچمها آمدند به استقبال فرزندان آن مرحوم سفارش آن بزرگوار را گفتند و متولى باشى گفت : در خواب موسى بن جعفر به من فرمود: با جمعیت و تشریفات بروید جنازه حاج فرهاد را بگیرید و با عزت تمام تشییع کنید.
منبع : ستارگان درخشان ، ج ۹ ص ۱۱۱، منتخب التواریخ و زندگانى چهارده معصوم عماد زاده ، ص ۳۶۶، رجال اسلام ، ص ۲۹۹٫و احسن الودیعه و فارسنامه به نوشته مجموعه على فلسفى ، ج ۲، ص ۱۱۸٫
🖕🖕#اطلاعیه
#شهادت_امام_موسی_کاظم(ع)
🏴اطلاعیه مراسمات عزاداری شهادت امام موسی کاظم(ع)
زمان:
چهارشنبه وپنجشنبه،۲۶/۲۷بهمن ماه،
💠 کرمانشاه